📚 داستان های آموزنده 📚
❤️✅❤️ #علامه_جعفری و زیباترین دختر دنیا 🔸از علامه جعفری می پرسند چی شد كه به این #كمالات رسیدی ؟! ا
#ادامه_داستان
#علامه_جعفری و زیباترین دختر دنیا
قسمت اول 👇
https://eitaa.com/Dastan/2053
👸 گفت آقایان واقعیت را بگویید
جا نماز آب نکشید
عجله نکنید
درست جواب دهید.
اول کاغذ را مدیر مدرسه گرفت و نگاه کرد و خطاب به پسرش که در کنارش نشسته بود با لهجه اصفهانی گفت : سید محمد! ما یک چیزی بگوئیم نری به مادرت بگوئی ها؟
😍معلوم شد نظر آقا چیست؟
شاگرد اول ما نمره اش را گرفت!
همه زدند زیر خنده.
🔸کاغذ را به دومی دادند.
نگاهی به عکس کرد و گفت:
آقا شیخ علی، اختیار داری، وقتی آقا (مدیر مدرسه) اینطور فرمودند مگر ما قدرت داریم که خلافش را بگوئیم.
🔹آقا فرمودند دیگه!
در هر کلام حضار، خنده راه می افتاد.
🔸نفر سوم گفت : آقا شیخ حیدر این روایت از امام علی علیه السلام معروف است که فرموده اند:
« یا حارث حمدانی من یمت یرنی »
(ای حارث حمدانی هر کی بمیرد مرا ملاقات می کند)
پس ما انشاالله در موقعش جمال علی علیه السلام را ملاقات می کنیم!
باز هم همه زدند زیر خنده
خوب سر ذوق بودند.
🔹واقعا سوال مشکلی بود.
یکی از آقایان گفت :
آقا شیخ حیدر گفتی زیارت آقا مستحبی است؟
گفتی آن هم شرعی صد در صد؟
🔸آقا شیخ حیدر گفت : بلی
گفت: والله چه عرض کنم (باز هم خنده حضار )
❤️نفر پنجم من بودم.
این کاغذ را دادند دست من.
دیدم که نمی توانم نگاه کنم، کاغذ را رد کردم به نفر بعدی، گفتم:
من یک لحظه دیدار علی (ع) را به هزاران سال زناشویی با این زن نمی دهم.
یک وقت دیدم یک حالت خیلی عجیبی دست داد.
⚜تا آن وقت همچو حالتی ندیده بودم.
شبیه به خواب و بیهوشی بلند شدم.
اول شب قلب الاسد وارد حجره ام شدم، حالت غیر عادی، حجره رو به مشرق دیگر نفهمیدم، یکبار به حالتی دست یافتم.
یک دفعه دیدم یک اتاق بزرگی است یک آقایی نشسته در صدر مجلس، تمام علامات و قیافه ای که شیعه و سنی درباره امام علی علیه السلام نوشته در این مرد موجود است.
⚜یک جوانی پیش من در سمت راستم نشسته بود.
پرسیدم این آقا کیست؟
گفت : این آقا خود علی مرتضی امیرالمومنین علیه السلام است
من سیر او را نگاه کردم.
✅آمدم بیرون، رفتم همان جلسه، کاغذ رسیده دست نفر نهم یا دهم،
رنگم پریده بود.
نمی دانم شاید مرحوم شمس آبادی بود خطاب به من گفت :
آقا شیخ محمد تقی شما کجا رفتید و آمدید؟
❣نمی خواستم ماجرا را بگویم، اگر بگم عیششون بهم می خوره، اصرار کردند و من بالاخره قضیه را گفتم و ماجرا را شرح دادم، خیلی منقلب شدند.
⚠️خدا رحمت کند آقا سید اسماعیل (مدیر مدرسه) را خطاب به آقا شیخ حیدر گفت:
آقا دیگر از این شوخی ها نکن، ما را بد آزمایش کردی.
این از خاطرات بزرگ زندگی من است.
📙ازکتاب داستانهای علما
https://eitaa.com/Dastan/2053
✅📝روزی زنی با شوهرش غذا میخورد.
فقیری درب خانه را زد.
زن بلند شد و دید که فقیر است.
غذایی برداشت تا به او بدهد.
شوهرش گفت: کیست؟
زن جواب داد: فقیر است برایش غذا میبرم.
شوهرش مانع شد تا اینکه جر و بحثشان بالا گرفت و کارشان به طلاق کشید.
سالیان سال گذشت و زن، شوهر دیگری گرفت. روزی با شوهر دومش غذا میخورد
که فقیری در خانه را زد مرد در را باز کرد.
دید که فقیری است که نیاز به غذا دارد.
به خانه برگشت و گفت: ای زن غذایی برای فقیر ببر.
زن فورا بلند شد و غذا را برد
اما
زن با چشمانی پر از اشک برگشت.
شوهرش گفت چه شده ای زن.
زن گفت: این فقیر که در خانه آمده شوهر قبلی من است.
مرد زنش را در آغوش گرفت و سپس رو به او کرد و گفت: من هم همان فقیری هستم که آن روز به در خانه شوهرت آمدم.
هیچ گاه زمانه را دست کم نگیریم
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌹معجزه استغفار
🌼شخصی خدمتِ امام رضا(علیه السلام) آمد و از «خشکسالی» شکایت کرد.
حضرت در بیان راهِ چاره فرمودند: «استغفار کن».
🌼شخص دیگری به پیشگاه حضرت آمد و از «فقر و ناداری» شکایت کرد. حضرتش فرمودند: «استغفار کن»
🌼فرد سومی به محضرش شرفیاب شد و از حضرت خواست تا دعایی فرماید که خداوند پسری به او عطا فرماید.
حضرت، به او فرمودند: «استغفار کن»
🌼حاضران باتعجّب پرسیدند: سه نفر با سه خواسته متفاوت، خدمتِ شما آمدند و شما همه را به «استغفار» توصیه فرمودید؟!
🌼فرمود: من این توصیه را از خود نگفتم.
همانا در این توصیه از کلامِ خداوند الهام گرفتم و آن گاه این آیات سوره نوح را تلاوت فرمودند:
🌼«اِستَغفروا ربَّکم اِنَّه کانَ غَفّاراً یرسِلِ السَّماءَ علیکُم مِدراراً ویمدِدکُم بِاَموال وبنین وَیجعَل لَکُم جَنّاتٍ ویجعَل لکم اَنهاراً؛
از پروردگار خود آمرزش بخواهید که او بسیار آمرزنده است؛ تا باران های مفید و پر برکت را از آسمان بر شما پیوسته دارد و شما را با مال بسیار و فرزندان متعدّد یاری رساند و باغ های خرّم و نهرهای جاری به شما عطا فرماید.
📗مجمع البیان، ذیل تفسیر آیه 12 10 سوره نوح
#حکایت
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴گریه شدید امام صادق علیه السلام !
⬅️گریه و ناراحتی شدید امام صادق علیه السلام برای مومنین در زمان غیبت امام مهدی عج الله تعالی فرجه الشریف!
📌سدير صيرفى مى گويد:
من با سه نفر از صحابه محضر مولای ما حضرت امام صادق صلوات الله علیه رسيديم، ديديم آن بزرگوار بر روى خاك نشسته و مانند شیدای #داغدیدهی جگر سوخته #گريه مى كرد.
آثار حزن و اندوه از چهره اش نمايان است و اشك، كاسه چشمهايش را پر كرده بود و چنين مى فرمود:
آقای من (خطاب به امام عصر عجل الله تعالی فرجه) غيبت تو خوابم را گرفته و خوابگاهم را بر من تنگ كرده و آرامشم را از دلم ربوده .
⬅️ آقاى من #غيبت تو مصيبتم را به مصيبتهاى دردناك ابدى پيوسته است.
گفتم :خدا ديدگانت را نگرياند اى فرزند بهترين مخلوق ! براى چه اين چنين گريانى و ازديده اشك مى بارى ؟
چه پيش آمدى رخ داده كه اين گونه اشك مى ريزى ؟
📌حضرت آه دردناكى كشيد و با تعجب فرمود: واى بر شما، سحرگاه امروز به كتاب جفر نگاه مى كردم و آن كتابى است كه علم منايا و بلايا و آنچه تا روز قيامت واقع شده و مى شود در آن نوشته شده، درباره تولد #غائب ما و غيبت و طول عمر او دقت كردم
همچنين دقت كردم درگرفتارى #مؤمنان آن زمان و شك و ترديدها كه به خاطر طول غيبت او كه در دلهايشان پيدا مى شود و در نتيجه بيشتر آن ها از دين خارج مى شوند و ريسمان اسلام را از گردن برمى دارند....
اينها باعث #گريه من شده است
📙كمال الدين و تمام النعمة ؛ ج2 ؛ ص352
•✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷⚜✨⚜✨⚜✨⚜🌷
⭕️ روایتی تکان دهنده...
🔆 امام کاظم فرمودند: کسیکه برادر مؤمنش برای حاجتی به نزدش بیاید، این رحمتی است از جانب خدا که به سوی او فرستاده است؛ پس اگر قبول کرده و حاجتش را برآورده کند به ولایت ما پیوسته است، و آن هم به ولایت خدا متصل است.
🔹 و اگر رد کرده و حاجت مؤمن را برآورده نکند با این که قدرت بر انجام آن را دارد، خداوند ماری از آتش در قبرش بر او مسلط میکند که تا قیامت او را بگزد؛ چه آمرزیده شود و چه اهل عذاب باشد..." (یعنی اگر نهایتا بهشت هم برود، چون حاجت مؤمنی را رد کرده، در دوران برزخ باید به چنین عذابی مبتلا شود)
📚 اصول کافی، کتاب الإيمان و الکفر، باب قضاء حاجة المؤمن
⚜👈 #امام_زمان، به عنوان کامل ترین مؤمن جهان حاجتی را به طور مکرر از ما #طلب کرده اند که "برای فرج #فراوان دعا کنید". نکند ما بی توجهی کنیم و عاقبت....
..... 📚 @Dastan 📚.....
#داستـــــــان_زیبا🌷
👌در قدیم یک فردی بود در همدان به نام " #اصغر آواره "
🍃اصغر آقا کارش مطربی بود و در عروسیها و مجالس بزرگان شهر مجلس گرم کنی میکرد و اینقدر کارش درست بود که همه شهر او را میشناختند...
🌿و چون کسی را نداشت و بیکس بود بهش می گفتند اصغر آواره!
انقلاب که شد وضع کارش کساد شد و دیگه کارش این شده بود میرفت در اتوبوس برای مردم میزد و میخوند و شبها میرفت در بهزیستی میخوابید.
🍃تا اینجا داستان را داشته باشید!
✍در آن زمان یک فرد متدین و مومن در همدان به نام "آیت الله نجفی" از دنیا میره و وصیت کرده بوده اگر من فوت کردم از حاج آقا حسینی پناه که فردی وارسته و گریه کن و خادم حضرت اباعبدالله الحسین (ع) و از شاگردان خوب مرحوم حاج علی همدانی است🌿 بخواهید قبول زحمت کنند نماز میت من را بخوانند.🙏
🍃خلاصه از دنیا رفت و چند هزار نفر اومدند برای تشیبع جنازه اون در قبرستان باغ بهشت همدان و مردم رفتند دنبال حاج آقا حسینی پناه که حالا دیگه پیرمرد شده بود و آوردنش برای خواندن نماز میت....🙏
🌿حاج آقا حسینی پناه وقتی رسید گفت تا شما کارها رو آماده کنید من برم سر قبر استادم حاج مولا حسین همدانی فاتحه ای بخوانم و برگردم.
🍂وقتی به سر مزار استادش رسید در حین خواندن فاتحه چشمش به تابوتی خورد که چهار کارگر شهرداری زیر آن را گرفته و به سمت غسالخانه میبردند!
🍂کنجکاو شد و به سمت آنها رفت...
پرسید این جنازه کیه که اینقدر غریبانه در حال تدفین آن هستید؟
یکی از کارگران گفت این اصغر آواره است!
🍃تا اسم او را شنید فریادی از سر تاسف زد و گریست....
مردم تا این صحنه را دیدند به طرف آنها آمدند و جویای اخبار و حال حاجی شدند و پرسیدند چه شد که شما برای این فرد اینطور ناله کردید؟!
🍃حاجی گفت: مردم این فرد را میشناسید؟
همه گفتند: نه! مگه کیه این؟
حاجی گفت: این همون اصغر آواره است.
🍂مردم گفتند: اون که آدم خوبی نبود شما از کجا میشناسیدش؟!
و حاجی شروع کرد به بیان یک خاطره قدیمی....
گفت: سالها قبل از همدان عازم شهر قم بودم و آن زمانها تنها یک اتوبوس فقط به آن شهر میرفت
سوار اتوبوس که شدم دیدم.... وای اصغر آواره با وسیله موسیقیش وارد شد...
ترسیدم و گفتم: یا امام حسین (ع)، اگه این مرد بخواهد در این اتوبوس بنوازد و من ساکت باشم حرمت لباسم از بین میرود ، اگر هم اعتراض کنم مردم که تو اتوبوس نشستند شاید بدشان بیاد که چرا من نمیذارم شاد باشند و اگر هم پیاده شوم به کارم در قم نخواهم رسید... چه کنم؟!
🍁خلاصه از خجالت سرم را به پایین انداختم.
..
#اصغر آواره سوار شد و آماده نواختن بود که ناگاه چشمش به من افتاد، زود تیمپو رو گذاشت تو گونی و خواست پیاده بشه که مردم بهش اعتراض کردند که داری کجا میری؟ چرا نمیزنی؟
گفت: من در زندگیم همه غلطی کردم اما جلوی اولاد حضرت زهرا (سلام الله علیها) موسیقی ننواختم.😔..
🍂خلاصه حرمت نگه داشت و رفت...
اونروز تو دلم گفتم: اربابم حسین (ع) برات جبران کنه،🙏
حالا هم به نظرم همه ما جمع شدیم برای تشییع جنازه اصغر آواره و خدا خواسته حاجی عنایتی بهانه ای بشود برای این امر؛
🌾خلاصه با عزت و احترام مراسم شروع شد و خود حاجی آستین بالا زد و غسل و کفنش را انجام و برایش به همراه آن جمعیت نماز خواند...
این نمکدان حسیــ💕ــن جنس عجیبی دارد❣
هر چقدر می شکنیم باز نمک میریزد😭😭
"یا حسین ياحسین"
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺
📚 @Dastan 📚
🍂سال هشتاد و نه که برای دومین بار مشرف شدیم به کربلا ،من چندبار به آقا محمد گفتم برای خودمون کفن بخریم و ببریم حرم امام حسین برای طواف ،ولی ایشون همش طفره میرفت میگفت بالاخره یه کفن پیدا میشه که ما رو بذارن توش..
بعد چند بار که اصرار کردم ناراحت شد و گفت دوتا کفن میخوای ببری پیش بی کفن؟؟؟
اون روز خیلی شرمنده شدم😔
ولی محمدجان نمیدونستم که قراره تو هم یه روز بی کفن تو غربت...😔
همسرشهیدمحمدبلباسی
🌺 چه کشکی چه پشمی🌺
روزی چوپانی گله اش 🐏 را به صحرا برد و به درخت 🌳 گردوی تنومندی رسید.
از آن بالا رفت و به چیدن گردو 🍪 مشغول شد که ناگهان گردباد 💨 سختی شروع شد،
خواست پایین بیاید، ترسید!
باد شاخه ای را که چوپان روی آن بود به این طرف و آن طرف می برد.
دید نزدیک است که بیفتد و دست و پایش بشکند، به دعا 👐 برخاست...
از دور بقعه امامزاده ای را دید و گفت: ای امام زاده گله ام نذر تو، از درخت سالم پایین بیایم.
قدری باد ساکت شد و چوپان به شاخه قوی تری دست زد و جای پایی پیدا کرده و خود را محکم گرفت.
گفت: ای امام زاده خدا راضی نمی شود که زن و بچه من بیچاره از تنگی و خواری بمیرند و تو همه گله را صاحب شوی، نصف گله را به تو می دهم و نصفی هم برای خودم،
قدری پایین تر آمد.
وقتی که نزدیک تنه درخت رسید گفت: ای امام زاده نصف گله را چطور نگهداری می کنی؟
آنهار ا خودم نگهداری می کنم در عوض کشک 🍵 و پشم نصف گله را به تو می دهم.
وقتی کمی پایین تر آمد
گفت: بالاخره چوپان هم که بی مزد نمی شود کشکش مال تو، پشمش مال من به عنوان دستمزد.
وقتی باقی تنه را سُرخورد و پایش به زمین 🚶 رسید نگاهی به گنبد امامزاده انداخت و گفت:
مرد حسابی چه کشکی چه پشمی؟
ما از هول خودمان یک غلطی کردیم غلط زیادی که جریمه ندارد.
•✾📚 @Dastan 📚✾•
صحبت گنجشک با امام علیه السلام
🔴راوی: سلیمان (یکی از اصحاب امام رضا علیه السلام )
حضرت رضا علیه السلام در بیرون شهر، باغی داشتند.
گاه گاهی برای استراحت به باغ می رفتند.
یک روز من نیز به همراه آقا رفته بودم. نزدیک ظهر، گنجشک کوچکی هراسان از شاخه درخت پرکشید و کنار امام نشست.
نوک گنجشک، باز و بسته می شد و صداهایی گنگ و نامفهوم از گنجشک به گوش می رسید. انگار با جیک جیک خود، چیزی می گفت.
امام علیه السلام حرکتی کردند و رو به من فرمودند:
« سلیمان! ... این گنجشک در زیر سقف ایوان لانه دارد. یک مار سمی به جوجه هایش حمله کرده است. زودباش به آن ها کمک کن!...
با شنیدن حرف امام در حالی که تعجب کرده بودم بلند شدم و چوب بلندی را برداشتم. آن قدر با عجله به طرف ایوان دویدم که پایم به پله های لب ایوان برخوردکرد و چیزی نمانده بود که پرت شوم...
با تعجب پرسیدم: «شما چطور فهمیدید که آن گنجشک چه می گوید؟» امام فرمودند: «من حجت خدا هستم... آیا این کافی نیست؟!»
منبع: مجله، هنر دینی، شماره۶
•✾📚 @Dastan 📚✾•
آیة اللَّه بهجت فرمود:
🌤حرم مطهر حضرت #امام_رضا علیه السلام، #نعمت_بزرگ و گرانقدری است که در اختیار ایرانی هاست،
عظمتش را خدا می داند،
به حدّی که امام جواد می فرماید:
🌺زیارةُ ابی افضل مِن زیارَةِ الحسینِ.[1]
«زیارت پدرم امام رضا از زیارت امام حسین علیه السلام افضل است».
✅بنابراین ایرانی ها باید نعمت حرم حضرت رضا را که زیارت آن برایشان فراهم است مغتنم بشمارند.[2]
[1] - وسايل الشيعه، ج 14، ص 562 بحارالانوار، ج 99 ص 38.
[2] - 600 نكته در محضر بهجت، نكته 540.
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
😱چرا جسورانه در محضر امام سخن گفتی
🍃شخصی نقل کرده است که از گیلان به زیارت امام رضا رفته بودم
😖پس از مدّتی بدون خرجی ماندم حساب کردم تا بازگشت به گیلان، پانصد تومان نیاز دارم.
⚜دست به دامن حضرت رضا شدم امّا خبری نشد مجدّداً عرض کردم سیدی! من گدای متکبّری هستم این بار هم احتیاج خود را می گویم اگر عنایتی نفرمایی دیگر بار نخواهم آمد ولی یادداشت می کنم که امام رضا مهمان نواز نیست!
⚠️از حرم که خارج شدم دیدم شیخی مرا صدا می زند چرا این قدر جسورانه در محضر امام سخن گفتی شایسته نیست چنین بی ادب و گستاخ باشی!
و سپس پاکتی به من داد به خانه آمدم و پاکت راگشودم با کمال شگفتی دیدم که پانصد تومان در آن است بعدها فهمیدم آن شیخ مرحوم #نخودکی بوده است
•┈••✾🔹📍📚📍🔹✾••┈•
http://eitaa.com/joinchat/12451840C08a2fdc722
💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅💢🔅
🗯 صدای ناله و گريه اش، همه ی جمعيت را به گريه و ناله انداخته بود.
تا همين جمعه ی قبل پيامبر برای خطبه خواندن به او تكيه می داد. حالا ولی برای رسول خدا منبری ساخته بودند كه رويش بنشيند.
ستون چوبی، طاقت دوری رسول مهربانی را نداشت.
🔅پيامبر از منبر تازه، پايين آمد، سراغ تكيه گاه قديمی اش رفت و او را در آغوش گرفت.ستون حنانه آرام شد.
🔅پيامبر به منبر تازه برگشت و رو به مردم، فرمود:
حتی این چوب خشک هم به رسول خدا اظهار علاقه و اشتیاق می کند.
اين چوب خشك هم از دوری پيامبرش غصه دار می شود؛ ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزديكی از من فرقی نمی كند!
من، اگر اين ستون را در آغوش نمی گرفتم، اگر به اين چوب خشكيده ی نخل، دست نمی كشيدم، تا قيام قيامت ناله می كرد.
📚بحارالانوار، ج ۱۷، ص ۳۲۷
😔
📚 @Dastan 📚
💢چه كنم با شرم ؟
مردى از اهل حبشه نزد رسول خدا صلوات الله عليه و آله آمد وگفت : يا رسول الله !گناهان من بسيار است . آيا در توبه به روى من نيز باز است ؟
پيامبر (ص ) فرمود: آرى ، راه توبه بر همگان ، هموار است . تو نيز از آن محروم نيستى .
مرد حبشى از نزد پيامبر (ص )رفت . مدتى نگذشت كه بازگشت و گفت :
يا رسول الله !آن هنگام كه معصيت مى كردم ، خداوند، مرا مى ديد؟
پيامبر (ص ) فرمود: آرى ، مى ديد مرد حبشى ، آهى سرد از سينه بيرون داد و گفت : توبه ، جرم گناه را مى پوشاند؛ چه كنم با شرم آن ؟ در دم نعره اى زد و جان بداد
ــــــــــــــــــــــــــ
حکایت پارسایان.
┏━•🔹•━┓
@Dastan
┗━•🔸•━┛
💠 آیا خدا توبه را قبول مى كند؟
پاسخ:
بازگشت به سوى حق تعالى و توبه از گناهان در هر وقت كه باشد مورد قبول خداست و بشارت خداوند يكتاست ، چنانچه در قرآن مى خوانيم :
🔻و هُوَ الَّذى يَقْبَلُ التَّوْبَةَ عَنْ عِبادِهِ وَ يَعْفُوا عَنِ السَّيِّئاتِ . (1)
و خداوند متعال آنكسى است كه توبه بندگانش رامى پذيرد و از گناهان و كارهاى زشت و ناپسند در مى گذرد.
👈در كتاب اصول كافى باب العجب حديث 8، حديث جالبى نقل كرده كه حضرت صادق آل محمّد (ص ) فرمود:
خداوند متعال به حضرت داود على نبيّنا و آله و عليه السّلام وحى فرمود: اى داود گناهكاران ومعصيت كاران و بذه كاران رامژده بده ودل آنها را شادكن و به آنها خبر خوشى بده ، ولى اهل ايمان و صديقان و نيكوكاران را از قهر من بترسان و به آنها آتش جهنّم را يادآورى كن و آنها را بيم ده حضرت (ع ) فرمود: خدايا چطورى به گنهكاران مژده و به خوبان ترس و بيم دهم ؟!
خطاب رسيد: به گنهكاران مژده بده كه من توبه هاى آنها را قبول مى كنم و از گناه آنها مى گذرم و خوبان را بترسان به خاطر اينكه مبادا به كردار و اعمال و رفتار خوب خود عجب ، ريا كنند و خودبين شوند زيرا هيچ بنده اى را من پاى حساب نكشم جز آنكه هلاك شود.
┏━•🔹•━┓
@Dastan
┗━•🔸•━┛