eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین کفش هاشو در آورد و اومد تو خونه و به فريبا گفت . ببخشين فريبا خانم . سالم اين شعبون خان ما ، سر چهار سوق يكي رو شقه كرده ! حواس ماها هم پرت شده . ببخشين- . فريبا كه از حرفهاي كاوه به خنده افتاده بود با يه سيني چاي اومد جلو جدي كاوه تو از كجا فهميدي ؟- ! كاوه – بهزاد ، انگار اين بهناز هم يه چيزيش ميشه ها ! غلط نكرده باشم چشمش تو رو گرفته باز پشت سر مردم حرف زدي ؟- آخه تو بگو ، روي برادرش رو كم كردن ، اونوقت اين يكي خوشحاله ! تا رسيده خونه زنگ زده به فرنوش و همه چيز رو –كاوه تعريف كرده و اونم زنگ زده به ژاله و ژاله هم به مادرش كه خاله من باشه گفته و مادرش به من گفته و منم دارم به تو مي گم ! ... بهتره تو هم به فريبا بگي ، فريبا هم به فرنوش بگه و فرنوش هم به ژاله بگه و ژاله هم به مادرش بگه و . بسه ديگه خفه م كردي ! سرمون رفت- كاوه – اينم بگم ديگه حرف نزنم باشه ؟ . بگو- ... كاوه – مادرش كه خاله من باشه به من بگه و منم به تو بگم و تو به فريبا بگي و فريبا به . الل بشي كاوه ! حداقل خودت رو جلوي فريبا خانم نگه دار- : فريبا خنديد و رفت تو آشپزخونه كه ميوه بياره . كاوه آروم در گوش من گفت ! بازم از مادر و قبرستون و اين چيزها حرف زدي ؟ چشمهاي فريبا گريه ايه- . فرنوش زنگ زد اينجا . فريبا من رو صدا كرد باال . بعد از تلفن كمي درد و دل كرد . خيلي ناراحت بود . منم دلداري ش دادم- !! كاوه – الهي من بگردم : بهش چپ چپ نگاه كردم كه گفت ! دنبال يه اتاق بزرگتر واسه تو- : فريبا با يه ظرف ميوه از آشپزخونه اومد بيرون و ميوه رو گذاشت رو ميز و گفت چايي تون يخ كرد ، عوضش كنم ؟- . كاوه – الهي اين چايي آخر ما باشه كه يخ كنه تا شما تو زحمت نيفتين . زحمت نكشين فريبا خانم . ما با اجازه تون مرخص مي شيم- نه تو رو خدا ، تنهايي ديوونه ميشم . حوصله ام سر ميره . تازه مي خواستم ازتون خواهش كنم بيشتر بيائين اينجا . دور –فريبا . هم باشيم بهتره . منم زيادي فكر نمي كنم . راحت ترم . كاوه – درد و بالي شما بخوره تو سر اين بهرام بي تربيت : بعد رو به من كرد و گفت مي زنيم تو سر و مغز هم و شاممون رو . بشين بهزاد ، يه ساعت ديگه مي رم شام مي گيرم و مي آم . سه تايي خيلي مي چسبه- . كوفت مي كنيم . و هي پشت سر بهرام حرف مي زنيم و بهش فحش ميديم . من هنوز ناهار نخوردم تازه مي خوام برم پايين فكر يه چيزي واسه ناهار بكنم- . فريبا – جدي ميگين بهزاد خان ؟ االن براتون يه چيزي درست مي كنم . نه تو رو خدا ، زحمت نكشين مي رم پايين يه چيزي مي خورم- . كاوه – چه فرقي مي كنه ؟ اون تخم مرغي كه مي خواي پايين بخوري ، همين جا بخور : فريبا بلند شد و رفت تو آشپزخونه. كاوه پرسيد ! نگفتي بهزاد ، چي شد پريدي به بهرام . تو كه مي گفتي رقيب رو بايد با ماليمت از ميدون به در كرد به تيرآهن و سيمان و آجر و ديوار قطور .يه ساختمون همون قدر كه شيشه و پنجره و گل و گياه و چيزهاي زينتي احتياج داره - . هم احتياج داره . تا زماني كه ميشه ، بايد ماليم بود اما يه زماني هم مي رسه كه بايد محكم واستاد كاوه – فرنوش چي گفت ؟ خوشحال بود از اينكه جلوي بهرام در اومدي ؟ . اره خيلي خوشحال بود- . كاوه – بايد از اينجا يه سيم بكشيم پايين و يه تلفن بذاريم واسه تو 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662