eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین مادر فرنوش – تو برو جلو آتيش بشين تا من اين مش صفر رو ببينم و بيام يه چند دقيقه اي جلوي شومينه نشستم و به شعله هاي آتيش خيره شدم . باال و پايين ! پر و خالي ! قرمز و آبي ! گرماش خيلي . مي چسبيد : رفته بودم تو فكر صداي در اومد . بلند شدم كه مادر فرنوش گفت . بشين راحت باش . برم اين لباس رو عوض كنم كه داره خفه م مي كنه االن بر مي گردم- خيلي دلم مي خواست كه تمام اين چيزها . دوباره سر جام نشستم . دور و برم رو نگاه كردم . همه چيز بوي پول زياد رو مي داد . مال خودم بود . چند دقيقه بعد با يه لباس خيلي قشنگ برگشت و به طرف آشپزخونه رفت قهوه برات بيارم يا چيز ديگه اي مي خوري؟- . نه نه خيلي ممنون ، خواهش مي كنم زحمت نكشيد- . زحمت چيه ، حاضره . مش صفر وقتي مي فهمه من دارم مي آم ، همه چيز رو آماده مي كنه- . پس لطفاً همون قهوه رو لطف كنين ممنون مي شم- . بذار اول اين چراغ ها رو خاموش كنم . نور چشمهامو اذيت مي كنه- چراغ ها رو خاموش كرد . فقط نور آتيش شومينه سالن رو روشن كرده بود . يه حال عجيبي شده بودم . يعني اين زندگي هام ! هست و ما خبر نداشتيم اگه اينا زندگي مي كنن ، پس مال ما چيه ؟ اگه اسم مال ما زندگي يه ، اينا چيكار مي كنن ؟ . معذرت مي خوام . متوجه تون نشدم- مي دونم تو چه فكري بودي ! بشين . چقدر غريبي مي كني ! مگه اومدي سر جلسه امتحان ؟- خودش هم با يه ليوان كه توش نمي دونم چي بود ، اومد و نشست رو يه مبل ، جلوي شومينه . يه خرده از ليوانش رو .نشستم : خورد و به من گفت ! تو نمي خواي ؟ خيلي مي چسبه ها- . ممنون ، همين قهوه خوبه- : پاش رو انداخت رو پاش و به پشت مبل تكيه داد و گفت . من هر وقت دلم مي گيره و يا مي خوام در مورد مسئله مهمي فكر كنم مي آم اينجا- . خيلي جاي قشنگي يه . مباركتون باشه- تو چيكار مي كني ؟- . قبالً خدمت تون عرض كردم . فعالً درس مي خونم- ا ا ا ا اه ، نه بابا . منظورم اينه كه وقتي از دنيا دلت پره كجا ميري چيكار مي كني ؟- ببخشيد متوجه نشدم . وهللا چي بگم . هر وقت يه مسئله پيش مي آد و دلم مي گيره مي رم گوشه اتاقم مي شينم و زانوهام رو - . بغل مي كنم و مي رم تو فكر ! مي دونيد ، مثل من ، نه زر دارن نه زور ! ما آدمها فقط تحمل خوبي داريم با كنترل از راه دور ، ضبط رو روشن كرد . نواي موسيقي همه جا رو پر كرد آهنگي كه من خيلي ازش خوشم مي اومد . اله ناز : استاد بنان . بعد گفت يه چيزي ازت مي پرسم . دلم مي خواد حقيقت رو بشنوم . تا حاال دلت نخواسته كه تو هم وضع ت خوب بود و پولدار بودي ؟ تا - حاال دلت نخواسته كه يه خونه شيك و يه ماشين مدل باال و پول نقد تو بانك و از اين جور چيزها داشته باشي ؟ راستش رو بگو ها ! صغري ، كبري هم واسه من نچين و از نمي دونم قناعت و تربيت اخالقي و نفس اماره و اين چرت و پرت هام حرفي نزن ! اينا ! رو پولدارها گفتن كه فقرا حسوديشون نشه و نريزن تو خونه هاشون و همه چيز رو غارت كنن : كمي فكر كردم و بعد گفتم وهللا چي بگم خانم ستايش ؟- مادر فرنوش – اين قدر هم نگو خانم ستايش ! فكر ميكنم پير شدم ، اونوقت ناراحت مي شم ! همه منو فرشته صدا مي كنن . تو هم . بگو فرشته . چشم ، ولي آخه زبونم نمي چرخه فرشته خانم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662