هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﴾ ﷽ ﴿
👆 فتوکلیپ بسیار زیبا 👆
#شب_جمعه_است
#_هوایت_نکنم_میمیریم
الهم الجعل محیای محیای من
#نـــوای_مـــــهدی_دادخــــواه
═════✿═════
#بهترین_گلچین_مذهبی_در_کانال_حضرت_زهرا_س^👇👇
https://eitaa.com/yaZahra1224
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍎 داستان کوتاه
مردی از راه فروش روغن ثروتی کلان اندوخته بود و به خاطر حرصی که داشت همیشه به غلام خود میگفت در وقت خرید روغن، هر دو انگشت سبابه را به دور پیمانه بگذارد تا روغن بیشتری برداشته شود و برعکس در وقت فروختن، آن دو انگشت را درون پیمانه بگذارد تا روغن کمتری داده شود.
♦️💭
هر چه غلام او را از این کار بر حذر میداشت مرد توجه نمیکرد تا این که روزی هزار خیک روغن خرید و برای فروش آنها را بار کشتی کرد تا در شهر دیگری بفروشد.
وقتی کشتی به میان دریا رسید، دریا توفانی شد، ناخدا فرمان داد تمام بارها را به دریا بریزند تا کشتی سبک شود و مسافران از خطر غرق شدن رهایی یابند.
آن مرد از ترس جان، خیکها را یکی یکی به دریا میانداخت، در این حال غلام گفت: «ارباب انگشت انگشت مبر تا خیک خیک نریزی.!!!»
♦️http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟
🌸امام صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
#شب_زیارتی_اباعبدالله❣
#شب_جمعه
آدرس کانال در #پیام_رسان_ایتا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
✍ هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❤️
ولی اگر کسی بگوید:
💚 “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”💚
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
#یا_زهرا
https://eitaa.com/yaZahra1224
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_صد_و_دهم
صداي گلرخ بلند شد:مهتاب جون،آماده شدي؟با ضعف و سستی بلند شدم و در آینه نگاهی به خود انداختم.پیراهنی که براي عروسی سهیل به تنم اندازه بود،حالا انگار به چوب لباسی آویزان شده به تنم زار می زد. موهایم را روي شانه هایم رها کرده بودم.آرایش هم نتوانسته بود گودي زیر چشمانم را بپوشاند.روي هم رفته قیافه افسرده و بی رمقی داشتم،اما باید می رفتم.لیلا بهترین دوستم بود،براي عقدش نتوانسته بودم از رختخواب بلند شوم،اما حالا باید می رفتم.در اتاق را باز کردم،سهیل و گلرخ لباس پوشیده،منتظر من بودند.مادرم روي کاناپه دراز کشیده و دستش را روي چشمانش گذاشته بود.سهیل دلجویانه گفت:مامان شما هم بیایید،بهتون خوش می گذره...صداي خشک مادرم بلند شد:باید روحیه اش رو هم داشته باشم؟...این چشم سفید براي من حال و روزي نذاشته که پاشم بیام عروسی...بی اعتنا به حرف هاي مادرم از در بیرون آمدم و سوار ماشین سهیل شدم.چند لحظه بعد گلرخ و سهیل هم سوار شدند وحرکت کردیم.عروسی در یک هتل بزرگ و معروف برگزار می شد.سهیل به طرف اتوبان راه افتاد.چند لحظه اي سکوت حکم فرما شد،از پنجره به خیابان زل زده بودم.صداي سهیل مثل یک زمزمه بلند شد: - مهتاب تا کی میخواي با مامان لجبازي کنی؟ به زحمت گفتم:تا وقتی به خواسته ام برسم.- آخه خواسته تو چیه؟واقعا ارزش این همه رنج و زحمت رو داره...قاطعانه گفتم:ارزش این خواسته بیشتر از تمام این به قول تو رنج هاست.
گلرخ به آرامی گفت:مهتاب جون،این راهش نیست،داري خودتو از بین می بري،بشین منطقی با مامان صحبت کن،مطمئن باش نتیجه می گیري.با پوزخند گفتم:منطقی؟...منطق من با مامان،زمین تا آسمون فرق می کنه.اون نمی تونه هیچ نقطه مثبتی در حسین ببینه،من هم نمی تونم هیچ نقطه منفی در حسین پیدا کنم.چطور به نتیجه می رسیم؟ سهیل دوباره گفت: - مهتاب،به مامان و بابا حق بده که نگران آینده تو باشن،حسین پسر خیلی خوبیه،من هم قبول دارم،ولی مریضه،می دونی چی میخوام بگم...ممکنه خیلی کم بتونید با هم زندگی کنید،اون وقت تکلیف تو چیه؟ فوري گفتم:سهیل،عشق و محبت حدومرز نداره. باور کن من وقتی گفتم حتی اگه بدونم حسین فقط یک روز زنده است زنش می شم،راست گفتم.همین خود تو،یادت نیست سر گلرخ چقدر با مامان و بابا جرو بحث کردي؟...حالا چون تیپ خونه وزندگی و خانواده گلرخ مثل خود ما بود،مامان و بابا راضی شدند،ولی اگه گلرخ مثل ما نبود،چی؟فقط به خاطر اینکه طرز فکرش یا پول و موقعیت خانواده اش با ما فرق می کرد،ازش می گذشتی؟...هان؟سهیل جوابی نداد و بقیه راه در سکوت طی شد.سالن زنانه از مردانه جدا شده بود و من و گلرخ جلوي در از سهیل جدا شدیم.سالن غرق نور و روشنایی بود.میزهاي گرد با چند صندلی اطرافش،در گوشه و کنار سالن به چشم می خورد.
روي میزها انواع میوه و شیرینی در دیس هاي چینی و طلایی چیده شده بود.بی حال روي اولین صندلی خالی ولو شدم و گلرخ هم کنارم نشست.چند دقیقه به دور و برم خیره شدم.زنها غرق آرایش و ،با موهاي درست کرده و لباسهاي فاخر،مشغول صحبت کردن و برانداز یکدیگر بودند.ناگهان شادي را دیدم که برایم دست تکان می دهد.لباس مشکی وبلندي از جنس ابریشم به تن داشت.موهایش را روي شانه رها و آرایش اندکی هم کرده بود.قیافه اش خیلی با شادي دانشگاه فرق داشت.آمد و بعد از سلام و احوالپرسی با من وگلرخ کنار ما نشست و گفت:- تو چرا براي عقد نیامدي؟بدون اینکه منتظر جواب من باشد،ادامه داد:جات خالی بود!چه کادوهایی به این لیلا چسونه دادن...بعد با لبخند پوزش خواهانه اي به گلرخ که می خندید،زد و گفت:انقدر خوشگل شده که غیرممکنه بشناسیش.بی حال پرسیدم:لباسش قشنگه یا نه؟ شادي با آب و تاب شروع کرد:قشنگه؟محشره...مهرداد لباسش رو از امریکا آورده،می گن نزدیک دو میلیون تومن پولشه،ساعت رولکس تمام برلیان،سرویس طلاي چهار میلیونی،حلقه اش رو ندیدي!به قدري شیک و خوشگله که نگو!خودش می گفت سفارش کارتیه است.گلرخ مشتاق پرسید:چقدر شده؟شادي ابرویی بالا انداخت و گفت:یک میلیون و چهارصد تومن!با لبخندي بی رمق گفتم:دخترتو در یک ساعت مراسم عقد،تمام جیک و پوك لیلا رو در آوردي؟شادي خنده اي کرد و گفت:من ذاتا فضول هستم،اگه نفهمم دق می کنم.حالا اینو بهت بگم...بعد روي صندلی به جلو خم شد:فقط غذاش نفري بیست هزارتومن تموم شده...گلرخ با تعجب پرسید:راست میگی؟مگه منوش چیه؟شادي آب دهانی قورت داد و گفت:اینو دیگه نفهمیدم!سرم گیج می رفت و حرفهاي شادي برایم مهم نبود.چند دقیقه بعد جلوي در سالن شلوغ شد.شادي با هیجان گفت:لیلا آمد.
#کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌷شیطان به رسول خدا(ص)گفت:
👈من طاقت دیدن شش خصلت را در انسانها ندارم ...
1... وقتی به هم میرسند سلام میکنند .
2... با هم مصافحه " رو بوسی " میکنند .
3... برای هر کاری انشاالله می گویند .
4... از گناه استغفار می کنند .
5... ابتدای شروع هر کاری بسم الله می گویند .
6... تا نام حضرت محمد ص را میشنوند صلوات میفرستند .
🌸اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌸
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
20 راز خوشبختی در خانواده
1. خوشبختی خانه در خدا پرستی است.
2. عزت خانه در دوستی است.
3. ثروت خانه در شادی است.
4. زیبایی خانه در پاکیزگی است.
5. پاکی خانه در تقوا است.
6. نیاز خانه در معنویات است.
7. استحکام خانه در تربیت است.
8. گرمی خانه در محبت است.
9. صفای خانه درمحبت است.
10. پیشرفت خانه در قناعت است.
11. لذت خانه در سازگاری است.
12. سعادت خانه در امنیت است.
13. روشنایی خانه در آرامش است.
14. رفاه خانه در حرمت و تفاهم است.
15. ارزش خانه در اعتماد و اطمینان است.
16. سلامتی خانه در نظافت و پاکیزگی است.
17. صفت خانه در انصاف و گذشت است.
18. شرافت خانه در لقمه حلال است.
19. زینت خانه در ساده بودن است.
20. آسایش خانه در انجام وظیفه است.
❖
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
🔵 کفارات گناه/ بهشت/حسنات(۱)
♦ #جزای_هر_کار_بدی، #بدی_است.
🌸قرآن می فرماید:
« مَن يَعْمَلْ سُوءًا يُجْزَ بِهِ
هر کس کار بدی بکند، جزایش را خواهد دید».
📖 سوره نساء/123.
♦سیستم عالم دارای ساختار منظمی است و خداوند برای هر چیزی قدر و اندازهای قرار داده و طبق این اصل، #گناه یعنی خارج شدن از ساختار منظم عالم و مسیر طبیعی حرکت عالم. خروج از این مسیر طبیعی، آثار خاص خود را در پی خواهد داشت.
♦مثل اینکه شما مسواک نزنید، دندانتان خراب می شود.. این درد نتیجه طبیعی بیتوجهی به بهداشت دندان است. مریضی و درد در ذات این نظام خوابیده و جهنم و گناه و جزا در ذاتِ انحراف و فاصله گرفتن از دستورات خدا و نظام عدل الهی قرار داده شده است.
♦وقتی آیه «مَن یَعْمَلْ سُوءًا یُجْزَ بِهِ= هرکس عمل بدی بکند، جزایش را خواهد دید» نازل شد، شخصی پیش پیغمبر آمد و گفت: «جائَت قاصِمَۀُ الزَهر= آیه کمرشکنی آمد». «قاصم» یعنی در هم کوبنده و شکننده.
♦هر کس قرار باشد کار بد انجام دهد، جزایش را هم می بیند. ما خیلی کارهای بد،گناه و انحراف انجام می دهیم، اگر قرار باشد دامان ما را بگیرد، دیگر چیزی از ما نمی ماند.
🌸حضرت پاسخ دادند:
نه، اینطور نیست و برای این که او را آرام کند، فرمودند: آیا تو غمگین نمی شوی؟ آیا مریض نمی شوی؟ آیا مصیبتی بر تو وارد نمی شود؟ شخص جواب داد: بله یا رسول الله. من مریض می شوم، غمگین می شوم، مصیبت هم سراغم می آید.
🌸حضرت فرمود:
« فَذلِکَ مِما یُجزی بِه= این همان است که جزا داده می شود».
👤 #استاد_محمد_شجاعی
🌸 کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🌸
🍃🌸
🌸🍃
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
عصر جمعه تابستانی🌸🍃
ڪنار خانواده 🌸🍃
حال خوشی دارد🌸🍃
عصرتون پراز🌸🍃
خاطرات شیرین🌸🍃
محفلتون پراز شادے🌸🍃
لحظه هاتون پراز 🌸🍃
احساس خوشبختی ☕️ 🍰😊🌸🍓
#عصرتون_بخیر 🌸🍃
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هرچه خدا بخواهد،همان میشود...
🌹حضرت عیسی علیه السلام به منزل یکی از اصحاب خود می رفت. در راه که می رفت، به گیاهی رسید و گياه گفت: «من داروی درد دختر حاکم این شهر هستم.»
🌻حضرت عیسی مقداری از آن را در جیب خودش گذاشت و به منزل آن صحابي رفت.
♻️آنجا به حضرت عيسي گفتند که حاکم گفته: «دخترم مریض است و دکترها نتوانستهاند مداوایش کنند. اگر کسی دختر من را مداوا کند، هر چه بخواهد، به او میدهم.
🔆اگر شما از خدا بخواهید و خدا به او عافیت بدهد و از پادشاه بخواهید که به دین حق وارد بشود، بسیار عالی است.»
🌺 حضرت عیسی گفت: «برو به پادشاه بگو: من می آیم.»
🍀آنجا رفتند و حضرت عیسی علیه السلام گياهها را جوشاند و داد به او خورد و فردا و پس فردا هیچ اثری نشد.
✨حضرت عیسی از خجالت گذاشت و از شهر بیرون رفت. سال دیگر دوباره عبورش به آنجا افتاد و دید گیاه، همان را می گوید.
🌱خطاب به گیاه فرمود: «تو پارسال هم همین حرف را زدی و آبروی ما را کم و زیاد کردی. امسال دیگر چه مي گويي؟»
🌾 گیاه گفت: «چندین سال است خدا من را برای مداوای این درد خلق کرده است؛ لکن مأمور نبودم عمل بکنم. امسال مأمورم عمل بکنم...»
🔵اثر کردن هر دارو به دست او است. اگر دکتر می روی، برخدا توکل كن. دارو هم باید اجازه داشته باشد تا اثر کند. اگر این دارو اجازه نداشته باشد، اثر نمی کند.
✅لذا انسان سزاوار است همه وقت بگوید: خدا. مریض شدی، بگو: خدا؛ دکتر می روی، بگو: خدا؛ دارو را میخواهی به مریض بدهی، بگو: خدا؛ همه اش خدا...
📗کافي، ج 2 ، ص 529
📒حضرت آیت الله ناصری
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✍ چهل حدیث پزشکی از امام علی(ع)
#بخش_اول
🌺 1- آب :
از ایستاده آب خوردن در شب بپرهیزید که باعث دردی می شود که درمان نداشته باشد .
🌺 2- آب باران :
آب باران بنوشید که بدن را پاکیزه نموده و بیماری ها را دفع نماید .
🌺 3- آب سرد :
تطهیر با آب سرد بواسیر را قطع می کند .
🌺 4- آفتاب :
اگر خواستید در آفتاب بنشینید پشت به آن بنشینید , زیرا آفتاب بیماری درون را ظاهر می سازد .
🌺 5- آویشن :
آویشن پرزهای معده را تقویت کرده و سالم نگه می دارد .
🌺 6- ادرار:
بول کردن در حمام باعث فقر و پریشانی است .
🌺 7- اسپند :
ریشه ی اسپند شادی آور و در ساقه و برگ آن درمان هفتاد و دو بیماری وجود دارد .
🌺 8- اشک :
خوردن عدس دل را نازک می کند و اشک را جاری می سازد .
🌺 9- اعصاب :
خوردن به قلب را قوت بخشد و معده را پاکیزه نماید و اعصاب را خوانا سازد و ترس را از دل می زداید .
🌺 10- انار :
به کودکان خود انار دهید تا زودتر به سخن آیند .
🌺 11- انجیر :
خوردن انجیر انسدادها را نرم می کند و برای باد قولنج مفید است , در روز از آن بسیار ولی در شب اندک بخورید .
🌺 12- اندوه :
شستن لباس غم و اندوه را می زداید .
🌺 13- انگور :
انگور هم قاتق است و هم میوه و هم غذا و هم شیرینی است .
🌺 14- بادرنجبویه :
بادرنجبویه سده را می گشاید و اشتهای به غذا آورد و سل را برطرف سازد و به هضم غذا کمک کند .
🌺 15- بخور کردن :
بخور کردن موجب سلامتی سر ( از بیماری ) است و بدن را از درون پاک می کند و انواع بیماری سر را از بین می برد .
🌺 16- بدن :
حجامت بدن را سالم و خرد را استوار می سازد .
🌺 17- بلغم :
ریشه ی ترب بلغم را قطع و غذا را هضم نماید .
🌺 18- بنفشه :
حرارت تب را به بنفشه و آب خنک بشکنید که گرمای آن از گرمای جهنم است .
🌺 19- بوی دهان :
جویدن کندر دندان ها را محکم و بلغم را دفع می کند و بوی دهان را از بین می برد .
🌺 20- به :
خوردن به قلب ضعیف را تقویت می نماید و معده را پاک و دل را قوی و ترسو را شجاع و کودک در رحم را زیبا می سازد .
📔 نهج الطبایه
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
حس غریب یک شب
✍مصطفی داننده-
🔸بازی دیشب ایران و پرتغال شاید عجیبترین حسی بود که بسیاری از ما ایرانیها آن را تجربه کردیم. حس غم و شادی. غم به خاطر حذف از جام جهانی و شادی به خاطر بازی درخشان شیر بچههای ایران.
🔸یک لحظه تا باز شدن درهای بهشت به روی تیم ملی ایران فاصله مانده بود اما نشد. نشد ولی ما باز خوشحال هستیم. گروه مرگ برای ما گروه زندگی بود. در حالی که اسپانیا با آن فوتبال شناور و چشم نوازش و پرتغال با کریس رونالدوی فضاییاش هم گروه ما بودند اما بچههای ایران کاری کردند که حالا همه در جهان از ایران حرف میزنند و «آه» میکشند که چرا توپ طارمی گل نشد.
🔸البته فدای سر مهدی طارمی و همه بچههای ایران. دیشب، امروز و فردا به اندازه هواداران تیم قهرمان جهان خوشحالیم چون ایران قهرمانانه بازی کرد. برای بیرانوند خوشحالیم که بالاخره در چشم رونالدو نگاه کرد و گفت« چطوری کریس؟»
🔹دیشب حس غریبی بود؛
🔸دیشب تمام قرمزها و آبیها یک حس مشترک داشتند و آن پیروزی سفیدها بود. دیگر مهم نبود دستان بیرانوند قرمزها جادو میکند یا پای ابراهیمی آبیها؛ همه دوست داشتند یک تیم پیروز باشد، تیمی که نبض 80 میلیون ایرانی در داخل و میلیونها ایرانی در خارج از مزرها برایش میتپید.
🔹دیشب حس غریبی بود؛
🔸کریس رونالدو بدون شک برای بسیاری از ایرانیها محبوبترین بازیکن فوتبال جهان است اما دیشب منفور بود. دیشب همه رئالیهای ایران دوست داشتند رونالدو احراج شود. دوست داشتند او حذف شود. دوست داشتند او زودتر از همه به تمرینات رئال با لوپتگی پر حاشیه برگردد.
🔸دیشب هواداران رئال در ایران بازهم طرفدار یک تیم سفید بودند. تیم سفیدی که افتخار آفرید و تنها یک گام تا افتخار بزرگ فاصله داشت.
🔹دیشب حس غریبی بود؛
🔸دیشب بازهم احساس کردیم مظلوم هستیم. بازهم حس کردیم که همه جهان میخواهند ما نباشیم و اسپانیاییها و پرتغالیها به مرحله بعد بروند. این حس همیشه با ما بوده است. در فضای سیاسی و ورزشی جهان؛ یک حس ظلم همیشه با ما وجود دارد. این ظلم هست اما گاهی هم کمی نگاه دایی جان ناپلئونی در آن نهفته است.
🔸اگر ما کار خود را درست انجام دهیم در بسیاری از موارد قربانی ظلم نخواهیم شد.
🔹دیشب حس غریبی بود؛
🔸همه ما به این نتیجه رسیدیم که یک مدیر خوب میتواند از خاک، کیمیا درست کند. کیروش نشان داد میتوان با یک تیم آسیایی کاری کرد که قهرمان جهان و قهرمان اروپا برای رقابت با او به جان کندن بیفتند. اتفاقات دیشب شوخی نبود، پرتغالیها که قهرمان اروپا بودند در برابر ایران وقت تلف میکردند.
🔸با یک مدیریت خوب میتوان به آرزوهای محال رسید و با یک مدیریت بد میتوان دستاوردها را هم نابود کرد.
🔸دیشب حس غریبی بود و تبدیل به خاطره مشترک ما ایرانیها شد. حس خوبی که با غم مخلوط شد.دیشب مردم ایران دیدند که میشود در این کشور با قلب برای مردم کار کرد و دل آنها را شاد کرد و لبخند به لبشان آورد حتی وقتی سختیها کوه شدهاست و به روی شانهها همه ما نشسته است.
🔸خداحافظ روسیه، خداحافظ شبهای غرور و سلام به امید و احتمالا قهرمانی آسیا
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
🌷✨ #یڪ_داستان
💠✨ امام صادق (ع) از اسحق ابن عمار سوال کردند: «زکات خود را چگونه پرداخت میکنی؟»
♦️ اسحاق عرض کرد: «زمان پرداخت زکات از فقرا میخواهم به در خانه من بیایند تا سهم خود را دریافت کنند.»
💠✨ حضرت فرمودند: «تو با این کار آنها را خوار میکنی و فقر آنها را آشکار میسازی. مواظب باش که حضرت حق میفرماید: هرکس بنده مؤمن مرا خوار کند مرا به جنگ با خود فرا خوانده است. پس به خانه آنها برو و مخفیانه سهمشان را در خانهی آنها تحویل ده.»
💟:http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
☜پانزده ڪلید خوشبختى
❶موهبتهای خودرا شمارشکنید نه مشکلاتتانرا.
❷در لحظه زندگی کنید.
❸بگویید دوستت دارم.
❹ بخشنده باشید نه گیرنده.
❺در هر چیزی و هر کسی خوبیها را جستوجو کنید.
❻هر روز دعا کنید.
❼هر روز حداقل یک کار خوب انجام دهید.
❽در زندگی اولویت داشته باشید.
❾عادت همین الآن انجامش بده را تمرین کن.
❿اجازه ندهید مسائل کوچک و خیالی شما را آزار دهد.
⓫زندگیتان را با خوبی پر کنید.
⓬خندیدن و گریه کردن را بیاموزید.
⓭لبخند بزنید تا دنیا به شما لبخند بزند.
⓮از هیچ چیز یا هیچ کس غیر خدا نترسید.
⓯ در سختیها به او توکل کنید.
💟:http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍀گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی✨
✨با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید🍀
🍀گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا✨
✨تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید🍀
🍀گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن✨
✨عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید🍀
🍀گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم✨
✨راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید🍀
🍀گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش✨
✨عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید🍀
🍀گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن✨
✨در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید🍀
🍀گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش✨
✨فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید🍀
🍀گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم✨
✨گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید🍀
🍀گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق✨
✨عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید🍀
🍀گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین ع✨
✨ گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید🍀
🆔 http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
هدایت شده از کانال حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻روزی چند بار این #دعا را میخوانید؟
آیا میدانید
امامزمان(عج) #روزی صد بار
در حق همه شما دعا میفرمایند؟!
#کانال_حضرت_زهرا_س^👇👇👇👇👇👇
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca3
💖داستان های مادر خوبی ها💖
💍انـگشتری بهـشـتی
🌺🍃روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه عليها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه عليه و آله تقاضاى يك انگشتر نمود؟
پيامبر اسلام به دخترش فرمود: آيا مى خواهى تو را به چيزى كه از انگشتر بهتر است ، راهنمائى كنم ؟
🌸🍃هر موقع كه نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما كه برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه عليها حاجت خود را از خداوند متعال طلب كرد، ندائى شنيد:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اكنون زير سجّاده جانماز مى باشد.
🌼🍃حضرت زهراء سلام اللّه عليها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از ياقوت زير آن بود؛ برداشت و بسيار خوشحال گشت و خوابيد. در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زيبا، حضرت را جلب توجّه كرد؛ لذا سؤ ال نمود كه اين قصرها براى كيست ؟
🌹🍃پاسخ شنيد: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه عليه و آله مى باشد، حضرت داخل يكى از آن قصرها شد كه بسيار مجهّز و زيبا بود، در اين ، بين چشمش به تختى افتاد كه سه پايه داشت ، سؤ ال نمود: چرا اين تخت سه پايه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس يكى از پايه هاى اين تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جريان خوابش را بيان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه عليه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنيا براى شما و پيروان شما آفريده نشده است ؛ بلكه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
💐🍃و سپس افزود: اين دنيا ارزشى ندارد، بى وفا و از بين رفتنى است و غرورآور و فريبنده خواهد بود.
هنگامى كه حضرت زهراء سلام اللّه عليها به منزل خويش آمد، آن انگشتر را زير جانمازش نهاد و از آن منصرف گرديد.
و چون شب فرا رسيد خوابيد، در خواب ديد كه وارد بهشت شده است و همين كه عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، ديد كه بر چهار پايه استوار گشته است ، وقتى علّت را جويا شد.
🌺🍃گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانيد و تخت به همان حالت اوّليّه خود چهار پايه بازگشت.
📚بحارالا نوار: ج 43، ص 47
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
📚 *حکایتی زیبا*📚
📌 *روزي زني بچه ي شيرخوارش را در بغل گرفته بود و از روي پلي كه روي شط آب بود مي گذاشت .*
💥 *ناگاه بر اثر ازدحام جمعيت به زمين خورد و بچه اش در آب افتاد ، فرياد زد:*
💎 *«مسلمانان ! به فرياد برسيد.»*
🔖
🌊 *قنداقه ي بچه روي آب حركت كرده و مادر در حالي كه از مردم استغاثه مي كرد به دنبال او مي رفت ، تا به جايي رسيد كه مقداري از آب رودخانه وارد قسمتي مي شد كه براي گردش سنگ آسياب تهيه ديده بودند .*
📌 *از قضا كودك هم وارد اين قسمت شد .*
😱 *مادر ديد الان فرزندش همراه آب در زير سنگ آسياب له خواهد شد و يقين كرد كه ديگر كسي نمي تواند او را نجات دهد .*
🔖
♨ *️آن لحظه كه نزديك فرو رفتن كودك بود ، سر به آسمان بلند كرد و فقط يك كلمه گفت :*
❤ *️«خدا» ،*❤
🛁 *️فورا آب متوقف شد و روي هم متراكم گرديد !*
📍 *مادر با دست خود كودكش را برداشت و شكر الهي را به جاي آورد .*
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
امشب🌙
یڪ سبد محبت💕
یڪ دنیا عشق💘
یڪ عالم خوشبختے🌷
یڪ دشت لالہ🌹
یڪ ڪوه دوستے💞
یڪ آسمان ستاره🌟
یڪ جهان زیبایے😍
یڪ دامن نیڪ نامے🌸
و یڪ عمر سرفرازے💫
از خداوند براتون خواهانم✨
#شبتون_به_زیبایی_گلهای_بهشتی 🌸 🍃 🌸
🍃✨🌸✨🍃✨🌸✨🍃
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هرگاه به هر
امامی سلام دهید
خــــــود آن امام جواب
ســـــــلام تان را میدهـــــد...❣
ولی اگر کسی بگوید:
❣ “السلام علیک یا فاطمه الزهرا”❣
همهی امامان جواب میدهند …
میگویند: چه شده است که این
فرد نام مادرمان را برده است !؟
السلام علیکِ
یا فاطمهُ الزهراء(س)
تا ابد این نکته را انشا کنید
پای این طومار را امضا کنید
هر کجا ماندید در کل امور
رو به سوی حضرت زهرا کنید...
🌹السلام علیک یا فاطمه الزهرا (س)🌹
السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ نَبِيِّ اللَّه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ حَبِيبِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَلِيلِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ صَفِيِّ اللَّهِ🌹السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَمِينِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ خَلْقِ اللَّهِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ أَفْضَلِ أَنْبِيَاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ مَلائِكَتِه🌹ِ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا بِنْتَ خَيْرِ الْبَرِيَّةِ🌹 السَّلامُ عَلَيْكِ يَا سَيِّدَةَ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ🌹 مِنَ الْأَوَّلِينَ وَ الْآخِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكِ يَا زَوْجَةَ وَلِيِّ اللَّهِ وَ خَيْرِ الْخَلْقِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ🌹
http://eitaa.com/joinchat/2359754752C98f03ca37a
#مهر_و_مهتاب
#تکین_حمزه_لو
#قسمت_صد_و_یازدهم
با سستی بلند شدم و به طرف در رفتم.مادر لیلا در یک کت و شلوار زرشکی،کنار در ایستاده بود و اخم هایش در هم بود.بعد لیلا وارد شد.مثل یک ملکه زیبا شده بود.صورتش مثل یک عروسک زیبا و رویایی شده بود.موهایش را دور یک تاج زیبا و درخشان جمع کرده بودند و چند حلقه تابدار در صورتش رها شده بود.لباسش واقعا زیبا بود.بالاتنه سنگ دوزي شده،کمر تنگ و یک دامن پف داربا دنباله بلندي که در دست چند دختر کوچک و زیبا،حمل می شد.دسته گلی از گلهاي رز لیمویی و نرگس و زنبق که به زیبایی کنار هم قرار داشتند،در دست داشت.با دیدن من وشادي،لبخند زیبایی زد و به طرف من آمد.جلو رفتم و گفتم:لیلا،این واقعا تویی؟...چقدر خوشگل شدي. خنده اي کرد و گفت:راست میگی؟خوب شدم؟ سرو صداي دست زدن و هلهله،نگذاشت تا جوابش را بدهم.لحظه اي بعد،مهرداد هم وارد شدتا به مهمانان خوش آمد بگوید.اولین بار بود که از نزدیک می دیدمش،البته عکسش را دیده بودم ولی خودش با عکسش تفاوت بسیار داشت.با دقت نگاهش کردم.کاملا مشخص بود که خیلی پرسن و سال تر از لیلا است.موهاي کنار شقیقه اش کاملا سفید شده بود و موهاي جلوي سرش هم کم پشت بود.چشم و ابرویی مشکی داشت،با بینی استخوانی و عقابی،سبیل کم پشتی هم پشت لبش به چشم می خورد.کنار چشمهایش هنگام لبخند زدن پر از چین هاي ریزمی شد،صورت لاغر و گونه هاي فرورفته اي داشت.روی هم رفته،قیافه اش حسابی توي ذوقم زد.
گلرخ آهسته کنار گوشم گفت: - حیف از لیلا! بیشتر از آن،تحمل سرپا ایستادن را نداشتم.عروس و داماد خرامان و دست در دست به طرف مهمانان می رفتند تا خوش آمد بگویند.خسته روي صندلی ام افتادم و به مادر لیلا که دور از چشم بقیه،اشک هایش را پاك می کرد،خیره شدم.بقیه مراسم را فقط نظاره می کردم.تمام گرسنگی ها و نخوردن ها،انگار امشب در من اثر کرده بود.سالن دور سرم می چرخید.سرو صداها انگار از دوردست می آمد.چشمانم سیاهی می رفت و قیافه آدمها را درهم و تاریک می دیدم.هرچه گلرخ و شادي با من صحبت می کردند متوجه حرفشان نمی شدم و فقط سرم را تکان می دادم.چند بار لیلا کنارم آمدو نشست.به سختی تمرکز کرده بودم تا بفهمم چه می گوید.صدایش گنگ بود.مهتاب،چرا انقدر لاغر شدي؟زیرچشات گود افتاده،چی به روزت آوردي؟دهانم را بدون اینکه بتوانم جواب بدهم،باز و بسته می کردم.دوباره صدایش را شنیدم:- تورو خدا یک شیرینی بزار دهنت،انگار داري می میري...بعد صداي گلرخ بلند شد:اینجا که مامان نیست ببینه داري می خوري،یک چیزي بخور،رنگ و روت خیلی پریده...بعد سر و صداها قاطی شد.دوباره صداي بلندي شنیدم.انگار مادر لیلا بود.- خانمها،بفرمایید.شام سرد شد.به میز شام نگاه کردم.لیلا و مهرداد هنوز جلوي دوربین در حال غذا خوردن بودند.گلرخ دستش را زیر بازویم انداخت:مهتاب جون،پاشو بریم سر میز شام.با سستی بلند شدم.سرم گیج می رفت و پاهایم می لرزید.لحظه اي به میز شام رنگین خیره شدم و بعد در بغل گلرخ ازحال رفتم. چشم باز کردم اطرافم سکوت بود. لحظه اي فکر کردم در اتاقم و در میان رختخوابم هستم. اما بعد با دیدن زن سفید پوشی که بالاي سرم آمد و چیزهایی در دفتر درون دستش یادداشت کرد فهمیدم که در بیمارستان هستم. سرم سنگین و دهانم خشک بود. به سختی سرم را چرخاندم و به اطرافم نگاه کردم. مبل کوچکی با رویه چرم کنار تختم خالی بود.روي میز یک گلدان پر از گل مریم و رز بود. یک سبد گل بزرگ هم روي یخچال کوچک اتاق به چشم می خورد. بعد در اتاق باز شد و پدرم وارد اتاق شد. با دیدن چشم باز من لبخند زد و با بغض گفت : - الهی شکرت .بعد سرش را از در بیرون برد و گفت : بیایید چشمانش بازه ...
و لحظه اي بعد اتاقم پر از سر و صدا و هیاهو شد. مادرم سهیل گلرخ لیلا شادي عموفرخ و زن دایی ام همه با هم داخل شدند و شروع به حرف زدن با من و با یکدیگر کردند. خسته و بیحال چشمانم را دوباره بستم.وقتی دوباره چشم گشودم سر و صدایی نبود. تشنه بودم . سرم را به کندي چرخاندم چشمم به مادرم افتاد که منتظر روي مبل نشسته بود مادرم هم لاغر و تکیده شده بود. چشمانش سرخ بود. با دیدنم بلند شد و کنار تختم ایستاد. - مهتاب جون درد و بلات تو سر مادرت بخوره نزدیک بود بمیري از ضعف و کم خونی آخه چرا اینکاو می کنی ؟حوصله بحث مجدد با مادرم را نداشتم. بنابراین چشمانم را دوباره بستم تا مجبور نباشم جوابی بدهم. بعد صداي پدرم را شنیدم:- مهتاب ما صلاح تو رو می خوایم اما حالا که تو داري با زندگی خودت بازي می کنی حرفی دیگر است ... ما دیگه کاسه داغتر از آش نیستیم. انگار همه جوونها خودشون شخصا باید سرشون به سنگ بخوره حرفی نیست ...
#کانال داستان و رمان مذهبی 👇👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
✨﷽✨
#حتما_بخونید ♥️
✨شخصى نزد امام صادق رفت و گفت
من ازلحظه مرگ بسيارميترسم،چه کنم؟
🌸امام صادق(ع) فرمودند:
زيارت عاشورا را زياد بخوان..
آن مرد گفت: چگونه با خواندن زيارت
عاشورا از خوف آن لحظه در امان باشم؟
امام صادق فرمود: مگر
در پايان زیارت عاشورا نمى خوانيد؟
•{ اَللّهُمَّارْزُقْنیشَفاعَهَالْحُسَیْنِیَوْمَالْوُرُودِ }•
یعنی خدايا شفاعت حسين(ع)
را هنگام ورود به قبر روزى من کن...
کانال داستان و رمان مذهبی
باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشو
👇🌹👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💖🍃❤🍃🌼🍃💖🍃
💖🍃❤🍃🌼🍃💖🍃
🔹من از محاسبه ثواب عاجزم🔹
✨🌹رسول خدا (صلىاللهعلیهوآله) فرمود: در معراج ، ملکی را دیدم که هزار هزار دست دارد( یعنی یک میلیون ) و هر دستی هزار هزار انگشت دارد و هر انگشتی هزار هزار بند دارد . آن ملک گفت : من حساب دانه های قطرات باران را می دانم که چند تا در صحرا و چند دانه در دریا می بارد. تعداد قطرات باران را از ابتدای خلقت تا حال را می دانم ، ولی حسابی است که من از محاسبه آن عاجزم .
✨🌹رسول خدا (صلےاللهعلیهوآله) فرمودند: چیست؟ عرض کرد: هرگاه جماعتی از امت تو با هم باشند و با هم بر تو صلوات بفرستند ، من از محاسبه ثواب صلوات عاجزم.
💙اللّٰهمَّ صَلِّ عَلی مُحَمّدٍ وآل مُحمّد
وَ عَجّل فَرَجهُم💙
آثار و برکات صلوات ص ۳۰
↶کانال داستان و رمان مذهبی
باذکرصلوات بزن روی لینک عضوشو
👇🌹👇
http://eitaa.com/joinchat/3453091851Cb049da4662
💖🍃❤🍃🌼🍃💖🍃