eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین بلند شديم و با ماشين كاوه به خونه آقاي هدايت رفتيم . اما هر چي در زديم كسي جواب نداد ! ديدي كاوه بي خودي دلم شور نمي زد ! حتماً يه اتفاقي براي بدبخت افتاده- . كاوه – بابا تو چرا اينقدر فكرت به راه هاي بد مي ره ؟ شايد رفته نون بخره . ده دقيقه يه ربع ديگه بر مي گرده ! گوش كن كاوه !طال پشت در اومده . ببين داره صدا مي كنه- كاوه – خب گوش كن ببين چي مي گه ! بپرس آقاي هدايت حالش چطوره؟ازش سوال كن كجا رفته ؟ ! حقا كه آقا گاوه اي ! اين حيوون وقتي ناله مي كنه ، حتما اتفاقي واسه آقاي هدايت افتاده- . كاوه – برو كنار تا من بهت بگم : منو كنار زد و خودش اومد جلو در ، جاي من و گفت آقاي هلمز ميل دارن بدونن كه آقاي هدايت اين . خانم طال!سالم ، روز بخير! من دكتر واتسون معاون كارآگاه شرلوك هلمز هستم- وقت روز كجا هستن ؟ ! خواهش مي كنم به اين سوال پاسخ روشني بدين : هولش دادم كنار و گفتم ! خيلي لوسي كاوه ! حاال وقت شوخي يه- . كاوه – تو چرا اينقدر بد بيني ؟ بيا بريم يه چيزي بخوريم . نيم ساعت ديگه برگرديم ، آقاي هدايت هم اومده يعني مي گي طوري نشده ؟- حاال چون شوهر خاله من سكته كرده ، تمام پيرمردهاي دنيا هم سكته كردن ؟ بيا بريم يه شيرموزبهت بدم شايد افاقه كنه و –كاوه ! دلشورت از بين بره سواره ماشين شديم و دو تا خيابون اون طرف تر ، جلوي يه آبميوه فروشي واستاديم و رفتيم تو نشستيم و كاوه سفارش آبميوه داد و بعد گفت : -مي دوني چي مي خواستم بهت بگم ؟ . نگاهش كردم كاوه – دختره بود همسايه ما اسمش سيما بود ؟ همون كه روبروي خونه ما خونه شون بود ؟ . نمي شناسم- !كاوه –چطور نمي شناسي؟چشم و ابروي روشني داشت ؟ تو ازش خوشت اومده بودها؟ . چپ چپ نگاهش كردم ! كاوه – تو رو خدا اينجوري نگام نكن . اختيارم رو از دست مي دم ! دلم ضعف مي ره ! گم شو- ! كاوه – چطور يادت نمي آد ؟يه سال پيش كه ديده بوديش ، آب از لب و لوچه ات راه افتاده بود . اوالً كه يادم نمي آد . ثانياً من اين دختر رو كه مي گي نديدم و ازش هم خوشم نيومده- حاال منظورت چيه ؟ ! كاوه – هيچي . مي خواستم بگم كه اونم از تو خوشش نيومده ! يعني به ژاله ما گفته كه من از اين پسره بهزاد خوشم نمي آد . آبميوه ت رو بخور بريم كه حوصله اين چرت و پرت ها رو ندارم- . كاوه – بشين بابا ! بذار يه ساعت بگذره بعد بريم !پس دري وري نگو- جدي مي گم بهزاد !اين سيما رو تو ديدي . دختر قشنگيه . چند وقت پيش يه جوري به ژاله حالي كرده بود كه از تو –كاوه . خوشش مي آد . گفته اگه يه جووني با مشخصات تو بياد خواستگاريش ، بهش نه نمي گن .جوابش رو ندادم تازه! مهسا فرهت بود تو دانشگاه ؟ چند روز پيش كه رفته بودم سري به بچه ها بزنم، سراغت رو مي گرفت . از من مي – كاوه پرسيد كه بهزاد ازدواج كرده يا نه ؟ پسر راه افتادي دوره واسه من جفت پيدا كني ؟- حاال سيما نشد ، مهسا ! مهسا نشد زهره!زهره نشد ! چيكار كنم ؟آدم ترشيده رو بايد يه جوري به ناف يكي ببنديم بره ديگه –كاوه ! مهستي ! مهستي نشد عزرائيل . ساعتم رو نگاه كردم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662