eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.9هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
مثل بقیه چیزایی که همیشه میگه. خندید و گفت:اگه دلتون بخواد یه وقت دیگه با هم صحبت میکنیم که شما راحتر تر باشید. نه نه همین الان خوبه راحتم!فقط یه لحظه گوشی خدمتتون. به مانی اشاره کردم که بره از اتاق بیرون از جاش بلند شد و گفت:باشه من میرم تا شما راحت بتونین از همدیگه طلب بخشش کنین.منم تو اون یکی اتاق براتون طلب آمرزش میکنم. اینو گفت و رفت بیرون و در رو بست.وقتی خیالم راحت شد که دیگه تنها هستم و مانی اذیت نمیکنه به رکسانا گفتم:مانی رفت. رکسانا_خب. یعنی میگم الان دیگه تنهام. تا اینو گفتم و یه مرتبه در اتاق باز شد و مانی پرید تو اتاق. الهی قربون اون تنهایی و بی کسیت برم اینجوری حرف نزن دلم میترکه! پاکت سیگارم رو پرت کردم طرفش که فرار کرد و رفت!حالا دوباره میخوام با رکسانا حرف بزنم اما خنده ام گرفته. رکسانا_چی شد؟ هیچی دوباره برگشت تو اتاق و شوخی کرد. رکسانا_حالا رفته؟ نمیدونم والا. رکسانا_خب داشتین میگفتین. من میگفتم؟ رکسانا_اره شما داشتین صحبت میکردین. راستش یادم رفت چی میگفتم. رکسانا_در مورد اینکه الان دیگه تنها هستین. بله؟ رکسانا_انگار فکرتون جای دیگه است. راستش دارم اینور و اونورو نگاه میکنم که نکنه مانی پشت در یا تو تراس وایساده باشه. رکسانا_این مانی خان خیلی شیطونن. آتیشه!بلاس!شیطون چیه؟باور کنین تو این محل آبرو برای ما نذاشته! رکسانا_مگه چیکار میکنن؟ اگه بگم چه کارایی میکنه که دیگه اسم منم نمیارین!حالا بگذریم انگار واقعا رفته! رکسانا_خب؟! راستش دلم میخواد بیشتر شمارو بشناسم. رکسانا_بیشتر روحیاتم رو بشناسین یا بیشتر گذشته ام رو بدونین؟ هر دو! و یه خرده ساکت شدم و گفتم:اگه ناراحت میشین... رکسانا_نه اما نمیدونم باید بگم یا نه؟ پس بهتره در موردش صحبت نکنیم. رکسانا_من تاحالا به هیچکس نگفتم. چی رو؟ گذشته ام رو. حتی عمه؟ فقط عمه خانم میدونن. بیاین حرف رو عوض کنیم. رکسانا_نمیدونم میتونم بهتون اعتماد کنم یا نه؟ یه خرده ناراحت شدم اما دیدم حق با اونه برای همین گفتم:من خودم همیشه سعی کردم یه زندگیه معمولی داشته باشم البته اگه مانی بذاره من همیشه سرم به کار خودمه اما این مانی نمیذاره. تا قبل از اینکه شمارو ببینم و بفهمم که عمه ای دارم صبح به صبح بلند میشدم که برم کارخونه البته اگه بازم مانی برنامه ای جور نمیکرد... رکسانا-وقتی مادر و پدرم از همدیگه جدا شدن سرپرستی منو به مادرم که ایرانی بود واگذار کردن!مدتی تو فرانسه زندگی کردیم حدود یازده و دوازده بود .یه شب به مادرم خبر دادن که مادربزرگم فوت کرده اونم برای مشخص کردن ارثیه اش برگشت ایران.ثروت زیادی بهش رسیده بود!یه خونه بزرگ و چندتا ملک و پول نقد و این چیزا اون موقع مادرم سی و خرده ای سالش بود. یه لحظه مکث کرد و بعد گفت:هامون برای چی میخوای اینارو بدونی؟ یه مرتبه موندم چی بگم یه لحظه فکر کردم و اومدم یه جوری بهش بگم که ازش خوشم اومده یا بگم که فکر میکنم دوستش دارم که زود گفت:اون مرتبه که شما برای اولین بار منو دیدین برای من مرتبه اول نبود. متوجه نمیشم. رکسانا-قبلش چندبار با عمه خانم اومده بودیم دم خونه تون و کارخونه تون. برای چی؟ رکسانا-عمه خانم میخواست شماهارو ببینه هم شماها هم برادراشو. نمیفهمم! رکسانا-وقتی چند بار شما رو دید احساس کرد که میتونه ازتون کمک بخواد. خب؟ رکسانا-از همون دفعه اول که شما رو دیدم دلم میخواست بهتون نزدیک بشم!بهترین بهانه رو هم داشتم!وقتی ام که دیدمتون وانمود کردم که نمیشناسمتون. دوباره ساکت شد منم چیزی نگفتم که به مرتبه گفت:هامون برو دنبال زندگی ات. اینو گفت و تلفن رو قطع کرد اصلا مونده بودم چرا همچین کرد!ردیال تلفن رو زدم و دوباره شماره ش رو گرفتم 3 تا بوق رد تا تلفن رو برداشت.صداش گریه ای بود. الو رکسانا خانم. رکسانا-گوش میدم. این حرفها معنیش چیه؟ رکسانا- یه نقشه! نقشه چی؟ رکسانا-که سعی کنم شما عاشقم بشین. نقشه کی بود؟ رکسانا- دلم. از کجا میدونین که عاشقتون شدم؟ یه خنده تلخی کرد و گفت:اگر یه دختر اینو نفهمه که دیگه هیچی! خب حالا برفرض که اینطور باشه!ناراحتی تون برای چیه؟نقشه تون که عملی شده. رکسانا-حالا وجدانم عذابم میده. آخه چرا؟ 🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما کنـیـد😘🙏 👇🌷 💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓