#75
رکسانا- اي ...؟
- مي خواي قطع کنم بعدا زنگ بزنم؟
رکسانا- نه! نه!
- خب بقيه ش رو بگو!
رکسانا- اون الان نمي شه!
- جلو بچه ها نمي خواي بگي؟
رکسانا- اوهوم.
- هنوز جواب منو ندادي آ!
رکسانا- جواب چي رو؟
- همونکه وقتي اونجا بودم ازت پرسيدم!
خنديد و گفت:
- چي پرسيدي؟
- همونکه آروم در گوش ت گفتم!
دوباره خنديد و گفت:
- نشنيدم! دوباره بپرس!
- چطور نشنيدي؟! خيلي واضح و روشن بود!
ماني- راستش منم نشنيدم! خب دوباره بپرس! نمي ميري که!
برگشتم ديدم صندلي ش رو کشيده جلو و درست پشت سر من نشسته و داره گوش مي ده!
- اينجا چيکار مي کني؟
رکسانا- چي؟!
- با تو نيستم!
ماني بلند گفت:
- با من نيست! با شماست رکسانا خانم!
- با توام! اينجا نشستي چيکار؟
ماني- پس چيکار کنم؟
- بلند شو برو يه جاي ديگه!
ماني- اون وقت بابام نمي گه مريض رو چرا تنها گذاشتي؟
- غلط کردي! بگو مي خوام فوضولي کنم!
ماني - مي خوام فوضولي کنم!
- يادت ندادن که وقتي دو نفر حرف مي زنن گوش واينستي؟
ماني- چرا، اما شما بفرمايين که تو اتاق بيست متري، من چيکار کنم که صحبت شما رو نشنوم؟
- برو بخواب، سرتم بکن زير پتو!
ماني- خفه مي شم که!
- خب انگشتاتو بکن تو گوش ت!
ماني- باشه.
دوتا انگشتش رو کرد تو گوشش و همونجا نشست!
- گوش ندي آ!
ماني- هان!
- مي گم يواشکي گوش ندي آ!
دستاشو آورد پايين و گفت:
- چي مي گي؟
- مي گم به حرفام يواشکي گوش ندي آ!
ماني- وقتي انگشت م تو گوش مه که ديگه صدايي توش نمي ره!
- روتم بکن اون ور!
ماني- لب خوني که بلد نيستم! حالا مگه مي خواي چي بگي که انقدر مسائل امنيتي رو رعايت مي کني؟!
- به تو چه؟! انگشتاتو بکن تو گوش ت!
دوباره انگشتاشو کرد تو گوشش و زل زد به من!
رکسانا- داري چيکار مي کني؟!
- هيچي! مي گم جوابم رو نمي دي؟
رکسانا- تو سوال ت رو پرسيدي؟
- بپرسم جواب مي دي؟
رکسانا- تو بپرس!
- تو اول بايد جواب منو بدي! چون بعدا باهات خيلي کار دارم! خيلي حرف دارم که بايد بهت بزنم!
دوباره خنديد و گفت:
- منم همينطور!
- پس جوابم رو مي دي؟
رکسانا- آره بپرس!
- با من ازدواج مي کني؟
ماني- خاک بر سرت کنن! مردم همه اول حرفاشونو مي زنن و کاراشونو مي کنن و بعدش مي پرسن که با من ازدواج مي کني! تو اول مي خواي ازدواج کني و بعدش کاراتو بکني؟!
- خفه شي ماني! کگه تو انگشتت تو گوش ت نيس؟!
ماني- اين صحبت آ ديگه انگشت وردار نيس!
- بلند شو برو از اتاق بيرون!
ماني- نه به جون تو! ديگه گوش نمي دم! آن! آن!
- اون دفعه م همينو گفتي!
ماني- نه! اون دفعه انگشت کوچيکمو کرده بودم توش! اين دفعه شست م رو مي کنم که ديگه آب بندي بشه!
- گوش ندي آ!
ماني- مي گم به جون تو! عجب خري هستي آ!
دوباره گوشي رو گذاشتم در گوشم و گفتم:
- ببخشين رکسانا! اين ماني نميذاره حرف بزنم! حالا بگو ببينم، اين دفعه شنيدي چي گفتم؟
رکسانا- شنيدم.
- خب! جواب بده ديگه!
رکسانا- نه!
- چي؟!
رکسانا- نه!
- براي چي؟!
هيچي نگفت.
- نمي توني حرف بزني؟
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
💓👉🏻 @Dastanvpand 👈🏻💓