داستان و پند. ........
اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
#پارت45 رمان یاسمین پشت تلفن باهام حرف زدي و نذاشتي اينكارو بكنم ، احساس كردم كه تو كسي هستي كه مي
#پارت46 رمان یاسمین
بعد هر دعوا ، نوبت احترام تپون كردنه-
پدر كاوه – داري چي مي گي كاوه ؟
. كاوه – هيچي صحبت احترام خانم زن صاحب خونه بهزاده ! خيلي خانم خوبيه من و فرنوش و ژاله خنديديم
. فرنوش – اينم نوشابه بهزاد خان
. دستتون درد نكنه فرنوش خانم . خيلي ممنون . شرمنده مي فرماييد-
. كاوه – بهزاد جان اون مثل چي بود ؟ و مشغول غذا خوردن شد
مادر كاوه – كدوم مثل كاوه ؟
: من در حاليكه هول شده بودم گفتم
. كاوه با من شوخي مي كنه-
. كاوه – مي گن هر چه نصيب است همانت دهند
ستايش- چطور مگه ؟
! از زير ميز با پام محكم زدم به پاي كاوه كه يه دفعه بلند گفت : "آخ " . بعد گفت : آخ از اين روزگار
. آخه بهزاد امشب نمي خواست بياد اينجا ، ولي انگار قسمت اين بود
. البته منظور كاوه ، ضرب المثل با پا پس مي زنه و با دست پيش مي كشه بود
. پدر كاوه – بفرماييد خواهش مي كنم غذا سرد مي شه . اين كاوه امشب چونه اش گرم شده
! بله همينطوره . كاوه جون از چونه اش بيش از حد استفاده مي كنه-
بله بله ! نفهميدم ! تا همين صبحي نفس رو بزور مي كشيدي ، چطور شده شعار ميدي ؟ انگار امشب خيلي چيزها گرم –كاوه
. شده ، تنها چونه من نيست
ژاله – كاوه خيلي شلوغش كردي ها ! مي ذاري شام بخوريم يا نه ؟
. ستايش – نشاط كاوه خان ، انسان رو شاد مي كنه
!كاوه – خيلي ممنون جناب ستايش . بازم شما . بعضي ها كه مثل پيشي مي مونن
پدر كاوه – پيشي؟
. منظورش گربه اس . داره به من ميگه-
. كاوه – مار و مور گوشت تنم رو بخوره اگه بشما نسبت گربه بدم
: بعد آروم زير لبي گفت
! جز سگ هيچ وصله اي به تو نمي چسبه -
همه شورع به خنديدن كردن و در محيط گرمي ، خوردن شام شروع شد . بعد از شام ، همه توي سالن جمع شدن و مشغول صحبت
. شديم
. مادر كاوه – تو رو خدا تعارف نكنيد . ميوه پوست بكنيد
. كاوه – بهزاد سيب دوست داره
بهش چپ چپ نگاهش كردم و وقتي متوجه فرنوش شدم ، ديدم سرش رو پائين انداخته و مي خنده . خودم هم خندم گرفت . منظور
كاوه سيبهائي بود كه براي فرنوش خريده بودم . چند دقيقه اي كه گذشت ، فرنوش بلند شد و يه بشقاب ميوه پوست كنده جلوي من
. گذاشت
. كاوه – خدا شانس بده ! از كرخه تا كره مريخ
. خيلي ممنون فرنوش خانم-
كاوه – بهزاد جان ، همون خانم ستايش مي گفتي بهتر نبود ؟
. خيس عرق شدم . بهش چشم غره رفتم
! كاوه – چپ چپ نگاه نكن . به فرنوش خانم هم مي گم تو رو آقاي فرهنگ صدا كنه
. دوباره همه خنديدند
! پدر كاوه – كاوه يه دقيقه آروم نگيري ها
! كاوه – هپتا
ژاله – هپتا يعني چي ؟
. كاوه – يعني ابدا ، يعني ابدا تا زبان در كام است از زخم زبون نبايد غافل شد
. باور كنيد سر كالس و توي بيمارستان هم همينطوره-
. مادر كاوه- بچگي هاش هم همينطور بود. تنهائي خونه رو روي سرش مي ذاشت
پدر كاوه – بهزاد جان ، اين پسر اصالً درس مي خونه ؟
وهللا چي بگم ؟-
كاوه – از همه تو كالس دقيق تر من هستم .! يادته بهزاد ؟ سر كالس تشريح ؟ اون مرده هه يادت نيست ؟
. ژاله – تو رو خدا حرف مرده نزنين كه من مي ترسم
. بي اختيار خنده ام گرفت . ياد كاري كه كاوه سر كالس تشريح كرده بود افتادم
. ستايش – بهزاد خان تعريف كن
. كاوه – تعريف كن بهزاد اما همه ش رو نگو . جاهاي بدش رو سانسور كن
. دوباره خندم گرفت . با خنده من ، همه مشتاق شنيدن شدن
ساعت تشريح بود . بچه هاي كالس راه افتاديم و رفتيم سالن تشريح . استاد هم با ما اومد . وسط سالن ، روي تخت ، جنازه يه
.مرده مرد بود كه بايد توسط استاد تشريح مي شد . روش يه مالفه سفيد كشيده بودند . خالصه همه جمع شديم دور جسد
. تا استاد مالفه رو از روي مرده كنار زد . ديديم يه خيار دست مرده هس و دم دهنش گرفته و مي خواد گاز بزنه
. دو تا از خانم ها از ترس غش كردن . استاد از خنده مرده بود
نمي دونم اين كاوه چطوري قبل از شروع كالس رفته بود اونجا و يه خيار داده بود دست مرده هه ؟بعد از اينكه بچه ها خوب خنده
هاشون رو كردن ، استاد به كاوه گفت برو بيرون . كاوه گفت : استاد مرده هه هوس خيار كرده ، من چرا برم بيرون؟
استاد كه آذري زبان بود گفت : اجه گبول كنيم مرده گادره خيار بخوره ، گير گابل گبوله كه خودش بتونه بره خيار بخره ! اونم اين
! خيار گلمي رو ! احتماالً خريد خيار ، كار تو جانور بوده
پدر كاوه و آقاي ستايش كه اشك از چشمهاشون سرازير بود ، اصالً نمي تونستن حرف بزنن . مادر كاوه مات كاوه رو نگاه مي
: كرد . ژاله و فرنوش مي خنديدن . وقتي خنده ها تموم شد ، ژاله گفت
كاوه تو چطور جرات كردي تنهايي بري اونجا
#کانال_داستان_و_رمان_مذهبی👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662