eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.6هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🔆دوای حریص، خاک گور ⚡️سعدی گوید: شنیدم بازرگانی صد و پنجاه شتر بار داشت و چهل غلام خدمتکار که شهر به شهر برای تجارت حرکت می‌کرد. یک شب در جزیره‌ی کیش مرا به حجره‌ی خود دعوت کرد. به حجره‌اش رفتم، از آغاز شب تا صبح آرامش نداشت، مکرّر پریشان‌گویی می‌کرد و می‌گفت: ⚡️فلان انبارم در ترکستان است و فلان کالایم در هندوستان، این قباله و سند فلان زمین می‌باشد و فلان چیز در گرو فلان جنس است، فلان کس ضامن فلان وام است، در آن اندیشه‌ام که به اسکندریّه بروم که هوای خوش دارد، ولی دریای مدیترانه طوفانی است. ای سعدی! سفر دیگری در پیش دارم، اگر آن را انجام دهم، باقی‌مانده‌ی عمر گوشه‌نشین گردم و دیگر به سفر نروم. ⚡️پرسیدم: آن کدام سفر است که بعدازآن ترک سفر می‌کنی و گوشه‌نشین می‌شوی؟ ⚡️در پاسخ گفت: می‌خواهم گوگرد ایرانی را به چین ببرم که شنیده‌ام این کالا در چین بهای گران دارد و از چین کاسه چینی بخرم و به روم ببرم و در روم حریر نیک رومی بخرم و به هند ببرم و در هند فولاد هندی بخرم و به شهر حلب (سوریه) ببرم و در آنجا شیشه و آینه حلبی بخرم و به یمن ببرم و ازآنجا لباس یمانی بخرم و به پارس (ایران) بیاورم؛ بعدازآن تجارت را ترک کنم و در دکّانی بنشینم؛ و این‌گونه اندیشه‌های دیوانه‌وار را آن‌قدر به زبان آورد که خسته شد و دیگر تاب گفتار نداشت. در پایان گفت: ای سعدی! تو هم سخنی ازآنچه دیده‌ای و شنیده‌ای بگو؛ گفتم: آن را خبر داری که در دورترین جا از سرزمین غور (میان هرات و غزنه) بازرگان قافله‌سالاری از پشت مرکَب بر زمین افتاد، یکی گفت: ✨✨چشم‌تنگ و حریص دنیاپرست را تنها دو چیز پر می‌کند: یا قناعت یا خاک گور. 📚(حکایت‌های گلستان، ص 166) ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃 🔆آفرین 🌴مرد مؤمنی خدمت موسی بن جعفر علیه‌السلام رسید و درخواست کمک کرد. حضرت خندید و فرمود: «مسئله‌ای می‌پرسم، اگر خوب جواب دادی، ده برابر آنچه خواستی به تو عطا می‌کنم.» عرض کرد: «بپرسید!» 🌴فرمود: «هرگاه به تو بگویند چه چیزی تمنّا می‌کنی، چه می‌گویی؟» گفت: «مرا تقیّه‌ی در دین و قضای حقوق برادران مؤمن روزی فرماید.» 🌴فرمود: «چرا ولایت ما را نمی‌خواهی؟» عرض کرد: «این را خدا به من داده ولیکن آن را عطا نفرموده. بر آن نعمت شکر می‌کنم و آنچه نداده از تقیّه و قضای حقوق برادران را از خدا مسئلت می‌کنم.» 🌴حضرت علیه‌السلام فرمود: «آفرین!» و دو هزار درهم به او داد تا با آن تجارت کند. 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 189 -منتهی الآمال) ✾📚 @Dastan 📚✾
💢حجت الاسلام رنجبر : 🔸 هیچ پرنده ای با بار سنگین اوج نمی گیرد ؛ 🔹 کینه ای اگر به دل داشته باشی ، سنگینی ! 🎁 ببخش دیگران را ، و خود را رها کن ! ✾📚 @Dastan 📚✾
شخصی تعریف میکرد: یه همکارداشتم سربرج که حقوق میگرفت تا15روزماه سیگار برگ میکشید، بهترین غذای بیرون میخورد و نیمی از ماه رو غذا ی ساده از خونه می آورد، موقعی که خواستم انتقالی بگیرم کنارش نشستم گفتم تا کی به این وضع ادامه میدی ؟ باتعجب گفت: کدوم وضع! گفتم زندگی نیمی اشرافی نیمی گدایی...!! به چشمام خیره شد وگفت: تاحالا سیگار برگ کشیدی؟ گفتم نه! گفت: تا حالا تاکسی دربست رفتی؟ گفتم نه! گفت: تا حالا به یک کنسرت عالی رفته ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا غذای فرانسوی خورده ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا تمام پولتو برای کسی که دوستش داری هدیه خریدی تاخوشحالش کنی؟ گفتم نه! گفت: اصلا عاشق بوده ای؟ گفتم نه! گفت: تاحالا یک هفته از شهر بیرون رفته ای؟ گفتم نه! گفت اصلا زندگی کرده ای؟ با درماندگی گفتم اره... نه... نمی دونم...!! همین طور نگاهم میکرد نگاهی تحقیر آمیز...!! اما حالا که نگاهش میکردم برایم جذاب بود... موقع خداحافظی تکه کیک خامه ای در دست داشت تعارفم کرد و یه جمله بهم گفت که مسیر زندگیم را عوض کرد... او پرسید: میدونی تا کی زنده ای ، گفتم نه! گفت: پس سعی کن دست کم نیمی از ماه را زندگی کنی..!! ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃 🔆قلب عمّار 🌻دشمنان و مشرکین در صدر اسلام، پدر و مادر عمّار به نام یاسر و سمیّه را شکنجه داده تا آن‌ها از اسلام دور کنند، ولی هر دو را کشتند. امّا عمّار خواسته‌های دشمنان را به تقیّه به زبان جاری کرد و قلباً در ایمان محکم بود. 🌻به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم گفتند: «عمّار کافر شده است!» پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم فرمود: «عمّار از سر تا قدمش مملو از ایمان است و ایمانش با گوشت و خونش آمیخته است.» عمّار با دیده‌ی گریان خدمت پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم آمد و عرض کرد: «هلاک شدم، زیرا از من دست نکشیدند تا آن‌که با زبان، به شما جسارت و خدایان آن‌ها را به خوبی یاد کردم.» 🌻پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم با دست مبارک، اشک از چشمان عمّار پاک کرد و فرمود: «اگر دوباره از تو خواستند که چنین کلماتی را بگویی، باز هم بگو!» سپس آیه‌ی 106 سوره‌ی نحل درباره‌ی عمّار نازل شد: «اِلّا مَن اَکرَه وَ قَلبُهُ مُطمَئِنُ بِالایمانِ: کیست آن که پس از ایمان، کافر گردد و دلش بر ایمان استوار باشد.» 📚(شاگردان مکتب ائمه علیهم السّلام، ج 5، ص 8 -الغدیر، ج 9، ص 23) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅 🔆رخصت، فضیلت 🔸مسیلمه کذّاب، دو نفر از اصحاب پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را گرفت. به یکی از آن دو گفت: «آیا به رسالت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلّم گواهی می‌دهی؟» گفت: «آری!» گفت: «به رسالت من گواهی می‌دهی؟» 🔸گفت: «آری!» پس او را رها کرد. از نفر دوّم پرسید: «به رسالت من گواهی می‌دهی؟» 🔸گفت: «من کر هستم و نمی‌شنوم.» و سه مرتبه پرسش را تکرار کرد و جواب، همان شنید. مسیلمه گردن دوّمی را زد. 🔸این خبر به پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رسید، پس فرمود: «اوّلی، رخصت خدایی را قبول کرد و تقیّه نموده و باکی بر او نیست و دومّی که کشته شد از روی صدق و یقین بوده و فضیلت نصیبش گشت، پس برای او گوارا باد.» 📚(نمونه معارف، ج 3، ص 188 -مجمع‌البیان، ذیل آیه‌ی 28 سوره‌ی بقره) ✨✨🍃امام باقر علیه‌السلام فرمود: «تقیه در هر چیز که فرزند آدم بدان مضطر شد، هرآینه خداوند برایش حلال می‌کند.» 📚(اصول کافی، ج 2، ص 175) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سرنوشت شوم ابراهیم‌ها 🌾ابراهیم بم مهدی، هم‌صحبت مأمون خلیفه‌ی عباسی شد. شبی مهتابی، مأمون با او بر روی کشتی، کنار دجله نشسته بودند. مأمون پرسید: «بهترین اسم کدام است؟» 🌾گفت: «اوّل، محمّد، اسم پیامبر صلی‌الله علیه و آله بعد نام خلیفه، مأمون» پرسید: «بدترین اسم کدام است؟» 🌾گفت: «ابراهیم.» خلیفه گفت: «نام پیامبری است؟» 🌾گفت: «چون پدرش آزر این نام را بر وی نمود، نمرود آتشی افروخت و او را درون آتش انداخت.» 🌾گفت: «ابراهیم، پسر پیامبر صلی‌الله علیه و آله چطور؟» 🌾گفت: «به جهت شومی تقدیرش، هفده ماه بیشتر در دنیا زندگی نکرد.» گفت: «چه گویی در حق ابراهیم امام که از بنی العباس بود؟» 🌾گفت: «به جهت اسمش، مروان حمار او را گرفت و سرش را کوره‌ی آهک گذاشت تا مُرد.» «اسم من ابراهیم است. ادعای خلافت کردم و از ترس شما شش ماه پنهان بودم. شما مرا با لباس زنانه دستگیر کردی و سه شبانه‌روز سر چهارراهی نگه داشتی تا مردم مرا با این لباس ببینند که این‌همه صدمه از تو دیدم.» در این هنگام ملاح کشتی صدا زد: «ای ابراهیم! ای فلان فلان شده! باد می‌آید، ریسمان‌های کشتی را محکم ببند.» ابراهیم گفت: «خلیفه شنیدی؟ این هم شاهدی از غیب.» 📚(جامع النورین، ص 106) ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅 🔆انگشتر گم شد ⚡️پیامبر اسلام صلی‌الله علیه و آله و سلّم انگشتری داشت که در نگین آن نوشته شده بود: محمّدٌ رسول‌الله. پیامبر زیر نامه‌هایی را که برای شاهان می‌فرستاد، با همان انگشتر مُهر می‌نمود. ⚡️هنگامی‌که پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم رحلت کرد، انگشتر به دست همسرش عایشه افتاد و او آن را ابوبکر داد. ابوبکر گاهی زیر نامه‌هایش را با آن مهر می‌کرد؛ بعد از ابوبکر انگشتر به عمر رسید و او گاهی به‌عنوان مهر بر نامه‌ها استفاده می‌کرد. ⚡️عمر وقتی‌که به ضربت ابو لؤلؤ در بستر مرگ افتاد، آن را به دخترش حفصه داد تا هر کس خلیفه شد، آن انگشتر را به او بدهد. ⚡️پس از او عثمان خلیفه شد و انگشتر به او رسید. عثمان هم گاهی از آن استفاده می‌کرد. تا این‌که در سال هفتم خلافت، در کنار چاهی که خودش حفر کرده بود و نام آن «اریس» بود، نشست بود و آن انگشتر را از این دست به آن دست می‌کرد؛ که ناگهان انگشتر به چاه افتاد و او غمگین شد. پس دستور داد همه‌ی آب آن چاه را کشیدند و هر چه جستجو کردند، آن انگشتر پیدا نشد. ⚡️عثمان گم شدن انگشتر را به فال بد گرفت و از آن پس ضعف در دولت او شروع شد و ادامه یافت تا منقرض گردید. 📚(البدایه و النهایه، جلد 5، ص 356) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🦋کسی که به خدا ایمان دارد از بند ترس رهاست ؛ زیرا ترس فرزند بی ایمانی و منشا پایدار تنش و تشویش است کسی که خلقت خداوند را باور کرده و ایمان دارد که خداوندی که او را از هیچ آفریده و نیرومند ساخته، همه چیز در دستان اوست و پروردگار هر دو جهان است و خوبی هر دو دنیا را برای او می‌خواهد، همیشه آرام است. او خالق دانا و توانایی دارد که هر لحظه او را می‌بیند و توانایی حل تمامی مشکلات را دارد.... 🦋اللَّهُ الَّذِي خَلَقَكُم مِّن ضَعْفٍ ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ ضَعْفٍ قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِن بَعْدِ قُوَّةٍ ضَعْفًا وَشَيْبَةً يَخْلُقُ مَا يَشَاءُ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْقَدِيرُ ﺧﺪﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﺁﻓﺮﻳﺪ ، ﺳﭙﺲ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻗﺪﺭﺕ ﻭ ﻧﻴﺮﻭ ﺩﺍﺩ ، ﺁﻥ ﮔﺎﻩ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻧﻴﺮﻭﻣﻨﺪﻱ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﻳﻲ ، ﻧﺎﺗﻮﺍﻧﻲ ﻭ ﭘﻴﺮﻱ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ ; ﻫﺮﭼﻪ ﺑﺨﻮﺍﻫﺪ ﻣﻰ ﺁﻓﺮﻳﻨﺪ ﻭ ﺍﻭ ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﺗﻮﺍﻧﺎﺳﺖ .(٥٤) سوره روم🦋 ┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷خاکریزها از بس گلوله خورده بود دیگر جان‌پناه حساب نمی‌شد، فرمانده دستور داده بود که هر بسیجی یک گودال برای سنگر خود داخل خاکریز بزند. بچه‌ها سخت مشغول کندن بودند و گرمای ۵۰ درجه عرق همه را درآورده بود. ظهر بود و همه منتظر مسئول تداراک بودند تا جیره غذایی خود را بگیرند. یک بسیجی لاغر اندام گونی بزرگی را گذاشته بود روی دوشش و توی سنگرها جیره پخش می‌کرد. بدون این‌که حرفی بزند، سرش پایین بود و به.... 🌷و به سرعت سنگرها را با قدم‌های بلندش پشت سر می‌گذاشت. بچه‌ها هم با او شوخی می‌کردند و هر کسی یک چیزی بارش می‌کرد: - اخوی دیر اومدی؟! - برادر می‌خوای بکُشیمون از گُشنگی؟ - عزیز جان! حالا دیگه اول می‌ری سنگر فرماندهی برای خودشیرینی؟ گونی بزرگ بود و سرِ آن بنده‌ی خدا پایین. کارش که تمام شد، گونی را که زمین گذاشت، همه شناختنش. او کسی نبود جز (شهید) محمود کاوه، فرمانده‌ی لشکر!!! 🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید سردار محمود کاوه ✾📚 @Dastan 📚✾