eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت16 رمان یاسمین کاوه – چه غلطي كردم امشب آوردمت از خونه بيرون . همه ش تقصير منه تقصير تو چيه ؟
رمان یاسمین تلفن رو قطع كردم . كاوه – طفلك خيلي ترسيده . راستش منم خيلي ترسيدم نگاش كردم و خنديدم . حدود ساعت يازده و نيم ، دوازده شب بود كه فرنوش همراه يه مرد موقر وارد كالنتري شد و در حالي كه . چشمهاش برق مي زد بطرف من اومد و سالم كرد . فرنوش – سالم بهزاد خان . اون آقا بهوش اومد . خوشبختانه چيزيش نيست حتي از اينكه شما رو اينجا آوردن خيلي ناراحت شد . حاال اومديم يه مأمور ببريم كه ايشون رضايت بدن . خيلي خوشحالم ! شما چطوريد ؟ . كاوه – آخ خ خ خ خ....! جونم در اومد ! خدا رو شكر . پاشو قهرمان اين دفعه رو هم جستي . خدارو شكر . خوشحال شدم كه حال اون آقا خوبه . در همين موقع مردي كه همراه فرنوش اومده بود بعد از صحبت با سرپرست كالنتري به طرف من اومد و سالم كرد سالم . من پدر فرنوش هستم . حالتون چطوره ؟ - خوشبختم . من بهزادم . ايشون هم كاوه . حال شما چطوره ؟ - پدر فروش – من واقعاً متاسفم كه اين گرفتاري براي شما پيش اومده . نمي شه محبت و لطف شما رو با كلمات يا چيز ديگه اي جبران كنم . من دخترم رو خيلي دوست دارم و حاضر بودم كه جونم رو بدم و فرنوش پاش تو كالنتري باز نشه .شما اين كارو . براي من كرديد . ممنونم پسرم . چيز مهمي نبوده . اغراق مي فرمائيد - . پدر فرنوش – گويا شما در يك دانشكده درس مي خونيد . فرنوش مي گفت : شما سال آخر تشريف داريد بله سال آخر هستم . مي بخشيد االن بايد چكار كنيم ؟ - پدر فرنوش – آقاي هدايت همون كسي كه فرنوش باهاشون تصادف كرده . مي خوان رضايت بدن . بسيار مرد خوب و باوقاري . هستند . االن با يه مأمور ميريم بيمارستان تا مسئله حل بشه . بريم انگار با اون آقا بايد بريم چهار نفري همراه يه مأمور به طرف بيمارستان حركت كرديم . پرسنل بيمارستان اجازه دادن كه من همراه يه مأمور به اتاق آقاي . هدايت برم تا ترتيب رضايت نامه رو بدم . وقتي آقاي هدايت منو ديد خنديد سالم پدر . خوشحالم از اينكه حالتون بهتره . بايد منو ببخشيد . شرمندم - بهت نمي آد كه دروغگو باشي اما فداكار چرا ! بذار من اول اين رضايت نامه رو امضا بكنم بعد بيا بشين اينجا پيش من . –هدايت . ازت خيلي خوشم اومده : صبر كردم تا كار مأمور تموم شد و رفت . بعدش كنارش نشستم و دستش رو تو دستم گرفتم و گفتم ممنون پدر - هدايت – خيلي دوستش داري ؟ . سرم رو انداختم پايين و سكوت كردم .هدايت – دوست داشتن كه عيب نيست خجالت مي كشي. آدم تا وقتي كه عاشقه زنده س مي دوني وقتي بهوش اومدم و اون دختر خانم جوون جريان رو برام تعريف كرد ، چهره تو رو همينطور كه هستي در نظرم مجسم كردم . تو شبيه كسي هستي كه من خيلي دوستش دارم . حتي كارت هم شبيه اونه . چيكار مي كني ؟ خونه ت كجاست ؟ دانشجو هستم . هيچكسي رو ندارم غير از يه دوست كه اسمش كاوه س و االن هم پايين نشسته و خيلي دلش مي خواد از شما - تشكر كنه . خونه و اين چيزها رو هم ندارم . يه اتاق اجاره كردم كه همين روزها بايد تخليه كنم . تو دنيا يه پدر و مادر زحمتكش و . فقير داشتم كه تو يه تصادف كشته شدن همين خدا رحمتشون كنه . دنياست ديگه . خوب حاال پاشو برو . هم دوستات منتظرن هم من بهتره كمي استراحت كنم . دنيا رو – هدايت . چه ديدي ؟ شايد حاال حاال ها با هم كار داشتيم . فعالً شب بخير پسرم . شب بخير پدر . باز هم ممنون - . در اتاقش رو بستم و برگشتم پايين كاوه – حالش چطور بود ؟ شكر خدا خوبه و چقدر مرد فهميده ايه . اون آقاي مأمور كجاست؟ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662