#داستان_آموزنده
🔆 یکسوّم اهل بهشت
🌾در یکی از شبها که مردم در حال حرکت بهسوی میدان جنگ بنی مصطلق بودند، پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم مردم را صدا زد و آنها را متوقف نمود.
🌾مسلمین گرداگرد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم حلقه زدند. حضرتش آیات اوّل و دوّم سورهی حج را که همان لحظه نازل شده بود، برای آنها قرائت نمود:
🌾ای مردم! از پروردگارتان بترسید که زلزلهی رستاخیز امر عظیمی است، روزی که آن را میبینند، هر مادر شیردهی، کودک شیرخوارش را فراموش میکند و هر بارداری جنین خود را بر زمین مینهد، مردم را مست میبینی، درحالیکه مست نیستند؛ ولی عذاب خدا شدید است.
🌾صدای گریه از مردم بلند شد و در آن شب مسلمانها بسیار گریستند، هنگام صبح بهقدری نسبت به دنیا و زندگی دنیایی بیاعتنا شده بودند که حتّی زین به روی مرکبها ننهادند و خیمهای برپا نساختند!
🌾گروهی گریه میکردند، گروهی نشسته و در فکر فرورفته بودند. پیامبر فرمود: «آیا میدانید روز قیامت چه روزی است؟» عرض کردند: خدا و پیامبرش آگاهتر است. فرمود:
🌾«روزی است که از هر هزار نفر 999 نفر بهسوی دوزخ روان میشوند و تنها یک نفر بهسوی بهشت میرود!»
🌾این امر بر مسلمانها سخت آمد و به شدّت گریستند و عرض کردند پس چه کسی نجات خواهد یافت؟
🌾 پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: گنهکارانی غیر از شما هستند که اکثریت را تشکیل میدهند، من امیدوارم شما حداقل یکچهارم اهل بهشت باشید و مسلمانان تکبیر گفتند.
🌾بعد فرمود: «امیدوارم یکسوم اهل بهشت از شما باشد، چراکه اهل بهشت صدوبیست صنف هستند که هشتاد صنف (هشتاد صنف یعنی دوسوّم) آنها از امّت من هستند.
📚داستانهای تفسیر نمونه، 189
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عبدالسلام ولیّ الله!!
🍂یک زاهد نمای تو خالی که مذهب شیعه ر انداشت؛ کارش به جایی رسید که مریدانش روی پرچمها نوشتند: «لا اله الّا الله، محمّد رسول الله، شیخ عبدالسلام ولی الله.»
یکی از مریدانش به زن خود که شیعه بود، گفت: خوب است مرید عبدالسلام شوی و از مذهب خود دست برداری.
🍂زن چون قبلاً شنیده بود که عبدالسلام در نماز چخ چخ میگفت. وقتی مریدانش علّت این امر را پرسیدند، گفت: در (بصره) در حال نماز بودم، که مشاهده کردم در مکّه، سگی میخواست وارد مسجدالحرام بشود، چخ چخ گفتم تا وارد خانه خدا نشود. زن به شوهرش گفت: او را با جمعی به مهمانی دعوت کن. مرد این کار را انجام داد و او را با جمعی برای مهمانی دعوت کرد.
🍂وقتی سفره انداختند، همسر آن مرد برای هر نفر مرغ بریانی گذاشت، ولی مرغ عبدالسلام را زیر برنج نهان کرد.
🍂عبدالسلام چون دید برای همه مرغ گذاشتند و برای او مرغی نیست، عصبانی شد و گفت: چرا قصد توهین دارید؟
🍂زن گفت: تو در بصره ادّعا میکنی سگی را که میخواست در مکّه وارد مسجدالحرام شود، دیدی و چخ چخ کردی. و این همه مسافت دور را میبینی، چطور مرغ زیر برنج خودت را نمیبینی؟! او از جا حرکت کرد و گفت: این رافضه خبیثه است. سپس از مجلس مهمانی بیرون رفت.
📚راهنمای سعادت، ج 3، ص 547
#بدعت
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹 #پندانه
🔴 ای انسان تکبروغرورت برای چیست
نخست «نطفه» بىارزشى بودید، چیزى نگذشت که شما را به صورت «علقه» و از آن پس به صورت «مضغه» در آورد، سپس شکل و اندام انسانى به شما داد، بعد لباس حیات در اندام شما پوشانید، و به شما روح و حس و حرکت داد، همین گونه مراحل مختلف جنینى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهادید، تا به صورت انسانى کامل از مادر متولد شدید، باز اطوار حیات و اشکال مختلف زندگى ادامه یافت، شما همیشه تحت ربوبیت او قرار دارید، و دائماً نو مى شوید، و آفرینش جدیدى مى یابید، چگونه در برابر آستان با عظمت خالق خود سر تعظیم فرود نمىآورید؟
قَالَ قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام:
«عَجِبْتُ لِابْنِ آدَمَ أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ وَ هُوَ قَائِمٌ بَيْنَهُمَا وِعَاءً لِلْغَائِطِ ثُمَّ يَتَكَبَّر»
از فرزند آدم در شگفتم، ابتدايش نطفه و پايانش مردارى بدبو، و بين ابتدا و پايانش ظرف نجاست است، آنگاه تكبر مى ورزد!
📚 وسائل الشيعة/ج1/ص ۳۳۴
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷شهید ابراهیم علیمعصومی🌷
ولادت: ۱۳۳۷/۱۰/۰۲
محل تولد: همدان
شهادت: ۱۳۶۲/۸/۱۳
مـحل شهادت: پنجوین، عملیات والفجر۴
فرمانده گردان کمیل
▫️فرازی از وصیتنامه
ای برادران و خواهران و ای یاران با وفای امام زمان(عج) امیدوارم که دنیای ابدی آخرت را به این دو روز زودگذر دنیا نفروشیم و با اطاعت از خدا و رسول و ائمه که نور هدایت بشر از جانب خدا هستند و اطاعت از رهبری آگاهانه حسین زمان که پیروزی ما فقط در گروی عمل کردن مو به موی دستور ایشان است، بتوانیم انشاءالله در آخرت در صف محمد و آلش قرار بگیریم و از شفاعت آنان که آبرومندان پیشگاه خداوند هستند محروم نشویم.
❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّللِوَلیِّڪَالفَرَج❤️
✾📚 @Dastan 📚✾
12.52M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 ماجرای زندگی عجیبترین تجربهگری که عباس موزون ۶ سال تلاش کرد که او را به برنامه زندگی پس از زندگی بیاورد ولی نشد.
ای جانم حسین
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه ❤️🌹
سخنانی زیبا برای لحظه ای تفکر و اندیشیدن
✨هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دوبار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است.
✨به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل در آیید :
گذشته تان ، مردم و پول
✨هرگز برای کسی که شما را اذیت میکند گریه نکنید... درعوض لبخند بزنید و به او بگویید ممنون بخاطر اینکه به من فرصت دادی تا کسی بهتر از تو را پیدا کنم
✨همیشه دنبال افرادی که کمترین اهمیت را در زندگی به ما میدهند می دویم چرا به اینکار پایان ندهیم و اطرافمان رانگاه نکنیم تا ببینیم چه کسانی دنبال ما می دوند؟
✨اگر خدا دعاهای شما را مستجاب کند، ایمانتان را افزایش داده ، اگر با تاخیر مستجاب کند صبرتان را زیاد کرده و اگر مستجاب نکند چیز بهتری برایتان در نظر دارد
✨یک فرد موفق کسی است که بتواند از آجرهایی که دیگران به طرفش پرتاپ کرده اند، ساختمانی محکم بنا کند
✨هرگز افسوس پیرشدن را نخورید چرا که افراد بسیاری از این امتیاز محروم مانده اند !
✨زیبایی به معنای صورت زیبا داشتن نیست، بلکه به معنای داشتن ذهن، قلب و روح زیبا
✾📚 @Dastan 📚✾
🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺🌱🌺
#داستان_آموزنده
🔆فتح المبین
🌾محیالدین عربی گوید: در سال 591 قمری در شهر فارس بودم و لشکر اسلام برای جنگ با دشمنان به اندلس رهسپار شده بود. مردی از مردان الهی را دیدم و از او دربارهی این جنگ بزرگ اسلام و کفار پرسش کردم. فرمود: «خدا در قرآن برای پیروزی این جنگ به پیامبرش وعده داده است که فرمود:
🌾«اِنّا فَتَحنا لَکَ فَتحاً مُبیناً؛ برای تو پیروزی آشکار خواهیم ساخت.»*
موضع بشارت فتحاً مبیناً بدون تکرار الف به ابجد 591 میشود. پس به اُندلس رفتم تا اینکه خداوند، لشکر مسلمین را نصرت داد و شهرهای بسیاری فتح شد.
📚فتوحات مکیه، ج 4، ص 220 -هزار و یک حکایت قرآنی، ص 234
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱
🔆#زيارت_عاشورا و #برطرف_شدن_دشواريها
⚡️يكى از علماى معروف شهر اصفهان در يادداشتهاى خود مى گويد: يكى از شبها در خواب به من الهام شد تا به فرد محترمى از اهالى شهر اصفهان كه نام او را نياورده مبلغ 45000 تومان بدهم ، و در صبح روز دوم در انجام آنچه در خواب به من دستور داده شده بود متحير شدم كه آيا آنچه را كه در خواب درك نموده بودم صحيح بوده يا خير، از مقدار اندوخته خود نيز بى خبر بودم . وقتى آنها را شمردم 45000 تومان بود به دكان آن مرد محترم رفتم (من او را مى شناختم وى صاحب دكان كوچكى بود) آنجا دو نفر را در مقابل دكانش ديدم در اولين فرصتى كه يافتم به صاحب دكان گفتم :
⚡️ با تو كارى دارم ، تقاضا دارم با من به مكانى بيايى و سريع باز گرديم ، او را به مسجد النبى واقع درخيابان ((جى )) بردم . كارگران و بنايان در مسجد مشغول تعمير بودند، در يكى از گوشه هاى مسجد رو به قبله نشستيم ، به او گفتم : به من امر شده غم و غصه و مشكلى را كه هم اكنون در آن به سر مى برى از تو برطرف كنم ، از تو مى خواهم مشكلت را برايم بازگو كنى ، به او بسيار اصرار كردم ، ليكن از گفتن سرباز زد، سرانجام مبلغ را به وى دادم ، ولى مقدار آن را به او نگفتم ، مرد گريان شد و گفت : من مبلغ 45000 تومان مقروضم ، نذر كردم هر روز صبح به مدت چهل روز بعد از نماز صبح زيارت عاشورا بخوانم ، و امروز آخرين آن را خواندم .
📚زيارت عاشورا و داستانهاى شگفت آن ، ص ۳۰
✾📚 @Dastan 📚✾
#آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
آیت الله خوانساری به من می فرمودند دارم میرم،دستم خالیه،امیدم فقط به این عملم هست که جای روضه بوده می رفتم می نشستم و گریه می کردم
#امام_حسین_علیه_السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
حالا که خوب نگاه میکنم میبینم من آدم خوشبختی بودهام، بسیار خوشبخت.
من بدون در نظر گرفتن نظرات آدمهای دیگر، کارهایی که دوست داشتهام را کردهام و مسیرهایی که میخواستهام را رفتهام.
من جوری زیستهام که خودم دوست داشتهام و بیرون زده ام از تمام قابها...
من از روزی که یادم هست به تمام اجبارها پشت کرده ام و خط باطل کشیدهام روی تمام حصارها.
من از روزی که یادم هست، سرکش و گستاخ بودهام در مقابل کسانی که میخواستهاند طرز فکر و نقطهی امن خودشان را به من تحمیل کنند.
من از روزی که یادم هست،
در حال عبور بودهام، از مکانها،
محدودیتها، آدمها...
از روزی که یادم هست تلاش کرده ام؛ برای بهتر زیستن، بهتر بودن، بهتر شدن... من همیشه در تکاپو بوده ام برای رسیدن به آرزوهایی که محال می پنداشتهام و در حال گریز بودهام از کسانی که دغدغهشان چیدن بالهای خیالی پرواز من بوده.
من آدم های خوب زیادی را شناختهام و آدمهای خوب زیادی را دوست داشتهام.
من از آجر رنج هایم پله ساخته ام و با ساده ترین اتفاقات و جزئیات، دلخوشیهای کوچک و امنی پسانداز کردهام برای خودم.
من تلاش کردهام کسی باشم که بعد از من بگویند؛ هیچ چیز حریفِ این آدم نشد،
که شکستناپذیرترین بود و خوشبخت ترین!
من از روزی که یادم هست؛ خوشبختم
✾📚 @Dastan 📚✾
آدمیان؛
به لبخندی
که بر لب می نشانند
و به احساسِ خوبی
که برجا می نهند
و به دردی که از
یکدیگر می کاهند،
می ارزند!
و ما بودنشان را می خواهیم؛
چون وجودشان
زمین را زیباتر میکند...
◕‿◕
🌙🌙🌙شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾