✅ ازدواج بهنگام
🌷امام صادق علیه السلام فرمودند : روزی رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) بالای منبر رفت و پس از حمد و ثنای الهی فرمود : جبرئیل از پیشگاه الهی نزد من آمد و گفت دختران باکره مانند میوه روی درخت اند ، موقعی که می رسد اگر چیده نشود ، آفتاب فاسدش می کند و وزش باد آن را پراکنده می سازد ، همچنین دختران وقتی به حد بلوغ[جنسی] رسیدند و مانند زنان در خویشتن تمایل جنسی احساس کردند ، دارویی جز شوهر ندارند و اگر همسر نگیرند از فساد ایمن نیستند ، چرا که بشرند و بشر از خطا و لغزش مصون نیست.
(فروع کافی ج۵ ص۳۳۷)
☑️ بلوغ جنسی برای ازدواج کفایت می کند، بقیه اقسام بلوغ بعد از ازدواج اتفاق می افتد. فقط با چند روز وقت گذاشتن و استفاده از تجربه های دیگران و آموختن مهارت های زندگی و کتاب های مفید در این زمینه و مروز آنها، به راحتی میتوان به بلوغ عقلی، اقتصادی، فرهنگی و ... رسید. همچنین دختر و پسر میتوانند در عقد باشند، هر زمان شرایط برای زندگی مستقل مهیا شد، آن زمان مستقل شوند.
❌متاسفانه با شعار بلوغ اجتماعی، بلوغ عقلی، بلوغ اقتصادی، بلوغ فرهنگی، بلوغ روانی و... چندین میلیون دختر ۳۵تا۵۰ساله بدون شوهر وجود دارد و از فواید و برکات ازدواج محروم شده اند.
💢گناه فساد جامعه به دامن کسانی هست که بدون اذن معصومین علیهم السلام و برخلاف کلام آنها به نظریه پردازی پرداختند و مانع ازدواج بهنگام دختران و پسران در اوایل بلوغ جنسی
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 کلیپ : صفحه وجودت پاک باشد از گناه، ملکوت عالم را خواهی دید
👤 #حجت_الاسلام_والمسلمین_عاملی
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حضرت آیتالله بهجت قدسسره: الان داریم میبینیم فساد از لا دینی است! فساد دنیا از لا دینی است!!
⚠️ چه بکنیم؟ به چه کسی بفهمانیم این مطلب را؟ بیدنیایی میخواهی، بیدین را بخواه. پایدار نخواهد بود!!
🔹 [میرزا کوچک خان] به یک انگلیسی که آمده بود فریب بدهد او را و حکومت را به دست آنها بدهد و بچاپد ایران را، گفت: حکومتی که شالودهاش را شما بریزید پایدار نخواهد بود!
#موعظه_بزرگان
#درس_اخلاق
کمی
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️یک سؤال خیلی مهم از امام کاظم (ع)
چرا وارد این دنیا شدیم ...؟!
🎙#استاد_مسعود_عـــالے
هر چه می خواهد دلت از عالم بالا طلب
بی قراران را از آن یکتای بی همتا طلب
چون شود از دشت غایب سیل در دریا طلب
دست خواهش چون صدف مگشای پیش خاکیان
هر چه می خواهد دلت از عالم بالا طلب
اهل همت را مکرر دردسر دادن خطاست
آرزوی هر دو عالم را ازو یکجا طلب
هیچ قفلی نیست در بازار امکان بی کلید
بستگی ها را گشایش از در دلها طلب
دست خواهش چون صدف مگشای پیش خاکیان
کمی تا بهجت🌷
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼داستان توبه علی گندابی
✍️علی نامی که در محله فعلی که مصلای همدان نام دارد و در گذشته به آن گنداب میگفتند زندگی میکرد! به همین دلیل او را علی گندابی صدا میکردند. علی گندابی چهرهای زیبا به همراه چشمهای زاغ و موهای بور داشت که یک کلاه پشمی خیلی زیبایی هم سرش میکرد. لات بود اما یک جور مرام و معرفت ته دلش بود، برای مثال یک روز که تو قهوهخانه نشسته بود و یک تازه عروس به او نگاه میکرد، به خودش گفت علی پس غیرت کجا رفته که زن مردم به تو نگاه میکنه؟ بعد کلاهش را درآورد و بعد از ژولیده کردن موهاش از قهوهخونه بیرون رفت. یک روز آقای شیخ حسنی که از روضهخوانهای همدان بود، برای روضه خوانی به یک روستا رفته بود. او تعریف کرده که: رفتم روضه را خواندم آمدم بیام که دیر وقت بود و دروازههای شهر رو بسته بودند و هنگامی که خواستم به روستا برگردم، یادم افتاد که فردا در نماز جمعه سخنرانی دارم و گفتم اگر بمونم از دست حیوانهای درنده در امان نخواهم ماند. زمانی که خواستم در بزنم، دیدم علی گندابی با رفقاش عرق خورده و داره اربدهکشی میکنه. دیگه گفتم خدایا توکل به تو و در زدم که دیدم علی گندابی درو باز کرد، اربده میکشید و قمه دست داشت. گوشه عبای منو گرفت و کشون کشون برد و گفت: آق شیخ حسن این موقع شب اینجا چیکار میکنی؟
گفتم: رفته بودم یه چند شبی یه جایی روضه بخونم که گفت: بابا شما هم نوبرشو آوردید، هر 12 ماه سال هی روضه هی روضه. گفتم: علی فرق میکنه و امشب، شب اول محرمه اما تا این رو بهش گفتم علی عرق خورده قمه به دست جا خورد، به طوری که سرش را به دروازه میزد با خودش میگفت: علی این همه گناه توی ماه محرمم گناه. به شیخ حسن گفت شیخ به خدا تیکه تیکت میکنم اگه برام همینجا روضه نخونی که شیخ میگه: آخه حسن روضه منبر میخواد. روضه چایی میخواد، مستمع میخواد. گفت: من این حرفا حالیم نیست منبر میخوای باشه من خودم میشم منبرت. چهار دست و پا نشست تو خاکها بشین رو شونه من روضه بخون، اومدم نشستم رو شونههای علی شروع کردم به روضه خوندن که علی گفت: آهای شیخ این تجهیزات رو بزار زمین منو معطل نکن صاف منو ببر سر خونه آقا ابولفضل عباس و بهش بگو آقا علیت اومده. من هم روضه رو شروع کردم: "ای اهل حرم پیر علمدار نیامد/ سقای حسین نیامد" دیدم یک دفعه دارم بالا و پایین میرم و دیدم علی گندابی از شدت گریه یک گوشه صورتش را گذاشته رو زمین و اشک میریزه. روضه که تموم شد، علی گندابی گفت: شیخ ازت ممنونم میشم یک کار دیگه هم برام انجام بدی؟
رویت رو بکنی به سمت نجف امیرالمومنین به آقا بگی علی قول میده دیگه عرق نخوره. گفتم باشه و رفتیم خونه. فردا که در مسجد بالای منبر رفتم، گفتم: آهای مردم به گوش باشید که علی گندابی توبه کرده. روضه که تموم شد مستقیم به در خونه علی گندابی رفتیم، در که زدیم زنش در رو باز کرد، گفتیم با علی گندابی کار داریم که زنش گفت علی گندابی رفت، دیشب که اومد خونه حال عجیبی داشت گفت باید برم، جایی جز کربلا ندارم یا علی آدم میشه بر میگرده یا دیگه بر نمیگرده. علی گندابی رفت مدتی مقیم کربلا شد و کم کم که دیگه خالی شده بود رفت نجف اشرف. میرزای شیرازی که به مسجد میومد تا علی رو نمیدید نماز نمیخوند، تا علی هم خودش رو برسونه. یک روز که با هم تو مسجد نشسته بودن و علی داشته نماز میخونده به میرزای شیرازی خبر میدن که فلان عالم در نجف به رحمت خدا رفته، گفت: باشه همینجا یه قبری بکنید نمازشو میخونم بعد خاکش میکنیم. خبر اومد که قبر حاضره اما مرده زنده شد و قلبش به کار افتاده که میرزا گفت: قبر رو نپوشونید که حتما حکمتی در کاره. نماز دوم شروع کردن تموم که شد گفتن میرزا هر کاری میکنیم علی از سجده بلند نمیشه، اومدن دیدن علی رفته، علی تموم کرده بود. میرزا گفت: میدونید علی تو سجده چی گفته؟ خدا رو به حق امام علی قسم داد و گفت: خدایا یک قبر زیر قدم زائرای امام علی(ع) خالیه میزاری برم اونجا؟
@Dastan1224
🌺داستان کوتاه
در حال خرید بودم که صدای پیرمرد دوره گردی به گوشم رسید؛
_آقا این بسته نون چند؟
فروشنده با بی حوصله گفت: هزار و پونصد تومن!
پیرمرد با نگاهی پر از حسرت رو به فروشنده گفت:
نمیشه کمتر حساب کنی؟!!
توی اون لحظات توقع شنیدن هر جوابی رو از فروشنده داشتم جز این که شنیدم!؛
_نه، نمیشه!!
دوره گرد پیر، مظلومانه با غروری که صدای شکستنش گوشمو کر کرده بود بسته ی نون رو سر جاش گذاشت و از مغازه خارج شد!
درونم چیزی فروریخت...هاج و واج از برخورد فروشنده به دوستم چشم دوخته بودم.
از نگاه غمگینش فهمیدم اونم به چیزی فکر میکنه که من فکر میکنم!
یه لحظه به خودم اومدم، باید کاری میکردم.
این مبلغ بینهایت ناچیز بود اما برای اون پیرمرد انگار تمام دنیا بود!
به دوستم گفتم تا دور نشده این بسته نون رو بهش برسون!
پولش رو حساب کردم و از مغازه خارج شدم.
پیرمرد بینوا به قدری از دیدن یه بسته نون خوشحال شده بود که انگار همه ی دنیا توی دستاشه!
چه حس قشنگی بود...
.
اون روز گذشت...
شب پشت چراغ قرمز یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله
با یه لبخند دلنشین به سمتم اومد؛
ازم فال میخری؟
با لبخند لپشو گرفتمو گفتم چند؟
_فالی دو هزار تومن!
داخل کیفمو نگاه کردم اما دریغ از حتی یه هزار تومنی!
با ناراحتی نگاش کردمو گفتم عزیزم اصلا پول خرد ندارم!
و با جوابی که ازش شنیدم درون خودم غرق شدم...
_اشکال نداره، یه فال مهمون من باشید!!
بی اختیار این جمله چند بار توی ذهنم تکرار شد؛
_یه فال مهمون من باش!!
از اینهمه تفاوت بین آدمها به ستوه اومدم!
صبح رو به خاطر آوردم، یه فروشنده ی بالغ و به ظاهر عاقل
که صاحب یه مغازه ی لوکس توو بهترین نقطه ی شهر تهران بود
از هزار و پونصد تومن ناقابل نگذشت ...
اما،
یه دختر بچه ی هفت، هشت ساله ی فال فروش دوست داشت یه فال مهمونش باشم و از دو هزار تومنش گذشت...
.
همین تلنگرای کوچیک باعث میشه ما آدما بهمون ثابت بشه که
"مرام و معرفت" نه به سنه، نه به داراییه، نه به سطح سواد آدما!
معرفت یه گوهر نابه که نصیب هر کسی نمیشه ...
"الهی كه صاحب قلبهای بزرگ دستاشون هیچوقت خالی نباشه تا بتونن با قلب پاک و بخشندشون دنیارو گلستون
@Dastan1224
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
‼ #کشاورزیشهوات #تدبردرقرآن
به این آیه دقّت کنید.👇
🌸 وَ اللَّهُ یُریدُ أَنْ یَتُوبَ عَلَیْكُمْ وَ یُریدُ الَّذینَ یَتَّبِعُونَ الشَّهَواتِ أَنْ تَمیلُوا مَیْلاً عَظیما خدا مىخواهد شما را ببخشد (و از آلودگى پاك نماید)، امّا آنها كه پیرو شهواتند، مىخواهند شما به كلّى منحرف شوید. 📖 سوره نساء،۲۷
🔹️این افراد انقدر گناهی رو تکرار میکنن و غرقِ در #گناه میشن که نسبت به اون گناه #علاقه پیدا می کنند و به جایی میرسند که دوست دارند دیگران رو هم مثل خودشون کنند.
🔞 یکی از این گناهها، اشاعه #تصاویر_مستهجن است.
⁉چرا خودت دیدی برای بقیه هم میفرستی
🚫 بعضیا با فوروارد کردنِ تصویر یا فیلم غیراخلاقی، در واقع حکمِ یک #کشاورزی رو دارند که #دانههای_شهوت رو در دل دیگران می کارند.
‼ ️این دانهها رشد میکنند و ثمر میدن و نتیجهاش رو باغبان، روز #قیامت می بینه، چون دنیا مزرعه آخرت است. الدُّنْیَا مَزْرَعَةُ الْآخِرَة
☝ پس حواستون باشه؛ با انتشار مطالب غیر اخلاقی، #دانههای_شهوت رو تو دل کسی نکارید❌
که روز #قیامت بد چیزی رو باید درو کنید.🔥
🌸 قرآن میفرماید:
إِنَّ الَّذینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشیعَ الْفاحِشَةُ فِی الَّذینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ اللَّهُ یَعْلَمُ وَ أَنْتُمْ لا تَعْلَمُون (نور/۱۹)
🔹همانا براى كسانى كه دوست دارند زشتىها در ميان اهلايمان شايع گردد، در دنيا وآخرت عذاب دردناكى است، و خداوند مىداند و شما نمىدانيد.
🔹 آدمِ منحرف، شاید بتونه #توبه کنه و اصلاح بشه ولی کسی که دیگران رو منحرف کرد، تا زمانی که اونها #توبه نکنند تو #گناه اونها شریکه و به این راحتی نمیتونه خرابیهایی رو که به بار آورده جبران کنه.
☝ مواظب باشید پلهای پشتِ سرتون رو خراب نکنید یه راهی هم برای #برگشت و #توبه خودتون بزارید.
🌸 امیرالمؤمنین علی علیهالسلام فرمودند:
ترك گناه سادهتر از توبه كردن است.
چه بسا یك لحظه #شهوت، اندوه و تاثیرى براى همیشه به وجود آورده.
🔹 پس برای دوری از این فضای آلوده؛
چشمهاتون رو ببندید و اون کانالها، گروهها و صفحات آلوده شبکه مجازی رو #حذف کنید و برای کسی نفرستید.
کمی
@Dastan1224
🔴 #تجربه_نزدیک_به_مرگ
✍ قسمتی از کتاب آن سوی مرگ:
(نویسنده کتاب) - چه وضعیت عجیبی! تو داشتی با چشمانی دیگر، جسمت را نگاه می کردی.
- بله. و احساس می کردم به دو نفر تبدیل شده ام. یکی از دو وجودم روی تخت بیمارستان است و دیگری در بالا. و فکر می کردم چه طور چنین چیزی ممکن است! عاقبت، به یک جواب منطقی رسیدم: "فقط در یک صورت، چنین چیزی ممکن است: این که مرده باشم." همان وقت، عمیقا درک کردم که مردهام.
(نويسنده) - با درک این موضوع، خیلی وحشت کردی؟
- وحشت نکردم. خیلی هم خوشحال شدم.
- خوشحال؟!
- خوشحال. چون فهمیدم که هنوز وجود دارم، هنوز زنده ام
هرچند به شکلی دیگر. چون فهمیدم که هنوز از قوه بینایی، شنوایی و بویایی برخوردار هستم؛ هرچند کالبد مادی نداشتم.،،، علاوه بر این، دریافتم که مرگ، چیز خوبی است. حداقل، برای من خیلی خوب بود. به سه دلیل: یکی این که از آن دردهای شدید نجات پیدا کرده بودم.
به قدری دور از درد، هر دردی، بودم که نمی توانم شرح دهم. دلیل دیگر، آرامش عجیبی بود که داشتم.»، و دليل آخر: حظ زیادی که به خاطر بی وزنی نصیبم شده بود. در آن حالت، خیلی سبک و خیلی آزاد بودم.
📚 کتاب آن سوی مرگ
@Dastan1224
🌺💫☘️حضرت باقر (ع) چون سحر برمیخواست و به نماز وَتْر میرسید و دست به قنوت می گشاد،سر به سوی آسمان میکرد و در ناله های اشک آلود،این گونه زمزمه داشت:
🌸پروردگارم!بنده ای به پیشگاه تو ایستاده که هر چند خوبی و نیکی دارد،نعمتی از جانب تو دارد و سپاسش در برابر نعمت های تو بس اندک است؛گناهش بس بزرگ است که آمرزش آن،جز به دست تو نیست.
💐پروردگارم!تو خود بودی که در کتابت با پیامبرت فرمودی : بودند که شب را اندکی می خفتند و در سحرگاهان،لب به استغفار می گشودند)).
🥀 این بنده خفتنش به درازا کشید و قیامش در پیشگاه تو اندک است.هم اکنون سحر آمده و من از گناهانم به استغفار در پیشگاهت لب گشوده ام.استغفار آن عبد که نفع و ضررش،حیات و مرگ و رستاخیزش هیچ کدام در دست او نیست.
و سپس به سجده می افتاد.
#خدایا_مثل_من_در_سر_کویت_هزارها_داری
#اما_من_جز_تو_کسی_را_ندارم
کمی
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی
🎬موضوع: میانه روی در دین و پرهیز از افراطگرایی
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥به فرزندتون فحش ندید!
🎙استاد قرائتی
┅┅┅┄
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷و خدا بهترین نگهدار است...
فَاللَّهُ خَيْرٌ حَافِظًا وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ
📚یوسف۶۴
┄┅┅❅💠❅┅┅┄
@Dastan1224
13.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ_تصویری
📺سخنرانی حاج آقا قرائتی
✍موضوع: برای انتخاب دوست چه معیارهایی لحاظ کنیم؟
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ_تصویری
✍سخنرانی حاج آقا دانشمند
🎥 موضوع: چرا هر چقدر صدا میزنم "خدا" جوابم رو
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥خواص نمازهای یومیه
🎙حجت الاسلام دانشمند
┅
@Dastan1224
•°~🌸🌱
بارالها!
خوبمیدانمهرکسلذتدوستیاتراچشیده
باشد؛
غیرتورااختیارنکندوآنکسکهباتواُنس
گیردلحظهایازتورویگرداننشود..
بارالها!
ایآرماندلمشتاقانواینهایتآرزویعاشقان!
دوستداشتنتراازخودتخوهانم🌿"
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
.
مشتاقی و صبر از حد گذشت یارا...💔
گر تو شکیب داری،طاقت نماند مارا
#استوری
↶【به ما بپیوندید
@Dastan1224
هدایت شده از یا فاطمه الزهرا سلام الله علیها
✨🌼🍃الحمدللهالذیجعلنامنالمتمسکین بولایةامیرالمومنینعلیهالسلام🍃🌼✨
🟢 #مشارکتمالی دربرگزاریمراسم جشن و اطعام در عیدغدیر🎊💥#هیئتعاشقانحضرتفاطمهزهرا🚩 سلاماللهعلیها
✅ حداقل مشارکت 5000تومان 👏👇
6037997389455784💳 بهنام «سیدنعیمنیکجعاوله» ✅ شماره کیف پول ایتا::
90900378💡راهنما :: [ @Alimadd ] 🟢 برایدیدن تصاویرمراسمکلیککنید😍 💥پرداخت اسان ازطریق لینک زیر😍👏 https://pay.eitaa.com/v/?link=uP8zv
داستان و پند
اخبار فوری طب سنتی اسلامی فوتبال برتر استقلال پرسپولیس ورزش سه
✨🌼🍃الحمدللهالذیجعلنامنالمتمسکین بولایةامیرالمومنینعلیهالسلام🍃🌼✨ 🟢 #مشارکتمالی دربرگزاریمراس
.
● مورد تایید ماست🔝 حمایت کنید 🙏
اجرتون با حضرت امیرالمومنین علیه السلام ♥️
.
✨﷽✨
🌸یتیم نوازی امام علی (ع)
✍امیرالمومنین (ع) شبی از کنار خانه زن تهیدستی گذشت که فرزندانی خردسال داشت و آنان از گرسنگی میگریستند و مادرشان آنان را سرگرم میکرد تا بخوابند. آن زن دیگی بر اجاق نهاده بود که در آن جز آب چیزی نبود، تا آنها بپندارند که در دیگ غذایی در حال پختن است(گویا ماموران رسیدگی به این خانواده کوتاهی کرده بود).
علی (ع) از حال آن زن باخبر شد و با قنبر به سوی خانه خود رفت و ظرفی خرما و کیسهای آرد و روغن و برنج و نان برداشت و بر دوش کشید. با رسیدن به خانه آن زن، از او اجازه خواست و وارد شد، پس مقداری برنج و روغن در دیگ ریخت و پس از پختن آن، برای کودکان در ظرف غذا ریخت و به آنان با محبت میفرمود: بخورید...
پس از سیر شدن آنان، امام (ع) به صورت چهار دست و پا بر زمین خم شد و کودکان یتیم را دوش خود سوار کرد و گرد اتاق میگشت و از خود صدای بعبع (به تقلید از صدای گوسفند) میکرد.
کودکان با مشاهده این حالت، بسیار خندیدند و خوشحال شدند. پس از خروج از خانه، قنبر پرسید: سرورم! امشب رفتاری شگفتآور از شما دیدم!!! امام (ع) فرمود: ای قنبر! چون وارد خانه شدم، این کودکان یتیم از شدت گرسنگی میگریستند. دوست میداشتم وقتی از نزد آنان خارج میشوم، آن یتیمان در حال سیری بخندند و خوشحال باشند...
📚غررالمناقب فی فضائل علی بن ابی طالب
┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄
@Dastan1224
📚خیلی زیباست
گویند در عصر سليمان نبی پرنده اى براى نوشيدن آب به سمت بركه اى پرواز كرد،
اما چند كودک را بر سر بركه ديد، پس آنقدر انتظار كشيد تا كودكان از آن بركه متفرق شدند.
همين كه قصد فرود بسوى بركه را كرد، اينبار مردى را با محاسن بلند و آراسته ديد كه براى نوشيدن آب به آن بركه مراجعه نمود .
پرنده با خود انديشيد كه اين مردى باوقار و نيكوست و از سوى او آزارى به من مُتصور نيست.
پس نزديک شد، ولی آن مرد سنگى به سويش پرتاب كرد و چشم پرنده معيوب و نابينا شد.
شكايت نزد سليمان برد.
پیامبر آن مرد را احضار کرد، محاكمه و به قصاص محكوم نمود و دستور به كور كردن چشم داد.
آن پرنده به حكم صادره اعتراض كرد و گفت:
چشم اين مرد هيچ آزارى به من نرساند،
بلكه ريش او بود كه مرا فريب داد!
و گمان بردم كه از سوى او ايمنم
پس به عدالت نزديكتر است اگر محاسنش را بتراشيد
تا ديگران مثل من فريب ريش او را نخورند...
@Dastan1224
📚 زن نمونه
ابوبصیر می گوید :
روزی خدمت امام_صادق علیه السلام بودم که ام_خالد_عبدی آمد و به حضرت عرض کرد :
فدایتان شوم ! شکمم قارّ و قور می کند و دکترها برای درمان آن شراب با آرد گندم برای من تجویز کرده اند و من به دلیل شناختم از ناخشنودی شما ، از آن دست نگه داشتم و دوست داشتم از شما در این باره سوال کنم.
امام علیه السلام فرمودند : چه چیز تو را از نوشیدن آن بازداشت؟
آن زن گفت:
« قد قلدتك ديني فألقى الله عز وجل حين ألقاه فأخبره أن جعفر بن محمد عليهما السلام أمرني ونهاني
با این کار می خواستم مسئولیت دین خود را به گردن شما انداخته باشم . تا هنگام دیدار با خدا به او می گویم : امام صادق علیهالسلام به من دستور داد و مرا نهی کرد . »
امام علیه السلام فرمودند : ای ابا محمد! ( لقب ابوبصیر ) آیا _خوب_ به این زن و پرسش هایش گوش می دهی؟!
بعد به ام خالد فرمودند :
نه به خدا سوگند ! حتی در قطره ای از آن به تو اجازه نمی دهم ، قطره ای از آن را نچش.
آنگاه امام با اشاره به حنجره ی خود ، سه مرتبه فرمودند :
وقتی جانت به اینجا رسید ، قطعاً پشیمان خواهی شد .
آیا فهمیدی؟ آن زن گفت : آری.
📚منبع :
کافی ، ج 6 ، ص 413
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☝️🎙#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
انسان با سه چیز مغرور می شود:
نامِ بزرگ
خانه ی بزرگ
لباسِ فاخر
اما افسوس که بعد از مرگ!
نامش: مرحوم
خانه اش: قبر
لباسش: کفن است ...!
@Dastan1224
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖اللهم انا لا نعلم منه الا خیرا
خدایا ما جز خوبی از ایشان ندیدیم
🎙#استاد
@Dastan1224
✨﷽✨
🌼خروسِ گردو دزد
✍️یک شب خروسی خواست برود خانه قاضی گردو بدزدد، در بین راه به یک گرگی رسید. گرگ پرسید: رفیق کجا میروی؟ گفت: میروم منزل قاضی گردو بدزدم. گفت: من هم بیایم؟ گفت: بیا. با هم حرکت کردند رسیدند به یک سگ. سگ پرسید: کجا؟ گفتند: میرویم خانه قاضی گردو بدزدیم. سگ گفت: من هم بیایم؟ گفتند: تو هم بیا. باز رسیدند به یک کلاغ پرسید: بچهها کجا؟ گفتند: میرویم خانه قاضی گردو دزدی. گفت: من هم بیایم؟ گفتند تو هم بیا. باز رسیدند به یک مار. مار پرسید: دوستان کجا؟ جواب شنید: میرویم خانه قاضی گردو بدزدیم. گفت: من هم بیایم؟
گفتند: تو هم بیا. باز داشتند میرفتند رسیدند به یک عقرب. عقرب پرسید: کجا؟ گفتند: میرویم گردو بدزدیم. گفت: من هم بیایم؟ گفتند: بیا. خلاصه همه دسته جمعی به در خانه قاضی رسیدند. در باز بود به داخل خانه رفتند. گرگ گفت: من نگهبانی در خانه را به عهده میگیرم. بقیه به حیاط رفتند. کلاغ روی شاخه درخت وسط خانه نشست. مار به زیر هیزمها رفت. عقرب توی قوطی کبریت رفت و خروس که میدانست گردو توی تاپو در بالاخانه است، به سگ گفت: تو مواظب پلههای بالاخانه باش؛ و خودش رفت بالاخانه تاپو و شروع به شمارش و دزدیدن گردوها کرد.
زن قاضی صدای گردوها را که شنید از رختخواب جست و به سراغ هیزم رفت تا آتش روشن کند. مار از زیر هیزم بیرون آمد و زد به دستش. دوید سراغ قوطی کبریت. عقرب دستش را نیش زد. خواست توی تاریکی برای دستگیر کردن دزد به بالاخانه برود سگ پرید و پاش را گرفت خواست برود به همسایهها بگوید و کمک بگیرد گرگ حمله کرد ترسید. دوید وسط باغچه تا از خدا کمک بخواهد تا گفت: خدایا. کلاغ کثافت کرد در حلقش. در این میانه فقط خروس برد کرد و هرچه گردو خواست دزدید.
@Dastan1224
اعلام معجزه ای عجیب در نزدیکی قبر مطهر حضرت ابوالفضل
خواندن توضیحات شیخ عباس 74 ساله، که 36 سال خادم حرم حضرت ابوالفضل العباس (ع) بوده است، در مورد راز جریان آب در اطراف قبر علمدار کربلا خالی از لطف نیست.
وی گفت: قبلا دو چشمه در سرداب مطهر وجود داشت که از 400 سال قبل که آب لولهکشی نبود این آب مرتب میجوشید و از یک طرف وارد و از طرف دیگر خارج میشد که مزه و طعم آن آب از بهترین آب معدنی امروز هم بهتر بود و آن سرداب پله داشت مردم میآمدند و از آن آب به عنوان تبرک استفاده میکردند که آب در تابستان خنک و در زمستان گرم بود.
اما یک فرد از خدا بیخبر آمد به بهانه اینکه تَرَکی در دیوار حرم اباالفضل پیدا شده گفت، میخواهم آزمایش کنم این آب از کجا میآید و بعد آن دو چشم را کور کرد و هر چه تلاش کردند، آن دو چشمه احیا نشد.
اما بعد از دو ماه آب دوباره بالا آمد و به سرداب رسید و آن آب چشمهای کور شده را شفا میداد.از 50 سال قبل تا کنون این آب در یک سطح ثابت مانده و نه کم و نه زیاد میشود.
وی ادامه داد: شما به خوبی میدانید اگر آب به مدت 10 روز در یک جا بماند گندیده میشود، اما این آب با وجود اینکه در ورودی آن بسته شده مانند گلاب میماند و در اطراف قبر مطهر حضرت اباالفضل حلقه زده و همچنان بسیار تازه و معطر مانده است.
وی افزود: هم اکنون در بخش درب صاحبالزمان مرقد مطهر اباالفضل پنجره کوچکی قرار دارد که وصل به سرداب حرم است و اگر نگاه کنید از آن مرتب بوی گلاب میاید و این همان آبی است که متأسفانه خادمان کنونی در ورودی آن را و راه رسیدگی به سرداب را به روی زوار بستهاند.
این آب چند ویژگی دارد. اول اینکه اگرچه راکد است، هرگز رنگ و طعم آن از دست نرفته و گندیده نشده است.
ویژگی دوم آن که سطح آب بالاتر از قبر مطهر آقا ابوالفضل(ع) است آب از دیواره دور قبر به داخل نفوذ نمیکند./باشگاه خبرنگاران
@Dastan1224
📚خلاصه دانشها
دانشمندی در بیابان به چوپانی رسید و به او گفت
چرا به جای تحصیل علم، چوپانی می کنی؟
چوپان در جواب گفت : آنچه خلاصه دانشهاست یاد گرفته ام. دانشمند گفت: خلاصه دانشها چیست ؟ چوپان گفت، پنج چیز است: تا راست تمام نشده دروغ نگویم، تا مال حلال تمام نشده، حرام نخورم، تا از عیب و گناه خود پاک نگردم،
عیب مردم نگویم. تا روزی خدا تمام نشده، به در خانهٔ دیگری نروم. تا قدم به بهشت نگذاشته ام، از هوای نفس و شیطان، غافل نباشم. دانشمند گفت: حقاً که تمام علوم را دریافتهای ،هر کس این پنج خصلت را داشته باشد از آب حقیقت علم و حکمت سیراب شده
@Dastan1224
📚اعتراض کوبنده
معاويه عده اي از صحابه و تابعين دروغگو را با پول خريده بود تا آنها بر ضد امام علي (علیه السلام)، حديث جعل كنند، مانند ابوهريره، عمروعاص و مغيره بن شعبه از صحابه، و مانند عروه بن زبير از تابعين. ابوهريره بعد از شهادت علي (ع) به كوفه آمده بود، و با طرفندهاي عجيبي،(با حمايت از قدرت معاويه) مطالبي را كه با شأن علي (ع) نامناسب بود، مي بافت و به پيامبر(ص) نسبت مي داد، شبها كنار باب الكنده مسجد كوفه مي نشست و عده اي را با اراجيف خود منحرف مي كرد.
شبي يكي از جوانان غيور و آگاه كوفه در جلسه او شركت كرد، پس از شنيدن گفتار بي اساس او، خطاب به او گفت: تو را به خدا سوگند مي دهم آيا شنيده اي كه رسول خدا در مورد علي (ع) اين دعا را كرد: اللهم و ال من والاه و عاد من عاداه: خدايا دوست بدار، كسي را كه علي (ع) را دوست بدارد و دشمن بدار كسي را كه علي (ع) را دشمن دارد. ابوهريره (ديد نمي تواند اين حديث روشن و قاطع را رد كند) گفت: اللهم نعم: خدا را گواه مي گيرم آري شنيده ام.
جوان غيور گفت: بنابرين، خدا را گواه مي گيرم كه تو دشمن علي (ع) را دوست مي داري و دوست علي (ع) را دشمن داري (پس مشمول نفرين رسول خداص هستي)، سپس آن جوان بر خاست و با كمال بي اعتنائي آن جلسه را ترك نمود.
📚داستان دوستان(نوشته ی محمد محمدی اشتهاردی)
@Dastan1224
🌹#داستان_آموزنده
یکی از اقوام امام سجاد علیه السلام، نزد حضرت آمد و شروع به ناسزا گفتن کرد.
حضرت در جواب او چیزی نفرمود؛ هنگامی که آن شخص از آن مجلس رفت، حضرت به اهل مجلس فرمود: آنچه را که این شخص گفت شنیدید؛ الان دوست دارم که با من بیایید و برویم نزد او تا جواب مرا به دشنام او بشنوید.
آنان گفتند: ما همراه شما میآییم ولی دوست داشتیم که جواب او را میدادید.
حضرت حرکت کردند و این آیه شریفه را میخواندند: «آنان که خشم خود را فرو نشانند و از بدی مردم درگذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد».(آلعمران آیه134)
راوی این قضیه میگوید: ما از خواندن این آیه فهمیدیم که حضرت با او به خوبی برخورد خواهد کرد.
هنگامی که حضرت آمدند به منزل آن شخص رسید او را صدا زدند و فرمودند به او بگویید علی بن الحسین است.
چون آن شخص شنید که حضرت آمده، گمان کرد حضرت برای انتقام و جواب دادن دشنامها آمده است!
حضرت تا او را دیدند فرمودند: ای برادر تو نزدم آمدی و مطالبی ناگوار و بد گفتی، اگر آنچه از بدی گفتی در من است از خداوند میخواهم که مرا بیامرزد، و اگر آنچه گفتی در من نیست، خداوند ترا بیامرزد.
آن شخص چون این سخنان را شنید و برخورد امام را مشاهده کرد، میان دیدگان حضرت را بوسید و گفت: آنچه من گفتم در تو نیست، و من به این بدیها
@Dastan1224