eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
#پارت105 رمان یاسمین جنازه رو با صلوات گذاشتن تو قیر و خیلی زود همه چيز تموم شد . كاوه اومد پيش من
رمان یاسمین آره سعي مي كنم ظرف همين يكي دو روزه ، اونجا رو براي فريبا بگيرم . فقط مي مونه وسايل زندگي- . كاوه – اونها رو خودم جور مي كنم . تو فقط قرارداد رو بنويس : بعد گفت دستت درد نكنه بهزاد . خوب شد به بچه ها خبر دادي . اگه اونها نبودن حتما فريبا خيلي ناراحت مي شد . فقط دفعه ديگه بهشون ! بگو دارن ميان وسط عزا ! دل تو دلم نبود كه وسط حرفهايش يه دفعه يه جك هم تعريف كنه . گم شو ! به اون قشنگي حرف زد- به محض اينكه به خونه رسيدم ، با صاحب خونه صحبت كردم و طبقه باال رو ازش اجاره كردم و تلفني به كاوه خبر دادم . قرار شد . كه وسايل رو عصري بخره و بياره اونجا تا ترتيب پول و اين حرفها رو با صاحب خونه بديم . رفتم يه دوش گرفتم و خوابيدم تا عصري كه فرنوش مي آد ، سرحال باشم دو ساعتي خوابيدم و بعدش چايي رو حاضر كردم و يه سر رفتم بيرون و كمي خرت و پرت و ميوه خريدم و زود برگشتم و نشستم . تا فرنوش بياد : نيم ساعتي نگذشته بود كه در زدن . فرنوش بود . تا اومد تو ، پرسيد معلومه اينجا چه خبره ؟- . فعال هيچي ، اما بعدش شايد خيلي خبرها بشه- : بعد مفصال تمام جريان رو براش تعريف كردم كه گفت حاال كاوه دوستش داره ؟- . فكر ميكنم آره . اما فعال كه وقتش نيست ، تا بعد خدا چي بخواد- . فرنوش – بهزاد ، اومدم يه چيزي بهت بگم ، اما ازت مي خوام كه ناراحت نشي و مسئله رو درك كني طوري شده ؟- . فرنوش- طوري كه نشده ، فقط خاله م منو دعوت كرده خونه شون . يه مهمونيه ميخواي بري؟- . فرنوش – مجبورم ، بايد برم . اگه نرم وضع بدتر ميشه تو بايد تكليفت رو با خودت روشن كني . اينطوري كه نميشه . من ميدونم براي چي اين مهموني رو خالت گرفته . ميخواد - . كارهايي رو كه بهرام كرده ، يه جوري رفع و رجوع كنه . فرنوش – ميدونم ، اما چيكار كنم ؟ بايد برم ديگه . اگه نري چي ميشه ؟ بذار بفهمن كه تو خيال ازدواج با بهرام رو نداري- بدتر ميشه بهزاد ! همين جوريش كلي تا حاال برام سوسه اومدن . من براي خودم تنها نمي گم . اگه بخوام با تو ازدواج –فرنوش كنم بايد مادرم راضي باشه يا نه ؟ و اگر راضي نباشه ؟- خودم جورش مي كنم . فقط موقعيت من رو درك كن . راضي باش كه امشب برم . . فرنوش – تو اين چيزها رو بسپار دست من . مگه تو به من اعتماد نداري ؟ تازه با ژاله ميرم : كمي نگاهش كردم و حرفي نزدم كه گفت چرا اينجوري نگاهم مي كني ؟- احساس ميكنم كه كمي دلت پيش بهرامه . فرنوش تو در مورد تصميمي كه گرفتي مطمئني ؟- . فرنوش – ازت انتظار نداشتم اين حرف رو بزني بهزاد صبركن ببينم ! انتظار چي رو از من داشتي ؟ ميخواي بيام تا خونه بهرام برسونمت ؟- . فرنوش – اونجا خونه خاله منه چه فرقي داره ؟ بهرام كه اونجا هست . اگه نظري به تو نداشت ، حرفي نبود اما اون تو رو نامزد خودش ميدونه . تو هم كه - داري ميري اونجا حاال انتظار داري چيكار كنم ؟ پاشم بشكن بزنم ؟ : بلند شدم و براش چايي ريختم و گذاشتم جلوش مدتي سكوت كرديم كه گفت بهزاد جون من يكي دو ساعت ميرم و بعد به بهانه سردرد برميگردمم خونه بهت تلفن مي كنم كه خيالت راحت بشه . خواهش مي - . كنم اوقات تلخي نكن . مسئله اونقدر ها بزرگ نيست كه اينطوري ناراحت شدي 👇 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662