eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
💕🌻💕🌻💕🌻💕🌻💕💔 🍃 نویسنده: 📚 بین راه مادر و دایی سها رو دیدم که با چه حال بدی داشتن میرفتن سمت ورودی ولی جونی نداشتم که بتونم برم سلام کنم و دلداری بدم حال خودم خیلی بدتر بود.. رفتم بین درختای تو حیاط بیمارستان نشستم و سرمو تکیه دارم به تنه ی یکی از درختا.. دقیقا هفت سال پیش بود.. وقتی دخترای دبیرستانی از جلوی محل کارم رد میشدن و طبق معمول همیشه نگاهی مینداختن منو پیدا کنن و ریز،بخندن.. همیشه اینجوری بود.. دبیرستانی بودن و عقلشون کامل نشده بود.. منم اهل توجه کردن نبودم.. همیشه اینجوری بودم.. از رابطه و ایما و اشاره های خارج از چارچوب بدم میومد... روحمو آزار میداد بخوام فکر و ذهن و احساس بکر یه دختر رو اذیت کنم.. هرچند این اذیت شدنا دو سویه بود و خودم هم در برابر اذیت میشدم... بقول بچها فانتزی فکر میکردم.. دوست داشتم اولین نفر ذهنم ، آخرین نفر قلبم باشه... خندیدم.. خلاصه بین اون دخترا یه دختر سر به زیر هم بود که انگاری تو این عالم نبود.. همیشه تو دنیای خودش بود.. همیشه فکر میکردم جهان دیگه ای پرواز میکنه😂 سخت نبود فهمیدن اینکه اون دختر "آبجی علی رفیقم" بود.. با همون مانتوی سورمه ای و سر آستینای قرمز شد اولین نفر ذهنم.. نگه داشتم این راز مگو رو تا اون دختر کنکوری شد و اولین بار مستقیم رفتم سراغ داداشش و همون لحظه جواب منفی شنیدم.. آدم عقب کشیدن نبودم.. دوباره گفتم.. نشد.. دوباره.. نشد.. سه بار گفتم.. نشد.. ترجیح دادم دانشگاهش تموم بشه و برگرده.. هرچند سخت بود شبایی که یه لحظه ذهنم میرفت سمت اینکه نکنه یه جایی برای یکی دلش بلرزه و من بمونم کلاه تنهاییم... اینطور نشد.. سها برگشتـ.. خوش اقبال بودم که علاقه نشون داد به همکاری باهام تو اموزشگاه... امیدوار شدم.. روزای خوبی بود.. روزای خوبیه.. کاش،سها پاشه.. ترسناکه اینکه دکتر میگه سه تا مسکن قوی بدون صبحانه شده دشمن جونش و سکته زده... ٭٭٭٭٭--💌 💌 --٭٭٭٭٭ 💕🌻💕🌻💕🌻💕🌻💕 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رمان یاسمین كاوه دنبالش كرد كه بگيره و بزندش . ناي حرف زدن نداشتم چه برسه كه جلوش رو بگيرم . راستش دلم مي خواست خودم حالش . رو جا بيارم . وسط راه سيامك رو ول كرد و بطرف من اومد كاوه – چي شد بهزاد ؟ سالمي ؟ . با هر بدبختي بود از جام بلند شدم سيامك اون طرف سالن واستاده بود و مي خنديد !سيامك – اينو از تو فيلم تنها در خانه ياد گرفته بودم عمو : كاوه دست كشيد روي سراميك هاي كف سالن و بعد گفت بال بال بزني بچه ! انگار وازليني چيزي ماليده اينجاها . ديدم قبل از اومدن تو كمي ساكت شده و سرش اين طرفا گرمه نگو پدر - . سگ داشته وازلين ها رو ميماليده اينجا ها : در حاليكه پشتم درد گرفته بود گفتم پدر و مادرش كي ميان كاوه ؟- ! كاوه – چه ميدونم ، بايد ديگه پيداشون بشه . ببين چه چشماي شيطوني داره پدر سگ . سيامك – پسرخاله كاوه به من ميگي پدر سگ ؟ بابا اينا بيان بهشون ميگم نه عزيزم ، به خودم ميگم . من غلط بكنم به شما كمتر از گل بگم . اما بر پدر و مادرش لعنت اگه يه دفعه ديگه يه دقيقه تو –كاوه ! سيامك – پسر خاله كاوه ، امروز بهم خيلي خوش گذشته از كارتون و شهر بازي هم برام بهتر بوده! رو نگه داره . من و كاوه نگاهي بهم كرديم و هر دو خنديدم كاوه – اصال يادم رفت ازت بپرسم خونه ستايش اينا چه خبرها بود ؟ ! اصال خودم يادم رفت براي چي اومدم اينجا- بچه نيست كه ، شهاب سنگه .مثل آذرخش مي مونه . هر جا بيفته همه چيز رو نابود ميكنه . چطوره يه دفعه پرتش كنيم –كاوه . خونه خاله فرنوش ؟ شايد بخوره بغل پاي بهرام و مشكل تو حل بشه . گناه دارن بدبختها . اين مجازات براشون ديگه خيلي زياده- كاوه – پاشو بريم تو حياط برام تعريف كن ببينم چه خبرها شد خونه فرنوش اينا ؟ ما بريم كي مواظب اين بچه اس؟- كاوه – مگه تا حاال ما اينجا بوديم تونستيم جلوش رو بگيريم ؟ : در همين موقع خدمتكار كاوه اينا اومد توي سالن و هراسان گفت .كاوه خان ، آقا سيامك نميدونم چي توي شيشه ماهي ها ريخته كه رنگش گلي شده ! به گمانم دواگلي ريخته توش- . بطرف آكواريوم بزرگي كه توي بالكن طبقه باال بود رفتيم . تمام آب قرمز شده بود و ماهي ها همه مرده بودن واي واي ! بيچاره شدم ! حناق 04 ساعته بگيري بچه كه بدبختم كردي . بابام عاشق اين ماهي ها بود . حاال وقتي بياد –كاوه ميگه پسر تو عرضه نداشتي 0 ساعت يه بچه رو نگه داري ؟ . بابا ورش دار اين خمسه رو ببريمش تو حياط كه كمتر خرابي به بار بياره- . كاوه – ديگه چه فايده داره ؟ حاال كه ديگه از اينجا جز ويرانه اي باقي نمونده . مادر بدبختم بايد تمام جهيزيه شو دوباره بخره ! عجب بچه شيطوني يه ها- كاوه – حاال بازم شعار ميدي كه تو بلد نيستي با بچه ها چطور رفتار كني ؟ . حاال بريم پايين مواظب باشيم يه گند ديگه باال نياره- . هر دو تند اومديم پايين . سيامك رفته بود آروم روي يه مبل نشسته بود ! كاوه – بهزاد مواظب باش . اين جونور هر وقت ساكت مي شه يه كاري كرده ! نكنه يه تله انفجاري يا يه مين صد نفري جلوي پامون كار گذاشته باشه سيامك خان چرا يه دفعه ساكت شدي ؟- . سيامك- گرسنه م شده عمو كاوه – االن ميگم برات كوفت كاري با سس زهر مار بيارن عزيزم . نوشابه هم كه ميخوري؟ . ميگم يه ليوان زهر هالهل برات بيارن ! بريز تو اون شيكم شايد يه دقيقه يه جا آروم بتمرگي . تا كاوه اينها رو گفت ، سيامك لب ورچيد و شروع كرد با صداي بلند گريه كردن كاوه – يواش چه خبرته ؟ صداتو اهل محل هم شنيدن . اين گريه س يا زوزه شغال ؟ 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662