eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌿🌺﷽🌿🌺 🦋مادر موسی میترسید فرزند بی گناهش را به فرمان فرعون زمانش بکشند که ناگاه از جانب خداوند فرمان میابد که فرزندت رادرصندوقی بگذار و به دریا بینداز... مادربه کدام دل چنین راهی را برای نجات فرزندش انتخاب کند جز اینکه به وحی الهی ایمان دارد که خداوند فرمود: 👌هیچ تشویش به دل راه مده که ما محبت موسی را در دل دشمنش قرار میدهیم و او را در زیر چشم خود پرورش میدهیم از این رو هرکس بر خدای خویش توکل کند هیچ نگرانی ندارد که خداوند این قصه را به پایان خواهد رساند.. آیا مکررندیده اید که از دل شب،،روز بیرون می آید واز وسط پریشانی نظم وهماهنگی پیدا میگردد.. هرکس دوست خداباشد دشمنانش درجهت منافع او کار خواهندکرد بی آنکه بدانند،. چنانکه برادران یوسف(ع) خدمتگزار یوسف شدند تا بدانچه باید برسد.. ❤️🍃دل مؤمن گرم است که اهل دنیا هیچ کاری از پیش نخواهند برد وخواسته یا ناخواسته از خدمتکاران خوبان خواهند بود.. چون وعده الهی است که نهایتا خوبی بر بدی غلبه خواهد کرد و پیروزی از آن خوبان خواهد بود.. ┈┈••••✾•🌿•✾•••┈┈• ✾📚 @Dastan 📚✾
💌 🌕شهید مدافع‌حرم 🎙راوے: همسر شهید ❤️سال۱۳۹۵ شهید جعفری مشتاق شد که به سوریه برود اما هرچه کرد نتوانست برود. شهید جعفری ایرانی و ساکن شهرستان باخرز خراسان رضوی بود. ما هم ساکن استان سمنان بودیم؛ به منزل ما آمد و گفت که می‌خواهم به سوریه بروم، به پدر و مادرم بگوئید من سرکار هستم. 💛با وجود تلاش‌هایی که کرد اما نتوانست اعزام شود. سال۱۳۹۶ بالاخره موفق شد با فاطمیّون به سوریه برود و این اولین و آخرین اعزامش به سوریه بود. شهید جعفری بچه‌ها را خیلی دوست داشت و هر وقت منزل ما بود بچه‌ها را روی سر و کولش می‌گذاشت. سال قبلِ شهادتش ازدواج کرده بود و حتی اولین فرزندش را هم ندید و رفت. شهید جعفری ۲۶ساله بود که به شهادت رسید. پسرمان نیز سه‌ماه پس از شهادتش به دنیا آمد. 🌹 🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
🕋زیارت ✨آورده اند که آقا شیخ عباس تربتی، پدر مرحوم راشد، روزی عازم مشهد مقدس بود، همسرش از او خواست که در بازگشت نعلینی برای او بیاورد. او رفت و روز دیگر نعلینی برای او آورد. 🤔پرسید: آقای حاج شیخ! چرا زود برگشتید و چند روزی برای زیارت نماندید؟ جواب داد: رفته بودم نعلین بخرن نه برای کاری دیگر. اکنون به قصد زیارت می روم و چند روزی هم در آنجا خواهم ماند. 📚پنجاه و سه داستان از کرامات حضرت رضا علیه السلام ، ص84 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴کرامتی از زبان دشمن اهل بیت علیه السلام ✍ابونصر احمدبن‌حسین ضبّی که من ناصبی‌تر از او ندیده بودم و از شدت دشمنی‌اش با اهل بیت علیه السلام در صلوات بر جمله‌ی «اللهم صل علی محمد» بسنده می‌کرد و «آل محمد» را نمی‌گفت، برای ما روایت کرد که شنیدم ابوبکر حمامی فراء از اهل حدیث بود، در «سکة ‌الحرب» می‌گفت: «شخصی نزد من چیزی به امانت گذاشته بود. من آن را در خاک پنهان کردم و بعد‌ها مکان آن را از یاد بردم. مانده بودم که چه کنم. مدتی از این قضیه که گذشت تا اینکه یک روز صاحب امانت نزد من آمد و مالش را خواست. اصل مطلب را برایش گفتم؛ اما او نپذیرفت و مرا به دروغ‌گویی متهم کرد. غمگین و سرگشته از خانه بیرون رفتم. دیدم جماعتی قصد رفتن به مشهد الرضا دارند. با آن‌ها همراه شدم و در حرم امام، زیارتی کردم و از خدا خواستم که جای امانت را به من بنمایاند. همان جا شبی در خواب دیدم که گویا کسی نزد من آمد و گفت: امانت را در فلان مکان دفن کرده‌اید، پس بازگشتم و نزد صاحب امانت رفتم و او را به جایی که در خواب به من گفته بودند، راه نمودم؛ در حالی که خود باور درستی به آن خواب نداشتم؛ اما او رفت و همان مکان را حفر کرد و مال خویش را با همان مهری که بر آن نهاده بود یافت. از آن پس، بارها این ماجرا را برای مردم باز می‌گفت و آنان را به زیارت مضجع شریف امام‌رضا علیه‌السلام که بر او سلام و تحیت باد، تشویق و تحریض می‌کرد. 📚 چشمه حکمت رضوی ┄┅┅┅┅❁💚❁┅┅┅┅┄ ✾📚 @Dastan 📚✾
💫💫یک شاید کنار زندگیت بگذار ✨سوال نکن شاید خدا به تو بفهماند . 🌟گدایی نکن شاید خدا غنی ات کند . 👈به قلبت فشار نیاور شاید خدا مشکلت را حل کند . 🌟چه در امور دنیوی و چه در امور اخروی یک شاید کنار زندگی ات بگذار .🌟 محمداسماعیل دولابی ✾📚 @Dastan 📚✾
در محضر درس تاریخ ********* 💠👈" بر سازمان جهان و نظام محکم کاءنات خرده مگیر " ✨ای پسر ! 🔆خدای خود را چون شناختی او آفریدگار و نگه دار است . او جان بخش و جان ستان است ، او هم پرتو امید و هم پرده ی نومیدی است . او دنیا را نیافریده که بر یک حال دوام یابد و به جاودان بپاید ، او گیتی را برای هزاران فلسفه و معنی که بسیاری از آنها بر ما پوشیده و پاره ای پیش چشم ما آشکار است ، خلق کرده ؛ بنابر این اگر روز حیات را پنهان یافتی و از اسرار آفرینش تا حدی که تشنگی روح تو فرونشیند سر در نیاوردی ، بر سازمان جهان و نظام محکم کاءنات خرده مگیر و کوچکی فکر خود را فراموش نکن . فراموش نکن که تو نادان از مادر بزادی و در مکتب این جهان دانش فرا گرفتی و اعتراف کن آنچه را نمی دانی ، از معلومات تو بیش است و آنچه را که ننوشته اند بیش از نوشته هایی است که بدست ما سپرده اند . *********** ✨ توصیه های امام (ع) به فرزندش امام حسن (ع) منبع : کتاب " علی (ع) به فرزند فاطمه (س) چه گفت ؟ " نویسنده : ابوالفضل صادقی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅کلامی از شیخ بهایی ✍آدمی اگر پيامبر هم باشد از زبان مردم آسوده نيست، زيرا : اگر بسيار كار كند، می‌گويند احمق است ! اگر كم كار كند، می‌گويند تنبل است ! اگر بخشش كند، مي‌گويند افراط مي‌كند ! اگر جمعگرا باشد، می‌گويند بخيل است ! اگر ساكت و خاموش باشد می‌گويند لال است ! اگر زبان‌آوری كند، می‌گويند ورّاج و پرگوست ..! اگر روزه برآرد و شب‌ها نماز بخواند می‌گويند رياكاراست ! و اگر نكند میگويند كافراست و بی‌دين ..! لذا نبايد بر حمد و ثنای مردم اعتنا كرد و جز ازخداوند نبايد ازكسی ترسيد. پس آنچه باشید که دوست دارید. شاد باشید ؛ مهم نیست که این شادی چگونه شود. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امانتى نزد تو دارم 🍃پيشواى هفتم حضرت موسى بن جعفر عليه السلام مى فرمودند : سه چيز را از اصل مال خود ، يا خالص در اختيار خود مى پردازيم : 1 ـ مهريه زنان . 2 ـ پول كفن . 3 ـ خرج سفر حج . 👈اين جملات را هنگامى فرمود كه مبلغى در حدود چهارصد درهم در يك كيسه چرمى ، براى بانويى پرهيزكار و مؤمنه به نام شطيطه به وسيله نماينده مردم خراسان ابوجعفر محمّد بن على فرستاد و فرمود : اين مقدار از خالص مال ماست كه براى خرج كفن و دفن جهت آن بانوى مؤمنه اختصاص مى دهم . مقدارى از اين پول را تا وقتى زنده است مصرف كند و بقيه را جهت كفن و دفن بگذارد ، ما اهل بيت پول كفن و دفن و مهريه زنان و مصرف حج را از مال خالص و طاهر خود خرج مى كنيم . 🍂هان ! اى ابوجعفر ! چون به نيشابور رسيدى ، به فاصله اى كوتاه در حدود چند روز بعد از ورود تو آن بانو از دنيا مى رود و من قبل از دفن براى نماز بر او حاضر خواهم شد . به آن هنگام كه براى نماز بر جنازه او حاضر شوم تو مرا خواهى ديد ، اين توجه فوق العاده امام نسبت به و كردن او در شؤون زندگانى خصوصى خود و خانواده اش ، پاداش اخلاص آن بانو بوده كه از زحمت چرخ ريسى خود به قدر يك دستمال ، يا يك كلاف نخ ، يا يك سكه طلا از سهم امام به وسيله ابوجعفر محمد بن على از نيشابور به مدينه فرستاد ، تا خود را به دستور خدا به امام رد كرده باشد . ابوجعفر كه امين مردم خراسان بود ، گو اين كه در ابتداى امر كلاف و سكه او را نمى پذيرفت ، به عذر اين كه اندك است و براى يك سكه نمى توان كيسه جداگانه ساخت ، ولى آن بانو در آن وقت گفت : گر چه مال من اندك است ولى چه كنم سهم امام است و مرا همين مقدار مى رسيده . ابوجعفر آن مال ناچيز را گرفت و سكه را براى نشان دار بودنش مقدارى كج كرد و در كيسه اى كه سكه ديگران را ريخته بود انداخت و از خراسان به مدينه آمد . همين كه به محضر امام مشرف شد ، امانات مردم خراسان را بر حضرت عرضه كرد . امام هيچ كدام را قبول نكرد و فرمود : مال ما نيست ، اين ها را به صاحبانش بازگردان ، اما امانتى نزد تو دارم از بانويى به نام شطيطه آن را جدا كن و به من بده . ابوجعفر كيسه را گشود و در صدد جستجوى سكه شطيطه برآمد آن سكه ها را روى هم مى غلطاند تا آن را بيابد ؛ امام ، خودش آن را در ميان نشان داد و هم اينطور بقچه ها را گشود و دستمال يا كلاف را نيز تقديم كرد . محمد بن على مى گويد : وقتى به وطن بازگشتم تمام صاحبان آن كالاها را فطحى مذهب ديدم ، آنجا دريافتم كه امام فرمود : آن ها مال من نيست . در اين گيرودار مواظب وضع آن بانو بودم كه سيزده روز پس از ورود من به نيشابور درگذشت ، ما جنازه او را به صحرا برديم ، در جمعيت انبوهى كه در بيابان براى نماز بر جنازه او حاضر بودند توجه داشتم امام را ببينم ، ناگاه ديدم شتر سوارى از جانب بيابان آمد ، از شتر پياده شد در حالى كه سر و صورت خود را پيچيده و پوشيده بر جنازه نماز گزارد ، من نزديك شدم تا ببينم ، امام را شناختم كه برگشت و بر شتر سوار شده در صفحه بيابان از نظر غايب شد ! ! منبع : برگرفته از کتاب داستانهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴دروغ مى‏گويى 🍃يكى پرسيد از رسول خدا صلى الله عليه و آله كه رستگارى چيست ؟ 🌱گفت : اندر آن كه طاعت خداى تعالى كنى و رياى مردمان نكنى 🌾و گفت : روز قيامت يكى را بياورند و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : جان خود اندر راه حق تعالى فدا كرده ام تا اندر غزا مرا بكشتند ، 😞👈گويند : دروغ گويى براى آن كردى تا گويند : فلان مرد مردانه است ، بگيريد و وى را به دوزخ بريد . ديگرى را بياورند و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : هر چه داشتم به صدقه بدادم ، 😔👈گويد : دروغ گويى براى آن بكردى تا بگويند : فلان مرد سخى است ، بگيريد وى را به دوزخ بريد . ديگرى را بياورند 🤔و گويند : چه طاعت دارى ؟ گويد : علم و قرآن بياموختم و رنج بسيار بردم ، 😞گويند : دروغگويى ، براى آن آموختى تا گويند : فلان مرد عالم است ، بگيريد وى را به دوزخ ببريد . منبع : برگرفته از کتاب حکایتهای عبرت آموز استاد حسین انصاریان ✾📚 @Dastan 📚✾
5ccfdb1f61aeb6066ed8e0d5_24208692.jpg
173.6K
🦋مرد کوفی و کودکان ✨🍃یکی از بزرگان حکایت می‌کرد که شبی به خانه مردی خسیس از اهالی کوفه وارد شد. آن مرد کودکانی خردسال داشت. 🌟چون ایشان بخفتند و پاسی از شب بگذشت، آن مرد برمی‌خاست و هر ساعت کودکان خود را پهلو به پهلو می‌گرداند. چون صبح شد، ✨مهمان از او پرسید: دیشب دیدم که تو اطفال خود را پهلو به پهلو می‌گردانیدی، چه حکمتی در این کار بود؟ 🌟مرد گفت: کودکان من در آغاز شب طعام خورده و خوابیده بودند و چون بر پهلوی چپ خفته بودند، ترسیدم اگر همچنان تا صبح بخوابند، آنچه خورده باشند زود هضم شود و صبح زود گرسنه شوند. خواستم که آن غذا در معده ایشان باشد تا صبح زود با خواهش غذا مرا آزار ندهند. ✾📚 @Dastan 📚✾