eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین زندگیمون میگذره و تلف مي شه ؟! اگه ندونيم بهتر نيست ؟ ! كاش بجاي كليه م ، قلبم رو به كاوه مي دادم . حداقل اينكه ديگه نمي تونستم به كسي بدمش . امروز هم يه روز ديگه س مثل ديروز خورشيد همونطور طلوع كرد كه ديروز كرد ! همونطور هم غروب كرد كه ديروز كرد ! تا ببينيم فردا چي مي شه . شايد اصالً طلوع . نكرد تو اتاقم يه مگس همراه من زنداني شده بود . انگار وقتي در وار بوده اومده تو و اينجا اسير شده ، مثل خود من . شيريني اي ، ! چيزي هم نيست كه بشينه روش نمي دونم مگس هام عاشق مي شن؟! جفت اون هام ولشون مي كنه و بره ؟ . كاوه سه بار اومد سراغم . در رو واز نكردم . دلم مي خواست تنها باشم . يه تيكه نون ، ته سطل نون مونده بود . خوردمش !راستي وقتي شيرين نبود ، فرهاد چيكار مي كرد ؟ يه ضرب تيشه به كوه مي زده؟ مجنون چي ؟ اونم وقتي ليلي نبوده ، همين جور تو بيابون ها ول مي گشته يا به كارهاي ديگه ش هم مي رسيده ؟ امروز چه روزي يه ؟ چند شنبه س؟ ! يه بند انگشت خاك تو اتاق نشسته ! اين عقربه ساعت هم كه انگار خسته نمي شه ! همين جور دور خودش مي چرخه ! مگسه ديگه خسته شده . پرواز نمي كنه . يه جا نشسته ! مثل خود من ! براش ته نون خرده ها رو ريختم . دلش خواست ، بخوره نميره راستي چه چيزي ما آدم ها رو به فردا اميدوار مي كنه ؟ مگه همه روزها مثل هم نيست ؟ پس چي باعث مي شه كه منتظر فردا بشينيم؟ آدم با آب خالي هم مي تونه زندگي كنه ! مثل خود من هوا تاريكه . خورشيد داره كلك مي زنه !اين يكي دو روزه يكي مي آد هي در مي زنه و اسم منو صدا مي كنه . صداش كه آشناس ! ! مي خواد بگه كه يعني من در نيومدم . ولي دروغ مي گه ! در اومده، اما رفته پشت ابرها قايم شده ! خاك و كثافت همه جا رو گرفته اون قديم ها ، وقتي هنوز فرنوش نيومده بود ، موقع تنهايي چيكار مي كردم ؟ **** . امروز مگسه مرد . طاقتش همين قدر بود . بازم در مي زنن . نوار فرنوش خراب شد . مي گن كه خورشيد بره ، ديگه بر نمي گرده ! همه دارن حسابي نگاهش مي كنن خورشيد مرده يا ماه ؟ مي گن خورشيد زنه ، ماه مرده . از كجا فهميدن ؟ . مي گن يه روز با هم دعواشون شده . خورشيد با نورش زده يه چشم ماه رو كور كرده ! واسه همين ماه يه چشم بيشتر نداره چشمهام رو باز كردم . اتاق غريبه بود . رو تخت خوابيده بودم و يه مشت لوله بهم وصل بود . سرم رو كه چرخوندم ، كاوه رو . ديدم كه كنار تختم رو صندلي نشسته و داره به من نگاه مي كنه . چشمهاش سرخ شده بود اينجا كجاست؟- ! كاوه – اون دنيا! اينجا يه بيمارستان اول دروازه جهنم خب ؟- كاوه – هيچي ديگه . كسايي رو كه مي ميرن اول مي آرن اينجا ، درمونشون مي كنن ، وقتي خوب خوب شدن، مي فرستن شون تو ! جهنم چرا اومديم اينجا ؟ چي شده؟- !كاوه - البته شما رو كه نياورديم ،نعش تون رو با تخت روان آورديم : بعد جدي شد و گفت ! بيچاره ضعف گرفته بودت !دير رسيده بودم الان زير دست مرده شور بودي 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662