eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
#پارت22 رمان یاسمین .فرنوش- ولي بعضي هام يعني اكثر آدمها تسليم مي شن و خودشون رو تو سختي ها ول مي د
رمان یاسمین اومدم بگم از خدامه كه شما هر روز تشريف بياريد اينجا اما حرفم رو خوردم و گفتم . اينجا چيزي كه براي شما جالب باشه ، وجود نداره - !!! فرنوش- اين رو اجازه بديد كه خودم تجربه كنم . هر طور ميل شماست . خوشحال مي شم تشريف بياريد - . فرنوش بلند شد و كيفش رو برداشت و بطرف در رفت و كفشهاشو پوشيد !فرنوش- پس تا بعد خدانگهدار . فرنوش خانم روسري تون رو بد سرتون كرديد ، موهاتون از پشت اومده بيرون- . فرنوش – خيلي ممنون . مشكل موي بلند هميشه همينه . روسريش رو درست كرد و بيرون رفت ! فرنوش- دوباره خدانگهدارو ممنون . ببخشيد ميوه و شيريني توي خونه نداشتم - ! فرنوش – مصاحبت شما به اندازه كافي شيرين بود . خدانگهدار .خدا بهمراهتون . سالم خدمت جناب ستايش برسونيد - صبر كردم تا سوار ماشين بشه . نگاهش كردم . خيلي قشنگ بود . انگار خداوند همه چيز رو در خلقت اين دختر بحد كمال رسونده بود . وقتي توي ماشين نشست و ماشين رو روشن كرد . عينكش رو زد كه چقدر هم بهش مي اومد و در اون لحظه توي دلم از . خدا مي خواستم كه پسر يه مرد پولدار بودم وقتي به اتاق برگشتم . موقع حركت برگشت و برام دست تكون داد كه جوابش رو با دست دادم و بعد بسرعت حركت كرد و رفت . ديگه حوصله تنهائي رو نداشتم . انگار فرنوش با رفتنش ، حال و حوصله و حواس و هوش و فكر من رو هم با خودش برده بود چند دقيقه بعد بلند شدم كه استكانها رو بشورم . وقتي استكان فرنوش رو دستم گرفتم دلم نيومد كه بشورمش ! بردم و گذاشتمش . همونطوري توي كمد ظرفها. يادگاري كسي كه هفتصد طبقه با من اختالف داشت . تازه نشسته بودم كه دوباره زنگ زدند و انگار امروز در رحمت روي من باز شده بود . از پنجره نگاه كردم ، كاوه بود سالم چله نشين كوي دوستي . كي اين اتاق رو ول مي كني و وارد اجتماع مي شي ؟ صبر كن ببينم . به به به به ! بوي –كاوه ! جوي موليان آيد همي اين عطر دل انگيز كه به مشام مي رسه رو باد صبا داخل اتاق آورده يا مهمون داشتي ؟ هر چند چشمم از تو آب نمي خوره ولي انگار اين بوي عطر واقعي يه و منشاء ش تو همين اتاقه ! راست بگو زود و تند سريع ، مقتول كجاست ؟ طرف رو كجا قايم كردي ؟ چرت و پرت هات تموم شد ؟- .كاوه –نو يعني يس . فرنوش خانم اينجا بودند- . چشمهاي كاوه يه دفعه گشاد شد كاوه – به به ، ما نگوئيم بد و ميل به ناحق نكنيم ! ازت خواستگاري كرد ؟ . آره با مامان و باباش اومده بودند و برام شال و انگشتر آورده بودن- كاوه- تو چي گفتي؟ . رضايت ندادم . گفتم وقت شوهر كردنم نيست- كاوه- از بس كه خري . حاال جدي براي چي اومده بود ؟ .خب اومده بود براي تشكر و اين حرفها آدم بي ادب !كاوه- تشكرش درست . اما اين حرفها ، منظور كدوم حرفاس؟ به فرنوش گفته خفه نشي كاوه . پسر براي چي رفتي و همه چيز رو به اين دختره دوست مادرت گفتي ؟ اونم رفته همه چيز رو- كاوه – تنها اومده بود ؟ . آره ، جواب من رو ندادي- ... كاوه – همه ش رو من نگفتم ، نصفش رو من گفتم ، نصفش رو مادرم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662