📚یک لنگه جوراب
یادمه هفت ساله بودم. روز پدر بود ومن هم برای خوشحال کردن بابا میخواستم کادویی برایش بخرم. با خاله رفتیم خرید هر چی نگاه کردم هیچ کادویی بجز یک جفت جوراب سفید و خوشگل به درد بابا نمی خورد. برگشتیم خونه.
جوراب ها رو کادو کردم، دولنگه جوراب بود!نخواستم بابا ناراحت بشه رفتم سمتش بوسیدمش اونم منو بوسید. جوراب رو به بابا دادم. لنگه دیگه اش رو پشت سرم قایم کردم. جوراب رو باز کرد خندید و پرسید پس لنگه دیگهاش کو!؟
دوباره بوسیدمش و گفتم بابا واسه روز جانباز پول ندارم واست کادو بخرم، برا همین لنگه دیگهاش نگه داشتم اون روز بهت هدیه بدم!
#داستان_بخوانیم
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🔴 هتک حرمت امام هادی علیه السلام در عید فطر توسط متوکل عباسی ملعون..
🖋متوکل عباسی که از او در کلام امیرالمومنین علیه السلام تعبیر شده به «کافرترین بنی العباس» در دوران خلافتش از هیچ گونه هتک حرمتی نسبت به خاندان نبوت و امامت فروگذار نکرد از جمله این جسارت ها موردی است که در روز عید فطر سال ۲۴۷ ق مرتکب شد. مرحوم علامه مجلسی جریان این هتک حرمت را چنین نقل میکنند:
🖋متوکل در روز عید فطر دستور داد تا هنگام نماز عید، بنی هاشم با پای پیاده در جلوی مرکب او حرکت کنند تا ضمن این دستور، امام هادی علیه السلام را نیز مجبور به این عمل کند از قضا امام علیه السلام حال مساعدی نداشتند و بر شانه یکی از موالیانشان تکیه زده و به سختی حرکت میکردند ...
هاشمیان از دیدن این حالت امام علیه السلام طاقت از دست دادند و به محضر امام عرضه داشتند: ای مولای ما در این عالم کسی جز ما نیست که مستجاب الدعوه باشد آیا دعا نمیفرمایید تا خداوند شر او را از شما کم کند؟ امام علیه السلام فرمودند:
✨فِی هَذَا الْعَالَمِ مَنْ قُلَامَةُ ظُفُرِهِ أَکْرَمُ عَلَی اللَّهِ مِنْ نَاقَةِ ثَمُودَ لَمَّا عُقِرَتِ النَّاقَةُ صَاحَ الْفَصِیلُ إِلَی اللَّهِ تَعَالَی فَقَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «تَمَتَّعُوا فِی دارِکُمْ ثَلاثَةَ أَیَّامٍ ذلِکَ وَعْدٌ غَیْرُ مَکْذُوبٍ»
✨در این عالم کسی هست که ریزه های ناخن او نزد خدا محترم تر از ناقه قوم ثمود است، وقتی ناقه کشته شد صیحه ای به سمت خدا زد و خداوند فرمود سه روز!! مهلت داده میشوید و این وعده ای است که دروغ در آن نیست!!!
بعد از این واقعه، فرمایش امام هادی علیه السلام به وقوع پیوست و متوکل پس از این هتک حرمت عظیم که به امام هادی علیه السلام نمود سه روز بیشتر زنده نماند و بعد از سه روز به قتل رسید و به خالدینِ در جهنم پیوست.
📚 بحارالانوار، ج۵۰، ص۲۰۷
#احادیث_امام_هادی علیهالسلام
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
به نام آن
خــداوندی که نــور است
رحیم است و
کریم است و غفور است
خدای صبـح و
این شـور و طـراوت
که از لطفش
دل ما ، در سُرور است
💓بسم الله الرحمن الرحیم💓
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌺امام صادق علیهالسلام میفرمایند:
هرکس چهل صبح دعای عهد(پشت سر هم و بدون وقفه) را بخواند از یاوران «قائم» ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد،
🌟خداوند او را از قبر بیرون آورد تا در خدمت آن حضرت باشد. وبه هر کلمه هزار حسنه عنایت می کند و هزار گناه از او محو می کند.
❤️چون دعای عهد به منزله تعهد و بیعت و اعلام وفاداری به امام عصر (عج) است، بنابراین مناسب است که اول روز خوانده شود.
💥 یعنی بعد از نماز صبح تا زمان طلوع خورشید.
⁉️شاید برای بعضی ها سوال شود که:
مگر می شود فقط با خواندن 40 روز دعای عهد جزء 313 نفر یاران حضرت قرار گرفت؟
1️⃣نکته ی اول :
آن 313 نفر ،که یاران خاص سپاه حضرت ولی عصر عج خواهند بود که خمیره ی اصلی سپاه حضرت خواهند بود و حسابشان جداست،
✳️اما بقیه به منزله ی سربازهای حضرت ولی عصر عج حساب میشوند که ممکن هست میلیونی هم باشند.
2️⃣نکته ی دوم:
چون سرباز آقا شدن، سعادت بالایی میخواهد
پس شرایط و قوانینی دارد از جمله ترک گناه و ...
💥اینکه کسی بتواند 40 روز را پشت سر هم بخواند برای برخی امکان پذیر نیست،
💠زیرا بارها بودند کسانی که حتی تا 35 روز هم پشت سر هم خواندند و بعد روز 36 ام خواب موندند!
🔵البته این را هم باید دانست که خواندن دعا به تنهایی کافی نیست،
انسان با قرائت دعای عهد از خداوند مدد می جوید تا لیاقت سربازی در رکاب امام مهدی(علیه السلام) را پیدا کند.
🌕و از خداوند می خواهد اگر چنین لیاقتی پیدا کرد، ولی قبل از ظهور از دنیا رفت امکان بازگشت مجدد به دنیا(رجعت) را برای او فراهم کند.
☘️بنابراین دعای عهد مانند هر دعای دیگر زمانی اثر خود را خواهد داشت که انسان با گناه و آلودگی، قابلیت این عنایت الهی که به او شده را از دست ندهد.
📙مفاتیح الجنان
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
〖آثار فوق العاده خواندن آیت الکرسی بعد از هر نماز!〗
✅پيامبر فرمودند: هر كس آيه الكرسي را بعد از نماز بخواند هفت آسمان شكافته گردد و به هم نيايد تا خداوند متعال به سوي خواننده آيت الكرسي نظر رحمت افكند و فرشته اي را بر انگيزد كه از آن زمان تا فرداي آن كارهاي خوبش را بنويسد و كارهاي بدش را محو كند.
رسول اكرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: يا علي بر تو باد به خواندن آيه الكرسي بعد از هر نماز واجب. زيرا به غير از پيغمبر و صديق و شهيد كسي به خواندن آن بعد از هر نماز محافظت نمي كند و هر كس بعد از هر نماز آيه الكرسي را بخواند به جز خداوند متعال كسي او را قبض روح نمي كند و مانند كسي باشد كه همراه پيامبران خدا جهاد كرده تا شهيد شده است.
✍️در روايتي از امام باقر علیه السلام آمده است:
" هر كس آيه الكرسي را بعد از هر نماز بخواند از فقر و بيچارگي در امان شود و رزق او وسعت يابد و خداوند به او از فضل خودش مال زيادي بخشد."
رسول اكرم فرمودند : هر كس آيه الكرسي را بعد از هر نماز واجب بخواند نمازش قبول درگاه حق مي گردد و در امان خدا باشد و خداوند او را از بلاها و گناهان نگه دارد. جهت نور چشم بعد از هر نماز دست بر چشم بگذارد و آيه الكرسي بخواند و بگويد :" اعيذ نور بصري بنور الله الذي لا يطفي"
خداوند فرمود: كسي كه بعد از نماز واجبش آيه الكرسي بخواند خداوند متعال به او قلب شاكرين – اجر انبيا و عمل صديقين را عطا فرمايد و چيزي جز مرگ از داخل شدن او به بهشت جلوگيري نمي نمايد. مداومت نمي نمايد به آن مگر پيامبر يا صديق يا كسي كه از او راضي شده ام و يا شخصي كه شهادت را روزي او مي نمايم.
📚 مصابيح الدجى، ص ۱۰۲۹.
- لئالى الاخبار، ج ۱، ص ۲۰۸.
- قول ثابت، ص ۴۱
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
❗️سیره شهدا ❗️
▫️شهید کریم کاویانی کوثر خیزی، از شهیدان بم کرمان بود.
▪️وی در ابتدا زرتشتی بود اما در چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام می کند
▫️و در راه خدمت به اسلام و مسلمانان تلاش های فراوان و صادقانه از خود نشان میدهد.
▪️پس از اسلام آوردن، قرآن و نهج البلاغه را حفظ میکند و نیز به ثروت قابل توجهی دست می یابد اما ثروت خود را صرف اسلام و انقلاب میکند.
▫️دو خانه داشت که یکی را به عنوان مسجد وقف میکند و دیگری را وقف امام جماعت آن مسجد میکند.
▪️شهید کاویانی در جنگ تحمیلی در سال ۱۳۶۱ در عملیات رمضان به شهادت میرسد.
▫️مادرش در زمان کودکی او از دنیا رفته بود. خواهر بزرگتر او که مخفیانه مسلمان شده بود، وی را با خود به کرمان میبرد و از همان چهار سالگی قرآن و نماز را به او یاد میدهد.
▪️شهید کاویانی از یازده سالگی مخفیانه نماز میخواند اما از چهارده سالگی مسلمان شدن خود را رسما اعلام میکند.
▫️این اقدام او زمینه را فراهم میسازد که تعدادی از خویشاوندانش که مخفیانه مسلمان شده بودند پشت سرش به نماز بایستند.
▪️به دلیل این اقدام، خواهرش وصیت می کند که پس از شهادت، در نزدیک مزار او در مسجد صاحب الزمان کرمان دفن شود.
▫️ جالب آنکه این وصیت خواهرش را به صورت شفاهی به دوست همرزمش حاج عباس خلیلی میگوید.
▪️وقتی پیکر شهید پس از هفده سال به وطن باز میگردد،
▫️ آقای خلیلی به دلیل بستری شدن در بیمارستان نمیتواند وصیت را برساند اما با اینکه قاعدتا باید در بم دفن میشد،
▪️در همان قطعه شهدای مسجد صاحب الزمان کرمان دفن میشود.
♥️التماس دعا ♥️
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت اول 🌹🌹
🔥 دوتا از دختران دانشگاه ،
🔥 در حال فروش مواد مخدر بودند .
🔥 دختری به نام مرضیه ،
🔥 کنار آنها ایستاده ،
🔥 و از آنها خواهش می کرد ،
🔥 تا به او مواد بدهند .
🔥 اما چون مرضیه پول نداشت
🔥 چیزی به او نمی دادند .
🔥 مرضیه ، کیفش را باز کرد
🔥 و از درون آن ،
🔥 گردنبند طلایی که یادگار مادرش بود ، در آورد
🔥 و به آنها داد .
🔥 یکی از دختران مواد فروش ،
🔥 با دقت گردنبند رو بررسی کرد
🔥 و به دوستش گفت : اصلِ اصله
🔥 آن یکی دختره هم ،
🔥 دست در جیبش کرد
🔥 تا مواد برای مرضیه در آورد .
🔥 که ناگهان ،
🍎 دختری چادر پوش ،
🍎 که یک روبند و پوشیه ،
🍎 روی صورتش گذاشته بود ،
🍎 با تیپ مشکی ، نزدیک آنها شد .
🔥 مرضیه ، به چشمان سبز و زیبای آن دختر پوشیه پوش ، خیره شد .
🔥 و با بی حالی گفت : سمیه تویی ؟!
🍎 دختر پوشیه پوش ،
🍎 دست راستش را ،
🍎 روی موادی که در دست مرضیه بود ، گذاشت .
🍎 و مواد را از چنگ مرضیه درآورد .
🍎 و دست دیگرش را ،
🍎 روی گردنبند مرضیه گذاشت .
🍎 که در دست یکی از آن دختران مواد فروش بود .
🍎 اما دختر مواد فروش ،
🍎 انگار نمی خواهد ، گردنبند را بدهد .
🍎 به خاطر همین ؛
🍎 دختر پوشیه پوش ، با عصبانیت ،
🍎 دستانش ( که در آن مواد بود ) را ،
🍎 مشت می کند
🍎 و به صورت آن دختر مواد فروش می زند .
🍎 و گردنبند را از دستش رها می کند .
🍎 دختره دومی ، به سمیه حمله کرد .
🍎 اما سمیه دستانش را به سرعت ،
🍎 روی بازوی او می گذارد
🍎 و با پا ، زیر پای او را خالی می کند
🍎 و او را نقش زمین می کند .
🍎 آن دوتا دختر ،
🍎 به سرعت از آنجا فرار می کنند .
🍎 سمیه نیز دست مرضیه را می گیرد
🍎 و با خود می برد .
🍎 مرضیه نیز هر چه می گفت :
🔥 من حالم خوش نیست
🔥 کجا منو می بری سمیه
🔥 ولم کن بذار برم
🍎 اما آن دختر پوشیه پوش ،
🍎 بی تفاوت به حرفهای مرضیه ،
🍎 محکم دست مرضیه را گرفته ،
🍎 و به طرف خروجی پارک می رود .
🔥 ناگهان ؛
🔥 یک مرد درشت هیکل ،
🔥 جلوی سمیه ظاهر شد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت دوم 🌹🌹
🍎 سمیه می خواست
🍎 از طرف راست او حرکت کند
🔥 ولی یک مرد قوی هیکل دیگر ،
🔥 جلوی او ظاهر شد .
🍎 سمیه می خواست ،
🍎 از طرف چپ حرکت کند .
🔥 و باز یک مرد درشت دیگر
🍎 سمیه تصمیم گرفت که برگردد
🔥 و باز یک آقای بلند و قوی هیکل ،
🔥 راه او را سد نمود .
🔥 چهار مرد قوی هیکل ،
🔥 سمیه را محاصره کردند .
🔥 یکی از آن چهار نفر گفت :
🐸 پس دختر پوشیه پوش تویی ؟!
🔥 یکی دیگر گفت :
🐵 نه بابا ، ایشون زن گربه ای هستند
🔥 نفر سومی گفت :
🐶 شاید هم دختر نینجا باشد
🔥 چهارمی از پشت گفت :
🦁 بهش میاد بتمن باشد
🔥 دوباره اولی گفت :
🐸 زورو هم می تواند باشد
🍎 عصبانیت از چشمان سمیه پیدا بود
🍎 ولی با آرامش گفت :
🌸 لطفا از سر راهم بروید کنار
🔥 یکی از آن چهار قُلدر گفت :
🐸 اگر نگذاریم ، چکار می کنی ؟!
🍎 سمیه ، از آن دخترانی نبود ،
🍎 که با مردان نامحرم و نفهم و احمق ،
👈 دهان به دهان شود .
🍎 دست مرضیه را رها کرد .
🍎 و با دستش ،
🍎 که دستکش پوشیده بود ،
🍎 اشاره کرد که بیایید .
🍎 یکی از آن چهار نفر ، به طرف سمیه آمد .
🍎 سمیه با پا ، به گردن آن مرد لگد زد
🍎 و با چرخشی به راست ،
🍎 به پشت او رفته
🍎 و او را به طرف دوستانش پرتاب کرد .
🍎 سپس سراغ نفر دوم رفت
🍎 خود را به زمین انداخت
🍎 و هر دو پای خود را بین دو پای نفر دوم برد
🍎 سپس پاهای او را قفل کرد
👈 و به زمین انداخت .
🍎 نفر سوم به طرف او آمد
🍎 سمیه ، دستان خود را به زمین زد
🍎 و به سرعت خود را به طرف او پرتاب کرد
🍎 هر دو پاشنه پای سمیه ،
👈 به زیر چانه های او اصابت کردند .
🍎 سپس بلند شد
🍎 و نفر آخر را ، مشت باران کرد
🍎 آنقدر به شکم او مشت زد ؛
🍎 که او را با گیجی و منگی،
👈 نقش بر زمین کرد .
🍎 دختر پوشیه پوش بلند شد
🍎 و به اطراف نگاه کرد
🍎 آن چهار غول بی غیرت ،
🍎 هنوز روی زمین بودند
🍎 اما هیچ اثری از مرضیه نبود .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌹 دختر پوشیه پوش 🌹
🌹🌹 قسمت سوم 🌹🌹
🍎 در یکی از مناطق شهر اهواز ،
🍎 دختری به نام سمیه زندگی می کرد .
🍎 سمیه ، دختری زرنگ و درس خوان بود
🍎 و از نظر ظاهری ،
🍎 بسیار زیبا ، جذاب و دلربا بود .
🍎 قد و قامت درشتی داشت .
🍎 اما تنها مشکلی که داشت ،
👈 بد حجاب و به شدت عصبی بود .
🍎 سمیه همیشه احساس نقص و کمبود چیزی در زندگی اش ، او را آزار می داد .
🍎 همیشه دوست داشت مورد توجه پدر و مادرش باشد .
🍎 اما پدر و مادر سمیه ،
🍎 همیشه در حال دعوا و قهر بودند
🍎 و هیچ وقت نفهمیدند که دخترشان سمیه ، بزرگ شده است و نیاز به آرامش ، محبت ، توجه و همدم دارد .
🍎 به خاطر همین
🍎 سمیه عصبی و زود جوش شده بود .
🍎 سمیه ، برای جبران کمبودهایش
🍎 و برای جلب توجه مردم و اطرافیانش ،
🍎 سعی می کرد از لباس های رنگی ، براق ، نوشته دار ، جلو باز ، تنگ و... استفاده کند .
🍎 تیپ های خاصی می زد .
🍎 تا مردم به او توجه کنند ، محبت کنند و یا از او تعریف کنند .
🍎 این نوع لباس پوشیدن هایش ،
🍎 واقعا باعث جلب توجه دیگران می شد
🍎 خصوصا آقایان ،
🍎 اما نه برای محبت کردن ؛
🍎 بلکه برای اذیت و آزار و مزاحمت .
🍎 هر وقت از خانه بیرون می آمد
🍎 پسرهای خیابانی ، مزاحمش می شدند .
🍎 گاهی به او متلک می زدند
🍎 گاهی به او پیشنهاد دوستی و رابطه نامشروع و... می دادند .
🍎 گاهی تا درب دانشگاه ، دنبالش می آمدند و اذیتش می کردند ...
🍎 سمیه ، از این وضع اصلا خوشش نمی آمد
🍎 دوست نداشت مثل یک عروسک ،
👈 بازیچه ای در دست مردان هوس باز باشد .
🌹 ادامه دارد ... 🌹
🌹 نویسنده : حامد طرفی
🌹بـا فروارد کردن داســــتانهای کــانــال از ما #حمایت کنـیـد😘🙏
#کانال_داستان 👇🌷
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚#داستان_کوتاه_آموزنده
خانم معلمی شوهرش کارمند است و چهار فرزند دارند. به خاطر شغلشان یک خانم خدمتکار از شرق آسیا آوردند.
یک روز همسر از مدرسه برگشت، چون قرار بود شوهرش برای مسافرت به شهر دیگری برود، میخواست با او خداحافظی کند. وقتی وارد منزل شد و خواست وارد اتاق خوابش شود شوهرش را دید که در آغوش خدمتکار است. زن بلافاصله.......😳
خواندن ادامە این داستان واقعی شگفت زده خواهید شد! روی کلمە ادامە داستان بازشود کلیک کنید👇
☑️👈ادامه داستان 👇👇❤️
http://eitaa.com/joinchat/82116626Cf1a72e8bf6