eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌪مثالی زیبا از آزمایش های الهی ✍حاج اسماعیل دولابی : وقتی مادر از روی محبت، لباس کثیف بچه ‌را بیرون‌ آورده و او را به‌ حمام می برد و می شوید بچه گریه میکند. خدا هم وقتی با ابتلائات می خواهد بنده‌اش را پاک کند ، [بنده] چون جاهل است گریه و ناله میکند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾✨🌾✨🌾✨🌾✨🌾 🔆زبان به بسم‌الله 🔅نمرود را دختری بود به نام رعضه که دارای عقل و هوش بود. وقتی نمرود حضرت ابراهیم علیه‌السلام را در آتش انداخت، به پدرش گفت: «دلم می‌خواهد جایی که مشرف بر آتش است، ببینم تا از حال ابراهیم علیه‌السلام باخبر شوم.» 🔅نمرود قبول کرد، او را به جایگاه مخصوص آوردند؛ چون نگاه کرد، دید ابراهیم علیه‌السلام سالم است! 🔅رعضه فریاد کرد: «ای ابراهیم! به چه چیزی تو در آتش نمی‌سوزی؟» فرمود: «هر کس بر زبانش بسم‌الله الرّحمن الرّحیم باشد و در دلش معرفت خدای تعالی باشد، خداوند او را نمی‌سوزاند.» 🔅رعضه گفت: «آیا اجازه می‌دهی من درون آتش درآیم؟» فرمود: «ابتدا بگو خدا یکی است و ابراهیم علیه‌السلام پیامبر اوست، بعد بیا.» رعضه کلمه‌ی توحید را گفت و به پیامبری او اقرار کرد و درون آتش پرید. 🔅پس به حضرت ابراهیم علیه‌السلام ایمان آورد. بعد نزد پدر بازگشت. نمرود هر چه او را نصیحت کرد، فایده‌ای نبخشید. پس برای سیاست دیگران، او را به چهارمیخ در آفتاب سوزان دوختند تا آتش بر او بگذارند. خداوند جبرئیل علیه‌السلام را امر کرد، او را از عذاب پدر، نجات دهد و به ابراهیم علیه‌السلام ملحق کند، پس از به درک واصل شدن نمرود، حضرت ابراهیم علیه‌السلام او را به ازدواج یکی از پسران خود درآورد و خداوند بیست فرزند پشت‌درپشت به او عطا کرد که به مسند نبوّت رسیدند. 📚(خزینه الجواهر، ص 663 -معارج النبوه) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌻✨سلام به امروز خوش آمدید ☀️🍃پیش به سوے شروع 🌻✨یک روز بے نظیر ☀️🍃روزتان سرشار از امید 🌻✨انرژے مثبت و اتفاق هاے خوب و شگفت انگیز ☀️☀️🍃🍃صبح دوشنبه تون بخیر دوستان گلم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اثر کردار بد در برزخ یکی از بزرگان اهل علم و تقوی فرمود: یکی از بستگانشان در اواخر عمر مِلکی خریده بود و از استفاده سرشار آن، زندگی را می‌گذراند. پس از مرگش، در برزخ او را دیدند که کور است. از علّت آن پرسیدند، گفت: مِلکی را خریده بودم و وسط زمین چشمه آب گوارایی بود که اهالی ده مجاور می‌آمدند خود و حیواناتشان از آن استفاده می‌کردند و به‌واسطه رفت‌وآمد، مقداری از زراعت من خراب می‌شد. برای اینکه سودم از آن مزرعه کم نشود و راه آمد و شد را بگیرم، به‌وسیله‌ی خاک و سنگ و آهک چشمه را کور نمودم و خشکانیدم. بیچاره مجاورین ده برای آب به جاهای بسیار دور می‌رفتند. این کوری من به‌واسطه‌ی کور کردن چشمه آب است. گفتم: آیا چاره‌ای دارد؟ گفت: اگر ورثه من بر من ترحّم کنند و آن چشمه را مفتوح و جاری سازند تا دیگران استفاده کنند حالم خوب می‌شود. ایشان فرمود: به ورثه‌اش مراجعه کردم و جریان را گفتم و آن‌ها پذیرفتند و چشمه را گشودند و مردم استفاده می‌کردند. پس از چندی آن مرحوم را دیدم که چشمش بینا شده و از من سپاسگزاری کرد 📚داستان‌های شگفت، ص 292 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌾🌾🌾🌾🌾🌾 🔆حجاج و چوپان جوان 🦋روزی حجاج بن یوسف ثقفی خون‌خوار در صحرایی با عده‌ای از خواص، سیر و سیاحت می‌کرد. از دور گوسفندانی را دید که می‌چرند و جوانی، چوپانی گوسفندان می‌کند. به ملازمان گفت: «اینجا بنشینید تا من به‌تنهایی با او صحبتی کنم.» 🦋پس اسب خود را سوار شد و نزد او رفت و سلام کرد. جوان جواب سلام داد. 🦋حجاج پرسید: «حجاج ثقفی که امیر و حاکم شماست، چگونه آدمی است؟» جوان گفت: «لعنت خدای بر او باد که هرگز از او ظالم‌تر بر مسند حکومت ننشسته و بی‌رحمی او زیاد است. امید دارم به‌زودی شرش از زمین پاک شود.» 🦋حجاج گفت: مرا می‌شناسی؟ گفت: نه گفت: من حجاج هستم. جوان بترسید و رنگش دگرگون شد. حجاج گفت: «تو چه نام داری و فرزند چه کسی هستی؟» 🦋گفت: نامم «وردان» از غلامان آل ابی ثورم، در هر ماهی، سه بار مرا مرض صرع می‌گیرد و دیوانه می‌شوم؛ امروز روز صرع و جنون من است! حجاج بخندید و به او هدیه‌ای داد و عفوش کرد. 📚(لطائف الطوائف، ص 394) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃 🔆معاذ بن جبل 🌻«معاذ» در هیجده سالگی مسلمان شد و در جنگ بدر و اُحد و خندق و دیگر جنگ‌ها شرکت داشت و پیامبر صلی‌الله علیه و آله میان او و «عبدالله بن مسعود» عقد برادری قرار داد. انسانی خوش‌رو و بخشنده بود و پیامبر صلی‌الله علیه و آله او را به حکومت یمن فرستادند و مطالبی را به او گوشزد کردند ازجمله فرمودند: «بر مردم سخت مگیر و با ایشان چنان رفتار کن که به دین و سخن تو علاقه‌مند گردند.» 🌻در زمان حکومت خلیفه‌ی دوم جنگی میان مسلمانان و روم اتفاق افتاد و او هم شرکت داشت. در سال هجدهم هجری در «عمواس» شام طاعونی واقع شد. ابوعبیده فرمانده قوای مسلمانان به مرض طاعون مبتلا شد، چون یقین به مرگ نمود معاذ را جانشین خود قرار داد. 🌻سپاهیان او را گفتند: «دعا کن تا این بلا مرتفع گردد.» او فرمود: «این بلا نیست، بلکه دعای پیامبر صلی‌الله علیه و آله شما و مرگ نیکان و صالحان و شهادتی است که خدا مخصوص بعضی از شما می‌گرداند.» 🌻بعد فرمود: «خداوندا! از این رحمت (طاعون) سهم کاملی به خاندان معاذ بده.» 🌻بعد از مدتی اهل خانه‌اش مبتلا شدند و مُردند و خود او نیز در انگشتش اثر کرد، انگشت را به دندان می‌گزید و می‌گفت: «پروردگارا! این کوچک است آن را مبارک گردان.» 🌻عاقبت در سن 38 سالگی با مرض طاعون درگذشت و نزدیک خاک اردن (در سال هیجده هجری) به خاک سپرده شد. 📚(پیغمبر صلی‌الله علیه و آله و یاران، ص 264 259 -طبقات ابن سعد، ج 3، ص 124 122) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸تفاوت تو بعنوان یک فرد برنده زمانی مشخص میشه که فقط روی برد تمرکز کنی 📌اگر به مشکلات و سختی های مسیر فکر کنی اگر به دلایلی که ممکن باعث شکستت بشن فکر کنی زودتر از چیزی که فکرش رو بکنی شکست میخوری 🔰تمرکزت رو بذار روی برنده شدن و بذار بقیه به این فکر کنن که تو یه برنده ای و باید به تو برسند ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 !! 🌷در تاریخ ۲۱/ ۵/ ۱۳۶۳، روز نگهبانی من بود؛ در حین نگهبانی متوجه شدم که ماشین‌های دشمن زیاد رفت و آمد می‌کنند، به بچه‌ها اعلام کردم که مواظب باشند. به گروهان ادوات که موشک ناو داشتند، تلفن زدیم و قضیه را توضیح دادیم و آن‌ها کشیک می‌دادند. بعد از چند دقیقه آن‌ها با موشک ناو یکی از ماشین‌های فرمانده‌ای از دشمن را زدند و بعد از ۴۵ دقیقه متوجه دور زدن هلیکوپتری در اطراف همان ماشین شدیم. 🌷فهمیدیم که هدفشان بردن جنازه فرمانده‌شان از داخل ماشین است و بعد از آن دیدیم ۳ هلیکوپتر کبری دشمن قصد حمله به نیروهای ما را دارند. یکی از آن‌ها را روی خاکریز خودشان به وسیله موشک ناو زدیم و ۲ هلیکوپتر دیگر مانند موش فرار کردند و هواپیمایی که زده بودیم، در هوا می‌سوخت و به سمت پایین سقوط می‌کرد و پروانه‌هایش در هوا می‌چرخید. 🌷چند ساعتی هلیکوپتر می‌سوخت و همه بچه‌ها تماشا می‌کردیم و لذت می‌بردیم. دشمن می‌خواست غلطی بکند ولی نتوانست. امیدوارم که در همه حرکاتمان که هدف اسلام است پیروز شویم و مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بزنیم. راوی: جانباز سرافراز شهباز کاظمی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💥💥 🎥حاج آقا عالی 💥💥داستان حفظ زبان شهید دیالمه ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋✨🦋✨🦋✨🦋✨🦋 🔆مرض جهل ✨✨از امراضی که موجب بدبختی دنیا و آخرت انسان می‌شود، نادانی است، این‌که شخص از معارف و حقایق اطلاعی نداشته و به اعمال سهو و مشتبه مشغول باشد. درنتیجه به شهوات مبتلا و دچار ده‌ها بلا و گرفتاری می‌شود. جاهل چه قاصر و چه مقصر، دارای قوّه‌ی عاقله قوی نیست؛ لذا در افراط‌وتفریط، دامنش آماده است. جهل بسیط در قسمت تفریط است که آگاهی نداشته و ادعایی در علم هم ندارد. در جهل مرکّب، بااینکه شخص چیزی نمی‌داند، ولی به ادعای پوچ مبتلاست و نظر می‌دهد و چون نمی‌داند که نمی‌داند، جهل مرکّب می‌شود. 👈در واقع مداوای جاهل به جهل مرکّب مشکل است و گمراهی‌اش بی‌شمار؛ و روزبه‌روز بر نادانی‌اش افزوده می‌شود. 🔅معروف است که حضرت عیسی علیه‌السلام کور مادرزاد را شفا می‌داد ولی از انسان احمق و جاهل دوری می‌کرد. (داستان‌های مثنوی، ج 2، ص 109) 👌 پس صاحب این رذیله بداند که نزد عقلا و اهل دانش جایگاهی ندارد و به سبب جهل، وارد جهنم خواهد شد. (بحارالانوار، ج 67، ص 362، حدیث امام صادق علیه‌السلام) 👌بهتر آنکه با اهل علم مصاحبت کند و در فکر آینده‌ی خویش باشد که به کجا خواهد انجامید. همچنین از تعلیم و یادگیری غفلت نکند و در پی جبران مافات برآید و از تقلید بی‌مورد و تعصّب، پرهیز کرده و آنی از معالجه‌ی این رذیله کوتاهی نکند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌴✨🌴✨🌴✨🌴✨🌴 🔆خوش‌سیمای جاهل 🔸مردی خوش‌سیما به مجلس «ابو یوسف کوفی» (م 182) قاضی هارون‌الرشید آمد، قاضی او را احترام و تعظیم کرد. او در آن مجلس بسیار ساکت و خاموش بود. قاضی گمان برد که او با این وجاهت و سکوت دارای فضل و کمالی باشد. 🔸قاضی گفت: سخنی بفرمائید. گفت: «برای تحقیق مسئله‌ای آمده‌ام و سؤالی دارم.» قاضی گفت: «آنچه دانم جواب گویم.» 🔸گفت: «روزه‌دار کی روزه را افطار کند؟» در جواب گفت: «وقتی‌که آفتاب غروب کند.» مرد گفت: «شاید تا نیمه‌شب آفتاب غروب نکند؟» 🔸 قاضی خندید و گفت: چه نیکو گفته است شاعر «حریر بن عطیه» (از شعرای عصر بنی‌امیه، م 110)«خاموشی زینت برای مردی است که ضعیف و نادان است و به‌درستی که صحیفه‌ی عقل مرد از سخن گفتن او معلوم شود، همچنان بی‌عقلی او هم از سخن گفتن ظاهر شود» پس پی به جاهل بودن مرد خوش‌سیما برد. 📚(لطائف الطوایف، ص 412)) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷☘🌷☘🌷 وَتَوَكَّلْ عَلَى الْعَزِيزِ الرَّحِيمِ(شعرا۲۱۷) و توکل بر آن خدای مقتدر مهربان کن. رمز آرامش تو اینه که بدونی رفتنی میره، اومدنی میاد، موندنی میمونه، شدنی میشه، نشدنی نمیشه و غصه خوردن تو هم هیچ تاثیری تو این رفت وآمدها و شدن و نشدنها نداره! زندگیتو بخاطر چیزایی که نمیتونی تغییرشون بدی، خراب نکن و همه چیو بسپار به خدای آسمونا. ✾📚 @Dastan 📚✾