eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین https://eitaa.com/dastah1224/3853 قسمت ۵👆🏻 بري كارخونه بابات و بشيني پشت ميز و به رتق و فتق امور بپردازي ! مرد تقريباً حسابي ! اين دختره تو دانشكده دل از همه برده ! هيچكسي رو هم تحويل نمي گيره ! حاال اومده از تو خواهش مي كنه كه برسوندت خونه ، تو ناز مي كني ؟ . همونطوري نگاهش كردم ! كاوه – شناختي ؟ دمت رو تكون بده عزيزم ! بي تربيت - كاوه – خب چرا سوار نشدي ؟! چرا جفتك به بخت خودت مي زني ؟ اوال ًجفتك نه و لگد ! در ثاني ، چون سوار ماشين نشدم به بختم لگد زدم ؟ - خب آره ديگه ! آشنايي همينطوري شروع ميشه ديگه . بعدشم مي رسه به عقد و عروسي و اين حرفا ! دختر به اين –كاوه قشنگي و پولداري ! ديگه چي مي خواي ؟ هيچي بابا آدم خوش خيال ! اون مي خواست جاي اينكه پيچيده بود جلوي ما ، يه جور تالفي بكنه . اون وقت تو تا كجا پيش رفتي - ! ! كاوه – با منم آره ؟ نگاه كور شدت رو ديدم ! نگاه اونو هم ديدم ! نخورديم نون گندم ، بابامون كه نونوايي داشته مياي بريم يا خودم تنها برم ؟ - ! كاوه – بريم بابا . امروز اخالقت چيز مرغيه راه افتاديم . چند قدم كه رفتيم ، يكي از دخترهاي كالس از پشت كاوه رو صدا كرد و بعد بقيه بچه هاي كالس رو هم صدا كرد و : گفت ! بدوييد بچه ها ! پيداش كردم ! بدويين كه االن در ميره كاوه – مگه من كش شلوارم كه در برم ؟ : همكالسي مون در حاليكه مي خنديد دوباره داد شد ! ياهلل بچه ها االن فرار مي كنه ها - !كاوه – بابا مگه دزد گرفتي ؟ چرا آبرو ريزي مي كني دختر ؟ مگه قرار نبود كه همه بچه ها رو آخر ترم بستني مهمون كني ؟ داري درميري ؟ - به جان تو عادت كردم . از بابام اين اخالق بهم ارث رسيده . از بس بابام از دست مأموراي ماليات فرار كرده . منم واسم –كاوه . عادت شده .... بيا بريم خودتم لوس نكن . مرده و قولش كي به شما گفته كه من مردم ؟ تو اين دوره و زمونه مرد كجا بود ؟ اگه مرد پيدا مي شد كه اين همه دختر دم بخت ويلون –كاوه ! و سرگردون دنبال شوهر نبودن كه الهي گره كور بختشون بدست خودم واشه : كم كم بقيه بچه هاي كالس داشتن جمع مي شدن . نيلوفر كه خودش هم دختر پولداري بود گفت . بيخودي بهانه نيار كاوه . تا بستني بهمون ندي ولت نمي كنيم اوالً كه من از خدا مي خوام كه شماها ولم نكنين و هميشه تو چنگ شما خانم ها ، اسير باشم ! ولي باور كنين ندارم . از –كاوه حاال حساب كن ! شما چه پنهون چند وقتي كه بابام ورشيكست شده . صبح مي خوريم ظهر نداريم ! ظهر مي خوريم ، شب نداريم . يه خونواده آبرو دار چه سختي رو داره تحمل مي كنه ! به خدا قسم كه بعضي وقتا شده كه با شورت جلو همه راه رفتم . نيلوفر – ا..... ! قسم خدا رو هم مي خوره !با يه مايو اينور اونور مي رفتم كاوه – بجون تو كه مي خوام دنيا نباشه اگه دروغ بگم ! پريروز كه رفته بودم استخر باشه مي دم ! آخرش اينكه امشب سر بي شام زمين ميذاريم ديگه ! اگه شما راضي مي شين كه من امشب گشنه سر به –كاوه ! بالين بذارم ، قبوله مي دم اما مي دونم كه شما ها خيلي دل رحم تر از اين حرفايين . فرزاد – اگه بستني رو ندي همين االن اينجا تحصن راه ميندازيم كاوه – ببينم شما چه سندي ، مدركي ، چيزي از من دارين كه صحت گفته هاتون رو ثابت كنه ؟ . فرزاد – نشون به اون نشوني كه اون روزي كه كتابت رو نياورده بودي قول اين بستني رو به ما دادي برو بابا دلت خوشه ! يارو سند محضري رو ميزنه زيرش ، چه برسه به يه كلوم حرف ! تازه من هيچ روزي كتاب با خودم –كاوه نمیارم دانشکده 👇🏻 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662