❤️سکوت ❤️
ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﻫﻨﮕﺎمی که ﻧﻤﯿﺪﺍﻧﯽ ﭼﻪ ﺑﮕﻮﯾﯽ، ﭼﻪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﻫﯽ ﻭ ﯾﺎ ﭼﻄﻮﺭ ﺑﮕﻮﯾﯽﻓﻘﻂ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ!👏
✍ﮔﺎﻫﯽ ﻧﮕﻔﺘﻦ ﺷﯿﺮﯾﻦ ﺗﺮ ﺍﺯ ﮔﻔﺘﻦِ ﺳﺨﻨﺎﻥِ ﺁﺷﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻟﺤﻈﻪ ﺗﻮ ﺭﺍ
ﺳﺒﮏ ﻣﯿﮑﻨﺪ... ﺩﺭ ﺁﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ .👏
ﯾﮏ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﺳﻌﯽ ﮐﻦ ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﺑﺒﻨﺪﯼ ﺑﺮ ﺣﺮﻓﻬﺎﯼ ﻧﯿﺶ ﺩﺍﺭ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻨﯽ
ﻭ ﺑﻪ ﺯﺑﺎﻧﺖ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﯽ ﺳﮑﻮﺕ ﺭﺍ ﺗﻤﺮﯾﻦ ﮐﻨﺪ ...👏
✍😔ﺁﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ ﮐﻪ ﻧﻔﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺍﺯ ﮐﺠﺎ ﺑﺮ ﺳﺮﺕ ﺁﻭﺍﺭِ ﻣﺼﯿﺒﺖ ﺁﻣﺪ، ﮐﺴﯽ ﺭﺍ
ﻣﻘﺼﺮ ﻧﮑﻦ، ﺳﮑﻮﺕ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﻟﯿﻞِ ﺍﺻﻠﯽ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﯿﺎﺑﯽ!
ﺩﻗﯿﻘﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺣﺲِ ﺍﻧﻔﺠﺎﺭ ﺩﺭ ﺳﻠﻮلهایت ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺭﻭﻥ ﻣﯿﺨﻮﺭﺩ، ﺳﮑﻮﺕ
ﺭﺍ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﮐﻦ، ﮐﻪ ﺫﻫﻨﺖ ﺑﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﺑﺎ ﻗﻠﺒﺖ ﻣﺸﻮﺭﺕ ﮐﻨﺪ ﻭ ﺗﺼﻤﯿﻤﯽ ﺩﺭﺳﺖ
ﺑﮕﯿﺮﺩ .
📣ﯾﮏ ﻭﻗﺖ ﻫﺎﯾﯽ "ﺳﮑﻮﺕ" ﭘﺎﺳﺦِ ﻫﻤﻪ ﯼ ﺩﺭﺩﻫﺎست💎
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌸مرغ دلم راهی قم می شود
در حرم امن تو گم می شود🌸🍃
🍃🌼عمه سادات سلام علیڪ
روح عبادات سلام علیڪ🌼🍃
🌹🍃ڪوثر نوری به ڪویر قمی
آب حیات دل این مردمی🌹🍃
🌺🍃عمه سادات بگو ڪیستی؟
فاطمه یا زینب ثانیستی؟🌺🍃
🌻🍃از سفر ڪرب و بلا آمدی؟
یا ڪه به دنبال رضا آمدی؟🌻🍃
🌷🍃من چه ڪنم شعله داغ تو را
درد و غم شاهچراغ تو را🌷🍃
🍃💐ڪاش شبی مست حضورم ڪنی
با خبر از وقت ظهورم ڪنی💐🍃کانال حضرت زهرا س 👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#فوروارد_فراموش_نشه
🌹 نماز بسیار ساده برای روز اوّل ماه ذی القعده
نماز اوّل هر ماه دو رکعت است،
👈در رکعت اوّل یک بار سوره حمد
و یک بار سوره توحید، و در رکعت دوم
یک بار سوره حمد و یک بار سوره قدر.
📕(مستدرك الوسائل، ج6 ، ص349)
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
اول ماه صدقه بگذاریم🌹
نخست قصد و نيت سلامتي امام زمان علیه السلام،
سپس سلامتي خودمون و اعضاي خانواده ،
آنهم در پناه امام زمان و آمرزش اموات را لحاظ كنیم.
كه اين به قبول نزديكتر است تا آنكه بخواهیم صرفاً براي سلامتي خود صدقه بدهیم .
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
1_5066588677879103517.mp3
7.45M
🎼عطر چادرت عطر یاسه
سلامـ مادر نمونه
🎤سید مجید بنی فاطمه
💚هدیه محضر حضرتــ فاطمــــــــه💚
کانال حضرت فاطمه الزهرا س 👇👇👇👇👇👇👇❤
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊💐🎊
معصومه (س)❤️
یعنی قداست مریم
و عصمت فاطمه زهرا (س)
و ادامه قصه غصه های زینب
در جست وجوی برادر
#میلادحضرت_معصومه_س_مبارک🎊
🎊💐🎊
🆔http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🌸
✨امام جواد علیه السلام:
کسی که عمّه ام حضرت معصومه را...
در قم زیارت کند،
بهشت برای اوست.🌼🍃
🌷 #ولادت_حضرت_معصومه(س) بر آقا صاحب الزمان(عج)و شما عزیزان وخانواده های محترمتون تبریک وتهنیت باد.🌷
📚کامل الزیارات،ص۳۲۴
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
─═इई 🍃🌸🍃ईइ═─
🍏🍃 حکایت طنز 🍃🍎
آورده اند که شخصی به مهمانی دوست خسیسش رفت. به محض این که مهمان وارد شد، میزبان پسرش را صدا زد و گفت:
پسرم امروز مهمان عزیزی داریم، برو و نیم کیلو از بهترین گوشتی که در بازار است برای او بخر. پسر رفت و بعد از ساعتی دست خالی بازگشت. پدر از او پرسید: پس گوشت چه شد؟!
🍎
پسر گفت: به نزد قصاب رفتم و به او گفتم از بهترین گوشتی که در مغازه داری به ما بده، قصاب گفت: گوشتی به تو خواهم داد که مانند کره باشد... با خودم گفتم اگر این طور است پس چرا به جای گوشت، کره نخرم، پس به نزد بقال رفتم و به او گفتم: از بهترین کره ای که داری به ما بده. او گفت: کره ای به تو خواهم
🍏
داد که مثل شیره ی انگور باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به جای کره، شیره ی انگور نخرم؛ پس به قصد خرید آن وارد دکان شدم، و گفتم از بهترین شیره ی انگورت به ما بده، او گفت: شیره ای به تو خواهم داد که چون آب صاف و زلال باشد، با خود گفتم اگر این طور است چرا به خانه نروم، زیرا که ما در خانه به قدر کفایت آب داریم. این گونه بود که دست خالی برگشتم...
🍎
پدر گفت: چه پسر زرنگ و باهوشی هستی؛ اما یک چیز را از دست دادی، آنقدر از این مغازه به آن مغازه رفتی که کفشت مستهلک شد.
پسر گفت: نه پدر، کفش های مهمان را پوشیده بودم...!😊
🍓 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯
🌸🗯🌸🗯
🗯 🌸
🌸
#داستان واقعی
بنام #با_قلب_من_زندگی_کن
🗯 قسمت ششم
رضایت برای اهدای عضو وداع قطعی و ابدی با روژین و از بین رفتن تنها بارقه امیدم بود اما می دانستم که با این کارم روژین😔 را خوشحال می کنم.
او زنی فداکار و مهربان بود. یادم آمد یک روز، وقتی تازه ازدواج💍 کرده بودیم روژین گفت:
« سهراب اگه من یه روزی مرگ مغزی شدم اعضای بدنم رو اهدا کن. نذار جسم بی ارزشم زیرخروارها خاک بپوسه. اینطوری می تونم در وجود چند نفر دیگه به زندگی ادامه بدم!»
آن روز کلی به حرفهای روژین خندیدم و سربه سرش💁♂ گذاشتم. اصلا تصورش را هم نمی کردم که یک روز این اتفاق واقعا بیافتد. اصلا فکرش را نمی کردم سرنوشت ما را اینگونه بازی دهد. بعد از یک شبانه روز فکر کردن تصمیم خودم را گرفتم و رضایتم را اعلام کردم. تصمیم آسانی نبود و جرات و جسارت می طلبید.
وقتی برای آخرین بار دستان روژین را در دستانم گرفتم، همچون بچه ها گریه می کردم. آرام کنار گوشش نجوا کردم:« تو فرشته زندگی م بودی. دوست دارم بدونی همیشه عاشقانه دوستت خواهم داشت و برای دوباره دیدنت لحظه شماری می کنم.
می دونم از تصمیمی که گرفتم خوشحالی. فداکاری و از خودگذشتگی با روحت عجین شده. نگارمون بزرگ شد بهش می گم که مادرش چه فرشته ایی بود. حتما به تو افتخار خواهد کرد.»
روژین را به اتاق عمل بردند. از پدر شدنم بیشتر از یک روز نگذشته بود و حالا می بایست خودم را برای مراسم خاکسپاری😔 عزیزترین عزیزم آماده کنم. روزی که می توانست بهترین روز عمر من و روژین باشد برایم بدترین مصیبت را به ارمغان آورده بود.
قلب❤️ او را به زنی همسن خودش پیوند زده شد. او هم مادری جوان بود. کلیه هایش به یک پسر جوان و قرنیه چشمانش را به یک کودک پیوند زدند.
حال خود را نمی فهمیدم و احساس می کردم به پاهایم سرب آویزان کرده اند اما می باید به خاطر نگارمان قوی می ماندم.
نگار انگار همچون مادرش مقاوم و شجاع بود و برای زندگی تلاش می کرد.....
🌸 ادامه دارد⬅️⬅️
📚داستان های واقعی و آموزنده در کانال داستان و رمان مذهبی
🗯
🌸🗯 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🗯🌸🗯
🌸🗯🌸🗯🌸
🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯🌸🗯
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💕 یک دقیقه مطالعه
داشتیم با ماشین تو خیابون رد میشدیم که یه بنده خدایی از کوره در رفت و به ما فحش داد...!
همکارم برگشت و پرسید اون چی گفت؟
با اینکه هم تعدادمون تو ماشین زیادتر بود و هم قوی تر بودیم، جواب دادم هیچی...
حرفی که زد راهحلی برای مشکلات ما نبود و ربطی به زندگی ما نداشت، بگذریم.
باید یاد بگیریم که از بین تمام حرفهای دیگران، چه زشت و چه زیبا، دنبال راهحلی برای مشکلاتمون باشیم نه دنبال پاسخ دادن و درگیری ذهنی برای هر حرفی!
مگر چقدر بیکاریم که دائماً دنبال حرف و ذهن مردم باشیم!
آرامشمون رو به رفتار دیگران وابسته نکنیم و قدر تکتک ثانیههای زندگیمون رو بدونیم.
مگه میشه؟!
بله؛ اگه بخوایم میشه.
پول نمیخواد فقط یه لحظه سکوت و عبور خرج داره.
بیاییم متفاوتتر به زندگی بنگریم.
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹🕊🌹🕊
🕊🌹🕊
🌹🕊
#مناسبتی
حضرت معصومه علیها السلام🌹
دلم سه شنبه شبی باز راهی قم شد
کنار درب حرم، بین زائران گم شد
نگاه چشم ترم تا به گنبدت افتاد
دوباره شیفته ی رنگ زرد گندم شد
به یاد مشهد و باب الجواد افتادم
سرود عاشقی ام،یاامام هشتم شد
به محض بردن نام امام آینه ها
لبان آینه هایت پر از تبسّم شد
به استحاله کشاندی مرا به لبخندی
دوچشم مملواشکم،دو خمره خم شد
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
از آب شور حرم،شوق و شور می گیرم
وضو برای تشرّف به طور می گیرم
ستاره ام،که در این آسمان ظلمانی
از آفتاب حضور تو نور می گیرم
چه قدر زائر عاشق! شبیه کودکی ام
ضریح مرقدتان را به زور می گیرم
چه افتخار عظیمی ست آمدی اینجا
عجیب نیست که حسّ غرور می گیرم
برای رد شدنم از پل صراط جزا
ز دست لطف تو برگ عبور می گیرم
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
نسیم مرقدتان عطر کوچه باغ بهشت
بَرَد ز خاطره ها غصّه ی فراق بهشت
رواق های حریمت بهشت نور و بلور
بلند گنبد نورانیت، چراغ بهشت
مدام روز قیامت پی تو می گردم
نمی روم به جهنّم، و یا سراغ بهشت
شکسته باد دو پایم،اگر که روز حساب
بدون تو بگذارم قدم به باغ بهشت
منم مدیحه سرایی که آرزو دارم
جوار باغ تو باشم،شده کلاغ بهشت
سلام بر تو و بر خاندان اطهارت
سرم به زیر قدوم تمام زوّارت
✋
✍وحید قاسمی
🕊✨اللهم عجل لولیک الفرج✨
🌍 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
خیلی زیباست حتما بخونید🌹
روزی معلم کلاس پنجم به دانش آموزانش گفت: "من همه شما را دوست دارم" ولی او در واقع این احساس را نسبت به یکی از دانش آموزان که تیدی نام داشت، نداشت. لباسهای این دانش آموز همواره کثیف بودند، وضعیت درسی او ضعیف بود و گوشه گیر بود. این قضاوت او بر اساس عملکرد تیدی در طول سال تحصیلی بود.با بقیه بچه ها بازی نمیکرد و لباسهایش چرکین بودند. تیدی بقدری افسرده و درس نخوان بود که معلمش از تصحیح اوراق امتحانی اش و گذاشتن علامت در برگه اش با خودکار قرمز و یادداشت عبارت " نیاز به تلاش بیش تر دارد" احساس لذت میکرد. روزی مدیر آموزشگاه از این معلم درخواست کرد که پرونده تیدی را بررسی کند. معلم کلاس اول درباره اونوشته بود" تیدی کودک باهوشی است که تکالیفش را با دقت و بطور منظمی انجام میدهد". معلم کلاس دوم نوشته بود" تیدی دانش آموز دوست داشتنی در بین همکلاسیهای خودش است ولی بعلت بیماری سرطان مادرش خیلی ناراحت است". اما معلم کلاس سوم نوشته بود" مرگ مادر تیدی تاثیر زیادی بر او داشت. او تمام سعی خود را کرد ولی پدرش توجهی به او نکرد و اگر در این راستا کاری انجام ندهیم بزودی شرایط زندگی در منزل، بر او تاثیر منفی میگذارد". در حالیکه معلم کلاس چهارم نوشته بود" تیدی دانش آموزی گوشه گیرست که علاقه به درس خواندن ندارد و در کلاس دوستی ندارد و موقع تدریس میخوابد". اینجا بود که معلمش، خانم تامسون به مشکل دانش آموز پی برد و شرمنده شد. این احساس شرمندگی موقعی بیش تر شد که دانش آموزان برای جشن تولد معلمشان هرکدام هدیه ای با ارزش در بسته بندی بسیار زیبا تقدیم معلمشام کردند و هدیه تیدی در یک پلاستیک مچاله شده بود. خانم تامسون با ناراحتی هدیه تیدی را باز کرد. در این موقع صدای خنده تمسخر آمیز شاگردان کلاس را فرا گرفت. هدیه او گردنبندی بود که جای خالی چند نگین افتاده آن به چشم میخورد و شیشه عطری که سه ربع آن خالی بود. اما هنگامی که خانم تامسون آن گردنبند را به گردن آویخت و مقداری از آن عطر را به لباس خود زد و با گرمی و محبت از تیدی تشکر کرد. صدای خنده دانش آموزان قطع شد. در آن روز تیدی بعد از مدرسه به خانه نرفت و منتظر معلمش ماند و با دیدنش به او گفت: " امروز شما بوی مادرم را میدهی". در این هنگام اشک خانم تامسون از دیدگانش جاری شد زیرا تیدی شیشه عطری را به او هدیه داده بود که مادرش استفاده میکرد و بوی مادرش را در معلمش استشمام میکرد. از آن روز به بعد خانم تامسون توجه خاص و ویژه ای به تیدی میکرد و کم کم استعداد و نبوغ آن پسرک یتیم دوباره شکوفا شد و در پایان سال تحصیلی شاگرد ممتاز کلاسش شد. پس از آن تامسون دست نوشته ای را مقابل درب منزلش پیدا کرد که در آن نوشته شده بود" شما بهترین معلمی هستی که من تا الان داشته ام". خانم معلم در جواب او نوشت که تو خوب بودن را به من آموختی. بعد از چند سال خانم تامسون از دریافت دعوت نامه ای که از او برای حضور در جشن فارغ التحصیلی دانشجویان رشته پزشکی دعوت کرده بودند و در پایان آن با عنوان " پسرت تیدی" امضاء شده بود، شگفت زده شد! او در آن جشن در حالیکه آن گردنبند را به گردن داشت و بوی آن عطر از بدنش به مشام میرسید، حاضر شد. آیا میدانید تیدی که بود؟
تیدی استوارد مشهورترین پزشک جهان و مالک مرکز استوارد برای درمان کودکان مبتلا به سرطان است.
#واقعی
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662