eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
✍ هم‌نشینی اثر دارد زغال‌های خاموش را کنار زغال‌های روشن می‌گذارند تا روشن شود. چون هم‌نشینی اثر دارد. ما هم مثل همان زغال‌های خاموشیم. اگر کنار افرادی روشن بنشینیم که گرما و حرارت دارند، مثل آن‌ها نور و حرارت و گرما پیدا می‌کنیم. پس همیشه آدمی را انتخاب کنید که به شما انرژی مثبت ببخشد. «غرور» هديه شيطان است و «دوست داشتن» هديه خداست. چه زشت و قبیح است وقتی هديه شيطان را به رخ هم می‌كشيم و هديه خداوند را از يكديگر پنهان می‌كنيم. ✾📚 @Dastan 📚✾
✍امام موسی کاظم علیه السَّلام با جمعی از کاروان از بیابانی در بین مکه و مدینه عبور می‌کردند، دیدند کاروان اتراق کردند. امام (ع) فرمودند: برخیزید اینجا محل زندگی اجنّه است و شما مزاحم‌شان شده‌اید. ناگاه سر قبیله اجنّه خدمت امام (ع) رسید و گفت: نیازی به تکان‌خوردن نیست ما خود را از این‌جا دور کردیم تا شما به ما آسیب نزنید. دقت کنیم اجنّه قبل از ما در زمین زندگی می‌کردند، برخی مکان‌ها برای زندگی آن‌ها است. گاهی برخی افراد در مناطق بایر در اطراف شهر خانه‌ای نو می‌سازند و گلایه می‌کنند که در منزل‌شان صداهایی می‌آید یا ظروفی می‌ شکند و... ‼️این افراد بدانند در محل زندگی اجنّه خانه درست کرده و مزاحم زندگی‌شان شده‌اند و این علامات از آن‌ها است که آن مکان را ترک کنند. ‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔥🔥 ♻️ فضیل بن یسار می گوید: از حضرت امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمودند: هنگامی که حضرت قائم (عجل الله تعالی فرجه) قیام می‌کند با جهلی بدتر از جهل مردم جاهلیت زمان بعثت رسول خدا صلی الله علیه و آله مواجه می‌شود. عرض کردم: این چگونه ممکن است؟ آن حضرت علیه السلام فرمودند: زیرا رسول خدا صلی الله علیه و آله مبعوث شد در حالی که مردم سنگ و کلوخ و چوب‌های تراش‌یافته و مجسمه‌ها را پرستش می‌کردند، در حالی که قائم ما زمانی به سوی مردم می‌آید که همه مردم علیه او قرآن تاویل می‌کنند و در مقابل ایشان از قرآن دلیل می‌آورند و احتجاج می‌کنند. سپس فرمودند: بدانید به خدا سوگند که موج دادگستری او بدان گونه که گرما و سرما نفوذ می‌کند، تا درون خانه‏‌های آنان راه خواهد یافت. 📖الغیبة نعمانی،ب۱۷ ،ح۱ ،ص۲۹۶-۲۹۷ ✾📚 @Dastan 📚✾
💎در یکی از روستاهای کوهستانی "دیاربکر" ترکیه، آموزگار دبستانی بنام احمد در درس ریاضی به شاگردانش میگوید که اگر در یک کاسه ۱۰ عدد توت فرنگی باشد، در ۵ کاسه چند عدد توت فرنگی داریم؟ 🌷دانش آموزان: آقا اجازه، توت فرنگی چیه؟ 🦋معلم: شما نمیدانید توت فرنگی چیه؟ دانش آموزان: ما تابحال توت فرنگی ندیده‌ ایم. 🌱معلم فکری به نظرش میرسد، مقداری از خاک آن روستا را به یک مؤسسه کشت و صنعت در شهر "بورسا" فرستاده و از آنها سوال میکند که آیا این خاک برای کشت توت فرنگی مناسب است یا نه؟ 🌱آن مؤسسه پاسخ میدهد که این خاک و آب و هوای دیاربکر برای کشت توت فرنگی مناسب بوده و همچنین مقداری بوته توت فرنگی و دستورالعمل کاشت و داشت محصول را برای وی میفرستد. 🌱معلم بچه ها را به حیاط مدرسه برده و طرز کاشتن بوته‌های توت فرنگی را به دانش آموزان یاد میدهد و به آنها میگوید که امسال از شما امتحان ریاضی نخواهم گرفت. 🌱بجای آن به هر کدام از شما چهار بوته توت فرنگی میدهم که آنها را به خانه برده و کاشت آنها را همانطوری که یاد گرفته‌اید، به پدر و مادرتان یاد بدهید. 🌱وقتی که توت فرنگیها رسیدند آنها را توی بشقاب گذاشته و به مدرسه می‌آورید. 🌱برای هر ۱۰ عدد توت فرنگی یک نمره خواهید گرفت. 🌱وقتی میوه‌ ها رسیدند، بچه‌ها آنها را در بشقابی گذاشته و به مدرسه ‌آوردند. 🌱معلم میپرسد که مزه‌شان چطور بود؟ بچه ها میگویند که چون پای نمره در میان بود، اصلا از آنها نخورده ایم. 🌱معلم میخندد و میگوید همه شما نمره کامل را میگیرید، میتوانید بخورید. 🌱بچه‌ ها با ولعی شیرین توت فرنگیها را میخورند. 🌱بعد از دو سال از آن ماجرا، مردم آن روستایی که تا به آن زمان توت فرنگی ندیده بودند، در بازارهای محلیشان، توت فرنگی میفروشند. 🌱معلم بودن یعنی این... 🌱فقط روی تخته سیاه آموزش ضرب و تقسیم نیست. 🌱معلم بودن شاید از خود اثری برجا گذاشتن باشد. 🌱پس بیاییم در زندگی اثری از خود بجا بگذاریم. 🌟🌟بیایم زندگی مردم را به سمت شادی تغییر دهیم. 👈کاری کنیم بعد از مرگمان ما را بخاطر بیارند... ✾📚 @Dastan 📚✾
🌼جوان به ظاهر عاشق 🍃مولوی می گوید: ✨کسی عاشق خالکوبی شده بود، آدرس گرفت که کجا خال می کوبند، گفتند: 🍂فلان حمام، کارگری دارد که خال می کوبد. نزد خالکوب آمد و گفت: برای ما خال بکوب! گفت: چه شکلی می خواهی باشد؟ گفت: روی بازوی من نقش شیر را خال بزن. گفت: باشد. 🌱سوزن را درون جوهر گذاشت و دست را آماده کرد. سوزن اول را که زد، جوان گفت: چه کار می کنی؟ خیلی درد دارد. این کجای نقش بدن شیر است؟ گفت: این دم شیر است. جوان گفت: شیر بی دم برای ما بکش! گفت: باشد. 🌷تا نوک سوزن را دوباره زد، گفت: آی، این دیگر کجای شیر است؟ گفت: شکم شیر است. جوان گفت: شیر بی شکم برای من بکش. خلاصه هر عضوی را می خواست بکشد، دادش بلند شد. آخر گفت: بلند شو و برو. این شیری که تو می خواهی، اصلاً در دنیا وجود ندارد؛ شیری که نه یال دارد، نه کوپال، نه دم و نه شکم. 👈این ایمانی که با دروغ، دوز و کلک، ربا، ارتباط با نامحرمان، با ظلم به اطرافیان، دزدی کردن از مردم و بیت المال می سازد، این ایمان همان شیری است که نه دم دارد، نه شکم و نه یال و کوپال. 🔆پیغمبر اسلام صلی الله علیه و آله چقدر زیبا و به جا به این گونه از افراد می فرماید: مؤمن بی دین.  ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷✨شهدا زنده اند ... 📹 کودک پس از گذاشتن گل بر روی مزار شهید مدافع حرم جمله ای نا مفهوم میگوید و آن جمله این است: میگه دستت درد نکنه...! مادر میگوید ابتدا نفهمیدم چه گفت خانه که آمدیم، فیلم را که دیدم از او پرسیدم و گفت: مهربان بود ، از آنجا به من گفت دستت درد نکنه برایم گل گذاشتی... پیشنهاد میکنم آنچه تجربه گران درباره زندگیِ دیگر را گفته اند و گفتگو هایی که عباس موزون با افرادی که از کما برگشته اند را مرور کنید. آنها میگویند: وقتی در کما بودیم و با اطراف ارتباط می گرفتیم کسی ما را درک نمیکرد، اما کودکان به خوبی متوجه میشدند. کودکان بهتر از هرکسی "حقیقت" را درک میکنند. و شهدا زنده ترین حقیقت موجود هستند. این ویدئو را با دقت ببینید و اگر دلتان گرفت به شهدا ، امام زاده های عشق مراجعه کنید...! ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
...! لاتی که به وسیله آیت الله قاضی ره نمازشب خوان شد و بجایی رسید که مردم نیم خورده غذایش را به عنوان تبرک برمی داشتند... ❤️اَلّلهُمَّـ؏عَجِّل‌لِوَلیِّڪَ الفَرَج❤️ ✾📚 @Dastan 📚✾
⏪آیه الله العظمی بروجردی و جبران زیان احتمالی 🦋البته من نمی دانم، این که می خواهم برای شما بگویم، اسم آن را می شود زیان گفت یا نه. اما به قدری روح این بزرگواران لطیف و آینۀ وجودشان صاف است که گاهی این را برای خود زیان می دانند. شاید تلنگری که به کسی خورده، تلنگر محبت بوده، اما همین تلنگر را تحمل نمی کنند و به شدت به جبرانش برمی خیزند. 🦋شاید نگاهی کرده باشند که نشود گفت این نگاه، نگاه زیان داری بوده است، یا کلمه ای گفته باشند که نشود گفت این کلمه، زیان دار بوده است. 🦋اکنون آنچه که اتفاق افتاده را برای شما ذکر کنم، ببینید به نظر شما زیان است، یا نه؟ ولی آنها زیان حساب می کردند و در جبران آن نیز غوغا کرده اند. 🦋روحانی باسوادی که در پایین شهر قم امام جماعت و مورد توجه مردم نیز بود و هر روز نیز در درس آیت الله العظمی بروجردی رحمه الله شرکت می کرد. مرحوم آقای بروجردی نیز او را می شناخت و به او عنایت داشت. از چهره های علمی بود که در درس، با آیت الله العظمی بروجردی مباحثه می کرد و ایشان نیز جواب می دادند. 🦋روزی در اوج درس، به درس آیت الله العظمی بروجردی ایرادی وارد کرد، ایشان جواب دادند، دوباره به جواب آیت الله العظمی بروجردی ایراد کرد، ایشان دوباره جواب دادند، بار سوم آمد ایراد بکند، مرحوم بروجردی اخم مختصری در ابرو انداختند و مقداری صدای خود را بالا بردند و به او فرمودند: کافی است. 🦋همین. چند لحظه از درس گذشت، هنوز نیم ساعت دیگر باید ایشان درس را ادامه می دادند، قطع کردند. 🦋باز تکرار می کنم؛ آن افرادی که روحیۀ لطیفی دارند، وصل هستند، آینۀ باطن آنان از زنگار پاک است، تحمل زیان را ندارند و در جبران آن نیز به گونه ای جبران می کنند که در یک میلیون نفر، یک نفر تحمل این گونه جبران را ندارد. ادامه 👇👇👇👇
🦋ریاست معنوی مرحوم بروجردی در آن زمان، که تمام حوزه های شیعه و تمام مراجع، علما و بزرگان شیعه، تحت تأثیر دانش، معنویت و نورانیت ایشان بودند. 🦋انسانی بود که خدا جهانی را در وجود او قرار داده بود. ببینید این کاری که ایشان کرد، در چند میلیون، چند نفر می توانند انجام بدهند؟ 🦋ایشان درس را قطع کرد، از منبر پایین آمد، به جای این که به طرف درب خروجی برود، به میان جمعیت آمد. چون حدود نهصد نفر در درس ایشان حاضر بودند. دست مبارکشان را برابر آن شیخ دراز کردند، او نیز دست خود را دراز کرد، آقای بروجردی دستش را گرفت و خم شد، دست آن شیخ را بوسید و رفت. 🦋جبران لغزش - اگر لغزش باشد - تمام شد؟ برای من خیلی سخت است که بتوانم اسم این برخورد را لغزش بگذارم. حکایت استاد و شاگردی است. استاد مطلبی علمی را مطرح کرده، شاگرد ایراد کرده، استاد جواب داده، دوباره شاگرد ایراد کرده، بار سوم استاد اخم مختصری در ابرو انداخت و کمی صدای خود را بالاتر برده، با این بوسیدن دست، این لغزشی که به نظر خودشان لغزش بوده است جبران کند. اما به نظرشان جبران نشد. 🦋هنگام طلوع آفتاب، پول قابل توجهی را با عبای نوی قیمتی برداشتند، تنها به درب خانۀ آن عالم رفتند، در زد. می دانستند این وقت، این عالم بیدار است. وارد منزل این عالم شدند، این عبای نوی قیمتی و آن پول قابل توجه را جلوی این عالم گذاشتند و به او فرمودند: نزد خودم، واقعاً از عمق دل به پروردگار بگو: خدایا! من حسین بروجردی را بخشیدم. (1) شما این برخورد را با برخوردهای امروز مردم، از زن و شوهرها بگیرید، تا قوم و خویش ها، برادر و خواهرها، مردم کوچه و بازار، دولت و ملت، مقایسه کنید، ببینید ما چقدر از خدا و این تجارتی که خدا می فرماید فاصله داریم؟ و آنها چقدر به پروردگار عالم نزدیک هستند. 🦋گفت: آقا! اتفاقی نیفتاده است، شما چرا این قدر به خود سخت گرفته اید؟ شما استاد من و جان من هستید و من نیز شاگرد شما. استاد و شاگرد با هم رد و ایراد علمی می کنند، ممکن است دادی نیز سر من کشیده باشید، جانم فدای آن داد شما. 🦋مرحوم بروجردی فرمودند: تعارف نکن! از عمق دل، جلوی چشم من به پروردگار بگو: من حسین بروجردی را بخشیدم. آن روحانی همین جملات را به زبان جاری کرد. گویا همۀ دنیا را به آیت الله العظمی بروجردی دادند. چه روز خوشی برای ایشان بود. برگشتند و به خانه آمدند. به خادم خود فرمودند: امشب برای من تهیۀ غذای سحری ببین، غیر از عید فطر و عید قربان، در هوای پنجاه درجۀ تابستان قم و آن زمستان کویری، یک سال تمام روزه گرفتند و گفتند: خدایا! من خودم را جریمه کردم، این تلنگری که به این شیخ زدم، در قیامت دیگر پای من حساب نکن. 🦋این ها طایفۀ بعد از انبیا و ائمۀ طاهرین علیهم السلام و مخلَصین هستند، حتی دربِ این ضررهای اندک را به روی ضررزنندگان بسته اند تا هیچ شیطانی، هوا، فکر و خیالی که بتواند به آنان زیان بزند، نتواند. خطرناکترین دشمن انسان با جنودش، به عزت پروردگار قسم می خورد که من به این ها، به هیچ عنوان راه ندارم. 🦋این ها طایفۀ دوم هستند؛ یعنی صف بعد از انبیا و ائمه طاهرین علیهم السلام که امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: 🔆✨«قلیلٍ زَلَلَه» لغزش آنها خیلی کم است. اگر این لغزش اتفاق بیافتد، این گونه در مقام جبران برمی آیند.✨🔆 📚 ارزش عمر وراه هزینه آن : مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پورص:389،388،387 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸💚🌸 💚🌸 🌸 👈 اگه یه گل میتونه از دل سنگ رشد کنه و بیرون بیاد پس تو هم میتونی تو سخت ترین شرایط به زیباترین شکل ممکن جوونه بزنی و یبار دیگه درخت زندگیتو پربار کنی🌱🧡 اگر زندگیت پر از مشکله... اگر خسته شدی از اینکه دنیا برات خاکستری و کدره... اگر هزار و یک درد و غصه ی دیگه داری.... 👈هیچ کدوم اینا در مقابل اراده ی تو ذره ای به حساب نمیاد کافیه خودتو باور کنی و بدونی خدایی هست که حواسش به لحظه لحظه ی زندگیته و نگاهشو ازت نمی گیره قوی باش و مثل همیشه به همه نشون بده که تو بلدی وسط علف های هرز زندگیت گل بکاری! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆کاسب فاسد و زن پاک دامن ✨در تفسیر «روح البیان» - که در قرن دهم نوشته شده است - آمده است: 🌟خانم جوان و زیبا چهره ای نزد تاجر جوانی می آید، می گوید: من سه تا بچۀ یتیم دارم، به من کمک کن. تاجر پولدار از تُن صدای این زن و همان مقدار گردی صورت او خوشش می آید و به او پیشنهاد رابطه می دهد. آن زن گفت: من شوهر داشتم، یتیم دارم، پاک دامن هستم. اصلاً تا به حال در مجلس گناه شرکت نکرده ام. گفت: 🍂اگر می خواهی تو را کمک کنم، باید رابطه پیدا کنیم، گفت: نه، نمی خواهم و رفت. 🌟این نمی خواهم، همان نمی خواهمِ محبوب است. 🌱«وَ لا تَأْکُلُوا أَمْوالَکُمْ بَیْنَکُمْ بِالْباطِلِ» (1) 🔆پول حرام نخورید، او می گوید: نمی خواهم، این نیز می گوید: نمی خواهم، یعنی تمام خواستن ها و نخواستن ها را با خواستن ها و نخواستن های محبوب هماهنگ کرده است. «تُؤْمِنُونَ بِاللّهِ» این آیه سال ها حرف دارد. ✨باز آن زن مراجعه کرد، تاجر گفت: به همان شرط به تو کمک می کنم. بار سوم مراجعه کرد و گفت: حاضرم. فرزندانم دارند از گرسنگی ضعف می کنند، باشد، خودم را می فروشم، اما جای خلوت داری؟ گفت: آری. من خانه ای جدا دارم، برای همین کارها. این آدرس آنجا است. فردا بیا. گفت: هیچ کس در آن خانه نیست؟ گفت: نه. ما که جلوی کسی زنا نمی کنیم، ما در بازار آبرو داریم. گفت: باشد. 🍂فردا آمد، گفت: آماده شو، گفت: تو به قرارداد دیروز عمل نکردی، چون گفتی خانه خالی است، اما اینجا پنج نفر ما را می بینند. دو فرشته ای که پروندۀ مرا نظام می دهند و دو فرشته که پروندۀ تو را می نویسند و پنجمین نفر نیز خدا است. این پنج نفر را بیرون کن، من حاضر به خودفروشی هستم. گفت: خانم! چهل سال خواب بودم، بیدارم کردی. (2) 📚ارزش عمر وراه هزینه آن : مجموعه سخنرانیهای حسین انصاریان/ ویرایش و تحقیق محسن فیض پور.ص:394 1- 12. - بقره 2.:188؛ «اموالتان را در میان خود به باطل و ناحق مخورید.» 2- 13. - اسرار معراج: 84؛ داستانهای عبرت آموز: 106 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌺اگر خدا بجای انسان بود،چه کار نیکی انجام میداد؟ ✳️حضرت موسی علیه السلام به خداوند عرض کرد: خدایا، اگر در این دنیا به جای من باشی، چه کار می کنی؟ 🔱خداوند در پاسخ نفرمودند: نماز شب می خوانم، هر سال به حج می روم و یا کربلا... 🌺 بلکه خداوند فرمود: ای موسی من اگر به جای تو باشم به گرفتارها کمک می کنم، به آنهایی که دستشان از همه جا کوتاه شده است.. ⚡️کسانی که آواره و درمانده شده اند، به پدری که از هر سو مورد مؤاخذه و سرزنش است، اگر عزت پایمال شده او را درست کنی و برگردانی، ارزش این کار را نمی توان جایی نوشت.... 🔵 تو اگر دست او را بگیری، او را از جهنم خارج نموده ای. این کار تو مانند ریختن آب بر روی آتش است، که آتش 🔥جهنم را خاموش می کند 📗برگرفته ازسخنرانیهای اخلاقی حجة الاسلام والمسلمین دکتر سید حسن عاملی ✾📚 @Dastan 📚✾
📜 روایت دختر🧕 🔰 از پدرانه‌های🧔 شهید🌷 طهرانی مقدم: ♻️ آخرین حرف‌هایی که از پدرم یادم هست، مربوط به همان جمعه آخر است که با هم بیرون بودیم. ♻️ ما کمی دیرتر از پدرم رسیدیم. پدرم با ناراحتی به من گفت: بدون تو به ما خوش نمی‌گذرد. هرکس دیگری از خانواده هم که بود به او همین را می‌گفت. 🌸 دوست داشت همیشه وقتی جایی می‌رویم همه با هم باشیم، همسرم را هم مانند پسر خودش پذیرفته بود. 🌸 دخترها را هیچ‌وقت دعوا نمی‌کرد. هیچ‌وقت به من نگفت: چادر را این‌جوری سر کن، یا، آن‌طور نماز بخوان. البته مطمئن بود همیشه راه را نشان می‌دهد. 🌸 ما آن‌قدر شیفته منش پدر بودیم همین که می‌دانستیم ایشان دوست دارد، آن کار را انجام می‌دادیم، لزوماً دنبال دلیل و استدلال نبودیم. 💎 معمولاً چیزی را مستقیم تذکر نمی‌دادند که ما انجام دهیم آن را خود انجام می‌دادند تا ما یاد بگیریم، تنها چیزی که همیشه مستقیم به آن اشاره می‌کردند بحث بود، می‌گفتند: "حرف آقا را دقیق گوش دهید" . مردی که بزرگ‌ترین هدفش «نابود کردن » بود. به همین جهت وصیت کرد روی قبرش بنویسند: اینجا مدفن کسی است که می‌خواست اسرائیل را کند. 🌷 🥀 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 روز 💠 🏴جایگاه غاصب حق حضرت زهرا (س) 🔻پیامبر اکرم (صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم): یَا فَاطِمَةُ! لَوْ أَنَّ کُلَّ نَبِیٍّ بَعَثَهُ اللَّهُ وَ کُلَّ مَلَکٍ قَرَّبَهُ- شَفَعُوا فِی کُلِّ مُبْغِضٍ لَکِ غَاصِبٍ لَکِ مَا أَخْرَجَهُ اللَّهُ مِنْ النَّارِ أَبَداً ◼️ اى فاطمه! اگر تمام پیامبرانى که خدا برانگیخته و تمام فرشتگانى که مقرب درگاه خود گردانده است، براى هر کینه‌توزى که حق تو را غصب نموده است، شفاعت کنند، هرگز خدا او را از آتش [دوزخ] خارج نمی‌سازد. 📚 بحارالأنوار، ج ۷۶، ص ۳۵۴ •┈┈••✾••┈┈• 🏴🏴شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) تسلیت باد🏴🏴 ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷بسْم اللهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحیم🌷 💠 💠 عليه السلام عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَی عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ اَلْحُسَیْنِ بْنِ أَبِی اَلْعَلاَءِ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اَللَّهِ عَلَیْهِ اَلسَّلاَمُ تَکُونُ اَلْأَرْضُ لَیْسَ فِیهَا إِمَامٌ قَالَ لاَ قُلْتُ یَکُونُ إِمَامَانِ قَالَ لاَ إِلاَّ وَ أَحَدُهُمَا صَامِتٌ. اصول کافی / ترجمه مصطفوی ؛ ج ۱ , ص ۲۵۱ 🍃🌸🌼🍃 حسین بن ابی العلاء گوید: بامام صادق عرض کردم، ممکن است زمین باشد و امامی در آن نباشد؟ فرمود: نه، گفتم: دو امام در یک زمان می‌شود؟ فرمود: نه مگر اینکه یکی از آنها خاموش باشد (و بوظائف امامت قیام نکند مانند حضرت حسین در زمان امام حسن علیهما السلام). 📚 الکافی , جلد ۱ , صفحه ۱۷۸ ✾📚 @Dastan 📚✾
⚫️الإمام الحسن(ع): رَأَیتُ اُمّی فاطِمَةَ(ع) قامَت فی مِحرابِها لَیلَةَ جُمعَتِها، فَلَم تَزَل راکعَةً ساجِدَةً حَتَّی اتَّضَحَ عَمودُ الصُّبحِ، وسَمِعتُها تَدعو لِلمُؤمِنینَ والمُؤمِناتِ وتُسَمّیهِم وتُکثِرُ الدُّعاءَ لَهُم ولا تَدعو لِنَفسِها بِشَیءٍ، فَقُلتُ لَها: یا اُمّاه، لِمَ لا تَدعینَ لِنَفسِک کما تَدعینَ لِغَیرِک؟ فَقالَت: یا بُنَی، الجارَ ثُمَّ الدّارَ. ▪️امام حسن(ع): مادرم فاطمه(ع) را در شب جمعه در محراب دیدم که به عبادت ایستاده بود. او همچنان در رکوع بود تا روشنی بامداد بر آمد. شنیدم که او به مردان و زنان مؤمن دعا می کرد و آنها را نام می بُرد و برای آنها فراوان دعا می کرد، در حالی که برای خود دعایی نمی کرد. به ایشان گفتم: مادر! چرا همان گونه که برای دیگران دعا می کنی، برای خود دعا نمی کنی؟ فرمود: «فرزندم! نخست همسایه و سپس [ اهل] خانه». منبع :دانشنامه قرآن و حدیث، ج 10، ص 170 ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎ ✾📚 @Dastan 📚✾
✳️حکایت سلطان ملکشاه سلجوقی 🍃✨چنان چه در اخبار آمده که: سلطان ملک شاه سلجوقی روزی بر کنار زنده رود (زاینده رود) شکار می کرد و زمانی از برای استراحت در مرغزاری(1) فرود آمد. از ملازمان(2) سلطان ملک شاه غلامی که حاجب خاص(3) بود، به دیهی در آمد، گاوی دید که در کنار جویی می چرید، ✨ بفرمود تا او را ذبح کردند و قدری گوشت از وی کباب کرد. و آن گاو از آن عجوزه ای(4) بود که معیشت او با چهار یتیم که داشت از شیر او حاصل می شد. چون عجوزه از آن واقعه خبردار شد، از خود بی خبر گشت، بیامد و بر سر پلی که گذرگاه سلطان بود، منتظر بنشست تا کوکبه ی دولت ملکشاهی رسید. برجست و عنان اسب او بگرفت، همان غلام که حاجب بود تازیانه برآورد و خواست که او را بزند و منع کند. 🌟سلطان گفت: بگذار که مظلوم و بیچاره می نماید تا بنگرم که تظلّم او چیست و داد او از دست کیست ؟ پس روی بر پیرزن آورد و گفت که: سخن گوی پیرزن به حکم آن که گفته اند مصرع: مظلوم دلیر باشد و چیره زبان، زبان بگشاد که: ای پسر ارسلان! اگر داد من به سر پل زنده رود ندهی، به عزت و جلال احدیت که بر سر پل صراط تا انتقام خود را از تو نستانم دست مخاصمت(5) از دامن تو کوتاه نکنم. نیک اندیشه کن که از این دو سر پل، کدام اختیار می کنی ؟ بیت: انصاف خود و داد من امروز بده بدهی به از آن بود که بستانندت سلطان از مهابت این سخن پیاده شد و گفت: ای مادر! زنهار که من طاقت جواب آن پل ندارم، بگوی تا که بر تو ستم کرده است ؟ صورت حال باز نمای تا داد تو ازو بستانم. پیرزن گفت: ای ملک! همین غلام که به حضور تو تازیانه ی عقوبت(1) بر سر من کشید، چشمه ی عیش مرا مکدّر ساخته است و گاوی که معیشت من و یتیمان من از شیر او حاصل شدی، کشته است و کباب کرده. 🔆 ملک بفرمود تا غلام را سیاست کردند و عوض یک ماده گاو او، هفتاد ماده گاو از حلال تر وجهی بدو دادند. بعد از چندگاه که سلطان وفات کرد، پیرزن هنوز در حیات بود. نیم شبی بر سر قبر وی آمد و روی نیاز به قبله ی دعا آورده گفت: الهی! این بنده ی تو که در این خاک است، وقتی که من درمانده بودم، دست من بگرفت و حالا او درمانده است، تو به کرم خود دستگیری او کن. من بیچاره بودم، او با عاجزی مخلوقیت خویش بر من ببخشود، این زمان او درمانده و بیچاره است، تو با قوّت خالقیت خود بر وی ببخشا. یکی از جمله عبّاد، ملک شاه را در خواب دید، 💫پرسید که: خدا با تو چه کرد؟ فرمود که: اگر دعای پیرزن دادخواه به فریاد من نرسیدی، از چنگال عقاب عقوبت خلاصی ممکن نبودی. 🔆رکنی دیگر محافظت حکم الهی است، یعنی دادی که دهد، باید که مطابق احکام شرع باشد و در خشم و رضا جانب حق فرو نگذارد که حکم او بالای همه حکم ها است. 📚 اخلاق محسنی.كمال الدین حسین بن علی واعظ كاشفی سبزواری بیهقی ص:91 ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋قضاوت حضرت سلیمان علیه السلام 💫در خبر آمده که: دو ضعیفه به محکمه ی حضرت سلیمان علی نبینا و علیه السلام رفتند و بر کودکی دعوی می کردند. هر یک می گفت این طفل از آنِ من است و هر دو از اثبات عاجز آمدند. حضرت سلیمان علی نبینا و علیه السلام فرمود تا آن طفل را به شمشیر دو نیم کنند و هر ضعیفه را یک نیم بدهند. چون شمشیر برکشیدند، یکی از آن دو ضعیفه بی قرار شد و بگریست وگفت: من از حق خود درگذشتم، او را مکشید. و در آن ضعیفه دیگر هیچ اثر پدید نیامد. سلیمان علیه السلام فرمود تا طفل را بدان زن دادند که به کشتن راضی نشد. چه فراست اقتضای آن می کند که این زن، مادر وی بوده است به جهت شفقتی که از او بر وی ظاهر شده. فراست نوری است که حق سبحانه و تعالی به بنده مؤمن عطا فرموده چنان چه مضمون این حدیث عربیة: 🍃«اتقوا فراسة المؤمن فانّه ینظر بنور الله»(3) بر این معنی دلالت می کند و معنی حدیث آن است که: بترسید از فراست مؤمن که او به نور خدایی در هر چیزی که می نگرد، می داند. پس هیچ چیز برو پوشیده نماند. و مفسّران در این آیت که إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمِینَ 1 توسّم را بر تفرّس فرود آورده اند. و فراست دو نوع است: فراست شرعی و فراست حکمی. فراست شرعی از متفّرسین عبارت از آن که به واسطه تزکیه نفس و تصفیه قلب، حجاب غفلت از عین بصیرت مرتفع شود تا مؤمن به نور یقین بینا گردد و در هر که نگرد به فراست حقیقی، بر احوال او اطلاع یابد. بیت: 🔆بلکه گر از دور نامت بشنوند بر همه حالات تو واقف شوند ✾📚 @Dastan 📚✾
‌ 🔆اول تعقل بعد توکّل ! 🍃شخصی آمد پیش پیامبر و شترش را ول کرد. پیامبر فرمود که شتر ات کو؟ گفت: به خدا سپردم! پیامبر فرمود: اعقل البعیر ثم توکّل؛ اول شتر را ببند بعد توکل کن. 👈بعضی ها فکر می کنند توکل یعنی بی محابا کار کردن. عقلانیت را بکار ببر و تا آنجا که می توانی اندیشه ات را فعال کن، توکل هم بکن. نه اینکه بی فکر و بی حساب کار کن ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 "خصوصیات ذاتی" روزی در دُر گرانبهای پادشاه لکه سیاهی مشاهده شد هر کاری درباریان کردند نتوانستد رفع لکه کنند هر جایی وزیر مراجعه کرد کسی علت را نتوانست پیدا کند تا مرد فقیری گفت من میدانم چرا دُر سیاه شده، پس مرد فقیر را پیش پادشاه بردند او به پادشاه گفت در دُر گرانبهای شما کرمی هست که دارد از آن می‌خورد پادشاه به او خندید و گفت ای مردک مگر می‌شود در دُر کرم زندگی کند ولی مرد فقیر گفت ای پادشاه من یقین دارم کرمی در آن وجود دارد پادشاه گفت اگر نبود گردنت را میزنم و مرد بیچاره پذیرفت وقتی دُر را شکافتند دیدند کرمی زیر قسمت سیاهی رنگ وجود دارد پادشاه از دانایی مرد فقیر خوشش آمد و دستور داد اورا در گوشه ای از آشپزخانه جا دهند و مقداری از پس مانده غذاها نیز به او دادند. روز بعد پادشاه سوا بر اسب شد و رو به مرد فقیر کرد و گفت این بهترین اسب من است نظر تو چیست، مرد فقیر گفت بهترین در تند دویدن هست ولی یک ایرادی نیز دارد پادشاه گفت چه ایرادی فقیر گفت در اوج دویدن اگر هم باشد وقتی رودخانه را دید به درون رودخانه می‌پرد پادشاه باورش نشد و برای امتحان اسب و صحت ادعای مرد فقیر سوار بر اسب از کنار رودخانه ای گذشت که اسب سریع خودش را درون آب انداخت پادشاه از دانایی مرد فقیر متعجب شد و یک شب دیگر نیز او را در محل قبلی با پس مانده غذا جا داد. روز بعد خواست تا او را بیاورند، وقتی نزد پادشاه آمد پادشاه از او سوال کرد ای مرد دیگر چه میدانی مرد که به شدت می‌ترسید با ترس گفت میدانم که تو شاهزاده نیستی پادشاه به خشم آمد و او را به زندان افکند ولی چون دو مورد قبل را درست جواب داده بود پادشاه را در پی کشف واقعیت وا داشت و پادشاه نزد مادرش رفت و گفت ای مادر راستش را بگو من کیستم این درست است که شاهزاده نیستم مادرش بعد کمی طفره رفتن گفت حقیقت دارد پسرم چون من و شاه بی‌بهره از داشتن بچه بودیم و از به تخت نشستن برادرزاده‌های شاه هراس داشتیم وقتی یکی از خادمان دربار تو را به دنیا آورد تو را از او گرفتیم و گفتیم ما بچه دار شدیم و بدین طریق راز شاهزاده نبودن پادشاه مشخص شد. پادشاه بار دیگر مرد فقیر را خواست ولی این مرتبه برای چگونگی پی بردن به این وقایع بود و به مرد فقر گفت چطور آن دُر و اسب و شاهزاده نبودن مرا فهمیدی مرد فقیر گفت دُر را از آنجایی که هر چیزی تا از درون خودش خراب نشود از بین نمیرود را فهمیدم و اسب را چون پاهایش پشمی بود و کُرک داشتند فهمیدم که این اسب در زمان کُره ای چون اسب ها و گاومیش‌ها یک جا چرا میکردن با گاومیشی اُنس گرفته و از شیر گاومیش خورده بود و به همین خاطر از آب خوشش می‌آید سپس پادشاه گفت اصالت مرا چگونه فهمیدی، مرد فقیر گفت موضوع اسب و دُر که برایت مهم بودند را گفته بودم ولی تو دو شب مرا در گوشه ای از آشپزخانه جا دادی و پاداشی به من ندادی و این کار دور از کرامت یک شاهزاده بود و من هم فهمیدم تو شاهزاده نیستی. "آری اکثر خصایص ذاتی است یعنی در خون طرف باید باشد." ✾📚 @Dastan 📚✾
✨در محضر درس تاریخ *********** 🔆" جهان رنگارنگ " 🍃ای پسر زهرا ! تو جمال ابدیت را با آرامش اسماء و صفات می بینی و آثار الوهیت را در جهان رنگارنگ می نگری ؛ اما او را با همه ی کثرتی که در افاضه و مواهب دارد ، یکتا و مجرد بدان ؛ زیرا این اکثریت که اشتباهی همرنگ خیال بیش نیستند ، در وحدت وجود ایزد متعال تاثیری ندارند . او همان است که خود را توصیف کرده و بر ذات خویش ثنا فرموده : " هم او باید که خود را بستاید " 🌷پروردگاری که سرآغاز بی آغاز وجود و بی پایان هستی است . کو آن قلبی که بتواند حدود بیکران قدرتش را در کانون خود بگنجاند و کجاست شاه باز روحی که تا قاءمه ی عرش جلالش پرواز کند . *********** های امام (ع) به فرزندش امام حسن (ع) 📚منبع : کتاب " علی (ع) به فرزند فاطمه (س) چه گفت ؟ " نویسنده : ابوالفضل صادقی ✾📚 @Dastan 📚✾
👺شیطان کجاست ؟ واقعا شيطان را در شهر نمی بينی؟ اينجاست و بیداد میکنه ما نمیبینیم _لابلای كم فروشی های بقال محل! _توی فحش های ركيك همسایه به همسایه _روی روسری بادبرده ی دختركان شهر! _روی ساپورت های بدن نما _مردانی که خودشان را مثل زن آرایش میکنند. ⬅️تو واقعا صدای خنده هايش را نمیشنوی؟ _لای موسيقی های تند ماشين ها _توی دعواهای بی انتهای پدر و پسر _توی بی احترامی به پدر ومادر _ بين جيغ های پيرزن مال باخته! ⬅️تو واقعا جولان دادنش را ميان زمين و آسمان نمی بينی؟ نمی بينی دنيا را چقدر قشنگ رنگ آميزی كرده و بی آنكه من و تو بدونیم"جاهليت مدرن" را برايمان سوغات آورده است؟ توی وجود من و تو چقدر شك و شبهه انداخته است؟ توی رختخواب گرم و نرمت موقع نماز صبح؟ زمان قايم كردن اسكناس هايت وقت ديدن صندوق صدقات؟ موقع باز كردن سايت های ناجور اينترنت؟ نفوذش را نمی بینی؟ میان تغییر لب و بینی و چهره انسانها و دست بردن در کار خدا ⬅️او همين جاست. هر جا كه حق نباشد. هر جا كه از یاد خداغافل باشیم چقدر به شيطان نخ می دهيم...!؟ ای مردم از گام های شیطان پیروی نکنید ،همانا او برای شما دشمنی آشکار است. (سوره بقره:آیه168) ✾📚 @Dastan 📚✾