eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.7هزار دنبال‌کننده
8.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✋️اول صبح و #سلامی_به_مولا فرقی نمی ڪند ز ڪجا می دهی سلام او می دهد جواب تو را اصل نیت است ✨ألسَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبْدِاللهِ ✨ #صبحتون_حسینی •✾📚 @Dastan 📚✾•
#در_محضر_علما ☘️ حدیث داریم ڪه شیطان با سه طایفه ڪاری ندارد: ۱_آنهایی ڪه یاد خدا می ڪنند. ۲_آنهایی ڪه سحر بلند می شوند واستغفار می ڪنند. ۳_آنهایی ڪه از ترس خدا سحر گریه وانابه می ڪنند. •✾📚 @Dastan 📚✾•
یا جوادالائمه ادرکنى گر که دردم دواکنى چه شود حاجتم را روا کنى چه شود قسمتم کربلا کنى چه شود یا جوادالائمه ادرکنى اى که روح عبادتى ما را عذر خواه قیامتى ما را جان زهرا عنایتی ما را شهادت مظلومانه مظهر جود و سخا و علم و معرفت جوانترين شمع هدايت نهمين بحر کرامت تسليت و تعزيت. حاجتروا باشید التماس دعا
هر کس خسته شده است، جمع کند برود! ما پای این انقلاب، نظام و خون شهدا ایستاده ایم. #شهید_حسن_باقری •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚩قالَ الإمام الجواد عليه السلام : مَنِ اسْتَحْسَنَ قَبيحاً كانَ شَريكاً فيهِ. هر كه كار زشتي را تحسين و تأييد كند، در عقاب آن شريك مي باشد. 🔹كشف الغمّة، ج 2 •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 داستان های آموزنده 📚
#برات_میمرم 4 پدرم آدم بی منطقی نبود... فقط اینکه خبر نداشت دخترش شیدا شده و خواستگاری کرده..... م
5 از یک بچه بسیجی دائم الوضو بعید بود از این کارها بلد باشه.... یک میز رمانتیک خاطره ساز آماده کرده بود... گل... شمع... آن هم در یک مکان عمومی.... و یک جعبه کادوی شیک که روی میز بود... این همه سورپرایز برام جالب بود... اما دلم جایی گیر بود که بود و نبود این تشکیلات برایم یکی بود... با یک سلام و احوالپرسی گرم صندلی را برایم عقب کشید تا بشینم... واااای خدای من ... این مرد با من مثل یک ملکه رفتار میکنه.... یهویی یاد چادر افتادم.... یک آن خشکم زد.... توی دلم از خدا کمک خواستم.... دلواپسی ها نمی گذاشت از بودن در کنار سینا لذت کافی ببرم... سینا با آرامش و خونگرمی شروع به صحبت کرد... من تازه یادم افتاد که باید از زندگی آینده و شرط و شروط مان صحبت کنیم.... من فقط خودم را برای دیدن سینا آماده کرده بودم و اصلا به چیز دیگری فکر نمی کردم... فقط دوست داشتم باهاش حرف بزنم... خوشحالی و استرس فکرم را تعطیل کرده بود... اما سینا برعکس من معلوم بود که آرامش بیشتری داره.... خیلی خوب صحبت میکرد... من هم مثل مادری که از زبان باز کردن طفلش ذوق میکنه... از صحبت کردن سینا به وجد می آمدم... با هر کلامی به جذابیتش اضافه میشد... باورم نمی شد... من اولین غذای مشترک زندگیم را با عشقم میخورم... سینا سر صحبت را باز کرد: خب... خانم خانما... دست و پای منو زنجیر کردید... قلبو تسخیر کردید... حالا بفرمایید شرط و شروط تون رو... من در خدمتم _ من شرطی ندارم... _ پس چشم بسته منو غلام خودتون کردید☺️ خدای من .... هر قدر صحبت میکرد من دیوانه تر میشدم... حرفهای پدرم یادم می افتاد و ته دلم خالی میشد... میترسیدم عشق آتشین جلوی عقل و افکارم را سد کند و خدا نکرده پشیمونی به دنبال داشته باشد... ولی این افکار بر حسم غلبه نمی کرد... من مثل یک مجنون دیوانه ی سینا شده بودم... با صحبت های سینا دوبار از افکارم بیرون آمدم... : خانم گل ... راحت باش ... بلاخره هر کسی خواسته ای داره ٬ برنامه ای داره.... _ من هیچ خواسته ای ندارم... اگه داشتم می گفتم... فقط اینکه من سر قولم هستم... چادری میشم... فرصت نشد چادر تهیه کنم... امیدوارم فکر نکنید که.... _چادری شدن اختیاریه... من از شما نخواستم چادر بپوشید... _یعنی براتون مهم نیست که همسرتون بی چادر باشه.!!؟؟ _ من چادر رو خیلی دوست دارم... ولی اینکه یک نفر بخواد چادر بپوشه٬ باید با اختیار و باور خودش باشه٬ نه به خواسته کس دیگه _ من با اختیار خودم میخوام... دوس دارم اولین چادرمو شما برام بخرید... لطفا !! _ من در خدمتم... شما جون بخواه... با جمله های قشنگش قلبم از جا کنده میشد... اما با شجاعت تمام اولین سوالم را که خیلی ذهنم را مشغول کرده بود پرسیدم: شما قرار بود داماد بشید٬ جریان چی شد!!؟؟ قسمت پنجم ادامه دارد..‌‌ •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌷هر شب ساعت 10:30 با منتظرتونم
📜 🚩حقیقت ایمان و راز بدبختی انسان قالَ الإمام الجواد عليه السلام : لَنْ يَسْتَكْمِلَ الْعَبْدُ حَقيقَةَ الاْيمانِ حَتّي يُؤْثِرَ دينَهُ عَلي شَهْوَتِهِ، وَ لَنْ يُهْلِكَ حَتّي يُؤْثِرَ شَهْوَتَهُ عَلي دينِهِ. بنده اي حقيقت ايمان را نمي يابد مگر آن كه دين و احكام الهي را در همه جهات بر و هواهاي نفساني خود مقدّم دارد. و كسي هلاك و بدبخت نمي گردد مگر آن كه هواها و خواسته هاي نفساني خود را بر احكام إلهي مقدّم نمايد. 🔹بحارالأنوار، ج 75، ص 80، ح 63 •✾📚 @Dastan 📚✾• 📜
▪️ 🚩امام جوادالائمه عليه السلام از برخی روایات بر می‌آید که قبل از تولد امام جواد الأئمة عليه السلام ، برخی از واقفیان می‌گفتند علی بن موسی نسلی از خود باقی نمی‌گذارد و با مرگ او سلسله امامت قطع می‌شود. از این‌رو وقتی که امام جواد به دنیا آمد امام رضا (علیه السلام ) او را مولودی بابرکت برای شیعیان توصیف کرد. البته پس از تولد امام جواد نیز، برخی از ، انتساب او به امام رضا(ع) را منکر شدند. آنان می‌گفتند امام جواد از نظر چهره به امام رضا(ع) شباهت ندارد، تا اینکه قیافه‌شناسان را حاضر کردند و آنان نسبت بین امام جواد و امام رضا را تأیید نمودند. عالمان اهل سنت، امام نهم شیعیان را به عنوان یک عالمی دینی احترام می‌کنند. برخی از آنان شخصیت علمی امام جواد علیه السلام را ممتاز دانسته‌ و شیفتگی به او را به دلیل شخصیت علمی و معنوی او در کودکی دانسته‌اند. حتی برخی از آنان بر این باروند که مأمون به دلیل شخصیت علمی محمد بن علی، دختر خود را به ازدواج او درآورد. آنان همچنین از برتری محمد بن علی(ع) در ویژگی‌ها دیگری همچون تقوا، زهد وسخاوت سخن گفته‌اند. به عنوان نمونه ابن تیمیه ملقب شدن او به جواد را، به دلیل شهرتش در و بزرگواری می‌داند. جاحظ عثمان معتزلی نیز، محمد بن علی(ع) را عالم، زاهد، عبادت‌پیشه، شجاع، بخشنده و پاک معرفی کرده است. ◽️دوران امامت محمد بن علی(علیه السلام )، پس از شهادت امام رضا(علیه السلام ) در سال ۲۰۳ق به امامت رسید. دوران امامت او با ‌خلافت دو تن از خلفای عباسی هم‌‌زمان بود. حدود ۱۵ سال از امامت او در خلافت مأمون(۱۹۳-۲۱۸ق) و ۲ سال در (۲۱۸-۲۲۷۷ق) سپری شد. مدت امامت جوادالائمه علیه السلام ۱۷ سال بود و با شهادت او در سال ۲۲۰ق امامت به فرزندش، امام هادی(علیه السلام ) منتقل شد. •✾📚 @Dastan 📚✾• ▪️
تشنه ی آب و عاطفه هستی از نگاهت فرات می ریزد از صدای گرفته ات پیداست عطش از ناله هات می ریزد ** نفست بند آمده؛ ای وای عاقبت زهر کار خود را کرد عاقبت زهر، زهر خود را ریخت جامه های عزا تن ما کرد ** تشنگی سویِ چشم تان را بُرد سینه ی پر شراره ای داری کاش طشتی بیاورند اینجا جگر پاره پاره ای داری ** چقدر چهره ات شکسته شده تا بهاری، چرا خزان باشی ؟ به تو اصلاً نمی خورد آقا که امام جوان مان باشی ** گیسوانت چرا سپید شده ؟ سن و سالی نداری آقا جان درد پهلو گرفته ای نکند… که چنین بی قراری آقاجان ** شهر با تو سرِ لج افتاده مرد تنهای کوچه ها هستی همسرت هم تو را نمی خواهد دومین مجتبی شما هستی ** تک و تنها چه کار خواهی کرد همسرت کاش بی قرارت بود چقدر خوب می شد آقاجان لااقل زینبی کنارت بود ** باز هم غیرت کبوترها سایه بانت شدند ای مظلوم بال در بال هم، سه روز تمام روضه خوانت شدند ای مظلوم ** کاظمین تو هر چه باشد، باز آفتابش به کربلا نرسد آخر روضه ات کفن داری کارت آقا به بوریا نرسد ** جای شکرش همیشه می ماند حرفی از خیزران و سلسله نیست شکر! درشهر کاظمین شما خیره چشمی به نام حرمله نیست وحید قاسمی •✾📚 @Dastan 📚✾• ▪️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مجلس مناظره ای راه انداختند . بزرگترین دانشمندشان را دعوت كردند. امام جواد علیه السلام را هم همینطور. همه كه جمع شدند یحی بن اكثم بلند شد. مجلس ساكت شد. پرسید :"اگر كسی برای مراسم حج محرم شده باشد و شكاری را بكشد تكلیفش چیست؟" امام جواب داد:" این شخص زن است یا مرد؟ بزرگ است یا بچه؟ آزاد است یا بنده؟ كارش عمدی بوده یا نه؟ حالا چی؟ پشیمان شده؟ حجش عمره بوده است یا واجب؟ شكار پرنده بوده یا نه؟ *** همه شان ساكت شده بودند از شنیدن حالت های مساله رنگ صورتهای شان مثل گچ سفید شده بود. فهمیدند كه شكست خورده اند. •✾📚 @Dastan 📚✾• ▪️