eitaa logo
داستان و پند اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
8.8هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
3.7هزار ویدیو
66 فایل
|♥️بسم الله الرحمن الرحیم♥️. ﷺ جهت مشاوره @mohamad143418
مشاهده در ایتا
دانلود
... اگه این گوشے باعث میشه ڪه گناه ڪنی بزارش ڪنار دنباله جهاد فرهنگی ام نباش یادت باشه تا خودتو درست نڪنی نمیتونۍ بقیه رو درست ڪن:)
کار کردن در مسیر انقلاب اسلامی نیازمند توفیق است، اگر کسی می‌بیند مشغول کار جهادی و انقلابی نیست به علت نداشتن توفیق است و باید به سمت معنویت برود تا بتواند توفیق خدمت در مسیر انقلاب اسلامی را به دست بیاورد.
📚 🌟عنوان:روز حسین(عليهالسلام)🌟 ✍به قلم:غلامرضا حیدری ابهری 🖨ناشر:انتشارات جمکران 💠📜📜💠📜📜💠📜📜💠 پرسش کلید پاسخ است. برای اینکه بتوانیم به پاسخی برسیم یا مطلبی را یاد بگیریم باید از سوال پرسیدن شروع کنیم. پاسخ درست و صحیح به سؤالات باعث می‌شود انسان بفهمد، راه را ‌بشناسد، و هدف را بشناسد. غلامرضا حیدری ابهری به میان کودکان و نوجوانان رفته است و پرسش‌های آنها را درباره امام حسین جمع کرده و در کتاب روز حسین با پاسخ به سوالاتشان راه را برای این گروه از عزاداران اباعبدالله روشن کرده است. 💠📜📜💠📜📜💠📜📜💠 💠لینک دسترسی مستقیم به کتاب👇👇👇 🌟https://ketabejamkaran.ir/112749🌟 ✾📚 📚✾
🔆چراغ قبر شاعر با اخلاص ، مدّاح با وفا، مخلص اهلبيت عصمت و طهارت عليهم السلام حضرت حاج آقاى هاشم زاده اصفهانى فرمودند: در اصفهان يك تكيه بانى بود بنام ميرزا محمد كه ايشان حالاتى داشت . يك روز به او گفتم براى ماتعريف كن كه در اين قبرستان چه ديدى ؟ گفت : يك روز جنازه اى را از بروجن بنام ((آسيد حسن )) آوردند اينجا دفن كردند، صاحبان آن جنازه بعد از اتمام دفن آمدند پيش من و گفتند: ما مى خواهيم هر شب سر قبر اين مرحوم چراغى روشن باشد، اين يك دله و پيت نفت و اين هم چراغ و اين هم مزد اين كارت ، مبادا يادت برود و اين چراغ راروشن نكنى . گفتم : چشم روى چشمانم . آنهارفتند. من هم هرشب چراغ را سر قبر اين بنده خدا روشن مى كردم ، تا اينكه يك شب زمستان هواخيلى سرد بود. گفتم ، امشب ((آسيد حسن )) چراغ نمى خواهد؛ كى حالش را دارد توى اين سرما برود سر قبر چراغ روشن كند. ولش كن ؛ او مُرده وكسى هم نمى بيند. نفت هاى دَله و پيت را هم ريختم توى چراغ خودم . در اين هنگام ديدم يكى باشتاب در حجره را مى زند!، هم شب است و هم هوا سرد، اعتنا نكردم ، گفتم : هركس كه هست يك مقدار در ميزند و بعد خسته مى شود مى رود، ديدم خير همينطور دارد در ميزند، بلند شدم دم در آمدم و گفتم كيست ؟ گفت : در را باز كن . گفتم : توكى هستى ؟ گفت : من سيد حسن هستم ، نفتهايم را كه توى چراغت ريختى هيچى ، چرا چراغم را روشن نكردى ...؟ ترس و وحشت تمام وجودم را فرا گرفته بود، گفتم : چَشم ؛ آقا ديگه روشن مى كنم . گفت : مبادا ديگه چراغ قبر مرا روشن نكنى ؟ گفتم : چَشم ، آمدم بيرون كسى را نديدم . آمدم سر قبر و چراغ را روشن كردم . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده به نظرتون پند اخلاقی این داستان چی بود ؟؟ ✾📚 📚✾
تنها كسی كه باید دگرگون شود، خودتان هستید خودتان كه دگرگون شوید، همه ی اوضاع و شرایط پیرامون تان نیز دگرگون می شود. ✾📚 📚✾
🪴 تا لباسی را پاره و نخ نما نمی‌کرد دست از سرش بر نمی داشت!! حتی در این عکس یادگاری که با حاج قاسم انداخته مشخص است عکسی که محمّد خیلی دوست داشت و به آن افتخار می کرد. در این عکس دکمه های پیراهنش لنگه به لنگه اند و با هم فرق می کنند..! از این لباس چند سال کار کشیده بود ولی رهایش نمی‌کرد..!! حاج قاسم در وصف او گفت : ساده بگویم ؛ محمد دوچیز را هرگز جدی نگرفت یکی دنیا را و یکی خستگی در دنیا را ، شوق دیدار بین او و خستگی فرسنگ ها فاصله انداخته بود.... فرماندهان لشکر۴۱_ثارالله شهید_محمد_نصراللهی شهید_حاج_قاسم_سلیمانی ✾📚 📚✾
شاهرخی که حُـر انقلابـــ شد🌙 🌷شهید شاهرخ ضرغام تاریخ تولد: ۱ / ۱۰ / ۱۳۲۸ تاریخ شهادت: ۱۷ / ۹ / ۱۳۵۹ محل تولد: تهران محل شهادت: آبادان *🌷کسی جلودارش نبود هرشب کاباره، دعوا، چاقوکشی🔪پدر نداشت از کسی هم حساب نمی‌برد🥀مادر هم کاری نمی‌توانست بکند، از دست شاهرخ خسته شده بود🥀مرتب از دعواها، دستگیریها، دسته گلها و خرابکاری‌های پسر برایش خبر می‌بردند،🥀اشک می‌ریخت و می‌گفت خدایا پسرم را ببخش🥀 عاقبت به خیرش کن🤲🏻 پسرم را از سربازان امام زمان(عج) قرار بده🌙دیگران به دعای مادر می‌خندیدند🥀آنقدر دعا کرد تا اینکه دعاهای مادر پیرش گرفت📿علاقه‌ای که شاهرخ به امام(ره) پیداکرد باعث شد روی سینه‌اش اسم امام را خالکوبی کند🌙می‌گفت میخواهم مثل حُر بشوم،🕊 توبه کرد، دیگر نماز، دعای کمیل دعای توسل می‌خواند آن هم با گریه🥀و در آخر برا دفاع از سرزمینش به جنگ با دشمن رفت💥همرزم← شاهرخ خیلی از تانک های دشمن را منهدم کرد💥و سرانجام در عملیاتی برای زدن آرپی‌جی بالای خاکریز رفت اما گلوله به سینه‌اش خورد🥀 دشمنان بالای سرش هلهله میکردند، همان شب تلوزیون پیکر بی سر شاهرخ را نشان داد🥀و دشمن می‌گفت ما شاهرخ را کشتیم🥀۲ روز بعد حمله کردیم و به خاکریز رسیدیم. اما هیچ اثری از پیکرش نبود🥀شاهرخ از خدا خواسته بود همه گذشته‌اش را پاک کند🥀 می‌خواست چیزی از او نماند🥀 نه نام، نه نشان، نه قبر، نه مزار و نه هیچ چیز دیگر🌙خدا هم او را به آرزویش رساند و پیکرش هرگز پیدا نشد*🕊️🕋 جاویدالاثر شهید ابوالفضل(شاهرخ) ضرغام ✾📚 📚✾
در زندگی، غصۀ از دست دادن هیچ چیز را نخورید، چون وقتی یک درخت، برگی را از دست می دهد، برگی دیگر از قبل آمادۀ جایگزین شدن است. برخیز و به کرامت خدا امیدوار باش ✾📚 📚✾
🌷 🌷 ممكن بود بچه‌ها واقعاً هم چيزى نخورند و نياشامدند؛ بسيار هم قانع و پرهيزكار باشند اما براى اينكه از خودشان خاطر جمع نبودند و هميشه اين احتمال را مى‌دادند كه آن‌چه مى‌كنند مرضى حق‌تعالى نباشد، مرتب به خودشان و ديگران نهيب مى‌زدند و نسبت‌هاى خلاف واقع مثل پرخورى و حرص! به خود مى‌دادند. 🌷مثلاً وقتى مدت‌ها از چادر و سنگر دور افتاده بودند و چيزى به اصطلاح گيرشان نيامده بود و حالا فرصتى دست داده بود تا تلافى «مافات» كنند، هر كس چيزى مى‌گفت و از آن جمله به جاى آيه «كلوا و اشربوا و لا تسرفوا »، عبارت «كلوا و اشربوا » يش را مى‌گفتند و بعد خودشان اضافه مى‌كردند كه: « والّا خود خفته ». « حتي بلغت الحلقوم ». « ما استطعتم من قوه » و بالاخره: « حتى تنفجروا » و بعد همه با هم: مى‌گفتند و مى‌خوردند و مى‌خنديدند. 📚 كتاب فرهنگ جبهه (شوخى طبعى ها)، صفحه٩٩ ✾📚 📚✾
توسل دوم بعد از يك سال كه از توسل اول گذشته بود گرفتارى ديگرى براى حقير به وجود آمد بدين گونه كه يكى از تجار تهرانى قرار گذارد مال التجاره قابل توجهى بفرستد كه بعد از فروش وجه آن پرداخت شود، بعد از مشورت با دو سه نفر از بازاريها قرار شد هفتصد هزار تومان پول نقد بابت بيعانه فرستاده شود، يكى از رفقا پانصد هزار تومان و بنده هم دويست هزار تومان قرض الحسنه تهيه نموده و ارسال شد، و بناشد كه پس از سه روز جنس خريدارى شده بدست ما برسد، اما متاءسفانه معلوم شد كه تاجر مزبور قصد كلاهبردارى داشته و پس از دريافت پول از بانك با هفتاد ميليون تومان بدهكارى ناپديد شده ، و بعد از سه ماه سعى و كوشش براى پيداكردن شخص مزبور و استرداد پول ، هيچگونه نتيجه اى جز نااميدى حاصل نشد. باتجربه اى كه از خواندن زيارت عاشورا براى حقير بدست آمده بود، و از طرفى هم آبرو در خطر بود، متوسل به زيارت عاشورا شدم به همان طريق ونيت ذكر شده در توسل او روز بيستم بود كه بطور غير منتظره اى با آن شخص تماس تلفنى برقرار كردم . و چهل روز تمام نشده بود كه مبلغ دويست هزار تومان دريافت شد و آن شخص ‍ بابدهكارى و كلاهبردارى قريب به هفتاد ميليون تومان به زندان افتادو هيچكدام از طلبكارهاى ديگر نتوانستند پول و طلب خود را وصول نمايند. البته لازم به تذكر است كه هر دو مرحله ، توسل باقلبى شكسته و ياد مصائب حضرت سيدالشهداء ع و قطع اميد از جميع اسباب مادى همراه بود.(1) 1-آثار، ص 61. 📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده ✾📚 📚✾