eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین براي من مسئله خيلي هم بزرگه فرنوش خانم . انگار پسر خاله شما رقيب بنده هستن ها- فرنوش – بازم شدم فرنوش خانم ؟ تا يه چيزي پيش مياد باهات غريبه ميشم ؟ . من خوشم نمي آد امشب بري اونجا .يه تلفن بزن بگو مريضي و نمي توني بري . والسالم- ! فرنوش – ولي من گفتم كه مي آم . پس اگه گفتي ، ديگه اين حرفها چيه ؟ برو ، به سالمت- . فرنوش – خواستم به تو گفته باشم . دلم مي خواست تو هم راضي باشي خب گفتي . منم راضي نيستم . حاال چي ؟- . فرنوش – تو خسته اي و اعصابت خرابه . وگرنه اينطوري با من حرف نمي زدي . اگه اعصاب و روان درستي داشتم كه از روز اول با تو حرف نمي زدم- فرنوش – جدي ميگي بهزاد ؟ جوابي ندادم . يه دقيقه صبر كرد و بعد بلند شد و پالتوش رو ورداشت و رفت . وقتي داشت در رو پشت سرش مي بست ، كاوه . رسيد و سالم كرد . صداشون مي اومد . كاوه – سالم فرنوش خانم ، كجا ؟ چرا با اين عجله ؟ قدم من انگار بد بود . فرنوش – سالم كاوه خان . قدم شما بد نبود ، حال دوستتون انگار بده كاوه – ا! بهزاد مريضه ؟ چي شده ؟ مرضش چيه ؟ ! فرنوش – مرض بد بيني و سوء ظن ! كاوه – آخ آخ آخ آخ ! يه همسايه داشتيم اين مرض رو گرفت . يه هفته نكشيد . مرد ! دواي اين مرض تنقيه گل گاو زبانه . صداي فرنوش رو شنيدم كه يه خداحافظ گفت و سوار ماشين شد و رفت : كاوه حالت تعجب اومد تو خونه و پرسيد ! طوفان شده ؟ اين چش بود ؟ تو چته ؟ مريض شدي ؟ پاشو يه تنقيه ات كنم حالت جا بياد- : جريان رو براش گفتم كمي فكر كرد و بعد گفت ميخواي از دست بهرام راحت بشي- آره ، چه طوري؟- من به يه هوايي مي آرمش بيرون شهر ، يه جا با هم قرار ميگذاريم تو هم بيا . بعد دو تايي ميريزيم سرش اول خوب –كاوه ! ميزنيمش بعد سرش رو ببر و بنداز جلو سگها بخورن مگه من اصغر قاتلم ديوونه ؟- ! كاوه- در هر صورت اين بهترين راه حله دلم مي خواست مي رفتم تو مهموني شون و مثل اونشب كه اومد خونه فرنوش و مهموني ما رو بهم زد ، برنامه شون رو بهم - . مي زدم ! كاوه – حاال خودت رو ناراحت نكن . مطمئن باش امشب اونجا شيريني خورون فرنوش نيست . يه مهموني يه ديگه ! بعدش هم فرنوش برميگرده خونشون و بازم ماله توهه . فعال كه ديدي اوضاع خرابه- كاوه – آره هوا كمي تا قسمتي ابري ، همراه با رعد و برق ! نفهميدي ساعت چند ميرن ؟ . نه ، مهموني شبه ديگه گفت ژاله هم قراره بياد- كاوه – ژاله ما ؟ ! نخير ژاله ما- . كاوه – پاشو بريم كجا ؟- . كاوه – بيا ، بهت ميگم . اول يه سر بريم خونه ما . بعدش يه جاي ديگه . بعدش بريم پيش فريبا . خودت برو من حوصله ندارم- . كاوه – تو بيا ، كارت دارم ، پاشو، دير ميشه ها نيم ساعتي طول داد و بعد با چهار پنج تا . بلند شديم و رفتيم خونه كاوه اصرار كرد بيام تو . نرفتم تو ماشين منتظرش موندم 👇 🌺🍃 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662