داستان و پند
اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت205 رمان یاسمین اومدم كنار . كاوه از در رفت بالا و پريد تو باغ و در رو واز كرد . تا من رفتم تو
#پارت206 رمان یاسمین
حال عجيبي دارم امشب ، هر جا چشم مي اندازم ، يه لحظه صورت علي و ياسمين رو مي بينم . خدا كنه كه وقت ديدار رسيده باشه
.
من تو اين دنيا هيچ فاميل و قوم و خويشي ندارم ، فقط دلم براي اين طال زبون بسته نگرانه . اگه من طوريم شد اين حيوون رو ببر
. مي مونه فقط تو . و تو جنگلي جايي ولش كن
تو همين پاكت يه وصيت نامه هست . نسخه ديگرش پيش يه وكيله كه اسم و آدرسش رو برات نوشتم . ثلث هر چي دارم رو واسه
. تو گذاشتم
. پسرم اين دنيا و پول هاش و هر چي كه توش بود . به من كه وفا نكرده ، اميدوارم براي تو اومد داشته باشه
. تكليف بقيه اموالم رو هم معلوم كردم . بقيه ش رو بخشيدم كه باهاش يه پرورشگاه حسابي بسازن
! امشب برگشتم و به زندگيم نگاه كردم . حاال ، در لحظه مرگ مي فهمم كه زندگي ارزش هيچي رو نداره . بخدا قسم
. خواهش كه ازت دارم اينه كه برام هيچ مراسمي نگيري
. دلم مي خواد منم مثل بچه م علي به خاك سپرده بشم . يعني كسي رو هم ندارم
بهزاد ، من از بچگي آرزو داشتم كه يه روزي پولدار بشم كه شب ها سرگرسنه زمين نذارم . پولدار هم شدم اما ، هميشه
!مثل ندارها زندگي كردم . نداري اون چيزهايي رو كه آرزوش رو داشتم ! نداري عشق
اميدوارم تو خوب زندگي كني . يه جايي واسه طال پيدا كن و اونجا ولش كن كه هزار كيلو طالي اين دنيا به پاي محبت اين حيوون
. زبون بسته نمي رسه
. ديگه حرفي واسه گفتن ندارم . ازت خداحافظي مي كنم و تو رو به خدا مي سپرم
. تا حاال مثل مرده بودم ، مثل يه زنده به گور ! ولي احساس مي كنم كه اگه خدا بخواد . از امشب به بعد زنده مي شم و آزاد
. خدا كنه بتونم اون دنيا زن و بچه م رو ببينم
. خدانگهدار پسرم
: نامه كه تموم شد رفتم باال سرش و دوال شدم و دوباره بوسيدمش و گفتم
! خدارحمتت كنه استاد-
: كاوه در حاليكه نامه رو از من مي گرفت پرسيد
چرا بهش مي گي استاد ؟-
براي اينكه استاد بود . استاد وفاداري! از وفا و مهر و محبتي كه تو قلبش بود بگذريم ، تا حاال اسم استاد ... رو نشنيدي ؟ همين -
.آدم بود كه اينجا خوابيده
كاوه – چي مي گي ؟ اين استاد .... بود ؟ پس چرا خودش رو هدايت معرفي مي كرد ؟
نمي خواست كسي بشناسدش . نمي خواست خاطراتش براش زنده بشن . تا قبل از روزي كه به من بربخوره ، خودش رو تو -
. خودش گم و گور كرده بود
. كاوه – اي دل غافل ! كاش زودتر به من گفته بودي
: همونطور كه نگاهم به استاد بود پرسيدم
اگه مي گفتم چيكار مي كردي؟-
مي اومدم اون دستهاش رو ماچ مي كردم . عجب پنجه اي داشت و چه چيزهايي ساخته بود ! يكي دو تا از آهنگ هاش رو –كاوه
. تو يه صفحه قديمي شنيده بودم
... چه روزگاري يه ! شنيده بودم يه خواننده زني
: نذاشتم حرفش رو تموم كنه و گفتم
كاوه به اورژانس زنگ زدي ؟-
كاوه – آره االن بايد برسن . بذار اين نامه رو بخونم ببينم چي نوشته ؟
! تا كاوه نامه رو مي خوند رفتم سراغ طال . ناز و نوازشش كردم . زبون بسته از پايين پاي استاد تكون نمي خورد !عجب وفايي
! كاوه – ا ا ا ....! بهزاد اين خيلي آدم بوده ها ! خيلي مرد بوده
!! مي دوني ثلث اين خونه و باغ چقدر مي شه ؟ شايد حدود سيصد ، چهارصد ميليون تومن مي شه
! آره اما بايد ديد كه به من وفا مي كنه ؟ به صاحبش كه نكرد-
. با موبايل كاوه يه زنگ به وكيل استاد زديم
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی 👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662