eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
#پارت48 رمان یاسمین فرنوش – اين موقع ها ، يه پسر به يه دختر چي مي گه ؟ . نمي دونم . تا حاال اين كا
رمان یاسمین شما هم بايد منطقي باشيد و با احساس تصميم نگيريد . بودن ما با هم براي شما مشكالت زيادي رو ايجاد مي كنه . اينها حرفهايي بود كه بر خالف ميلم ، بايد بهتون مي گفتم : فرنوش مدتي سكوت كرد و بعد گفت . مي دوني بهزاد شبي كه تصادف كردم كجا مي خواستم برم ؟تصادف با آقاي هدايت رو مي گم- دنبال تو اومده بودم . از توي بالكن خونه ديدمتون . خيلي خوشحال بودم كه تو اومدي دم خونه ما . توي دانشكده هم نگاههاي تو . به من شهامت داد تا بتونم حرف بزنم . بين من و تو ، فقط پول مانع بوجود آورده . من فكر نكنم كه مشكل ديگه اي وجود داشته باشه اال يا ايها الساقي ادر كاسا وناولها- كه عشق آسان نمود اول ولي افتاد مشكلها شما اين مسئله رو خيلي ساده فرض كرديد ولي بهتون قول ميدم كه مشكالت زيادي در راه داشته باشيد . مثالً پدرتون با اين مسئله موافقه ؟ فرنوش- پدرم اونقدر از تو خوشش اومده كه حاضره تو رو به عنوان پسرش قبول كنه چه برسه به دامادش! مادرم هم كه فعالً . اينجا نيست فرنوش خانم بياييد و از اين جريان بگذريد . شما براه خودتون باشيد و اجازه بديد من هم براه خودم . قول بهتون مي دم كه بعد - . از چند روز همه چيز رو فراموش كنين : يه دفعه عصباني شد و گفت بهزاد من دوستت دارم . كار يه روز دو روز نيست . من مي خوام تو مردم باشي . حاال اگه خودت اينطوري نميخواي ، اون چيز - .ديگه ايه شما معني بي پولي و نداري رو نمي دونيد . .منم دوستت دارم . بيشتر از هر چيزي كه توي دنياهست . اما شما سختي نكشيديد - االن اين حرف رو مي زنيد ، يه مدت كه بگذره ، بهتون فشار مي آد و نمي تونيد تحمل كنيد . منم آدمي . شما فقر رو تجربه نكرديد . نيستم كه همسرم خرجم رو بده . اينه كه اختالف ها شروع مي شه و عشق به نفرت تبديل مي شه .فرنوش – تو نبايد در مورد من اينطوري قضاوت كني . اينهايي رو كه مي گي فعالً حرفه و تا ثابت نشه واقعيت نداره . هزاران نفر اينا رو تجربه كردن- : فرنوش نگاهي به من كرد كه آتيشم زد و تسليم شدم . بعد گفت بهزاد ، خواهش مي كنم ، اگه واقعاً دوستم داري ، تنهام نذار . با من بيا . اين چيزهايي كه گفتي نبايد ديواري بين ما بشه . - . مطمئن باش من و تو كنار هم خوشبخت مي شيم شما نمي ترسي ؟- ! فرنوش – اينقدر نگو شما ، شما : خنديدم و گفتم تو نمي ترسي ؟- : فرنوش هم خنديد و گفت . آهان بالخره طلسم شكست ! نه نمي ترسم . تو هم نترس- . اونقدر تو اين زندگي توسري خوردم كه از سايه خودم هم مي ترسم- . فرنوش – بهت نمي آد كه ترسو باشي . شايد ترس ت از منه .مي ترسم نتوني تا آخر اين راه رو بياي - . فرنوش – مي آم اگه زندگي بهت سخت گرفت چي ؟- . فرنوش – سرش داد مي زنم اگه يه روز غم در خونه مون رو زد چي ؟ - . فرنوش- در رو روش باز نمي كنيم اگه غم تو چشمامون نشست ؟ - . فرنوش- دوتايي با هم گريه مي كنيم تا غم از چشمهامون شسته شه و بره بيرون 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662