eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین ژاله – خيلي ها . خودتون خبر ندارين . خيلي ممنون . اما انگار كمي غلو مي فرمايين- نه ، هيچ هم غلو نيست . بچه ام دكتر نيست كه هست ! خوش قيافه نيست كه هست . قد بلند نيست كه هست . خوش اخالق –كاوه نيست كه نيست . خوش صحبت نيست كه نيست . لجباز نيست كه نيست . ديگه چي كم داري ؟ يه عقل حسابي ! ايشاهلل اونم يه . روزي خدا بهش مي ده : چپ چپ بهش نگاه كردم همونطور كه ستايش و پدر و مادر كاوه مشغول صحبت بودن ، آروم به فرنوش گفتم . كاوه به من گفته بود شما تشريف برديد اروپا- ! فرنوش- من ؟! اين چند روزه حوصله نداشتم از خونه بيرون برم چه برسه به اروپا . كاوه – من گفتم شايد رفته باشند اروپا . فرنوش- بهزاد خان ممنون از سيب و شيريني . به دستم رسيد : با تعجب نگاهش كردم و گفتم سيب و شيريني؟- . كاوه – همون ها كه براشون خريده بودي و يادت رفته بود ازشون پذيرايي كني . فرنوش- كاوه خان برام آوردشون . ممنون . من اصالً خبر نداشتم كه كاوه اونها رو براي شما آورده- فرنوش- يعني پشيمون هستي از اينكه اونها دست من رسيده ؟ : اومدم يه آن بگم آره كه كاوه فرصت نداد و گفت مگه تو سيب و شيريني رو براي فرنوش خانم نگرفته بودي ؟- : من من كردم و بعد گفتم چرا- كاوه – مگه حسرت نخوردي كه اون روز براشون نياوردي ؟ چرا - كاوه – مگه نگفتي كه خودت بخاطر ايشون يكي يكي سيب ها رو سوا كردي ؟ خب چرا- كاوه – خب منم بردم رسوندم دستشون . بد كردم ؟ : خندم گرفت . نه خيلي هم كار خوبي كردي . نوش جونشون - ! ژاله – راست گفتن قسمت كسي رو ،كس ديگه نمي تونه بخوره كاوه – حاال ناراحتي ، برم چهار كيلو سيب شمرون بگيرم و يه جعبه شيريني جاش برات بيارم ؟ . من كي گفتم ناراحتم ؟ برعكس خيلي هم خوشحالم منظورم اين بود كه اگر خبر داشتم خيلي خوشحال تر مي شدم - . كاوه آروم گفت : آره جون عمه ات كه بهش چشم غره رفتم ! كاوه – يعني همين كه بهزاد گفت . چهار تايي خنديديم ستايش- خب بهزاد خان كي منتظر شما باشيم ؟ . كاوه – فردا شب . بشرطي كه من هم دعوت داشته باشم : ستايش خنديد و گفت با كمال افتخار . اصالً همه تشريف بياريد . خانم بنده مدتيه كه ايران تشريف ندارن . من و فرنوش هم تنهاييم .اگر سرافراز - . بفرماييد ممنون مي شيم . پدر كاوه : جناب ستايش ، چند تا آلبوم تمبر دارم كه فكر كنم بدتون نياد اونها رو ببينيد . اگه مايليد بفرماييد بريم كتابخونه . ستايش – به به ، من خودم تمبر بازم ! بفرماييد در خدمتم . خانم برومند با اجازتون . مادر كاوه – خواهش مي كنم راحت باشيد . منم بايد برم به آشپزخونه سركشي كنم . در همين موقع كبري خانم با يه سيني چايي وارد شد و به ستايش و پدر كاوه تعارف كرد . ستايش – ما چايي مون رو بر ميداريم و مي ريم سراغ علائق شخصي مون 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662