✨﷽✨
✍ چه کشکی؟ چه پشمی؟
🔹چوپانی گوسفندان را به صحرا برد و به درخت گردوی تنومندی رسید.
🔸از آن بالا رفت و به چیدن گردو مشغول شد كه ناگهان طوفان سختی در گرفت. خواست فرود آید، ترسید.
🔹باد شاخهای را كه چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف میبرد. دید نزدیک است كه بیفتد و دست و پایش بشكند.
🔸مستاصل شد و صورتش را رو به بالا کرد و گفت:
ای خدا، گلهام نذر تو برای اینکه از درخت سالم پایین بیایم.
🔹قدری باد ساكت شد و چوپان به شاخه قویتری دست زد و جای پایی پیدا كرد و خود را محكم گرفت.
🔸گفت:
ای خدا راضی نمیشوی كه زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی. نصف گله را به تو میدهم و نصفی هم برای خودم.
🔹قدری پایینتر آمد. وقتی كه نزدیک تنه درخت رسید، گفت:
ای خدا نصف گله را چطور نگهداری میكنی؟ آنها را خودم نگهداری میكنم در عوض كشک و پشم نصف گله را به تو میدهم.
🔸وقتی كمی پایینتر آمد گفت:
بالاخره چوپان هم كه بیمزد نمیشود. كشكش مال تو، پشمش مال من بهعنوان دستمزد.
🔹وقتی باقی تنه را سُر خورد و پایش به زمین رسید، نگاهی به آسمان کرد و گفت:
چه كشكی چه پشمی؟ ما از هول خودمان یک غلطی كردیم. غلط زیادی كه جریمه ندارد.
🔸در زندگی شما چند بار این حکایت پیش آمده؟
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍ انتخاب با خودت است؛ افسرده یا شاد؟
🔹دوستی داشتم که همیشه شاد و خندان بود. او را غمگین و ناراحت ندیده بودم، حتی هنگامی که رو به موت رفته بود.
🔸از او پرسیدم:
شما همیشه باعث شگفتی ما هستید. چه دلیلی باعث شد این لحظههای آخر بخندی؟
🔹چنین گفت:
«روزگاری من هم مثل شما بودم. تا اینکه در دوره نوجوانی برای انتخاب کاری، مردی بسیار شاد و خوشرو را زیر درختی دیدم که بدون هیچ دلیلی شاد بود.
🔸هیچکس در اطرافش نبود و هیچ اتفاق خندهداری هم نیفتاده بود و همچنان میخندید. علتش را جویا شدم. در جواب گفت روزی متوجه این موضوع شدهام که این ناراحتی و غم انتخاب خود من است.»
🔹از آن روز به بعد هر روز قبل از برخاستن از خواب از خودم این سوال را میکنم که امروز میخواهی از ته دلت بخندی و دنیا را زیبا ببینی یا مثل ایام قدیم، افسرده باشی و ماتمزده بنشینی؟
🔸و خب معلوم است که همیشه شادی را انتخاب میکنم.
🔹وقتی میبینم کسی لبخند بر لب دارد، میفهمم که او در هوشیاری زندگی میکند.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
داستان کوتاه
پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل، آرامش را به تصویر بکشد.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند، آن تابلو ها، تصاویری بودند از خورشید به هنگام غروب، رودهای آرام، کودکانی که در چمن می دویدند، رنگین کمان در آسمان، پرنده و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد...
اولی، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود، در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.
تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد، اما کوهها ناهموار بود، قله ها تیز و دندانه ای بود، آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بودند.
این تابلو با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هیچ هماهنگی نداشت.
اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.
پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است، بعد توضیح داد:
آرامش چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا، بی مشکل و بدون کار سخت یافت شود، بلکه معنای حقیقی آرامش این است که هنگامیکه شرایط سختی بر ما می گذرد آرامش در قلب ما حفظ شود
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
✅ﻣﻬﻢ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﮐﻨﯿﺪ ﺗﺎ ﺁﺭﺍﻣﺶ ﻧﺼﯿﺒﺘﺎﻥ ﺷﻮﺩ . .
ﺑﻪ ﯾﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪﺑﺎﺷﯿﺪ ﻫﺮ ﭼﻪ ﮐﻤﺘﺮ ﻧﯿﺎﺯﻣﻨﺪ ﺗﺤﺴﯿﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺑﺎﺷﯿﺪ؛ﺑﯿﺸﺘﺮ ﺗﺤﺴﯿﻦ
ﻣﯿﺸﻮﯾﺪ . ﮔﺎﻫﯽ ﺑﺮﺗﺮ ﺑﻮﺩﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻭﺍﮔﺬﺍﺭ ﮐﻨﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺷﺒﺨﺖ
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﯿﺪ. . ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﮑﻨﯿﺪ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﻤﯿﺘﻮﺍﻧﯿﺪ ﻋﯿﺐ ﺧﻮﺩﺭﺍ ﺑﺎ ﻋﯿﺐ
ﺟﻮﯾﯽ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﻓﻊ ﮐﻨﯿﺪ . . ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻣﺮﺩﻡ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﯿﺪ ﺩﯾﮕﺮ
ﻭﻗﺘﯽ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻓﻊ ﻋﯿﻮﺏ ﺧﻮﺩ ﻭﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﺪ ﺩﺍﺷﺖ .
. ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺴﺎﻥ ﺭﻭﺩﺧﺎﻧﻪ ﺍﯾﺴﺖ؛ﻫﺮ ﭼﻪ ﻋﻤﯿﻘﺘﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺁﺭﺍﻣﺘﺮ ﺍﺳﺖ. .
ﺗﻨﻔﺮ ﺍﺯ ﺍﻓﺮﺍﺩ؛ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﺧﻼﺹ ﺷﺪﻥ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﻮﺵ
ﺧﺎﻧﻪ ﺍﺗﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﺗﺶ ﺑﺰﻧﯿﺪ. . ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺷﺎﺩ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺭﺍ ﺁﺯﺍﺭ ﻧﻤﯿﺪﻫﺪ ﺑﻠﮑﻪ
ﺁﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﻧﯿﺰ ﺩﺭ ﺷﺎﺩﯼ ﺧﻮﺩ ﺳﻬﯿﻢ میکنند.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔴 سه مشکل بزرگ دنیا ...
مردی به محضر امام سجاد (علیه السلام) آمد و از حال و روزگار دنیای خود شكایت كرد.
امام در پاسخ این مرد فرمود: «بیچاره انسان كه در هر روز، دستخوش سه مشکل است كه از هیچ یک عبرت نمی گیرد؛ در صورتی كه اگر عبرت می گرفت، مشکلات دنیا برای او آسان می شد.
🔸اول آنکه هر روز كه از عمر او می گذرد از عمر او كاسته می گردد، در صورتی كه اگر از مال او چیزی كاسته می شد قابل جبران بود، ولی كاهش عمر قابل جبران نیست.
🔸دوم اینکه هر روز، رزقی كه به او می رسد اگر از راه حلال باشد حساب دارد و اگر از راه حرام باشد عقاب دارد و این حساب و عقاب در دادگاه الهی در انتظار او است.
🔸مشکل سوم از همه بزرگ تر است و آن اینكه هر روز كه از عمر انسان می گذرد، به همان اندازه به آخرت نزدیک می گردد، ولی نمی داند كه رهسپار بهشت است یا دوزخ؟
📚برگرفته از کتاب داستان دوستان اثر استاد محمدی اشتهاردی
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
✍امام صادق علیه السلام:
خداوند متعال فرشتگانى بر مزار حسین علیه السلام گمارده است، و هنگامى که کسى قصد زیارت او را مى کند خداوند به آن فرشتگان دستور میدهد با هر گام گناهان آنها را پاک کنند، پس آن فرشتگان گناهان او را مداوم با هر گامی پاک مىکنند، و با گام دیگر حسنات او را چند برابر مى سازند
پس به تدریج حسنات وى افزایش پیدا مى کند تا جایى که بهشت بر او واجب میشود تا جاییکه فرشتگان بسیار در اطراف او حلقه میزنند تا او را پاک سازند! سپس آن فرشتگان به فرشته های آسمانهای دیگر خطاب میکنند: زائران قبر حسین حبیب خداوند، و محمد و علی علیهم السلام دو حبیب دیگر خدا را از آلودگیها پاک و پاکیزه کنید پس وقتی زائر غسل زیارت میکنند رسول خدا صلى الله علیه و آله به او خطاب میکند: اى میهمان خدا! شما را به همنشینى و همراهى من در بهشت بشارت باد! سپس امیر المؤمنین على علیه السلام آنان را ندا مى کند: من ضامنم برای برآورده شدن حاجتهای شما، و دور کردن بلاها و گرفتاریهاى شما در دنیا و آخرت
💥سپس فرشتگان از سمت راست و چپ زايران حسین علیه السلام را در بر میگیرند! و آنان را محافظت مى کنند تا به خانه هاى خویش باز گردند
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
🔅#پندانه
✍ دست خدا دیدنیست
🔹پسر جوانی عاشقِ زنی شد و شور عشق، خواب و خوراک از او ربود.
🔸هرگاه که این عاشق، نامهای به معشوق خود مینوشت و ضمن آن اظهار عشق و علاقه میکرد، نامهرسان یا خدمتکار آن زن از روی حسادت در مفادِ نامه دست میبرد و کلمات آن را تغییر میداد و خلاصه نمیگذاشت که عریضه عاشق به طور کامل به معشوق برسد.
🔹هفتهشت سال بدینمنوال گذشت تا اینکه شبی داروغۀ شهر در کوچهای خلوت و تاریک، جوان عاشق را میبیند و به خیال آنکه دزد یا مُجرمی یافته، فرمان ایست میدهد، امّا جوان میگریزد.
🔸جوان حین تعقیب و گریز از دست مامور دولت، برای اینکه خودش را پنهان کند، از دیوار خانهای بالا میرود و خودش را به حیاط خانه میاندازد و با کمال تعجب میبیند همان زنی که او هشت سال در غمش و بهدنبالش خانه به خانه میگشت، در این حیاط منزل دارد.
🔹با اینکه داروغه در نگاه اول شر بود و آمده بود تا جوان را دستگیر کند، اما بعد از وصال او با معشوقهاش، متوجه شد که کار داروغه از اسباب الهی بوده و باعث شده که او به وصال برسد.
🔸مانند شرور و سختیهایی که ما در طول زندگی تحمل میکنیم و از دست آنها کلافه هستیم، اما روزی متوجه میشویم که تمام آنها وسایلی بودند تا ما را به سعادت برسانند و آنگاه در حق تمام افرادی که باعث چنین اتفاقاتی شدند، بهجای ناسزا و نفرین، دعا میکنیم.
💢کافیست کمی حواسمان به وقایع اطرافمان جمع باشد. دست خدا دیدنیست.
مکالمه بسیار جالب دو هموطن
یکیشون توی سوئده و اون یکی توی ایران
اونی که ایرانه یه سیستم خفن گرفته و گیم میزنه و ویدئو درست میکنه، اونی که توی سوئده پوشک سالمندان رو عوض میکنه و میگه تا آخر ماه به زور میرسونم
بعد اینی که ایرانه حسرت زندگی اونی که سوئده رو میخوره!
💯💯اینم بفرستید برای غرب گداها که خیلی دوستداران اونجا باشن
یا یسری دوستداشتن گاو🐂 باشن تو سوئد
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
چند سال پیش تو پیاده روی اربعین یک عراقی توعمود602به ما میگفت مبیت مبیت ی اصفهانی اونجا بود گفت داره شما رو دعوت میکنه منم عاشق هیجان و کنجکاوی و بچههام بدتر از خودم خلاصه قبول کردیم که مهمونشون بشیم.چندتا خاطره از اون روز دارم:
بچه ام رفت حموم گفت مامان اینا دوششون خراب شده دوباره اصفهانی که اونم اومده بود گفت عراقیان از دوش استفاده نمیکنن چون فشار آب باعث ریزش مومیشه بجاش از یک تشت اب که کاسه کوچکی توش بود استفاده میکنن.
دوم وقتی سفره پهن شد غیر از مادر بزرگش کسی سر سفره نیومد تا وقتی که ما شام خوردیم اونا هرچی باقی مونده بود رابردن وخوردن.
دلم خیلی برای پیاده روی تنگ شده ۳ساله نرفتم امیدوارم روزی همه مشتاقان از جمله منه حقیربشه🙏🙏
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
چند سال پیش تو پیاده روی اربعین یک عراقی توعمود602به ما میگفت مبیت مبیت ی اصفهانی اونجا بود گفت داره شما رو دعوت میکنه منم عاشق هیجان و کنجکاوی و بچههام بدتر از خودم خلاصه قبول کردیم که مهمونشون بشیم.چندتا خاطره از اون روز دارم:
بچه ام رفت حموم گفت مامان اینا دوششون خراب شده دوباره اصفهانی که اونم اومده بود گفت عراقیان از دوش استفاده نمیکنن چون فشار آب باعث ریزش مومیشه بجاش از یک تشت اب که کاسه کوچکی توش بود استفاده میکنن.
دوم وقتی سفره پهن شد غیر از مادر بزرگش کسی سر سفره نیومد تا وقتی که ما شام خوردیم اونا هرچی باقی مونده بود رابردن وخوردن.
دلم خیلی برای پیاده روی تنگ شده ۳ساله نرفتم امیدوارم روزی همه مشتاقان از جمله منه حقیربشه🙏🙏
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
تقوا سه گونه است:
۱. تقوای گریز ۲. تقوای پرهیز
۳. تقوای ستیز
گریز، آن است که از محیط گناه آلود دوری کنی.
پرهیز، آن است که بتوانی در محیط گناه آلود، خودت را پاک نگهداری.
ستیز، آن است که در صحنه بمانی و با مظاهر گناه مبارزه کنی و محیط سالمی ایجاد کنی.
گاهی باید مانند موسی در کاخ فرعون بمانی و سکوت کنی و فقط خودت را حفظ کنی.
و گاهی یوسف وار باید از صحنه گناه فرار کنی و راه گریز را برگزینی.
و گاهی هم ابراهیم وار با گناه و شرک و بت پرستی مقابله و ستیز کنی و بت شکن شوی.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
هشت دوربین مداربسته دنیا....!
دوربین هادر زندگی من و شما نصب شده است چه بخواهیم و چه نخواهیم. هرکس باور کند که این دوربین ها در زندگی او است و درحال فیلمبرداری است، گناه نخواهد کرد.
🎥 دوربین اول:
اولین دوربین ، دوربین خود خدا است. آیه چهارده سوره ی علق: آیا نمی دانند که خدا آنها را نگاه می کند و چه زیباست جمله ی امام راحل که فرمودند: عالم محضر خدا است ، در محضر خدا معصیت نکنید.
🎥 دوربین دوم:
دوربین دوم، دوربین پیغمبر اکرم (صلی الله و علیه وآله) است. آیه ی چهل و پنج سوره ی احزاب: ای پیغمبر ما تو را در امت گذاشته ایم، هم شاهد هستی و آنها را می بینی. هرکاری بکنند آنها را می بینی.
و مبشراً، پیغمبر به باطن بهشت بشارت می دهد. و نذیرا، و انذار به جهنم می دهد. این هم دوربین دوم است.
آیا می توانم مقابل پیامبر، بی حیایی بکنم ، حرام خواری بکنم ، گناه بکنم و فردا روزی انتظار شفاعت داشته باشم؟!!
🎥 دوربین سوم:
سومین دوربین امامان معصومین علیهم السلام هستند. آیه ی صد و پنج سوره ی توبه. که در هر سه دوربین یک و دو و سه را در این آیه جمع کرده است. پیغمبر به مردم بگو هر کاری می خواهید بکنید،بکنید. اما اعمال شما را خدا می بیند، پیغمبر می بیند و امامان نیز می بینند
🎥 دوربین چهارم:
چهارمین دوربین شهدا هستند. آیه ی صد و پنجاه و چهار سوره ی بقره است:
وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ یُقْتَلُ فِی سَبیلِ اللّهِ أَمْوَاتٌ بَلْ أَحْیَاء وَلَكِن لاَّ تَشْعُرُونَ
🎥 دوربین پنجم:
پنجمین دوربین ملائک مقرب خدا هستند . آیه ی هیجده سوره ی قاف. از شما حرکتی سر نمی زند مگر اینکه دو مأمور در حال نوشتن آن هستند. یکی مأمور نوشتن خوبی ها و یکی مأمور نوشتن بدی ها است.
فقط این دو ملک یک تفاوتی با هم دارند. این یکی اگر نیت خوبی هم بکنیم یادداشت می کند. آن یکی نیت بدی کنیم یادداشت نمی کند. پس از ارتکاب گناه و عدم توبه در فرصتی که برای توبه داده اند(در بعضی روایات هفت ساعت) خواهند نوشت.
🎥 دوربین ششم:
ششمین دوربین زمین است. آیه ی چهار سوره ی زلزال. روز قیامت همین زمینی که ما روی آن نشسته ایم می آید و خبرهای خود را می دهد. خدایا من فیلمبرداری کردم. این افراد در این مکان نماز خواندند. در این مکان اشک ریختند. این آقا و این خانم در این مکان دست یک بینوا را گرفت. این آقا وقتی در این مکان این کار را انجام می داد نیت قشنگی د اشت. خدای ناکرده زمین شهادت می دهد که این آقا، این خانم و این فرد در این مکان گناه کرد. خدایا من ثبت کردم و هیچ چیزی را هم فراموش نکردم. این دوربین ها به اذن خدا در قیامت حرف می زنند.
🎥 دوربین هفتم:
هفتمین دوربین زمان است. آیات اول سوره ی بروج. روایات صریح از وجود امیرالمومنین علی (علیه السلام) داریم که شب جمعه اعمال شما را فیلمبرداری می کنند. شب و روز عرفه اعمال شما را فیلم برداری می کنند. ایام هم موجود زنده هستند. لذا امیرالمومنین وقتی بیدار می شوند می گویند: سلام می کنم به تو ای روزی که نه قبلاً بوده ای و نه بعداً می آیی، تو یک موجود مستقل هستی.
🎥 دوربین هشتم:
هشتمین دوربین که از همه تکان دهنده تر است ، اعضاء و جوارح ما می باشند. آیه ی بیست و بیست و یک سوره ی فصلت. روز قیامت اینها می خواهند شهادت بدهند. پوست دست من علیه من شهادت می دهد. این دست با همین پوست بر سر یک یتیم زد. می گویم اگر من لذتی هم بردم، با شما اعضاء و جوارح بردم. می گویند ما مأمور مخفی خدا بودیم. خدا امروز به من گفته که به حرف بیایم.
بنابراین اگر از باطن اعمال نمی ترسیم و به سراغ آن نمی رویم لااقل ، به این دوربین ها توجه کنیم. دوربین ها ما را کنترل می کنند.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
گاهی هم به خودت سر بزن!
حالِ چشمهایت را بپرس و دستی به سر و روی احساست بکش؛
روبروی آیینه بایست و تمام تنهایی ات را محکم در آغوش بگیر وَ با صدای بلند به خودت بگو که "تو" تنها داراییِ من هستی؛
بگو که با همه ی کاستی های جسمی و روحی ، تو را بی بهانه و عاشقانه دوست دارم!
برای خودت وقت بگذار ، با مهربانی دستت را بگیر و به هوای آزاد ببر . نگذار احساس تنهایی کنی ، نگذار ابرهای سیاه، چشمهایت را از پا دربیاورد...
مطمئن باش
هرگز کسی دلسوزتر از تو نسبت به تو پیدا نخواهد شد...!
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
ﭘﺴﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ، ﻋﺎﺷﻖ ﺳﯿﻨﻪ ﭼﺎﮎ ﺩﺧﺘﺮ ﻫﻤﮑﻼﺳﯿﺶ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ .
ﺑﺎﻻﺧﺮﻩ ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺟﺮﺍﺕ ﺩﺍﺩ ﻭ ﺑﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﺭﺍﺯ ﺩﻟﺶ ﺭﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ
ﺍﺯﺵ ﺧﻮﺍﺳﺘﮕﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩ .
ﺍﻣﺎ ﺩﺧﺘﺮ ، ﺑﻪ ﺷﺪﺕ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﭘﺴﺮ ﺭﻭ ﺭﺩ ﮐﺮﺩ.
ﻭ ﺍﻭﻥ ﺭﻭ ﺗﻬﺪﯾﺪ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﺑﺮﺍﺵ ﻣﺰﺍﺣﻤﺖ ﺍﯾﺠﺎﺩ ﮐﻨﻪ، ﺑﻪ ﺣﺮﺍﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﺍﻃﻼﻉ ﻣﯽ ﺩﻩ ...
ﺭﻭﺯﻫﺎ ﺍﺯ ﭘﯽ ﻫﻢ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﭼﻨﺪ ﻣﺎﻩ ﺑﻌﺪ ، ﺩﺧﺘﺮ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺯ ﭘﺴﺮﻋﺎﺷﻖ، ﯾﮏ ﺟﺰﻭﻩ ﻗﺮﺽ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻠﺶ ﻧﻮﺷﺖ : ” ﻣﻦ ﻫﻢ ﺗﻮ ﺭﻭ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ، ﻣﻦ ﺭﻭ ﺑﺒﺨﺶ ﺍﮔﺮ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﺭﻧﺠﻮﻧﺪﻣﺖ “
ﺍﮔﺮ ﻣﻨﻮ ﺑﺨﺸﯿﺪﯼ ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﺑﺎﻫﺎﻡ ﺻﺤﺒﺖ ﮐﻨﯿﻢ .
ﻭﻟﯽ ﭘﺴﺮ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﺩﯾﮕﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺣﺮﻑ ﻧﺰﺩ.
ﭼﻬﺎﺭ ﺳﺎﻝ ﺁﺯﮔﺎﺭ ﮔﺬﺷﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻓﺎﺭﻍ ﺍﻟﺘﺤﺼﯿﻞ ﺷﺪﻧﺪ . ﺍﻣﺎ ﭘﺴﺮ ﺩﯾﮕﻪ ﻃﺮﻑ ﺩﺧﺘﺮﻩ ﻧﺮﻓﺖ!!.
ﺩﺧﺘﺮ ﺑﯿﭽﺎﺭﻩ ﻧﻤﯽ ﺩﻭﻧﺴﺖ ﭘﺴﺮﻫﺎﯼ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻫﯿﭽﻮﻗﺖ ﻻﯼ ﮐﺘﺎﺏ ﻫﺎ ﻭ ﺟﺰﻭﻩ ﻫﺎﺷﻮﻥ ﺭﻭ ﺑﺎﺯ ﻧﻤﯿﮑﻨﻨﺪ.
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺧﯽ میگذاشت.
ﻣﺎﺭﯼ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻣﯽآمد، ﺷﯿﺮ را میخورد ﻭ سکهاﯼ ﺩﺭ ﺁﻥ میانداخت.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺮﯾﺾ ﺷﺪ.
ﺑﻪ ﭘﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ ﻫﻤﺎﻥ ﮐﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﮑﻨﺪ.
ﭘﺴﺮ ﻭﺳﻮﺳﻪ ﺷﺪ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ بکشد ﻭ ﺗﻤﺎﻡ ﺳﮑﻪﻫﺎ ﺭا ﺑﺮﺩﺍﺭﺩ.
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﺎﺭ را ﮐﺮﺩ.
ﻭﻟﯽ ﻣﺎﺭ ﺯﺧﻤﯽ ﺷﺪ و ﭘﺴﺮ را نیش زد و ﭘﺴﺮ ﻣﺮﺩ.
ﭼﻮﭘﺎﻥ ﻣﺪﺗﯽ ﺑﻌﺪ ﺑﯽﭘﻮﻝ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺳﻢ ﻗﺪﯾﻢ، ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﮐﺎﺳﻪ ﺷﯿﺮﯼ ﺟﻠﻮی ﺳﻮﺭﺍﺥ ﮔﺬﺍﺷﺖ.
ﻣﺎﺭ ﺷﯿﺮ را ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺳﮑﻪﺍﯼ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩ
ﻭ ﮔﻔﺖ:
«ﺩیگر ﺑﺮﺍیم ﺷﯿﺮ ﻧﯿﺎور، ﭼﻮﻥ ﻧﻪ ﺗﻮ ﻣﺮﮒ ﭘﺴﺮﺕ را فراموش میکنی و ﻧﻪ ﻣﻦ ﺩﻡ ﺑﺮﯾﺪﻩام را.»
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
ابوتراب نخشبی گويد هرگز تن من از من هيچ آرزوئی نخواست مگر يکبار که هوس نان سفيد و سفيده مرغ کردم و قصد کردم به روستائی روانه شوم.
در ميان راه مردی مدعی شد که اين مرد با دزدان بوده و اموال مرا به سرقت برده و گريبان من گرفتند و مرا هفتاد چوب بزدند تا اينکه يک نفر مرا شناخت و گفت اين ابوتراب است و نسبت سرقت به وی ناروا باشد.
🍞 از من عذر خواستند و رهايم ساختند و يک نفر مرا به خانه خويش برد و سفره ای پهن نمود که در آن نان سفيد و سپيده تخم مرغ در آن حاضر بود . نفس خويش را بگفتم بخور پس از اينکه هفتاد چوب خوردی تا تو باشی هوس نان سفيد نکنی....
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
میشود از زندگی لذت برد .
میشود از ثانیه ها نهایت استفاده را کرد.
مگر چقدر عمر میکنیم که بخواهیم آن را هم صرف سروکله زدن با این و آن بکنیم و از شکل راه رفتن همراهمان تا آبی بودن رنگ آسمانو گردی زمین ایراد بگیریم...
چه خوب میشد اگر میتوانستیم به زمین و زمان گیر ندهیم و سخت نگیریم.
خوب میشد اگر زندگی میکردیم نه فقط نفس میکشیدیم !
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
پیرمردی با پسر و عروس و نوه اش زندگی میکرد او دستانش می لرزید و چشمانش خوب نمیدید و به سختی می توانست راه برود. هنگام خوردن شام غذایش را روی میز ریخت و لیوانی را بر زمین انداخت و شکست.
پسر و عروس از این کثیف کاری پیرمرد ناراحت شدند: باید درباره پدربزرگ کاری بکنیم وگرنه تمام خانه را به هم می ریزد. آنها یک میز کوچک در گوشه اطاق قراردادند و پدربزرگ مجبور شد به تنهایی آنجا غذا بخورد . بعد از این که یک بشقاب از دست پدر بزرگ افتاد و شکست دیگر مجبور بود غذایش را درکاسه چوبی بخورد هروقت هم خانواده او را سرزنش می کردند پدر بزرگ فقط اشک می ریخت وهیچ نمی گفت.
یک روز عصر قبل از شام پدر متوجه پسر چهار ساله خود شد که داشت با چند تکه چوب بازی می کرد. پدر روبه او کرد و گفت: پسرم داری چی درست می کنی؟ پسر با شیرین زبانی گفت: دارم برای تو و مامان کاسه های چوبی درست می کنم که وقتی پیر شدید در آنها غذا بخورید!
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
در جستجوی خدا
##داستان #خدا
مردی با خود زمزمه کرد: خدایا با من حرف بزن! یک سار شروع به خواندن کرد... اما مرد نشنید!
مرد فریاد برآورد خدایا با من حرف بزن......آذرخش در آسمان غرید اما مرد، اعتنایی نکرد!
مرد به اطراف خود نگاه کرد و گفت:پس تو کجایی؟؟؟؟ بگذار تو را ببینم....... ستاره ای درخشید اما مرد ندید!
مرد فریاد کشید"خدایا یک معجزه به من نشان بده"......کودکی متولد شد، اما مرد، باز توجهی نکرد!
مرد در نهایت یاس فریاد زد: خدایا خودت را به من نشان بده و بگذار تو را ببینم.........از تو خواهش میکنم... پروانه ای روی دست مرد نشست! و او پروانه را پراند و به راهش ادامه داد...
ما خدا را گم میکنیم. در حالی که او در کنار نفسهای ما جریان دارد.. خدا اغلب در شادیهای ما سهیم نیست.تا به حال چند بار خوشی هایت را آرام و بی بهانه به او گفته ای؟؟ تا به حال به او گفته ای که چه قدر خوشبختی؟؟؟؟؟ که چه قدر همه چیز خوب است؟؟؟؟ که چه خوب که او هست ؟؟؟خدا همراه همیشگیه سختیها و خستگی های ماست. زمانی که خسته و درمانده به طرفش میرویم خیال میکنیم تنها زمانی که به خواسته خود برسیم، او ما را دیده و حس کرده اما ..........گاهی بی پاسخ گذاشتن برخی از خواسته های ما نشانگر لطف بی اندازه ی او به ماست.
"خورشید را باور دارم حتی اگر نتابد به عشق ایمان دارم حتی اگر آن را حس نکنم. به خدا ایمان دارم حتی اگر سکوت کرده باشد."(دیوار نوشته ای مربوط به ویرانه های جنگ جهانی )
تا خدا هست جایی برای نا امیدی نیست
_____________________
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✿ روزی بهلول داشت از کوچه ای میگذشت شنید که استادی به شاگردهایش میگوید: من در سه مورد با امام صادق(ع) مخالفم.
1⃣ یک اینکه می گوید خدا دیده نمیشود. پس اگر دیده نمی شود وجود هم ندارد.
2⃣ دوم می گوید: خدا شیطان را در آتش جهنم می سوزاند در حالی که شیطان خود از جنس آتش است و آتش تاثیری در او ندارد.
3⃣ سوم هم می گوید : انسان کارهایش را از روی اختیار انجام می دهد در حالی که چنین نیست و از روی اجبار انجام می دهد.
〽️ بهلول که شنید فورا کلوخی دست گرفت و به طرف او پرتاب کرد. اتفاقا کلوخ به وسط پیشانی استاد خورد. استاد و شاگردان در پی او افتادند و او را به نزد خلیفه آوردند.
⁉️ خلیفه گفت : ماجرا چیست؟
استاد گفت : داشتم به دانش آموزان درس می دادم که بهلول با کلوخ به سرم زد. و الان درد می کند. بهلول پرسید : آیا تو درد را می بینی؟ گفت : نه بهلول گفت : پس دردی وجود ندارد. ثانیا مگر تو از جنس خاک نیستی و این کلوخ هم از جنس خاک پس در تو تاثیری ندارد. ثالثا : مگر نمی گویی انسانها از خود اختیار ندارند ؟ پس من مجبور بودم و سزاوار مجازات نیستم.
❗️ استاد اینها را شنید و خجل شد و از
جای برخاست و رفت
📚 مجموعه شهرحکایات
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
🌼همسر خوب، بهترین آرامش
✍امام رضا(ع): بنده مؤمن، هیچ بهره ای نبرده است که بهتر از همسر خوب و شایسته ای باشد که هنگام حضور شوهر، مایه ی خوشحالی او و در غیاب شوهر، نگهدار ناموس و مال او باشد.
حضرت زهرا(س) چگونه برای علی (ع) مایه آرامش بود؟ امام علی(ع): وقتی به خانه می آمدم و به زهرا نگاه می کردم، همه ی غم و اندوهم برطرف می شد. هرگز کاری نکردم که فاطمه از من خشمناک شود، فاطمه نیز هرگز مرا خشمناک نساخت.
📚وسائل الشیعه ج۲
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
” رازی که آیت الله بهجت در قرآن خود نوشت
💟آیت الله العظمی شیخ محمد تقی بهجت در حاشیه قرآن شخصی خود دستور عمل زیبایی را نوشته بودند که در ادامه می خوانید:
هر کس در بین الطلوعین یعنی بین فجر کاذب و فجر صادق ( ۵ دقیقه قبل از اذان صبح تا ۵ دقیقه بعد از اذان) این ذکر را بگوید هر حاجتی داشته باشد برآورده میشود ولو اگر تشرف به خدمت امام زمان (عج) باشد:
صلوات (۱۴ بار)
یا مولای یا صاحب الزمان ادرکنی (۴۰ بار)
صلوات (۱۴ بار)
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
⚠️ روایت یک داستان واقعی!
✍چند روز پیش کیف مدرسهای پسر و دخترم رو دادم برای تعمیرات. نو بودند ولی بند حمایل و یکی از زیپهای هرکدوم خراب شده بود. کاغذ رسید رو از تعمیرکار تحویل گرفتم و قرار شد یکی دو روزه تعمیرشون کنه و تحویلم بده.
💵 دو روز بعد، حدود ساعت 11 شب برای تحویل کیف ها مراجعه کردم. هر دو تا کیف تعمیر شده بودند. کاغذ رسید رو تحویل دادم و خواستم هزینه تعمیر رو بپردازم که تعمیرکار به من گفت: «شما میهمان امام زمان هستید! هزینه نمی گیرم، فقط یه تسبیح صلوات نذر ظهورش بخونید!»
📿 از شنیدن نام مولا و آقایمان، کمی جا خوردم!
گفتم: «تسبیحِ صلوات رو حتما میخونم، ولی لطفا پول رو هم قبول کنید! آخه شما زحمت کشیدهاید و کار کردهاید.» گفت: «این نذر چند سال منه. هر صدتا مشتری، پنج تای بعدیش نذر امام زمانه!»
📋 بعد هم دستهی قبضهاش رو به من نشون داد. هر از چندگاهی روی تهفیشِ قبضها نوشته شده بود: «میهمان امام زمان!» گفت این یه نذر و قراردادیه بین من و امام زمان و نفراتی که این قبض ها به اونا بیفته؛ هرکاری که داشته باشن، مجانی انجام میشه فقط باید یه تسبیح صلوات نذر ظهور آقا بخونن!
🔹 اصرار من برای پرداخت هزینه، فایده نداشت! از تعمیرکار خداحافظی کردم، کیفها رو برداشتم و از مغازه اومدم بیرون. اون شب رو تا مدتها داشتم به کار ارزشمند و جالب این تعمیرکارِ عزیز فکر میکردم...
🔆 به این فکر کردم که اگر همه ما ها در همین حد هم که شده برای ظهور قدمی برداریم، چه اتفاق زیبایی برای خودمون و اطرافیانمون میافته! من تصمیمم رو گرفتم. اولین قدم این بود که این عمل خداپسندانه رو برای دیگران هم نقل کنم.
❓ ما برای امام زمان چه کاری کردیم؟
🙏 به امید تعجیل در ظهورش صلوات
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
⚫️هشت خاصیت تربت امام حسین علیه السلام
◾️1- امام صادق عليه السلام مى فرمايد:
سجده كردن بر تربت امام حسين عليه السلام هفت حجاب را از (منع قبولى آن) نماز بر مى دارد.
◾️2- ذكر با تسبيح تربت سيّدالشّهدا براى هر ذكر چهل حسنه در نامه اعمال مى نويسند، و حتّى بدون ذكر، تسبيح را در دست چرخاندن هر يك بيست حسنه دارد.
◾️3 - هر گاه كام نوزاد را با تربت سيّد الشّهداء باز كنند مانند اكسيرى كه مس را به طلا مبدل ميسازد و وجود نوزاد را از هر پليدى دور نموده و محبّت اهل بيت رسول خدا صلی الله علیه و آله را در دل او مى كارد.
◾️4 - بر لحد يعنى قبر هر ميّتى كه تربت كربلا باشد از عذاب قبر رهانيده ميشود.
◾️5 - تربت كربلا بر هر درد بى درمانى شفا بخش مى باشد كما اينكه بسيار تجربه شده است و در كتب مختلف ذكر گرديده است .
◾️6 - خاك مقتل حسين بن على عليه السلام حصن ، يعنى حصار مى باشد از هر آفات و هر گزندى ، و هر كس آن را با خود حمل نمايد، محفوظ خواهد ماند.
◾️7- آرام بخش تلاطم موّاج درياهاست يعنى هرگاه دريا به تلاطم آيد، و چاره از همه جا قطع گردد،كمى تربت كربلا بر آن بپاشند دريا آرام ميگيرد.
◾️8 - تربت مظلوم كربلا تحفه حوريان بهشت است آن گاه كه در روز قيامت ماه و خورشيدى نيست تا نور افشانى كند و ظلمات محشر همه جا را فرا مى گيرد،
🌹 به دستور خداوند خاك كربلا كه تربت سيّدالشّهداء عليه السلام مى باشد برداشته شده و در بالاى بهشت قرار داده مى شود
✨و نور عظيمى از تربت آن حضرت همه جا را روشن مى كند و همه ديدگان را خيره مى سازد كما اينكه خورشيد چشم انسان را مى زند و كسى نمى تواند مستقيم به آن نگاه كند...
📘كشكول النور ج 1 ص 186/
📙سفينة النّجاة ص72-بحار الانوار ج 10
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224
✨﷽✨
〽️ اولين خونی كه بر زمين ريخت
〽️ خداوند به آدم عليه السلام وحی كرد كه می خواهم در زمين دانشمندی كه به وسيله آن آيين من شناسانده شود وجود داشته باشد و قرار است چنين عالمی از نسل تو باشد، لذا اسم اعظم و ميراث نبوت و آنچه را كه به تو آموختم و هر چه كه مردم بدان احتياج دارند، همه را به هابيل بسپار.
🌴آدم عليه السلام نيز اين فرمان خدا را انجام داد. وقتی قابيل از ماجرا باخبر شد، سخت غضبناك گشت. به نزد پدر آمد و گفت: پدر جان! مگر من از هابيل بزرگتر نبودم و در منصب جانشينی شايسته تر از او نيستم؟
🌴آدم عليه السلام فرمود: فرزندم! اين كار دست من نيست، خداوند امر نموده، و او هر كس را بخواهد به اين منصب می رساند. اگر چه تو فرزند بزرگتر من هستی، اما خداوند او را به اين مقام انتخاب فرمود و اگر سخنانم را باور نداری و قصد داری يقين پيدا كنی، هر يك از شما قربانی به پيشگاه خدا تقديم كنيد قربانی هر كدام پذيرفته شد، او لايق تر از ديگری است.
🌴رمز پذيرش قربانی آن بود كه آتش از آسمان می آمد، قربانی را می سوزاند. قابيل چون كشاورز بود مقداری گندم نامرغوب برای قربانی خويش آماده ساخت و هابيل كه دامداری داشت گوسفندی از ميان گوسفندهای چاق و فربه برای قربانی اش برگزيد.
🌴در يك جا در كنار هم قرار دادند و هر كدام اميدوار بودند كه در اين مسابقه پيروز شوند. سرانجام قربانی هابيل قبول شد و آتش به نشانه قبولی گوسفند را سوزاند و قربانی قابيل مورد قبول واقع نشد.
🌴شيطان به نزد قابيل آمد و به وی گفت چون تو با هابيل برادر هستی، اين پيش آمد فعلا مهم نيست، اما بعدها كه از شما نسلی به وجود می آيد، فرزندان هابيل به فرزندان تو فخر خواهند فروخت و به آنان می گويند ما فرزندان كسی هستيم كه قربانی او پذيرفته شد، ولی قربانی پدرت قبول نگرديد، چنانچه هابيل را بكشی، پدرت به ناچار منصب جانشينی را به تو واگذار می كند.
🌴پس از وسوسه شيطان (خودخواهی و حسد كار خود را كرد، عاطفه برادری، و ترس از خدا، و رعايت حقوق پدر و مادری، هيچ كدام نتوانست جلوی طوفان كينه و خودخواهی قابيل را بگيرد) بلافاصله اقدام به قتل برادرش هابيل نمود و عاقبت او را كشت!
کانال داستان و پند
☀@Dastan1224