فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❓آیا من هم توهم یاری #امام_زمان (عج) دارم؟
❌ بسیاری از کسانی که اهل نماز و عبادت و فعالیتهای جهادیاند؛
از نگاه اهل بیت علیهمالسلام در لشکر دشمن هستند و توهم یاری دارند!
#استاد_شجاعی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴🌱🌴
🔆فاصله بین ظاهرپرستان و باطن بینان
🌺1. چشم آخربین (عاقبت بین) راست و درست میبیند ولی چشم آخور بین (آخور علف یعنی دنیا) در فریفتگی و خطاست. دیدن عالم دنیا به ظاهربینان و عالم معنا به عارفان است. در دنیا باهماند، امّا اختلاف فاصلهی بیاندازه باهم دارند.
🌺2. در دنیا اهل بهشت و دوزخ برحسب ظاهر باهم زندگی میکنند، ولی در باطن حجاب و فاصله میان آنهاست.
🌺3. طلا و خاک با هم در معادن آمیختهاند، ولی از نظر محتوا و کیفیت هزاران مرتبه فاصله دارند.
🌺4. یک رشتهی گردنبند که از مروارید و سنگ زینتی کمارزش و عقیق و فیروزه و … تشکیل شده است؛ گرچه باهماند، امّا از نظر قیمت تفاوتی عظیم دارند.
🌺5. اختلاط موجب وحدت باطنی نمیشود، چهبسا میهمانانی، شب در یک جا جمع باشند و بخوابند ولی صبح از هم جدا باشند.
🌺6. در بعضی دریاها آب بهظاهر یکی دیده میشود، امّا در باطن نیمی شیرین و نیم دیگر تلخ است.
🌺7. بهشتیان و دوزخیان از پایین و بالا بر هم میخورند، مانند امواج آب دریا در آمیزش هستند، ولی امواج لطف و صلح و محبت بر بهشتیان و امواج قهر و جنگ و کینه بر جهنّمیان باشد.
🌺8. چون میان شیرینی و تلخی در باطن سازش نیست، فقط اهل بصیرت آن را درک میکنند. آنکه زیرکی باطنی دارد، شیرینی ظاهری را میبیند و میفهمد که زهر در آن است و بوی بهظاهر خوش را که از دیگران میبوید، او بوی بد استشمام میکند.
ایبسا شیرین که چون شکّر بود **** لیک زهر اندر شکر مضمر بود(6)
📚مثنوی، ج 1، ص 2585 - 2570
✾📚 @Dastan 📚✾
يكی از راههای نجات از گناه، گناهی که آدم به آن عادت کرده است، پناه بردن به #امام_زمان عجل الله است.
ايشان امام زنده ی زمانِ ما هستند امام حی ما هستند؛ آن بزرگوار به انتظار نشسته اند تا كسی دستش را به سمتشان دراز كند تا ايشان او را هدايت كنند.
امامت ایشان اینجاست که شما از ایشان بخواهی و ایشان از شما دستگیری نماید.
بنده به آن بزرگوار پناه بردم، خیلی سریع نتیجه گرفتم.
شماهم به ایشان پناه ببرید به زودی نتیجه می دهد ان شاء الله
🖋آیت الله جاودان
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
#تلنگر حتما مطلب پایین رو با دقت مطالعه کنید👇
🟣چرا امام زمان عج به داد شیعیانشون نمیرسن؟
✍کلیددار حرم امام حسین که 82 ساله کلید داره نقل میکنه:
خدمت یکی از علما بودیم که یک هندویی آمد.نه #مذهب داشت نه عقیده و اعتقادی..
گفت: میلیاردرم اما برام پآپوش درست کردن #قتل_عمد انداختن گردنم..
وکیل از انگلیس گرفتم کلی پول دادم تنها کاری که برام کرده یک روز فرجه گرفته اعدامم رو عقب انداخته...
شنیدم شما شیعیان کسی رو دارید که میتونه بهم کمک کنه...دارید؟
گفتن بله #امام_زمان_عج
گفت چیکار باید بکنم؟من یکروز وقت دارم #مرگ م حتمیه!
.گفتن: میری بازار یک دست لباس پاک،کفش پاک،خودتو میشوری پاک باشی...
#شب_جمعه میری #قبرستان شیعه ها،اونجا صدا میزنی #یابن_الحسن
اونی که فریادرس ما شیعیانه میاد،مشکلتو میگی کمکت میکنه..
کلیددار میفرماید:فردا یا پس فردا دیدیم هندو اومد با چشمان گریون،گفتیم دیدی؟ چی شد؟
گفت من رفتم قبرستان 5 ساعت بدون وقفه یکسره گفتم یابن الحسن.. آخر کار گفتم: نکنه منو قبول نداره که جوابمو نمیده؟
دقت کنید! هندو مطمئنه امام زمانی هست وفریادرس شیعه اس،منکر بودنش نیست!میگه لابد من لیاقت ندارم که جوابمو نمیده...
دوباره صدا زدم یابن الحسن...جلوه هایی از نور دیدم اما کسی رو ندیدم،حتی رد سم اسبها رو هم حس میکردم اما حتی اسبش رو همنمیدیدم..
شخصی ازم پرسید: فلانی پسر فلانی چی میخوای؟
گفتم آقایی که اسم من و پدرمو میدونه حتما میدونه برای چی اومدم..
آقا فرمودن: براتپاپوش درست کردن توی فلان جا فلان کشو مدارکش هست و خلاصه...تبرئه شدی، راهشو برات هموار کردیم...
میگه حس کردم اسب میخواد حرکت کنه گفتم آقا عرضی داشتم..
فرمود: بفرما.
گفتم: شما که انقدر آقایی ما که #دین نداریم چه برسه به #اسلام..
شیعه های شما انقدر گرفتارن توی فقر و بدبختی و...چرا به دادشون نمیرسید؟
فرمود: کدومشون مثل تو 5 ساعت اومد صدا زد شک نکرد؟ یا کسی با اعتقادی که تو داشتی اومد صدا زد و ما جوابشو ندادیم؟....
📕پیوست: گیر ما شیعیان توی افکار و اعتقادات سستی هست که بعضا داریم...
✾📚 @Dastan 📚✾
✍مرحوم آیتالله میرزا علی آقا قاضی طباطبائی:
تمام خرابیها از جمله وسواس و عدم طمأنینه، از غفلت است. و غفلت کمتر مرتبه اش، غفلت از اوامر الهیه است و مراتب دیگر دارد و سبب تمام غفلات، غفلت از مرگ است و تخیّل ماندن در دنیا...پس اگر میخواهید از جمیع ترس و هراس و وسواس ایمن باشید دائماً در فکر مرگ و استعداد لقاءالله تعالی باشید.
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🔆سه تا و چه سه تایی!
🌱سفیان به حضور امام صادق علیهالسلام آمد و عرضه داشت: «ای فرزند پیامبر! ازآنچه خداوند به تو آموزش داده است، چیزی به من بیاموز.» فرمود:
💫1. هر وقت در برابر گناه قرار گرفتی، بر تو باد به استغفار گفتن.
💫2. زمانی که نعمتها به تو رویآور شدند، بر تو باد به شکر کردن.
💫3. زمانی که ناراحتیها و غصّهها به تو روی آوردند، بگو: «لا حولَ و لا قُوَّه الّا بالله»
🌱سفیان درحالیکه داشت خارج میشد، میگفت: «سه تا! و چه سه تایی!»
📚کشکول شیخ بهایی، ص 388
✨✨امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اندرزها، زدایندهی چرک از جانها و جلا دهندهی دلها هستند.»
📚غررالحکم، ج 2، ص 546
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀🔅🥀
#داستان_آموزنده
🔆پدر و دختر
🍂پسر حاتم طائی یعنی عدی، اوّل با پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم دشمنی میکرد. وقتی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم امام علی علیهالسلام را بهبه قبیله طی فرستاد، عدی فرار کرد و خواهرش سفانه باقی ماند و اسیر شد. علی علیهالسلام او را نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آورد. پس سفانه نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم از پدرش چنین تعریف کرد:
🍂او آقای قوم بود، اسیر را آزاد میکرد، جنایتکار را میکشت، همسایهها را نگهداری میکرد، اطعامِ طعام مینمود و هیچ صاحب حاجتی را رد نمیکرد.
🍂پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ای دختر! این صفات مؤمنین است. اگر پدرت اسلام میآورد، بر وی رحمت میآوردیم.»
پس فرمود: «او را رها کنید که پدرش مکارم اخلاق را دوست میداشت؛ بر عزیزی که ذلیل شد و ثروتمندی که بینوا گشته، ترحّم کنید!»
پس به قبیله خود بازگشت و به برادرش عدی
🍂گفت: «با جود تر و کریمتر از او ندیدم، صلاح آن است تا نزدش بروی تا ذلیل نشوی.»
عدی خدمت پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمد و اسلام آورد.
🍂دختر حاتم آنقدر همانند پدرش صاحب انفاق و بخشش بود که روزی حاتم به او گفت: «هرگاه دو کریم در مالی با هم جمع شوند، مال را تلف میکنند. یا من کریم باشم یا تو!» گفت: «ای پدر! من جود را از تو یاد گرفتم.»
📚نمونه معارف، ج 4، ص 20 -مستطرف، ج 1، ص 169
🌱🌱پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «دستها بر سه دستهاند: درخواست کننده، دهنده، مُمسک (بخیل)؛ و بهترین دستها، دست دهنده میباشد.»
📚الکافی، ج 4، ص 43
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
#داستان_آموزنده
🔆دفع ملخ
🌾روزی عالم زاهد، مرحوم آیتالله کوهستانی در اتاق نشسته بودند. مردی نفسزنان خدمت ایشان میرسد و میگوید: «آقاجان بدبخت شدم. در زراعتهای اطراف «زاغمرز» ملخها حمله کردند و در حال نابود کردن مزارع هستند و بهزودی به مزرعهی ارباب من میرسند و حقّم از بین میرود.» ایشان سر را پایین انداختند و مشغول ذکر شدند و بعد فرمودند:
🌾«بروید! به زمین شما لطمهای وارد نمیشود.» فردا آن مرد با چهرهای شاد وارد شد و دست آقا را بوسید و تشکر کرد و گفت:
🌾«تمام زمینهای اطراف را ملخها نابود کردند؛ فقط زراعت من به دعای شما سالم ماند. هنگامیکه ملخها به زمینم حمله کردند. فوجی از گنجشکان، انگار که مأموریت داشتند هر یک ملخی در منقار گرفته و پرواز کردند.»
بر قلهی پارسایی، ص 247
✨✨پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «ثَلاثُ صَفاتٍ مِنَ صِفَةِ اللّه: الثِّقَةُ بِاللّهِ فی کلِّ شَی وَالغِنابِهِ عَنْ کلِّ شَی وَ الاِفْتِقارُ اِلَیهِ فِی کلِّ شی: اولیای الهی دارای سه صفت میباشند؛ به خدا در هر چیزی اعتماد دارند، از هر چیزی بینیاز میباشند و در هر چیزی به خدا نیازمند میباشند.»
📚تفسیر معین، ص 181 -بحار، ج 20، ص 103
✾📚 @Dastan 📚✾
بيشتر آدمهايى كه ديروز از دنيا رفتن
كلى برنامه براى امروزشون داشتن.
از بودن در اين دنيا شكرگزار باش
و از موهبت زندگى استفاده كن.
✾📚 @Dastan 📚✾
:
⭕️ این وصیتنامه را بیستبار بخوانید!
▶️ رهبر معظم انقلاب:
یک جوانِ پُرشورِ مؤمنِ ازجانگذشتهی سبزواری، شهید ناصر باغانی، وصیّتنامه دارد. او یک جوانِ در سنین حدود بیست سال است. جا دارد که انسان آن وصیّتنامهاش را ده بار بخواند، بیست بار بخواند! بنده مکرّر خواندهام.
📝 گزیدهای از وصیتنامه شهید ۱۹ ساله، ناصرالدین باغانی
🔹اینجانب ناصرالدین باغانی بندهی حقیر در درگاه خداوندم. چند جملهای را به رسم وصیت مینگارم:
🔸سخنم را دربارهی عشق آغاز میکنم.
ما را به جرم عشق موأخذه میکنند. گویا نمیدانند که عشق گناه نیست! امّا کدام عشق؟
🔹خداوندا، معبودا، عاشقا، مرا که آفریدی عشق به پستان مادر را به من یاد دادی، امّا بزرگتر شدم و دیگر عشق اولیه مرا ارضاء نمیکرد، پس عشق به پدر ومادر را در من به ودیعت نهادی. مدتی گذشت، دیگر عشق را آموخته بودم امّا به چه چیز عشق ورزیدن را نه!
🔸به دنیا عشق ورزیدم به مال و منال دنیا عشق ورزیدم. به مدرسه عشق ورزیدم. به دانشگاه عشق ورزیدم، امّا همهی اینها بعدِ مدت کمی جای خود را به عشق حقیقی و اصیل داد یعنی عشق به تو. (یَومَ لا یَنْفَعُ مال وَلا بَنُون ) فهمیدم که وقتی شرایط عوض شود یَفِرّالْمرءَ مِنْ اَخیهِ و صاحِبَتهِ و بَنیهِ و اُمّهِ وَاَبیهِ، پس به عشق تو دل بستم.
🔹بعد از چندی که با تو معاشقه کردم یکباره به خود آمدم و دیدم که من کوچکتر از آن هستم که عاشق تو شوم و تو بزرگتر از آن هستی که معشوق من قرار گیری.
🔸فهمیدم در این مدت که فکر میکردم عاشق تو هستم اشتباه میکردهام، این تو بودی که عاشق من بودهای و من را میکشاندهای!
🔹اگر من عاشق تو بودم باید یکسره به دنبال تو میآمدم. ولیکن وقتی توجه میکنم میبینم که گاهی اوقات در دام شیطان افتادهام ولی باز مستقیم آمدهام؛ حال میفهمم که این تو بودهای که به دنبال بندهات بودهای، و هرگاه او صید شیطان شده، تو دام شیطان را پاره کردهای و هر شب به انتظار او نشستهای تا بلکه یک شب او را ببینی.
🔸حالا میفهمم که تو عاشق صادق بندهات هستی، بنده را چه، که عاشق تو بشود؛ عَنقا شکار کرکس نشود دام باز گیر.
🔹آری تو عاشق من بودی و هر شب مرا بیدار میکردی و به انتظار یک صدا از جانب معشوق مینشستی. اما من بدبخت ناز میکردم و شب خلوت را از دست میدادم و میخوابیدم! اما تو دست بر نداشتی و آنقدر به این کار ادامه دادی تا بالاخره منِ گریز پای را به چنگ آوردی و من فکر میکردم که با پای خود آمدهام
🔸وه چه خیال باطلی! این کمند عشق تو بود که به گردن من افتاده بود. مرا که به چنگ آوردی به صحنهی جهادم آوردی، تا به دور از هر گونه هیاهو با من نرد عشق ببازی. من در کار تو حیران بودم و از کرم تو تعجب میکردم.
🔹آخر تو بزرگ بودی و من کوچک؛ تو کریم بودی و من لئیم؛ تو جمیل بودی و من قبیح؛ تو مولا بودی و من شرمنده از این همه احسان تو بودم...
🔻امّا شهادت چیست؟
🔸آن هنگام که رزمندهای مجاهد، بسوی دشمن حق میرود و ملائک به تماشای رزم او مینشینند و شیطان ناله بر میآورد و پای به فرار میگذارد و ناگهان غنچهای میشکفد، آن هنگام را جز شهادت چه نام میتوانیم داد؟
🔹شهادت خلوت عاشق و معشوق است .شهادت تفسیر بردار نیست. ای آنانی که در زندان تن اسیرید، به تفسیر شهادت ننشینید که از درک قصۀ شهادت عاجزید. فقط شهید میتواند شهادت را درک کند.
🔸شهید کسی نیست که ناگهان به خون بغلتد و نام شهید به خود گیرد. شهید در این دنیا قبل از این که به خون بتپد، شهید است. و شما همچنان که شهیدان را در این دنیا نمیتوانید بشناسید و بفهمید، بعد از وصلشان نیز نمیتوانید درکشان کنید. شهید را شهید درک میکند. اگر شهید باشید شهید را میشناسید و گرنه آئینۀ زنگار گرفته، چیزی را منکعس نمیکند که نمیکند.
🔹برخیزید و فکری به حال خود بکنید که شهید به وصال رسیده است و غصه ندارد. شهیدان به حال شما غصه میخورند، و از این در عجبند و حیرت میکنند که چرا به فکر خود نیستید!
🔸به خود آیید و زندان تن را بشکنید. قفس را بشکنید و تا سر کوی یار پرواز کنید و بدانید که برای پرواز ساخته شدهاید نه برای ماندن در قفس! این منزل ویران را رها کنید و به ملک سلیمان در آیید...
✍️وصیت نامه شهید ناصرالدین باغانی
🌷شادی روح همه شهدا مخصوصا این شهید عزیزصلوات بفرستید اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل الفرجهم
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨
♨️♨️ماجرای عنایت امام حسین (ع) به یک جوان از زبان حجت الاسلام عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#مادرانه 🌹
قول دوران کودکی...
در عالم کودکی به مادرم قول دادم که همیشه هیچ کس را بیشتر از او دوست نداشته باشم. مادرم مرا بوسید و گفت: «نمیتوانی عزیزم!»
گفتم: «میتوانم، من تو را از پدرم و خواهر و برادرم بیشتر دوست دارم.»
مادر گفت: «یکی میآید که نمیتوانی مرا بیشتر از او دوست داشته باشی.»
نوجوان که شدم دوستی عزیز داشتم ولی خوب که فکر میکردم مادرم را بیشتر دوست داشتم. معلمی داشتم که شیفتهاش بودم ولی نه به اندازه مادرم. بزرگتر که شدم عاشق شدم. خیال کردم نمیتوانم به قول کودکیام عمل کنم ولی وقتی پیش خودم گفتم: «کدام یک را بیشتر دوست داری؟» باز در ته دلم این مادر بود که انتخاب شد.
سالها گذشت و یکی آمد. یکی که تمام جان من بود. همان روز مادرم با شادمانی خندید و گفت: «دیدی نتوانستی.»
من هر چه فکر کردم او را از مادرم و از تمام دنیا یشتر میخواستم. او با آمدنش سلطان قلب من شده بود. من نمیخواستم و نمیتوانستم به قول دوران کودکیام عمل کنم. آخر من خودم مادر شده بودم!
بسلامتی همه مادرا❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾
#داستان_آموزنده
🔆سرباز مُنفق
🍁معن بن زائده شیبانی کسی بود که در انفاق و جود، در زمانش بسیار معروف بود. او در زمان بنی امیّه با آنها رابطه داشت تا اینکه حکومت بنی امیّه منقرض شد و خلافت به بنیعباس رسید، او از ترس، خود را پنهان کرد. بالاخره اندیشید و صورت خود را مدتی در آفتاب نگه داشت تا رنگش سیاه شود، پس لباسی از پشم پوشید و هیأت خود را تغییر داد و سوار شتری شد و به قصد یکی از دهستانها از بغداد بیرون آمد.
🍁همینکه از دروازهی حرب خارج شد؛ مردی سیاه چهره از سربازان این باب، دنبالش آمد و جلوی شترش را گرفته و گفت: «تو معن بن زائده هستی که خلیفه منصور دوانیقی در جستجوی توست، کجا فرار میکنی؟»
🍁معن گفت: ای مرد! من آن کس نیستم. سرباز گفت: خوب تو را میشناسم. معن هر چه کرد خود را معرفی نکند، نشد. پس گردن بند قیمتی که با خود داشت، به سرباز داد و گفت: «اگر مرا پیش خلیفه ببری، بیش از این جایزه به تو نخواهد داد، گردن بند را بگیر و مرا ندیده حساب کن.»
سرباز سیاه چهره، گردن بند را گرفت و نگاهی کرد و گفت:
🍁راست گفتی، قیمت این رشته چند هزار دینار است؛ بدان حقوق من در هر ماهی بیست درهم میباشد؛ ولی این جواهر را به تو میبخشم و تو را نیز رها میکنم تا بدانی که با انفاق تر و سخاوتمندتر از تو هم پیدا میشود؛ تنها از بخششهای خودت خوشت نیاید.
✨گردن بند را در دست معن گذاشت و در کناری ایستاد و گفت: اکنون هر کجا مایلی برو! معن گفت: مرا شرمنده کردی، ریختن خونم بهتر از این کار بود؛ هر چه اصرار کرد که او جواهر را بگیرد، نپذیرفت معن از او جدا شد و به راه خود ادامه داد.
📚پند تاریخ، ج 4، ص 45 -تاریخ بحیره
🍃🍃پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «دستها بر سه دستهاند: درخواست کننده، دهنده، مُمسک (بخیل)؛ و بهترین دستها، دست دهنده میباشد.»
📚الکافی، ج 4، ص 43
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🔆قُمری عاشق
محی الدّین عربی گوید: پدرم یا عمویم، نمیدانم کدامیک به من خبر داد صیّادی را دیده که قُمری وحشی مادهای را شکار کرده بود. قُمری نر چون دید که آن شکارچی، قمری ماده را سر بریده است، گشتی بر آسمان زد، پرواز کرد و اوج گرفت؛ ما به او مینگریستیم تا جایی که از دیدگان ما پنهان شد. پس دیدیم بالهایش را به یکدیگر گرهزده و خود را در آن پنهان کرد و سرش را از آن بیرون آورد و همچون کینهتوزان، در عشق عزیزش خود را به زمین کوبید و در دم جان داد.
📚فتوحات مکیه، ج 2، ص 347 -آینه سالکان، ص 147
✾📚 @Dastan 📚✾
✨توصیه های اخلاقی آیةالله علامه حسن زاده آملی (مدّظلّه):
❶ با خلق خدا مهربان باش.
❷ ازسخنان ناهنجار گرچه به مزاح باشد برحذرباش. خلاف مگو، گرچه به مطایبت باشد.
❸ از قسم خوردن هم اگر چه به راست، احتراز کن.
❹ چه ایستادهاى دست افتادهگیر و تا مىتوانى نماز را در اول وقت به جاى آر.
انسان بیدار همواره کشیک نفس مىکشد و پاسبان حرم دل است و واردات و صادرات دهان خود را مىپاید و دار هستى را کارخانهاى بزرگ مىیابد که با عمّال بىشمار «و ما یعلم جنود ربک الا هو»
مدثر/31
✾📚 @Dastan 📚✾
تعلقات را کم کنید
زواید را حذف کنید
بنشین و بگو، این نقدار از #امور_مادی برای من کافی است و بیشتر از این، خودم را به بازی نمی گیرم!!
#قناعت پیشه باشید
#طمع به مال دیگران نداشته باشید
💫استاد صمدی آملی
📘معرفت نفس / مجلس ۵۳
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
برای شناختن ﺁﺩﻣﻬﺎ
ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﻋﺠﻠﻪ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ،
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ، ﺫﺍﺕ ﺗﮏ ﺗﮏ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ
ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺸﺎﻥ ﻣﯽ ﺩﻫﺪ
ﻭ ﺗﻮ ﻣﯿﺮﻧﺠﯽ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ
ﻭ ﻗﻀﺎﻭﺗﻬﺎﯼ ﻋﺠﻮﻻﻧﻪ ﯼ ﺯﻭﺩ ﻫﻨﮕﺎﻣﺖ ...
ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﺑﻪ ﺁﺩﻣﻬﺎ ﻧﮕﺎﻩ ﻣﯿﮑﻨﯽ
ﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺁﻧﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﺑﺪ ﻫﺴﺘﻨﺪ،
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﻭ ﺁﻧﻬﺎ ﮐﻪ ﺩﻭﺳﺘﺸﺎﻥ ﺩﺍﺷﺘﯽ
ﻭ ﻓﮑﺮ ﻣﯽ ﮐﺮﺩﯼ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﺩﺳﺘﺖ ﺭﺍ
ﺑﺮﺍﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﺷﺪﻧﺖ ﺍﺯ ﺯﻣﯿﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ
ﺯﻣﯿﻨﺖ ﺯﺩﻩ ﺍﻧﺪ
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻣﺤﮑﻢ
ﮐﻪ ﺻﺪﺍﯼ ﺧﻮﺭﺩ ﺷﺪﻥ ﺍﺳﺘﺨﻮﺍﻧﻬﺎﯾﺖ ﺭﺍ
ﺑﺎ ﺗﻤﺎﻡ ﻭﺟﻮﺩ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﺍﯼ...
ﺁﺩﻣﻬﺎ ﺭﺍ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﻧﮑﻦ
ﺭﻭﺯﮔﺎﺭ ﺑﻬﺘﺮﯾﻦ ﻗﺎﺿﯽ است.
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️🥀❄️
#داستان_آموزنده
🔆اطفال
🍂هرگاه طفلی را برای نامگذاری یا دعا نزد پیامبر صلیالله علیه و آله میآوردند، ایشان نیز برای احترام خانوادهی طفل، او را بر دامن خود مینشاند و گاهی اوقات اتفاق میافتاد که طفل بر دامن ایشان ادرار میکرد.
🍂دیگران که این صحنه را میدیدند بر سر کودک داد میزدند. در این هنگام بود که پیامبر صلیالله علیه و آله میفرمود: با تندی کردن، از ادرار جلوگیری نکنید. ایشان هم طفل را آزاد میگذاشت تا ادرار کند.
🍂دعا و نامگذاری او که تمام میشد و خانواده طفل هم که خوشحال بودند، هیچ آثار ناراحتی در پیامبر صلیالله علیه و آله دیده نمیشد. زمانی که آنها میرفتند، ایشان لباس خود را تطهیر مینمود.
📚مکارم الاخلاق؛ سنن النبی صلیالله علیه و آله، حدیث 67
✨✨امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد: «همانا برایم (در همه کارها) شما اُسوه هستید.»
📚بحارالانوار، ج 20، ص 95
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
🔆امید رستگاری
🍃صالح بن بشر زاهد، نزد مهدی، خلیفهی عبّاسی (م.169) رفته بود. خلیفه تقاضای نصیحت کرد. او گفت: «آیا پیش از تو، عمویت ابوالعبّاس سفّاح و پدرت منصور در این تخت ننشسته بودند؟» گفت: «آری»
🍃صالح گفت: «آیا از کارهایی که انجام میدادند، امیدی برای رستگاریشان میرفت و از کارهایی که نکردند، خوف هلاکت آنها نبود؟» گفت: «درست است.»
🍃گفت: «پس هر چیزی که امید رستگاری آن میرود، آن را بگیر و از هر چیزی که بیم هلاکت در آن است، دوری گزین.»
📚کشکول شیخ بهایی، ص 375
✨✨امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «اندرزها، زدایندهی چرک از جانها و جلا دهندهی دلها هستند.»
📚غررالحکم، ج 2، ص 546
✾📚 @Dastan 📚✾
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
#داستان_آموزنده
🔆امام افسرده شد
🌱ابو بصیر گوید: به امام صادق علیهالسلام عرض کردم: یکی از شیعیان شما به نام عمر که مردی پرهیزگار است، بااینکه دستتنگ بود، پیش عیسی بن اعین آمد و تقاضای کمک کرد.
عیسی گفت: «نزد من زکات هست، ولی به تو نمیدهم؛ زیرا دیدم که گوشت و خرما خریدی و این مقدار خرج اسراف است.»
🌱عمر گفت: «در معاملهای یکدرهم بهرهی من گردید، با یکسوم آن مقداری گوشت و با قسمتی از آن خرما و بقیهاش را برای تأمین سایر احتیاجات خانوادهام به مصرف رساندم.»
امام صادق علیهالسلام از شنیدن این جریان، دست خود را بر پیشانی گذاشت و افسرده شد. پسازآن فرمود:
🌱«خداوند برای تنگدستان سهمیهای در مال ثروتمندان قرار داده است، به مقداری که بتوانند زندگی کنند؛ و اگر آن سهمیه کفایت نمیکرد، بیشتر قرار میداد. ازاینجهت ثروتمندان به مستمندان انفاق کنند به مقداری که تأمین خوراک و پوشاک و ازدواج و صدقه و حج ایشان را بنمایند؛ و نباید سختگیری کنند، بهویژه مثل عمر که از افراد نیکوکار است.»
✾📚 @Dastan 📚✾
🥀🍁🍁🥀🍁🍁🥀🍁🍁🥀
#داستان_آموزنده
🔆نجیب الدّین (م.678)
🌱🍃بزغش شیرازی، از تجّار بود؛ از شام به شیراز آمد و آنجا را وطن قرار داد. شب در خواب دید که امیرالمؤمنین علیهالسلام پیش وی طعامی آورد و با وی بخورد و او را بشارت به فرزندی نجیب و صالح داد. چون فرزندش به دنیا آمد، نام او را علی و لقب او را نجیب الدّین گذاشت.
او به حد کمال رسید. به فقرا محبّت میورزید و با ایشان مینشست، لباسهای فاخر نمیپوشید، غذاهای رنگارنگ نمیخورد، در خانه تنها به سر میبرد و همهی ثروت خود را به فقرا میداد و دربارهی غذا و لباس فاخر به پدرش میگفت: «من لباس زنان نمیپوشم و طعام نازکان نمیخورم.»
📚تاریخ عرفان و عارفان، ص 524
✾📚 @Dastan 📚✾
اگر خواستی تکیه بدهی
نه به چهره ها اعتماد کن
نه به زبانها
اما به دو تا چیز میشود تکیه کرد؛
یکی مرام و مردانگی
و دومی انسانیت
اولی نمک میشناسد ،
دومی هیچ وقت ظلم نمیکند .
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹ازش پرسیدم این چیه سنجاق کردی رو سینه ت ؟
لبخند زد و گفت :
این باطریه
نباشه قلبم کار نمیکنه
🌹شهیدمدافع حرم هادی ذوالفقاری/صلوات
✾📚 @Dastan 📚✾