eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت120 رمان یاسمین شغال خودتي- . كاوه – مي دوني بهزاد صدات شبيه قار قار كالغه از حرفش خندم گرفت
رمان یاسمین خرم و خوشي ها مو فدات مي كنم . با تو برام صبحه و بي تو شب . من چيزي ندارم كه بهت هديه بدم و به چشمت بياد ، جونم مال تو فرنوش نيم ساعت بعد با فرنوش به طرف خونه شون حركت كرديم . فرنوش پياده اومده بود خونه من . پياده هم رسوندمش . همينطور كه : راه مي رفتيم گفت . بهزاد ، مواظب خودت باش . بهرام خيلي دلش مي خواد خونه تو رو ياد بگيره . نمي دونم چه خيالي تو سرشه- خب آدرس م رو بهش بده . شايد مي خواد با من حرف بزنه . براي چي نگراني ؟ من كه بچه چهارده ساله نيستم كه بال مال سرم - . بياره !فرنوش- تو به خودت نگاه كردي ! بهرام پسر عوض يه ! الته و بد دهن . باز هم مهم نيست . تو آدرس منو بهش بده . بالخره يه جوري زبون همديگرو مي فهميم- ! فرنوش – يه دفعه مي آد در خونه ت آبروريزي مي كنه اوال ً كه جرات اين كارها رو نداره . بعدش هم مملكت قانون داره . مگه هر كي كه دلش خواست مي تونه بره در خونه يه نفر - ! عربده كشي كنه ؟ تو زيادي بهرام رو گنده ش كردي . فرنوش – با تموم اين حرفها كه گفتي ، من آدرس ت رو بهش نمي دم ! باشه ، خودم بهش تلفن مي كنم و يه روز دعوتش مي كنم خونه م- آره ، همين يه كارت مونده كه بكني . تو و بهرام بشينين سر سفره و به سالمتي خون همديگرو بخورين . تو فكر كردي -فرنوش . بهرام حرف حساب حاليش مي شه ؟ از بس بچه شر و بدي يه كه از دانشگاه اخراجش كردن ! خيلي خب من دعوتش نمي كنم خونه م . يه روز خودم ناهار مي رم خونه شون- : فرنوش خنديد و گفت ! اون وقت براش راحت تره . يه چيزي مي ريزه تو غذات و مسمومت مي كنه- .اتفاقاً كاوه يه نظري داره . مي گه يه روز بهرام رو ببريم بيرون شهر دوتايي بريزيم سرش- ! بعد سرش رو ببريم و بندازيم جلوي سگ ها . دوتايي زديم زير خنده . فرنوش- ايده هاي كاوه مثل ايده هاي شمره ! همه اينا تقصر تو ئه فرنوش- فرنوش- تقصير من ؟ اگه تو اين مهموني ها اينقدر لباس قشنگ نپوشي ، بهرام بدبخت ديوونه نمي شه كه بخواد منو از ميدون بدر كنه ! تو .آره - خودت به اندازه كافي خوشگل و قشنگ هستي خداوند در آفرينش تو از هيچي مضايقه نكرده ! همين طوري پدر من و بهرام رو در !آوردي ، چه برسه به اينكه يه دستي هم تو صورتت ببري : فرنوش با خنده گفت اينها رو بذارم به پاي تعريف ؟ تو هم خوب بلدي هم تعريف بكني از من و هم حرف هاتو بزني ها 0 در ضمن خدمت شما عرض - !كنم من هيچ آرايشي نمي كنم . اين چهره ، چهره ساده منه جدي مي گي فرنوش ؟- . فرنوش – آره بخدا ! من اصال آرايش نمي كنم خدا به داد من برسه اگه تو بخواي آرايش هم بكني ! اون وقت بايد كار و زندگيم رو بذارم كنار و يكي يكي رقبا رو ببرم بيرون - ! شهر و سرش رو ببرم بندازم جلوي سگ ها : اين رو كه گفتم يه مرتبه ديدم كه رنگ فرنوش پريد و حالت اضطراب پيدا كرد و به من گفت . بهزاد جون تو برگرد خونه . ديگه رسيديم . تو برو من خودم اين يه تيكه راه رو مي رم- : تعجب كردم . سركوچه شون رسيده بوديم پرسيدم نمي خواي همسايه ها من و تو رو با هم ببينن؟- . فرنوش – نه ، موضوع اين نيست . تو برو بعداً بهت مي گم برگشتم و به طرف خونه شون نگاه كردم . بهرام و بهناز وسط كوچه ، در خونه فرنوش واستاده بودن و به ما نگاه مي كردن . : برگشتم و به چشمهاي فرنوش كه ترس ازش مي باريد نگاه كردم و بهش گفتم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662