معروف است كه خداوند به موسی گفت: قحطی خواهد آمد، به قومت بگو آماده شوند !
موسی به قومش گفت و قومش از دیوار خانه ها سوراخ ایجاد کردند که در هنگام سختی به داد هم برسند که این قحطی بگذرد !
مدتی گذشت اما قحطی نیامد ، موسی علت را از خدا پرسید خدا به او گفت من دیدم که قوم تو به هم رحم کردند !
من چگونه به این قوم رحم نکنم ؟
«به همدیگه رحم کنیم که خدا هم بهمون رحم کنه»
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴 امام در حکم تنفیذ آیتالله خامنهای چه تعابیری به کار برد؟
🔺روز 17 مهرماه سال 60 مصادف با روز عید سعید قربان، مراسم تنفیذ حکم ریاستجمهوری آیتالله خامنهای با حضور امام خمینی و جمع زیادی از مسئولین عالیرتبه، علما و شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و نظامی و مردم و خانوادههای شهدا برگزار شد. در این مراسم حجتالاسلام احمد خمینی متن نامههای وزیر کشور و شورای نگهبان را مبنی بر اعلام صحت انتخابات قرائت کرد و سپس متن حکم امام خمینی در مورد تنفیذ انتخابات را برای حاضران خواند.
🔺در این انتخابات حضرت آیتالله خامنهای با کسب 15 میلیون و 905 هزار و 987 رأی یعنی مجموعاً 95درصد آراء، از مجموع 16 میلیون و 847 هزار و 717 رأی مأخوذه رئیس جمهور ایران شد.
🚩امام در این حکم آیتالله خامنهای را "رئیس جمهوری متعهد و مبارز، در خط مستقیم اسلام و عالِم به دین و سیاست" و "متفکر و دانشمند" خواند که "تاکنون خدمتگزار اسلام و ملت و طرفدار قشر مستضعف" است.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✅روايت شده است امام حسن مجتبي (ع) در لحظات آخر عمر خود كه زهر درتمام بدن مباركشان اثر كرده و رنگ رخساره ايشان به سبزي گرويده بود برادر خود امام حسين(ع) را درآغوش گرفته و گريستند و فرمودند:
اي برادرحديث جدم حضرت رسول خدا (ص) درحق من و تو درست است ايشان خبرداد مرا كه درشب معراج هنگامي كه وارد بهشت شدم و دو قصر بسيار بلند و نزديك هم را روايت نمودم كه اولي از زبرجد سبز بود و دومي ازياقوت سرخ . ازجبرئيل سوال كردم اين دو قصر ازآن كيست ؟
جبرئيل گفت : يكي از آن حسن (ع) و ديگري ازآن حسين (ع) . گفتم : چرا هر دو به يك رنگ نيستند ؟ جبرئيل ساكت شد گفتم چرا تكلم نميكني؟ گفت: از تو حيا مي كنم. پس گفتم : كه تو را به حق قسم ميدهم بگو.
گفت : سبزي قصر حسن (ع) بخاطر آن است كه او را با زهر شهيد مي كنند و رنگش سبزمي شود و سرخي قصر حسين (ع) بخاطر آن است كه او را مي كشند و رنگش از خون سرخ مي شود پس در اين هنگام پيغمبر و جبرئيل هردو گريستند و صداي شيون و ضجه ملائك نيز بلند شد.
#بحارالانوارج٤٤ص١٤٥
•✾📚 @Dastan 📚✾•
پادشاهی در خواب دید تمام دندانهایش افتادند!
دنبال تعبیر کنندگان خواب فرستاد ...
اولی گفت: تعبیرش این است که مرگ تمام خویشاوندانت را به چشم خواهی دید.
پادشاه ناراحت شد و دستور داد او را بکشند...
دومی گفت: تعبیرش این است که عمر پادشاه از تمام خویشاوندانش طولانی تر خواهد بود...
پادشاه خوشحال شد و به او جایزه داد!
هر دو یک مطلب یکسان را بیان کردند اما با دو بیان متفاوت...
کمی شیرین زبان تر باشیم!
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🍁گره گشایی🍁
❇️شخصی به محضر مرحوم شیخ رجب علی خیاط رفت.
و به او گفت من گرفتارم.زن ندارم.می خواهم ازدواج کنم.پول هم ندارم!
شیخ گفت:
برو شانزده دست غذا بخر و فقرا را اطعام کن،ان شاءلله مشکل تو حل خواهد شد.
شخص به جناب شیخ گفت:اخر برای خرید این شانزده دست غذا هم پول ندارم!جناب شیخ گفت:
برو قرض کن...
شخص پولی قرض کرد و شانزده دست غذا خرید و مشکلش حل شد.
از شیخ سوال کرد دلیل اینکه شما گفتید شانزده دست غذا چه بود؟؟؟؟!
زیرا به بعضی ها می گویید به نیت پنج تن پنج دست غذا بخر و به فقرا بده!
فرق من با آن ها چیست؟
شیخ گفت برای کار تو از حضرت ابوالفضل (ع) و حضرت زینب (س) هم کمک گرفتم.
💎در محضر شیخ رجبعلی خیاط
📚کیمیای محبت ،ص48.
❖═▩ஜ••🍃🌸🍃••ஜ▩═❖
•✾📚 @Dastan 📚✾•
♥️•☜امير المومنين عليه السلام فرموده :
💭 تمام خير در سه چيز جمع شده است:
⭕️ نگاه ⭕️ سكوت ⭕️ سخن
📝⇦•هر نگاهى كه پندى در آن گرفته نشود، فراموشى است.
📝⇦•هر سكوتى كه انديشه اى در آن نباشد، غفلت است.
📝⇦•هر سخنى كه ذكرى در آن نباشد، بيهوده است.
💭خوشا بحال كسى كه:
نگاه او پند، سكوت او انديشه و سخن او ذكر باشد، بر گناهش گريسته و مردم از شرش در امان باشند.
📚 منبع: کتاب ثواب الاعمال و عقاب الاعمال شیخ صدوق رحمة الله علیه
•✾📚 @Dastan 📚✾•
💠 نقش ایمان به خدا در زندگی انسان چیست؟
✅ پاسخ :
🔊 شما اگر وارد منزلی شدید که میدانید این خانه نه صاحبی و نه حسابی،نه دوربینی در کار است و نه کنترلی، هیچ دلیلی برای نظم و دقت و انضباط در کارهای شما نیست.
در خانه رها، ما هم رها هستیم و هرچه ریخت و پاش نکنیم و نفس خود را کنترل کنیم ضرر کردهایم،
ولی اگر بدانیم که این خانه صاحب و حسابی دارد و تمام رفتار ما زیر نظر اوست، به گونهای دیگر زندگی خواهیم کرد.
اگر ایمان بیاوریم که این هستی، صاحبی دارد به نام خدای حکیم حسابی در کار است به نام معاد و برای تمام افکار و رفتار و گفتار ما پاداش یا کیفری هست، ما نیز حساب کار خود را میکنیم
و خواستههای نفس سرکش خود را مهار میکنیم.
کارهایی را که صاحب خانه نمی پسندد، انجام نمیدهیم،
زیرا میدانیم به حساب تمام کارهای خیر یا شر ما رسیدگی میشود
و خداوند در کمین ماست.
#استاد_قرائتی
┅═✼❉🍃🌸🍃❉✼═┅
•✾📚 @Dastan 📚✾•
.
نقل است که روزی «معاویه» برای نماز در مسجد آماده میشد.
به خیل عظیم جمعیتی که آماده اقتدا به او بودند نگاهی از سر غرور انداخت.
«عمروعاص» که در نزدیکی او ایستاده بود، در گوشش نجوا کرد که:
بیدلیل مغرور نشو! اینها اگر عقل داشتند به جماعت تو نمیآمدند و «علی» را انتخاب میکردند.
معاویه» برافروخت. «عمروعاص» قول داد که حماقت نمازگزاران را ثابت میکند.
📜پس از نماز، بر منبر رفت و در پایان سخنرانی گفت:
از رسول خدا شنیدم که هر کس نوک زبان خود را به نوک بینیاش برساند، خدا بهشت را بر او واجب مینماید و بلافاصله مشاهدهکرد که همه تلاش میکنند نوک زبانِشان را به نوک بینیِشان برسانند تا ببینند بهشتیاند یا جهنمی؟
عمروعاص» خواست در کنار منبر حماقت جمعیت را به «معاویه» نشان دهد، دید معاویه عبایش را بر سر کشیده و دارد خود را آزمایش میکند و سعی میکند کسی متوجه تلاش ناموفقش برای رساندن نوک زبان به نوک بینی نشود.😉
از منبر پایین آمد در گوش «معاویه» نجوا کرد:
❌ این جماعت احمق خلیفه احمقی چون تو میخواهند. ""علی""برای این جماعت حیف است....
#جهل_مردم
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌟بزرگی می گفت:
🌙یک وقت جلوی شما یک سبد سیب می آورند.
✨شما اول برای کناریتان بر میدارید،
💫دوباره سیب بعدی را به نفر بعدی میدهید...
🌟 #دقت_کنید،
⭐️تا زمانی که برای دیگران برمیدارید سبد مقابل شما می ماند...
🌙 ولی حالا تصور کنید همان اول برای خود بردارید،
✨ میزبان سبد را به طرف نفر بعد می برد.
💫نعمتهای خدا نیز اینطور است،
⭐️با بخشش، سبد را مقابل خود نگه دارید!
🌙زندگی کردن با استانداردهای خدا بسیار زیبا خواهد بود...
•✾📚 @Dastan 📚✾•
📚
⭕️ اگر کارد به استخوانت رسیده...
🔸 مرحوم علامه مجلسی نقل میکند:
فردی به نام "ابوالوفای شیرازی"در زمان حکومت ابی علی الیاس زندانی و تهدید به قتل شد.
ایشان متوسل به حضرات اهل بیت میشود.
شب در عالم رؤیا، پیامبر اکرم را زیارت میکند.
حضرت میفرمایند:
❄️ اگر کارد به استخوان رسید و شمشیر به گردنت رسید
یوسف زهرای اطهر،
فرزندم را صدا بزن و بگو:
"یا صاحبَ الزَّمان اَنا مُستَغیثٌ بکَ"
"الغَوثَ اَدرِکنی".
(مهدی جان؛من به تو پناهنده شدم. به فریادم برس؛ یا غوث حقیقی؛ به فریادم برس...).
📝 ابوالوفا میگوید:
من این جملات را در عالم رؤیا گفتم و از خواب پریدم.
یک وقت دیدم مامورین ابی علی الیاس آمدند و ما را پیش او بردند.
وی گفت: به چه کسی متوسل شدی؟
گفتم: "به منجی عالم بشریت, به فریاد درماندگان و بیچارگان"
☑️ سپس معلوم شد در خواب به ابی علی الیاس گفته بودند:
"اگر دوست ما را رها نکنی نابودت می کنیم و حکومتت را بهم می ریزیم...".
بعد مبلغی پول و هدایا به ابوالوفا داد و آزادش کرد.
📚 بحارالانوار جلد۵۳ ص۶۷۸
•✾📚 @Dastan 📚✾•
✨﷽✨
♥️پیامبر در جمعی از اصحاب بودند فرمودند: چه کسی از شما است که هر روز عمر خود روزه است؟
✅سلمان بلند شد و گفت من.
پیامبر فرمودند: چه کسی از شما است که تمام شب های عمر خود را شب زنده داری کرده و عبادت می کند؟
سلمان بلند شد و گفت من.
پیامبر باز فرمودند: چه کسی است که در هر شبانه روز یک بار ختم قرآن می کند؟
✅سلمان بلند شد و گفت من.
یکی از اصحاب گفت او دروغ می گوید.
من خیلی از شب ها دیده ام که او خوابیده است و شب زنده داری نمی کند. خیلی از روزها غذا می خورد و روزه نمی گیرد.
💠پیامبر فرمود: ساکت باش، به لقمان امت اینگونه تهمت نزن از او بپرس.
این شخص از سلمان پرسید که سر این ادعای تو چیست؟
گفت اینکه گفتم هر روز روزه هستم به این علت است که خداوند در قرآن فرموده اگر کسی کار خیری انجام دهد من آن را ده برابر می کنم.
💠 من در هر ماه سه روز روزه می گیرم، اگر سه روز را ده برابر کنیم می شود سی روز یعنی کل ماه.
💠 اینکه من گفتم هر شب شب زنده داری می کنم به این علت است که پیامبر خدا فرمود: هر کسی هرشب با وضو بخوابد گویی تمام شب را شب زنده داری کرده است و من هر شب با وضو می خوابم.
💠 و اینکه گفتم هر روز ختم قرآن می کنم چون پیامبر(ص) فرمود:
یا علی مثل تو در امت من مانند قل هوالله احد است در قرآن.
اگر کسی سوره ی قل هو الله را یک بار بخواند به منزله ی این است که یک سوم قرآن را خوانده است.
دو بار بخواند دو سوم قرآن را خوانده است
و سه بار بخواند، یک ختم قرآن کرده است.
یا علی اگر کسی تو را با قلب دوست داشته باشد یک سوم ایمان را دارد.
اگر با قلب و زبان دوست داشته باشد دو سوم،
و اگر با قلب و زبان و عمل تو را دوست داشته باشد ایمان او کامل است.
بعد پیامبر فرمود یا علی اگر چناچه آسمانیان و ملکوتیان تو را دوست دارند، اهل زمین هم تو را دوست داشتند جهنم را خلق نمی کردم.
بعد سلمان گفت طبق این حدیث پیامبر من در روز سه بار قل هو الله می خوانم که به منزله ی ختم قرآن است.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺☘️🌺
☘️🌺
🌺
#ضرب_المثل
#مثل_سگ_پشیمان_است
اين مثل به كسانی گفته میشود كه به خاطر طمعكاری هستی خود را از دست میدهند.
روزی روزگاری، سگ تنبل و بیكاری در دهی زندگی میكرد. این سگ بیكار همیشه گرسنه بود و هیچ وقت یك وعدهی سیر غذا نمیخورد، چون باید كسی دلش برای او میسوخت تا تكه گوشتی یا استخوانی برایش بیندازد. یا یكی از زنهای همسایه اضافهی غذای شب گذشته را كه میخواست دور بریزد جلو سگ میگذاشت.
بعد از چندین سال سگ از این وضعیت خسته شد. عزمش را جزم كرد و خواست به دنبال كاری برود تا غذای ثابتی داشته باشد. با خود گفت: میتوانم سگ پلیس شوم؟ نه اگر سگ پلیس شوم شب و نیمه شب ممكنه به مأموریت اعزام شوم و باید از خوابم بزنم، نه این كار را نمیتوانم انجام بدهم.
با خودش گفت یكی از دوستانش سگ نگهبان است. آن سگ از كارش و اوضاع زندگیاش خیلی راضی است. تمام شب را بیدار است و كل روز را میخوابد. با خود فكر كرد و گفت: نه اینطورم نمیشه من شبها را باید بخوابم باید به دنبال كاری باشم كه روزها باشد و من شبها را استراحت كنم. در همین افكار بود كه یك گله گوسفند را كه از ده به چرا میرفتند دید. سه سگ هم با چوپان این گله را هدایت میكردند.
سگ داستان از یكی از سگها پرسید: كار شما چیه؟ گفت: ما باید مواظب گوسفندها باشیم تا حیوانات درّنده به آنها نزدیك نشوند. صبح تا عصر مراقب این گوسفندها هستیم و شبها را استراحت می كنیم. سگ تنبل كه فكر میكرد این كار دیگه خواب و خوراك خوبی داره خواست به دنبال این كار رود. ولی این روستا كه سگ مواظب گله داشت تصمیم گرفت آن شب را استراحت كند و فردا صبح به راه بیفتد، به روستاهای اطراف سر بزند، تا اگر آنها سگ نگهبان گله ندارند، برای آنها كار كند.
آن شب را خوابید، فردا صبح كه قصاب محل یك تكه استخوان برایش انداخت آن را نخورد و به دندان گرفت و از روستا خارج شد تا وقتی خیلی گرسنه و خسته شد، آن تكه استخوان را بخورد. وقتی از روستا خارج شد از تپّه بالا رفت تا به پشت آن رسید، كم كم نزدیك رودخانه میشد، سگ تشنه بود. به كنار رودخانه رفت تا آب بخورد كه ناگهان نگاهی به رودخانه انداخت و دید یك سگ با استخوانی در دهانش در آب است. با خود فكر كرد كه اگر آن استخوان را به دست آورم مدت بیشتری میتوانم سیر بمانم و روستاهای بیشتری را میتوانم دنبال كار بگردم.
با این فكر سگ خود را به داخل رودخانه پرتاب كرد تا استخوان سگ داخل رودخانه را بگیرد. هرچه در آب تلاش كرد و گشت سگی پیدا نكرد. فقط در حین پریدن در آب استخوان خودش از دهانش افتاد و به ته رودخانه رفت و گم شد. در آب درواقع سگی نبود، سگ تنبل كه فكر میكرد زرنگی كرده عكس خود را در آب دیده بود و با این زرنگی فقط تكه استخوان خودش را از دست داده بود.
سگ با این افكار در آب تقلا میكرد تا بتواند از آب خارج شود كه ناگهان به لبه آبشاری رسید و به پایین آبشار سقوط كرد. سگ بیچاره در حال غرق شدن بود و كسی هم نبود او را نجات دهد. در نهایت سگ با كلی زحمت و تلاش توانست خود را به تكه سنگی كه پایین رودخانه بود برساند و خودش را نجات دهد
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌺همنشین حضرت داوود علیه السلام در بهشت🌺
روزی حضرت «داود (ع)» در مناجاتش از خداوند متعال خواست همنشین خودش را در بهشت ببیند.
#داستان
خطاب رسید: «ای پیغمبر ما، فردا صبح از در دروازه بیرون برو، اولین کسی را که دیدی و به او برخورد کردی، او همنشین تو در بهشت است.»
روز بعد حضرت داود (ع) به اتّفاق پسرش «حضرت سلیمان (ع)» از شهر خارج شد. پیر مردی را دید که پشته هیزمی از کوه پائین آورده تا بفروشد.
پیر مرد که «متی» نام داشت، کنار دروازه ایستاده و فریاد زد:
«کیست که هیزمهای مرا بخرد.»
یک نفر پیدا شد و هیزمها را خرید.
حضرت «داود (ع) » پیش او رفت و سلام کرد و فرمود: «آیا ممکن است، امروز ما را مهمان کنی؟!»
پیرمرد فرمود: «مهمان حبیب خداست، بفرمائید.»
سپس پیر مرد، با پولی که از فروش هیزمها بدست آورده بود، مقداری گندم خرید. وقتی آنها به خانه رسیدند، پیر مرد گندم را آرد کرد و سه عدد نان پخت و نان ها را جلویِ مهمانش گذاشت.
وقتی شروع به خوردن کردند، پیرمرد، هر لقمه ای راکه به دهان می برد، ابتدا «بسم الله» و در انتها «الحمد للَّه» می فرمود.
وقتی که ناهار مختصر آنها به پایان رسید، دستش را به طرف آسمان بلند کرد و فرمود:
«خداوندا، هیزمی را که فروختم، درختش را تو کاشتی. آن را تو خشک کردی، نیروی کندن هیزم را تو به من دادی.مشتری را تو فرستادی که هیزم ها را بخرد و گندمی را که خوردیم، بذرش را تو کاشتی. وسایل آرد کردن و نان پختن را نیز به من دادی، در برابر این همه نعمت من چه کرده ام؟!»
پیر مرد این حرفها را می زد و گریه می کرد.
حضرت «داود (ع)» نگاه معنا داری به پسرش کرد. یعنی: همین است علت این که او با پیامبران محشور می شود.
#شکر
📚(داستانهای شهید دستغیب ص ۳۰- ۳۱)
.....📚 @Dastan 📚.....