eitaa logo
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
8.3هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
4هزار ویدیو
69 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ ادمین @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان یاسمین نيومده بود : بچه ها براش كف زدن و هورا كشيدن كه روزبه گفت ! بچه ها ببينين اين كاوه رو ! ياد بگيرين . اينطوري پولدار مي شن ها يارو هنر پيشه خارجي ، يه ساعت و نيم تو فيلم هزار دفعه ملق ميزنه تا دوبار مردم خندشون بگيره يه ميليون دالر بهش –كاوه پول مي دن . حاال يه ساعته دارم متصل شما رو مي خندونم ، چهار تا بستني نصيبم شده ! اينم حسودي داره ؟ خالصه اون روز با بچه ها خيلي خنديديم . آخرش كاوه به زور پول بستني ها رو داد . با اينكه صاحب مغازه نمي خواست ازمون . پول بگيره . وقتي از بچه ها خداحافظي كرديم ، دوتايي بطرف خونه راه افتاديم بيا ! دلت خنك شد ؟ اگه با ماشين فرنوش خانم رفته بوديم ، هم من گير اين قوم ظالم نمي افتادم و هم تا رسيده بوديم در –كاوه خونه ، فرنوش رو واسه ات خواستگاري كرده بودم ! بابا جون ، تو كه زندگي منو مي دوني . آخه من كجا و فرنوش خانم كجا ؟ ! تموم زندگي م رو كه بفروشم پول بنزين ماشين ش نمي شه از تو چه پنهون ، از اولين بار كه امسال تو دانشكده ديدمش ، عجيب فكرم رو بخودش مشغول كرده ! واقعاً دختر قشنگيه ! خيلي م سنگين و با وقاره . ولي خب آدم نبايد زياد به حرف دلش گوش كنه . اينطوري بهتره . آرزوي محال نبايد داشت . حتي روياي آدم ! هم بايد در حد خود آدم باشه ! كاوه – يعني چي ؟ مگه دست خود آدمه ؟ آدم وقتي از كسي خوشش بياد ، خوشش اومده ديگه . آره . اگه اون آدم ، يكي مثل تو باشه . آره امثال شماها تو يه طبقه اين - ! كاوه – بجان تو اگه ما تو يه طبقه باشيم ! اون خونه اش جايي ديگه س ، مام خونه مون جايي ديگه س . لوس نشو ، دارم جدي حرف مي زنم - مي خوام بگم اگه يكي مثل تو بره خواستگاري فرنوش ، بهش جواب نه نميدن . اما آدمي مثل من اصالً نبايد اين چيزا حتي به . فكرشم بياد ! از اون گذشته ، من اصالً كسي رو ندارم كه بره برام خواستگاري كنه .... كاوه – اينكه چيزي نيست . تو فقط لب تر كن بقيه ش : رفتم تو حرفش و گفتم ديگه حرفش رو هم نزن . ول كن . بگو ببينم تعطيلي رو مي خواي چيكار كني ؟ - نيم ساعت بعد رسيديم خونه . تا اومدم تو اتاقم ، كتاب هام رو پرت كردم يه گوشه و نشستم . سر مو گرفتم ميون دستهام و به . زندگيم فكر كردم اين كاوه طفلك هم اسير من شده بود . خونواده ش خيلي پولدار بودن . خودش يه ماشين مدل باالي خيلي شيك داشت اما به خاطر دوست نداشتم . من ، يا پياده يا با اتوبوس مي رفتيم دانشكده . يعني من سوار ماشين ش نمي شدم . جلو بچه ها خجالت مي كشيدم . فكر كنن كه بخاطر پولش باهاش رفاقت مي كنم . پدر من آدم فقيري بود . آدم خوب اما بد شانس ! مرد زحمتكشي بود اما شانس نداشت . دست به طال مي زد مس مي شد . از صبح تا شب كار مي كرد و جون مي كند آخرش هشتش گرو نه ش بود . مادرمم زن مهربون و زحمتكشي بود . اونم تا كار خونه و پخت و پز بود كه هيچي ، اين كاراش كه تموم مي شد ، بيچاره مي رفت سراغ اضافه كاري هميشه خدا دستش به يه چيزي بند بود . يا قالب بافي مي كرد يا بافتني مي بافت يا هزار تا كار ديگه . مثالً مي خواست يه گوشه . خرج خونه رو جور كنه خالصه اين پدر و مادر سخت كار مي كردن كه يه جوري چرخ زندگي رو بچرخونن اما چرخ زندگي ما چهارگوش بود و با بدبختي . مي گشت يه خونه نقلي و قديمي داشتيم كه اونم ارث پدربزرگم بود و يه ماشين كه عصاي دست بابام بود و سالي به دوازده ماه گوشه . تعميرگاه . يه روز كه كارد به استخون بابام رسيد ، كوچ كرديم . در خونه مون رو كلون كرديم و راهي جنوب شديم . پدرم مي گفت تا حاال هر كي رفته جنوب ، بار خودش رو چند ساله بسته و برگشته . اون وقت ها من سال آخر دبيرستان بودم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
رمان یاسمین نيومده بود : بچه ها براش كف زدن و هورا كشيدن كه روزبه گفت ! بچه ها ببينين اين كاوه رو ! ياد بگيرين . اينطوري پولدار مي شن ها يارو هنر پيشه خارجي ، يه ساعت و نيم تو فيلم هزار دفعه ملق ميزنه تا دوبار مردم خندشون بگيره يه ميليون دالر بهش –كاوه پول مي دن . حاال يه ساعته دارم متصل شما رو مي خندونم ، چهار تا بستني نصيبم شده ! اينم حسودي داره ؟ خالصه اون روز با بچه ها خيلي خنديديم . آخرش كاوه به زور پول بستني ها رو داد . با اينكه صاحب مغازه نمي خواست ازمون . پول بگيره . وقتي از بچه ها خداحافظي كرديم ، دوتايي بطرف خونه راه افتاديم بيا ! دلت خنك شد ؟ اگه با ماشين فرنوش خانم رفته بوديم ، هم من گير اين قوم ظالم نمي افتادم و هم تا رسيده بوديم در –كاوه خونه ، فرنوش رو واسه ات خواستگاري كرده بودم ! بابا جون ، تو كه زندگي منو مي دوني . آخه من كجا و فرنوش خانم كجا ؟ ! تموم زندگي م رو كه بفروشم پول بنزين ماشين ش نمي شه از تو چه پنهون ، از اولين بار كه امسال تو دانشكده ديدمش ، عجيب فكرم رو بخودش مشغول كرده ! واقعاً دختر قشنگيه ! خيلي م سنگين و با وقاره . ولي خب آدم نبايد زياد به حرف دلش گوش كنه . اينطوري بهتره . آرزوي محال نبايد داشت . حتي روياي آدم ! هم بايد در حد خود آدم باشه ! كاوه – يعني چي ؟ مگه دست خود آدمه ؟ آدم وقتي از كسي خوشش بياد ، خوشش اومده ديگه . آره . اگه اون آدم ، يكي مثل تو باشه . آره امثال شماها تو يه طبقه اين - ! كاوه – بجان تو اگه ما تو يه طبقه باشيم ! اون خونه اش جايي ديگه س ، مام خونه مون جايي ديگه س . لوس نشو ، دارم جدي حرف مي زنم - مي خوام بگم اگه يكي مثل تو بره خواستگاري فرنوش ، بهش جواب نه نميدن . اما آدمي مثل من اصالً نبايد اين چيزا حتي به . فكرشم بياد ! از اون گذشته ، من اصالً كسي رو ندارم كه بره برام خواستگاري كنه .... كاوه – اينكه چيزي نيست . تو فقط لب تر كن بقيه ش : رفتم تو حرفش و گفتم ديگه حرفش رو هم نزن . ول كن . بگو ببينم تعطيلي رو مي خواي چيكار كني ؟ - نيم ساعت بعد رسيديم خونه . تا اومدم تو اتاقم ، كتاب هام رو پرت كردم يه گوشه و نشستم . سر مو گرفتم ميون دستهام و به . زندگيم فكر كردم اين كاوه طفلك هم اسير من شده بود . خونواده ش خيلي پولدار بودن . خودش يه ماشين مدل باالي خيلي شيك داشت اما به خاطر دوست نداشتم . من ، يا پياده يا با اتوبوس مي رفتيم دانشكده . يعني من سوار ماشين ش نمي شدم . جلو بچه ها خجالت مي كشيدم . فكر كنن كه بخاطر پولش باهاش رفاقت مي كنم . پدر من آدم فقيري بود . آدم خوب اما بد شانس ! مرد زحمتكشي بود اما شانس نداشت . دست به طال مي زد مس مي شد . از صبح تا شب كار مي كرد و جون مي كند آخرش هشتش گرو نه ش بود . مادرمم زن مهربون و زحمتكشي بود . اونم تا كار خونه و پخت و پز بود كه هيچي ، اين كاراش كه تموم مي شد ، بيچاره مي رفت سراغ اضافه كاري هميشه خدا دستش به يه چيزي بند بود . يا قالب بافي مي كرد يا بافتني مي بافت يا هزار تا كار ديگه . مثالً مي خواست يه گوشه . خرج خونه رو جور كنه خالصه اين پدر و مادر سخت كار مي كردن كه يه جوري چرخ زندگي رو بچرخونن اما چرخ زندگي ما چهارگوش بود و با بدبختي . مي گشت يه خونه نقلي و قديمي داشتيم كه اونم ارث پدربزرگم بود و يه ماشين كه عصاي دست بابام بود و سالي به دوازده ماه گوشه . تعميرگاه . يه روز كه كارد به استخون بابام رسيد ، كوچ كرديم . در خونه مون رو كلون كرديم و راهي جنوب شديم . پدرم مي گفت تا حاال هر كي رفته جنوب ، بار خودش رو چند ساله بسته و برگشته . اون وقت ها من سال آخر دبيرستان بودم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
داستان و پند. ........ اخبار فوری استقلال پرسپولیس ورزش سه ازدواج موقت صیغه یابی
#پارت8 رمان یاسمین نيومده بود : بچه ها براش كف زدن و هورا كشيدن كه روزبه گفت ! بچه ها ببينين اين
رمان یاسمین نيومده بود : بچه ها براش كف زدن و هورا كشيدن كه روزبه گفت ! بچه ها ببينين اين كاوه رو ! ياد بگيرين . اينطوري پولدار مي شن ها يارو هنر پيشه خارجي ، يه ساعت و نيم تو فيلم هزار دفعه ملق ميزنه تا دوبار مردم خندشون بگيره يه ميليون دالر بهش –كاوه پول مي دن . حاال يه ساعته دارم متصل شما رو مي خندونم ، چهار تا بستني نصيبم شده ! اينم حسودي داره ؟ خالصه اون روز با بچه ها خيلي خنديديم . آخرش كاوه به زور پول بستني ها رو داد . با اينكه صاحب مغازه نمي خواست ازمون . پول بگيره . وقتي از بچه ها خداحافظي كرديم ، دوتايي بطرف خونه راه افتاديم بيا ! دلت خنك شد ؟ اگه با ماشين فرنوش خانم رفته بوديم ، هم من گير اين قوم ظالم نمي افتادم و هم تا رسيده بوديم در –كاوه خونه ، فرنوش رو واسه ات خواستگاري كرده بودم ! بابا جون ، تو كه زندگي منو مي دوني . آخه من كجا و فرنوش خانم كجا ؟ ! تموم زندگي م رو كه بفروشم پول بنزين ماشين ش نمي شه از تو چه پنهون ، از اولين بار كه امسال تو دانشكده ديدمش ، عجيب فكرم رو بخودش مشغول كرده ! واقعاً دختر قشنگيه ! خيلي م سنگين و با وقاره . ولي خب آدم نبايد زياد به حرف دلش گوش كنه . اينطوري بهتره . آرزوي محال نبايد داشت . حتي روياي آدم ! هم بايد در حد خود آدم باشه ! كاوه – يعني چي ؟ مگه دست خود آدمه ؟ آدم وقتي از كسي خوشش بياد ، خوشش اومده ديگه . آره . اگه اون آدم ، يكي مثل تو باشه . آره امثال شماها تو يه طبقه اين - ! كاوه – بجان تو اگه ما تو يه طبقه باشيم ! اون خونه اش جايي ديگه س ، مام خونه مون جايي ديگه س . لوس نشو ، دارم جدي حرف مي زنم - مي خوام بگم اگه يكي مثل تو بره خواستگاري فرنوش ، بهش جواب نه نميدن . اما آدمي مثل من اصالً نبايد اين چيزا حتي به . فكرشم بياد ! از اون گذشته ، من اصالً كسي رو ندارم كه بره برام خواستگاري كنه .... كاوه – اينكه چيزي نيست . تو فقط لب تر كن بقيه ش : رفتم تو حرفش و گفتم ديگه حرفش رو هم نزن . ول كن . بگو ببينم تعطيلي رو مي خواي چيكار كني ؟ - نيم ساعت بعد رسيديم خونه . تا اومدم تو اتاقم ، كتاب هام رو پرت كردم يه گوشه و نشستم . سر مو گرفتم ميون دستهام و به . زندگيم فكر كردم اين كاوه طفلك هم اسير من شده بود . خونواده ش خيلي پولدار بودن . خودش يه ماشين مدل باالي خيلي شيك داشت اما به خاطر دوست نداشتم . من ، يا پياده يا با اتوبوس مي رفتيم دانشكده . يعني من سوار ماشين ش نمي شدم . جلو بچه ها خجالت مي كشيدم . فكر كنن كه بخاطر پولش باهاش رفاقت مي كنم . پدر من آدم فقيري بود . آدم خوب اما بد شانس ! مرد زحمتكشي بود اما شانس نداشت . دست به طال مي زد مس مي شد . از صبح تا شب كار مي كرد و جون مي كند آخرش هشتش گرو نه ش بود . مادرمم زن مهربون و زحمتكشي بود . اونم تا كار خونه و پخت و پز بود كه هيچي ، اين كاراش كه تموم مي شد ، بيچاره مي رفت سراغ اضافه كاري هميشه خدا دستش به يه چيزي بند بود . يا قالب بافي مي كرد يا بافتني مي بافت يا هزار تا كار ديگه . مثالً مي خواست يه گوشه . خرج خونه رو جور كنه خالصه اين پدر و مادر سخت كار مي كردن كه يه جوري چرخ زندگي رو بچرخونن اما چرخ زندگي ما چهارگوش بود و با بدبختي . مي گشت يه خونه نقلي و قديمي داشتيم كه اونم ارث پدربزرگم بود و يه ماشين كه عصاي دست بابام بود و سالي به دوازده ماه گوشه . تعميرگاه . يه روز كه كارد به استخون بابام رسيد ، كوچ كرديم . در خونه مون رو كلون كرديم و راهي جنوب شديم . پدرم مي گفت تا حاال هر كي رفته جنوب ، بار خودش رو چند ساله بسته و برگشته . اون وقت ها من سال آخر دبيرستان بودم 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662