eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
پيرى در روسـتايى هر روز براى نماز صـــــبح از منزل خارج و به مـسجد مى رفـت در يڪـ روز بارانى پـــــير صبـح براى نماز از خانه آمد چند قدمى كه رفت در چاله ای افتاد خيــس و گِلى شــد. 🔻به خانه بازگـشت لباس را عـوض ڪرد و دوباره برگـــــشت پـــــس از مسافتى براى بار دوم خـيس و گِـلى شد برگـشت لباس را عـوض ڪرد از خانه براى نـــماز خارج شــد. ديد در جلوى در چراغ به دست ايستاده است ســــلام ڪرد و راهی مســــجد شدند هنگام ورود به مســـجد ديد جوان وارد مسجد نشد پـرسيد اى جـــــوان براى نماز مســجد نمى شـــــوى؟ 👌جوان گفت نه اى پير من شــيطان هسـتم براى بار اول که بازگشتى خدا به فرشتگان گفت: تمام او را بخشــيدم براى بار دوم ڪه بازگشتى خــــدا به فرشتگان گفت: تمام گناهان او را بخشيدم! ترســــيدم اگر براى بار ســوم در چاله بيفتى خـــــداوند به فرشتگان بگويد: «تمام گناهان را بخشيدم ڪه من اين همه تـلاش براى گمراهى آنان داشـتم براى همين آمدم چــــراغ گرفتم تا به سلامت به مسـجد برسى! 👇 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
❤️ ✨بسم الله الرحمن الرحیم ✨ ✍ داستان زندگیم رو شروع میکنم تا بدست برسد....😔 👌تا شود برای تمام که‌ بیشتر از گذشته به نزدیک شوند...... ✍ بودم 12 ساله که از چیزی نمیدونستم میدیدم که بعضی وقتها مادرم اگر یادش می افتاد میخوند و پدرمم همینطور... هر چند خانواده ی ما از نظر بسیار پایبند و و بودیم.... اما این فقط به خاطر بود و بس... خانواده ی 7 نفره ای شامل مادر بزرگم ،پدرم ،مادرم ، و 2 فرزند و 2 فرزند بودیم... همه در زندگی ساده ای داشتیم ...تازه به سال اول راهنمایی وارد شدم، شاگرد زرنگی بودم و در درس خوندن به مشکل بر نمیخوردم هیچ وقت از کسی کمک نمیگرفتم ،در میانه سال تحصیلی بودکه متوجه بعضی از طرف برادر بزرگم شدم.... اولین کسی که متوجه شد من بودم... دلیلش رو نمیدونستم... خیلی ساکت بود و زیاد تو فکر میرفت... بعدها شروع به کرد همه داشتیم شاخ در می آوردیم آخه چه به ...! بعد از مدتی بازم این رفتارها ادامه داشت...خیلی بود... برادرم 5 سال از من بزرگتر بود اما خیلی رابطمون خوب بود.‌.. یه شب خیلی دیر اومد خونه دیگه همه از دست کارهاش شده بودن ولی من یکی فقط میخواستم رو بدونم..‌‌. همینکه همه خوابیدن رفتم بالای سرش و صداش زدم دیدم اونم نخوابیده ،ازش سوال کردم‌ چرا اینجوری رفتار میکنی؟ چت شده؟ همینکه اینو شنید ..‌. بهم گفت تو اصلا میدونی من چند سال در زندگی میکردم؟ 💔 ... همینکه این جمله رو شنیدم تکون عجیبی خوردم...حالم بد شد، دنیا دور سرم گیج رفت...تازه فهمیدم چیکار کردم... چند وقت بدون یادی از زندگی کردم... عجب نگون بختی بزرگی بود... منم و با هم شدیم ... اون شب همین حرف بینمون رد و بدل شد...دیگه هیچ حرفی نداشتیم بگیم.‌‌.. منم مثل دادشم شدم مثل اون هی میرفتم تو فکر... تا اینکه تصمیم گرفتم .‌‌.. 😔یا الله با چه رویی رفتم روی جا نماز میدونستم خطا کارم و میتونستم الله اکبر رو احساس کنم ... 😭به خدایم گفتم یاالله با کوهی از اومدم پیشت بالا نمیاد خودت کمکم کن عجب نمازی خوندم کلا داغون شده بودم... شبش رفتم پیش داداشم و بهش گفتم که منم میخوام کنم چیکار کنم؟ خیلی خوشحال شد و تا صبح نخوابید برام حرف زد و در آخر گفت حالا بگو ❤️أشْهَدُ أَنَّ لٰا إلٰه َإلٰا اللّٰه ❤️وأَشْهَدُ أَن مُحَمَّد رَسولَ اللّٰه ☝️️منم گفتم و این کلمه خیلی رو از روی دوشم برداشت...نمیدونم چرا اما احساس میکردم سبک شدم... داشتم... بعدها در احادیث خوندم که میفرماید: هر کسی به الله تعالی ایمان بیاورد تمام قبلش بخشیده میشود حتی اگر به اندازه کوهی باشد.😌 😔خانوادم متوجه شدن که من ...پدرم خیلی با پسرای مسجد بد رفتاری میکرد چون در کل خیلی گمراه بود... ما جزء خانواده هایی بودیم که هر سال یک هفته میگرفتیم و تمام اقوام و همسایه و آشناهامون رو دعوت میکردیم... و های زیادی داشتیم... در حالی که به نماز و چیزهای مهمتر توجهی نداشتیم 😔پدرم بیشتر از همه من شد طوری شد که حتی اجازه در مورد هیچ چیز نداشتم... 😔مادرم با هام میکرد.. پدرم کلا ... و برادر بزرگم هم که اکثر اوقات تو مسجد بود ... به خاطر اینکه با خانواده نکنه همیشه دیر وقت میومد خونه تا همه بخوابن‌...اما من نمیتونستم برم بیرون و پای همه چیز وایسادم.... ✍ ... 📚❦┅ @dastanvpand ✵━━┅═🌸‿🌸═┅━━✵ .
🕌غیبت و تهمت امام کاظم علیه السّلام : مَن ذَکَرَ رَجُلاً مِن خَلفِهِ بِما هُوَ فیهِ، مِمّا عَرَفَهُ النّاسُ لَم یَغتَبهُ، وَ مَن ذَکَرَهُ مِن خَلفِهِ مِمّا لا یَعرِفُهُ النّاسُ، إغتابَهُ، وَ مَن ذَکَرَهُ بِما لَیسَ فیهِ فَقَد بَهَتَهُ؛ هر کس پشت سر دیگری چیزی بگوید که در او هست و مردم هم آن را می دانند، غیبت نکرده است، هر کس پشت سر دیگری چیزی بگوید که در او هست، ولی نمی دانند، غیبت او را کرده است، و هر کس چیزی درباره کسی بگوید که در او نیست، به او بهتان زده است. 📝شرح حدیث: آبرو، از ارزشمندترین سرمایه های انسان در است. هم حفظ آبروی خویش لازم است، هم آبروی دیگران. یکی از اموری که به این سرمایه لطمه می زند، «غیبت» است و دیگری «تهمت». کسی که برای ارضای خواسته های درونی خویش، پشت سر دیگران حرف می زند و نقاط ضعف و عیب و خطا و آنان را برملا می سازد، گناه بزرگی مرتکب می شود؛ چون سبب بی آبرویی ایشان می گردد و برایشان دردسر می آفریند. داستان حضرت یوسف علیه السلام و چندین سال زندان، به خاطر تهمتی بود که زلیخا همسر عزیز مصر به او زد. برخی به راحتی پشت سر افراد غیبت می کنند و چون اعتراض شود، می گویند: خودم دیدم، این ضعف و در او هست. خوب! اگر نباشد که تهمت می شود و گناهش بیش از غیبت است. پیامبر خدا صلی‌الله علیه وآله فرمود: می دانید غیبت چیست؟ گفتند: خدا و رسولش داناترند. فرمود: درباره برادرت چیزی بگویی که خوشش نمی آید. گفتند: اگر آنچه می گوییم در او وجود داشته باشد چه؟ فرمود: اگر در او باشد، غیبت است و اگر نباشد، تهمت. @Dastan1224
📖اعجاب و اهمیت خواندن سوره توحید هنگام خواب! 1⃣مرحوم فرموده بودند: «مردنم را به من نشان دادند، واضح دیدم که انبیا و اولیای الهی در جنازه ام شرکت کرده اند واین به خاطر آن است که بنده چهل سال در وقت سحر ،صد مرتبه سوره «قل هو الله احد» را با توجه می خواندم و به روح یکصد و بیست و چهار هزار پیامبر هدیه کرده ام» 2⃣از صلی الله علیه و آله نقل شده است که فرمودند: «هر کس که قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ را هنگام خواب سه مرتبه بخواند، خداوند پنجاه هزار ملک را بر او موکّل می‏نماید تا در آن شب کنند». 3⃣ علیه السّلام نقل می‏نماید که رسول خدا صلّی اللَّه علیه و آله و سلّم فرمودند: «کسی که به هنگام صد بار سوره را بخواند، خداوند پنجاه سال او را می‏بخشد.» 4⃣ علیه السلام فرموده اند: «هر که دچار مرض و یا گرفتاری شود و قُلْ هُوَ اللَّهُ أَحَدٌ نخواند و در آن و شدّت بمیرد از اهل آتش است.» 5⃣و«هر که به رود و (توحید) را یازده بار بخواند خانه او و همسایگانش مصون است.» 📘وسائل ‏الشیعه، ج۶، ص۲۲۴ 📗ثواب ‏الأعمال و عقاب الاعمال، ص۱۲۸ 📕الکافی، ج۲، ص۶۲۰ و... @Dastan1224
🔴کلید نجات ✍️مردی خدمت حضرت رسول (ص ) آمد و عرض کرد مرا راهنمائی کن به نافعترین کارها حضرت فرمود: اصدق و لا تکذب و اذنب من المعاصی ما شئت؛ راستگوئی را پیشه کن و از بپرهیز هر دیگری می خواهی انجام ده ، از این سخن مرد در شگفت شد و فرمایش آنجناب را پذیرفته و مرخص گردید. با خود گفت پیغمبر(ص ) مرا از غیر دروغگوئی نهی نکرده پس اکنون بخانه فلان زن زیبا می روم و با او زنا می کنم همینکه بطرف خانه او رفت فکر کرد اگر این عمل را انجام دهد و کسی از او بپرسد از کجا میآئی نمی توانم دروغ بگوید و بر فرض راست گفتن به کیفر شدید و بدبختی بزرگی مبتلا می شود. لذا منصرف شد. باز فکر کرد گناه دیگری انجام دهد همین اندیشه و خیال را نمود در نتیجه از همه بواسطه ترک و دروغ دوری جست . 📚انوار نعمانیه ، ص 274 📚داستانها و پندها/ گردآوری و تنطیم مصطفی زمانی وجدانی @Dastan1224
کنار نشسته بودم. امام نگاهی به من کردند و فرمودند: «نعمان!... سال ها بعد، یکی از فرزندان من در خراسان با زهر کشنده ای خواهد شد. اسم او مثل اسم من، علی است. اسم پدرش هم مانند اسم پسر«عمران»، است. این را بدان! هرکس که او را زیارت کند، خدا تمام قبل از زیارتش را خواهد بخشید... به خاطر پسرم علی». حرف امام که تمام شد، سکوت کردم و به گلیم کهنه اتاق خیره شدم. با خودم گفتم: «این درست!... امّا من چرا گناه کنم که به خاطر بخشش، علیه السلام را زیارت کنم؟ باید به خاطر دلم و برای محبتم به اهل بیت علیهم السلام او را زیارت کنم». به امام نگاه کردم. انگار با لبخندش حرفم را تأیید می کرد ☀️@Dastan1224