eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 داستان تحول شهید نیری از زبان خودش به نقل از دوستان شهید: 🍀 «یک روز با رفقای محل رفته بودیم دماوند. یکی از بزرگترها گفت احمد آقا برو کتری رو آب کن بیار… منم راه افتادم؛ راه زیاد بود؛ کم کم صدای آب به گوش رسید. از بین بوته ها به رودخانه نزدیک شدم. تا چشمم به رودخانه افتاد، یک دفعه سرم را انداختم پایین و همان جا نشستم. بدنم شروع کرد به لرزیدن، نمی دانستم چه کار کنم. همان جا پشت درخت مخفی شدم… می توانستم به راحتی گناه بزرگی انجام دهم. پشت آن درخت و کنار رودخانه چندین دخترجوان مشغول شنا بودند. همان جا خدا را صدا زدم و گفتم: «خدایا کمک کن. خدایا الان شیطان به شدت من را وسوسه می کند که من نگاه کنم هیچ کس هم متوجه نمی شود اما خدایا من به خاطر تو از این گناه می گذرم.» ادامه دارد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚 @Dastan 📚....
از جایی دیگر آب تهیه کردم و رفتم پیش بچه ها و مشغول درست کردن آتش شدم. خیلی دود توی چشمم رفت و اشکم جاری بود. یادم افتاد حاج آقا حق شناس گفته بود: «هرکس برای خدا گریه کند، خداوند او را خیلی دوست خواهد داشت.» گفتم از این به بعد برای خدا گریه می کنم حالم منقلب بود و از آن امتحان سخت کنار رودخانه هنوز دگرگون بودم و اشک می ریختم و مناجات می کردم. خیلی با توجه گفتم یا الله یا الله… به محض تکرار این عبارات صدایی شنیدم که از همه طرف شنیده می شد به اطرافم نگاه کردم. صدا از همه سنگریزه های بیابان و درخت ها و کوه می آمد!!! همه می گفتند: سبوح القدوس و رب الملائکه والروح… از آن موقع کم کم درهایی از عالم بالا به روی من باز شد… 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚 @Dastan 📚.....
از حضرت یوسف (ع) گرفته تا ابن سیرین و میرداماد و شیخ رجبعلی خیاط و… احمد علی نیری و بسیاری از افرادی که ناشناخته ماندند، هرکدام به یک نحو شرایط گناه برایشان فراهم شد. اما با نفس مبارزه کردند و حتی لحظه ای خدایشان را به هوس های دنیایی نفروختند. شاید با خواندن این مقاله این سوال در ذهن شما ایجاد شود که این افراد متعلق به زمان گذشته بودند که حفظ ایمان در آن آسانتر بود ولی در عصر ما، با وجود انواع ابزارهایی مانند گوشی های همراه، تبلت و…که گناه را به خلوت ترین مکان ها رسانده، دوری از این قبیل گناهان بسیار دشوار باشد. 🌺🍃🌺🍃🌺🍃🌺 ..... 📚@Dastan 📚.....
◾️وظیفه‌ی ما در روزهای پُر فتنه ✅ حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 📝 ائمه علیهم السلام برای این روزهای پُرفتنه تکلیف ما را مشخص کرده اند، و ما را حیران و سرگردان به حال خود وا نگذاشته‌اند. فرموده اند در صورت اختلاف، با حزب و فرقه ای باشید که با علی علیه السلام است. 🔹سؤال: فرض این است که همه ی احزاب و فرقه ها از علی و راه و خط علی علیه السلام دم می زنند، در این صورت تکلیف چیست؟ 🔸جواب: باید با عینک احتیاط راه رفت و خوب تشخیص داد کدام اقرب به علی و مرام علی علیه السلام و راستگوتر است ... 📚 در محضر بهجت، ج٣، ٢٩٩ ..... 📚 @Dastan 📚....
🚩دست به دامان توئیم یا حسین .... •✾📚 @Dastan 📚✾•
🌷 ▪️مصیبت مختصر حضرت رقیه علیهاالسلام عصر روز سه شنبه در خرابه در كنار حضرت زينب(س) نشسته بود. جمعي از كودكان شامي را ديد كه در رفت و آمد هستند. پرسيد: عمه جان! اينان كجا مي روند؟ حضرت زينب(س)فرمود: عزيزم اين ها به خانه هايشان مي روند. پرسيد: عمه! مگر ما خانه نداريم؟ فرمودند: چرا عزيزم، خانه ما در مدينه است. تا نام مدينه را شنيد، خاطرات زيباي همراهي با پدر در ذهن او آمد. بلافاصله پرسيد: عمه! پدرم كجاست؟ فرمود: به سفر رفته. طفل ديگر سخن نگفت، به گوشه خرابه رفته زانوي غم بغل گرفت و با غم و اندوه به خواب رفت. پاسي از شب گذشت. ظاهراً در عالم رؤيا پدر را ديد. سراسيمه از خواب بيدار شد، مجدداً سراغ پدر را از عمه گرفت و بهانه جويي نمود، به گونه اي كه با صداي ناله و گريه او تمام اهل به شيون و ناله پرداختند. خبر را به يزيد رساندند، دستور داد سر بريده پدرش را برايش ببرند. رأس مطهر سيد الشهدا را در ميان طَبَق جاي داده، وارد خرابه كردند و مقابل اين دختر قرار دادند. سرپوش طبق را كنار زد، سر مطهر را ديد، سر را برداشت و د رآغوش كشيد. بر پيشاني و لبهاي پدر بوسه زد و آه و ناله اش بلند تر شد، گفت: پدر جان چه كسي صورت شما را به خونت رنگين كرد؟ پدر جان چه كسي رگهاي گردنت را بريده؟ پدر جان «مَن ذَالَّذي أَيتَمَني علي صِغَرِ سِنِّيِ» چه كسي مرا در كودكي يتيم كرد؟ پدر جان يتيم به چه كسي پناه ببرد تا بزرگ بشود؟ پدر جان كاش خاك را بالش زير سرم قرار مي دادم، ولي محاسنت را خضاب شده به خونت نمي ديدم. دختر خردسال حسين(ع) آن قدر شيرين زباني كرد و با سر پدر ناله نمود تا خاموش شد. همه خيال كردند به خواب رفته. وقتي به سراغ او آمدند، از دنيا رفته بود. شبانه غساله آوردند، او را غسل دادند و در همان خرابه مدفون نمودند. 🔹شرح شمع: صفحه 310 - نفس المهموم456 -الدمع الساكه 5/141 •✾📚 @Dastan 📚✾• 🌷
🔴 شهیدمهدی زین الدین: 🔷🔹هر کس در شب جمعه شهدا را یاد کند. شهدا هم او را نزد اباعبدالله یاد می کنند. شهدا را یاد کنید ولو با ذکر یک صلوات. شادی روح شهدا صلوات •✾📚 @Dastan 📚✾•
🚩مرحوم آيت‌الله میرزا جواد آقا ملكي تبريزي (ره) : «سزاوار است حال (صلى الله علیه وآله) در دهه اول محرم تغيير كرده و در دل و سيماي خود آثار اندوه و درد اين مصيبت‌هاي بزرگ و دردناك را آشكار كنند.» «و نيز در دهه اول، هر روز امام حسين(ع) را با ، زيارت كند و اگر مي‌تواند مراسم عزاداري آن حضرت را در منزل خود با نيتي خالص برپا نمايد و اگر نمي‌تواند در مساجد يا منازل دوستانش به برپايي اين مراسم كمك كند و هر روز مقداري از اوقات خود را در مكان‌‌هاي عمومي به بپردازد.» 🔹المراقبات •✾📚 @Dastan 📚✾•
🍃◾️ ☑️پاسخ رهبر معظم انقلاب در جواب نامه جوانی که از فساد مسئولان زمان گلایه کرده بود👆✉️ 🔆عکس حتما باز شود 🔆 🍃◾️
🕊▪️ قاسم های انقلاب خمینی بگوییددیگرروضه (ع)نخوانند فریاد می‌زد: «آقای رییس جمهور! آقای خامنه‌ای! من باید شما را ببینم» حضرت‌آقا پرسیدند: «چی شده؟ کیه این بنده خدا؟» «حاج آقا! یه بچه است, میگه از اردبیل کوبیده اومده اینجا و با شما کار واجب داره». حضرت‌آقا عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرده و می‌فرمایند: «بگو پسرم. چه خواهشی؟» شهید بالازاده می‌گوید: آقا! خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم (ع) نخوانند! حضرت‌آقا می‌فرمایند:چرا پسرم؟ به یک باره بغضش ترکیده و سرش را پایین انداخته و با کلماتی بریده بریده می‌گوید: «آقا جان! حضرت قاسم (ع) 13 ساله بود که امام حسین (ع) به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد، من هم 13 ساله‌ام ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم هر چه التماسش می‌کنم, می‌گوید 13 ساله‌ها را نمی‌فرستیم, اگر رفتن 13 ساله‌ها به جنگ بد است، پس این همه روضه حضرت قاسم (ع) را چرا می‌خوانند؟» حضرت آقا دستشان را دوباره روی شانه شهید بالازاده گذاشته و می‌فرمایند: «پسرم! شما مگر درس و مدرسه نداری؟ درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»شهید بالازاده هیچ چیز نمی‌گوید، فقط گریه می‌کند و این بار هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می‌رسد. شهید بالازاده را جلو کشیده و در آغوش می‌گیرند و رو به سرتیم محافظانش کرده و می‌فرمایند: «آقای...! یک زحمتی بکش با آقای ملکوتی (امام جمعه وقت تبریز)تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است, هر کاری دارد راه بیاندازید و هر کجا هم خودش خواست ببریدش, بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل, نتیجه را هم به من بگویید» حضرت‌آقا خم شده صورت خیس از اشک شهید بالازاده را بوسیده و می‌فرمایند: «ما را دعا کن, پسرم درس و مدرسه را هم فراموش نکن, سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان» و... 📚@Dastan 📚
💠هرکی از گناه کردن خسته شده این روایت رو بخونه💠 ✅امام حسین (ع) پنج راه‌کار زیبا برای کسانیکه میخواهند گناه نکنند ولی نمی‌توانند، ارائه میدهد، که اگر فقط دو بند آخر روایت خوب درک شود دیگر هیچگاه به سمت گناه نخواهیم رفت: 👈مردی آمد خدمت امام حسين (ع) و گفت: مردی گناهكارم و نمی توانم از گناه خوداری كنم مرا موعظه كن. امام (ع) در پاسخ فرمود: پنج كار انجام بده بعد هر چه خواستی گناه كن. 1⃣ روزی خدا را نخور هر چه می خواهی گناه كن؛ 2⃣ از حكومت و سرپرستی خدا خارج شو، هر چه دلت می‌خواهد انجام ده؛ 3⃣ جايی را انتخاب كن كه خدا تو را نبيند بعد هر چه می خواهی گناه مرتكب شو؛ 4⃣ زمانی كه عزرائيل آمد روح ترا از بدنت بگيرد او را از خودت دور كن هر چه خواستی انجام بده؛ 5⃣ وقتی كه مالك جهنم خواست تو را وارد آتش كند وارد نشو بعد هرگناهی كه می خواهی انجام ده. 📚موسوعة كلمات الامام الحسين عليه السلام، ح 559 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔆دنیا مانند گردویی است بی مغز! 🌕ملا مهرعلی خویی، روزی در ڪوچه دید دو ڪودڪ بر سر یڪ گردو با هم دعوا می‌ڪنند... به خاطر یڪ گردو یڪی زد چشم دیگری را با چوب ڪور کرد. یڪی را درد چشم گرفت و دیگری را ترس چشم درآوردن، ◀️گردو را روی زمین رها ڪردند و از محل دور شدند... ✅ ملا رفت گردو را برداشت و شڪست و دید، گردو از مغز تهی است. گریه ڪرد. 🔅پرسیدند تو چرا گریه میڪنی؟! گفت: از نادانی و حس ڪودڪانه، سر گردویی دعوا می‌ڪردند ڪه پوچ بود و مغزی هم نداشت... 🔘 دنیا نیز چنین است، مانند گردویی است بدون مغز! که بر سر آن می‌جنگیم و وقتی خسته شدیم و آسیب به خود رساندیم و یا پیر شدیم، چنین رها ڪرده و برای همیشه می‌رویم... •✾📚 @Dastan 📚✾•
✨ عالمی میگفت : اولین و اصلی ترین عامل برای نزدیکی و عرض ارادت واقعی به امام حسین علیه السلام ترک گناه و فاصله گرفتن از معصیت می باشد. •✾📚 @Dastan 📚✾•
◽️رفتن به روضه یڪ عبادت مهم است ✸ حبیب ابن مظاهـر را در خـواب دیدند به او گفتند با این مقامی کہ داری چه آرزویی داری؟ ✸ حبیب گفت آرزو دارم زنـده شوم و بہ مجالسی کہ ذکـر مصیبت حضرت اباعبدالله علیه‌السلام را می‌کنند بروم بنشینم و در مصیبت اهل بیت گریه کنم ✸ من در زمان بچگی این را از منبری‌های قدیمی شنیدم خود گریه کردن یک چیزی است « مَنْ اَبْڪـٰی وَجَبَتْ لَـہُ الْجَنَّة» کسی که گریه کند یا بگریاند مثل منبری‌ها کہ روضه می‌خوانند و مـردم را می‌گریاند یا تباکی کند، یعنی گریه ات نمی‌آید دستت را جلوی چشمت بگذار به این عمل تباکی می‌گویند «بهشت بر او واجب می‌شود» ✸ اینقدر گریه بر امام حسین علیه‌السلام ثـواب دارد آیت الله خوانساری رحمت الله علیہ با آن همه علمی کہ دارد باز هم ترس خدا را دارد می‌گوید من دست خالی هستم و فقط بہ یک عملم خیلی امید دارم و آن این است کہ هـر جا که روضه بود می‌رفتم و می‌نشستم و بر مصیبت امـام حسـین علیه‌السلام گریہ می‌کردم. •✾📚 @Dastan 📚✾•
❤️امام حسين(ع) فرمودند: كسى كه چشمانش قطره اى اشك براى ما بريزد، خــداوند بهشت را بـه او عطا خواهـد كـرد. 📚ينابيع المودة، ص ٢٢٨ #عاشورای_حسینی_تسلیت •✾📚 @Dastan 📚✾•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥خاطره ای از مرحوم منزوی اردبیلی از زبان حاج #منصور_ارضی. 🔹توصیه به جوانان و متوسل شدن به #امام_جواد(ع) برای گره باز شدن ✅" من گیر کردم تو #قتلگاه😭 •✾📚 @Dastan 📚✾•
✦ ✦ ✦ گرچه امید چشم ترت، ناامید شد بس کن رباب... یک شبه مویت سپید شد کم خیره شو به نیزه.. علی رانشان نده گهواره نیست... دست خودت راتکان نده 😔😭😔 •✾📚 @Dastan 📚✾•
🔴گناهان کبیره کدامند؟ 💠عبید بن زراره میگوید:از امام صادق علیه السلام پرسیدم:گناهان کبیره کدام اند؟ 👈آن حضرت فرمود: گناهان کبیره در نوشتار امیرالمؤمنین امام علی علیه السلام هفت چیز است: 1⃣کفر به خداوند 2⃣ کشتن انسان 3⃣عاق پدر و مادر شدن 4⃣ربا گرفتن 5⃣خوردن مال یتیم به ناحق 6⃣فرار از جهاد 7⃣تعرب بعد از هجرت 💥عرض کردم: شما ترک نماز را از گناهان کبیره به حساب نیاوردید.!! 🌹حضرت فرمود: اولین چیزی که از گناهان کبیره برایت گفتم چه بود؟ ⚡️عرض کردم: کفر به خداوند. 🌷حضرت فرمود: همانا تارک نماز کافر است. 📚 الکافی ج 2 ص278 📚بحار الانوار، ج 84 •✾📚 @Dastan 📚✾•
‌💠🔹💠 نمی‌دانم دعا کنم بمیرم و از فتنه های آخرالزمان در امان باشم..! یا دعا کنم زنده بمانم و ظهور را ببینم..! آیت‌اللّه بهجت(ره) ↯↯↯ •✾📚 @Dastan 📚✾•
بتاب ای مه که زینب دل غمین است پریشان دل ز مرگ شاه دین است بتاب ای مه رقیه دل کباب است ز مرگ باب خود در پیچ و تاب است بتاب ای مه تو بر گلهای زهرا که پرپر گشته در این دشت و صحرا بتاب ای مه که اندر پای گلها فتاده باغبان از جور اعدا بتاب ای مه که اندر شور و شینم پریشان دل من از مرگ حسینم بتاب ای مه که بینم کودکانم سرشک غم رود از دیدگانم خداحافظ حسین با وفایم که من عازم سوی شام بلایم تویی در کربلا بی یار و تنها من اندر شام غم بی آشنایم بروی نی سرت از کوفه و شام بود هم مونس و هم رهنمایم ترا امشب نگهبان ساربان است من اندر کوفه در بند بلایم •✾📚 @Dastan 📚✾•
آیت الله بهجت ره فرمودند: خود را درست کن ما به سراغت میایم! ❤️شخصی در فکر دیدار امام زمان-عجل الله تعالی فرجه الشریف- بود با محاسبات فهمید که آن حضرت با فرد قفل سازی مراوده و ارتباط دارند. 🔶 در راستای قفل سازان نزد یکی از قفل سازها رفت- دید پیرزنی برای ساختن کلید قفل به او مراجعه کرد و پرسید اجرت آن چه قدر می شود؟ 🔵 قفل ساز پاسخ داد: یک عباسی می سازم . پرسید بعد از ساختن چقدر می خری؟گفت:آن را به سیصد دینار یا یک سنار(مبلغی که خیلی کمتر ازآن چه می ساخت) می خرم. 🔶 سپس به قفل ساز دیگری مراجعه نمود که به یک سنار می ساخت و به یک عباسی(دو برابر)می خرید. 🔵 از اینجا فهمید که این قفل ساز است که شاید با حضرت ارتباط دارد. لذا به او گفت: سلام مرا به آقا برسان و بگو چگونه می توان به خدمت شما رسید؟ 🔶 قفل ساز گفت: فلان وقت برای گرفتن جواب بیا. در وقت مقرر به وی مراجعه کرد و جواب حضرت را خواست. 🔵 قفل ساز گفت: حضرت فرمودند: بگو تو در فکر این نباش که مرا ببینی-خودت را درست کن -ما به سراغ شما می آییم. 🔶 از کسانی مباش که قفل را به یک عباسی درست می کنند و سیصد دینار یا یک سنار می خرند- مثل کسانی که به یک سنار درست می کنند و یک عباسی می خرند. 🔴 آری- ترک واجبات و ارتکاب محرمات- حجاب و نقاب دیدار ما از آن حضرت است. •✾📚 @Dastan 📚✾•
✅نمی‌خواهم که آغازگر باشم پیش از آغاز نبرد، علیه‌السلام دستور دادند تا درون خندقی که اطراف خیمه ها حفر کرده بودند، آتش روشن کنند تا دشمن نتواند از اطراف هجوم آورد. "شمر بن ذی الجوشن" نزدیک آمد و به امام حسین گفت: گویا برای ورود به جهنم عجله داری!! امام حسین پاسخ دادند : تو برای ورود در ، شایسته‌تری ! "مسلم بن عوسجه" که ناظر بود، به امام حسین گفت: ای فرزند رسول الله! اجازه می دهید این فاسق را با تیر بزنم؟ او در تیر‌رس من است و تیرم به خطا نمی‌رود. امام حسین علیه السلام فرمودند: او را نزن! من ندارم که آغازگر جنگ باشم ! 📚تاریخ طبری، جلد ۵ ، صفحه ۴۲۳ •✾📚 @Dastan 📚✾•
گـــفتم : دگر قـــلبم شوق شهادت ندارد ! گـــفت : مراقب نگاهت باش ... " اَلعَینِ بَریدُ القَلبــــ " ↯چشـــم پیام رسان دل است . #شهادت_اتفاقی_نیست🌷 •✾📚 @Dastan 📚✾•
پسر جوانی ،با وسوسه یکی از دوستانش به محلی رفتند که زنان روسپی، فاحشه در آنجا خود فروشی می کردند. او روی یک صندلی در حیاط آنجا نشست . در آنجا پیرمرد ژولیده ای و فروتنی بود که حیاط و صندلی ها را نظافت می کرد. پیرمرد در حین کارکردن ، نگاه عمیقی به پسرک انداخت و سپس پیش او رفت و پرسید : پسرم ، چند سالت است گفت : بیست سالم است . پرسید : برای اولین بار است که اینجا می آیی گفت : بله پیرمرد آه پر دردی از ته دل کشید و گفت : می دانم برای چه کاری اینجا آمده ای ؛ به من هم مربوط نیست ، ولی پسرم ، آن تابلو را بخوان. پسرک به طرف تابلویی رفت که در یک قاب چوبی کهنه به دیوار آویخته شده بود . سپس با صدای لرزان شروع به خواندن شعر تابلو کرد: گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی صبر کن تا پیدا شود گوهر شناس قابلی آب پاشیده بر زمین شوره زار بی حاصل است صبر کن تا پیدا شود زمین باربری قطرات اشک بر گونه های چروکیده پیرمرد می غلتید ... اشک هایش را پاک کرد و بغضش را فرو برد و گفت : پسرم ، روزگاری من هم به سن تو بودم و به اینجا آمدم ، چون کسی را نداشتم که به من بگوید: « لذت های آنی ، غم های آتی در بر دارند کسی نبود که در گوشم بگوید : ترک شهوت ها و لذت ها سخاست هر که درشهوت فرو شد بر نخاست کسی را نداشتم تا به من بفهماند : به دنبال غرایز جنسی رفتن ، مانند لیسیدن عسل بر روی لبه شمشیر است ؛ عسل شیرین است ، اما زبان به دو نیم خواهد شد . کسی به من نگفت : اگر لذتِ ترک لذت بدانی دگر لذت نفس را لذت ندانی و هیچ کس اینها را به من نگفت و حالا که : جوانی صرف نادانی شد و پیریُ پشیمانی دریغا ،روز پیری آمی هوشیار می گردد پیرمرد این را گفت و دست بر پیشانی گذاشت و شروع به گریستن کرد. چیزی در درون پسر فرو ریخت ... حال عجیبی داشت ، شتابان از آنجا بیرون آمد در حالی که شعر پیرمرد را زیر لب زمزمه می کرد: « گوهر خود را مزن بر سنگ هر ناقابلی ...» و دیگر هرگز به آن مکان نرفت. •✾📚 @Dastan 📚✾•