فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹داستان آموزنده🌹
در سمیناری به حضار گفته شد اسم خود را روی بادکنکی بنویسید. همه اینکار را انجام دادند
و تمام بادکنک ها درون اتاقی دیگر قرار داده شد.
اعلام شد که هر کس بادکنک خود را ظرف ۵ دقیقه پیدا کند.
همه به سمت اتاق مذکور رفتند
و با شتاب و هرج و مرج به دنبال بادکنک خود گشتند ولی هیچکس نتوانست بادکنک خود را پیدا کند.
دوباره اعلام شد که این بار هر کس بادکنکی که برمیدارد به صاحبش دهد.
طولی نکشید که همه بادکنک خود را یافتند دوباره بلندگو به صدا درآمد که این کار دقیقاً زندگی ماست.
وقتی تنها به دنبال شادی خودمان هستیم به شادی نخواهیم رسید.
در حالی که شادی ما در شادی دیگران است. شما شادی را به دیگران هدیه دهید و شاهد آمدن شادی به سمت خود باشید.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌹امام صحبتی دارند که آن را نوشتهام
و همیشه آن را توی جیب خودم دارم :
هر کس که بیشتر برای خدا کار کرد
بیشتر باید فحش بشنود. و شما پاسدارها،
چون بیشتر برای خدا کار کردید،
بیشتر فحش شنیدید و میشنوید.
ما باید برای فحش شنیدن ساخته بشویم؛
برای تحمّل تهمت و افتراء و دروغ ؛
چون ما اگر تحمّل نکنیم ،
باید میدان را خالی کنیم ...
#شهید_حاجابراهیم_همت_
✾📚 @Dastan 📚✾
💢اخلاق پیامبر
#افطاری
🌱انس بن مالك سالها در خانه ی رسول خدا خدمتكار بود و تا آخرین روز حیات رسول خدا این افتخار را داشت. او بیش از هركس دیگر به اخلاق و عادات شخصی رسول اكرم آشنا بود.
🌱 آگاه بود كه رسول اكرم در خوراك و پوشاك چقدر ساده و بی تكلف زندگی می كند. در روزهایی كه روزه می گرفت همه ی افطاری و سحری او عبارت بود از مقداری شیر یا شربت و مقداری ترید ساده.
🌱گاهی برای افطار و سحر، جداگانه، این غذای ساده تهیه می شد و گاهی به یك نوبت غذا اكتفا می كرد و با همان روزه می گرفت.
🌱یك شب، طبق معمول، انس بن مالك مقداری شیر یا چیز دیگر برای افطاری رسول اكرم آماده كرد.
🌱اما رسول اكرم آن روز وقت افطار نیامد، پاسی از شب گذشت و مراجعت نفرمود.
🌱انس مطمئن شد كه رسول اكرم خواهش بعضی از اصحاب را اجابت كرده و افطاری را در خانه ی آنان خورده است. از این رو آنچه تهیه دیده بود خودش خورد.
🌱طولی نكشید رسول اكرم به خانه برگشت. انس از یك نفر كه همراه حضرت بود پرسید: «ایشان امشب كجا افطار كردند؟ »
🌱گفت: «هنوز افطار نكرده اند. بعضی گرفتاریها پیش آمد و آمدنشان دیر شد. »انس از كار خود یك دنیا پشیمان و شرمسار شد، زیرا شب گذشته بود و تهیه ی چیزی ممكن نبود.
🌱منتظر بود رسول اكرم از او غذا بخواهد و او از كرده ی خود معذرت خواهی كند. اما از آن سو رسول اكرم از قرائن و احوال فهمید چه شده، نامی از غذا نبرد و گرسنه به بستر رفت.
انس گفت: «رسول خدا تا زنده بود موضوع آن شب را بازگو نكرد و به روی من نیاورد.
📚كحل البصر محدث قمی، صفحه ی 67
✾📚 @Dastan 📚✾
32.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 داستان چنگیزخان مغول | مرحوم شیخ احمد کافی
✾📚 @Dastan 📚✾
🌻ﻧﺼﻴﺐ ﺷﺪﻥ « ﻃﻰّ ﺍْﻟﺎَﺭْﺽ »
🍄 ﻓﺎﺿﻞ ﻣﺤﻘﻖ ﺟﻨﺎﺏ ﺁﻗﺎﻯ ﻣﻴﺰﺭﺍ ﻣﺤﻤﻮﺩ ﻣﺠﺘﻬﺪ ﺷﻴﺮﺍﺯﻯ، ﻧﺰﻳﻞ ﺳﺎﻣﺮﻩ - ﺭﺣﻤﺔ ﺍﻟﻠّﻪ ﻋﻠﻴﻪ - ﻧﻘﻞ ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﺣﺎﺝ ﺳﻴﺪ ﻣﺤﻤﺪ ﻋﻠﻰ ﺭﺷﺘﻰ ﻛﻪ ﻏﺎﻟﺐ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺭﻳﺎﺿﺎﺕ ﺷﺮﻋﻰ ﻭ ﻣﺠﺎﻫﺪﺍﺕ ﻧﻔﺴﺎﻧﻴﻪ ﮔﺬﺭﺍﻧﻴﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ﺍﻭﻗﺎﺗﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺣﺎﺝ ﻗﻮﺍﻡ ﻧﺠﻒ، ﻃﻠﺒﻪ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ
🍄 ﺗﺤﺼﻴﻞ ﻋﻠﻢ ﺑﻮﺩﻡ ﺩﺭ ﺑﻴﻦ ﻃﻠﺎﺏ ﻣﺸﻬﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﺷﺨﺺ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯﻯ ﻛﻪ ﺩﺭﺏ ﺑﺎﺏ ﻃﻮﺳﻰ ﺍﺳﺖ ( ( ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ) ) ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﻫﺮ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﻧﻤﺎﺯ ﻣﻐﺮﺏ ﺭﺍ ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﻣﻬﺪﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻯ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺸﺎ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻴﺪﺍﻟﺸﻬﺪﺍﺀ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺑﺠﺎ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻰ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ ﻧﺠﻒ ﻭ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺑﻴﺶ ﺍﺯ ﺳﻴﺰﺩﻩ ﻓﺮﺳﻨﮓ ﻭﺗﻘﺮﻳﺒﺎ ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺭﺍﻩ ﭘﻴﺎﺩﻩ ﺭﻭﻯ ﺍﺳﺖ، ﻣﻦ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺍﻳﻦ
🍄ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻧﻤﺎﻳﻢ ﻭ ﺑﻪ ﺁﻥ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﻨﻢ، ﭘﺲ ﺑﺎ ﺁﻥ ﻣﺮﺩ ﺻﺎﻟﺢ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺷﺪ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻭ ﺭﻓﺎﻗﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﭼﻮﻥ ﺭﻓﺎﻗﺘﻢ ﺑﺎ ﺍﻭ ﻣﺤﻜﻢ ﺷﺪ ﺭﻭﺯ ﭼﻬﺎﺭﺷﻨﺒﻪ ﺑﻪ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﻃﻠﺎﺏ ﻛﻪ ﺑﺎ ﻣﻦ ﻫﻢ ﻣﺒﺎﺣﺜﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺮﺑﻠﺎﺣﺮﻛﺖ ﻛﻦ ﻭ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺑﺎﺵ ﺑﺒﻴﻦ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺭﺍ ﻣﻰ ﺑﻴﻨﻰ ؛ ﭼﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﻏﺮﻭﺏ ﭘﻨﺠﺸﻨﺒﻪ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺗﺎﺀﺛﺮﻯ ﻧﺰﺩ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺍﻇﻬﺎﺭ
🍄ﻧﺎﺭﺍﺣﺘﻰ ﻛﺮﺩﻡ. ﮔﻔﺖ ﺗﻮ ﺭﺍ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؟ ﮔﻔﺘﻢ ﻣﻄﻠﺐ ﻣﻬﻤﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺍﻟﺎﻥ ﺑﻪ ﻓﻠﺎﻥ ﻃﻠﺒﻪ ﺭﻓﻴﻘﻢ ﺑﺮﺳﺎﻧﻢ ﻭ ﻣﺘﺎﺀﺳﻔﺎﻧﻪ ﻛﺮﺑﻠﺎ ﺭﻓﺘﻪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺳﺘﺮﺳﻰ ﻧﺪﺍﺭﻡ. ﮔﻔﺖ ﻣﻄﻠﺐ ﺭﺍ ﺑﮕﻮ ﺧﺪﺍ ﻗﺎﺩﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮﺳﺪ، ﭘﺲ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺩﺍﺩﻡ، ﺍﻳﺸﺎﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻭﺍﺩﻯ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﺭﻓﺖ، ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪﻡ ﺗﺎ ﺭﻭﺯ ﺷﻨﺒﻪ ﻛﻪ
🍄ﺭﻓﻴﻘﻢ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺷﺐ ﺟﻤﻌﻪ ﻣﻮﻗﻊ ﻧﻤﺎﺯ ﻋﺸﺎ ﺭﻓﻴﻖ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ ﺑﻪ ﺣﺮﻡ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻦ ﺩﺍﺩ. ﭼﻮﻥ ﭼﻨﻴﻦ ﺩﻳﺪﻡ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻡ ﻛﻪ ﭘﺎﺭﻩ ﺩﻭﺯ، ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﺩﺍﺭﺩ، ﺩﺭ ﻣﻘﺎﻡ ﺑﺮﺁﻣﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺩﺭﺧﻮﺍﺳﺖ ﻛﻨﻢ ﻛﻪ ﺟﺎﮔﺮﺝ ﺑﺸﻮﺩ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺩﺍﺭﺍﻯ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﮔﺮﺩﻡ. ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺧﺎﻧﻪﺍﻡ ﺩﻋﻮﺕ ﻛﺮﺩﻡ ﭼﻮﻥ ﻫﻮﺍ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ
🍄ﭘﺸﺖ ﺑﺎﻡ ﺭﻓﺘﻴﻢ ﻭ ﮔﻨﺒﺪ ﻣﻄﻬﺮ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﻴﺮ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻧﻤﺎﻳﺎﻥ ﺑﻮﺩ، ﭘﺲ ﺍﺯ ﺻﺮﻑ ﺷﺎﻡ ﻣﺨﺘﺼﺮﻯ ﺑﻪ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﮔﻔﺘﻢ ﻏﺮﺽ ﺍﺯ ﺩﻋﻮﺕ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻡ ﺷﻤﺎ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﺩﺍﺭﻳﺪ ﻭﺁﻥ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﻯ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺍﺩﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻳﻘﻴﻦ ﻛﺮﺩﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ، ﺍﻟﺤﺎﻝ ﺍﺯ ﺷﻤﺎ ﺧﻮﺍﻫﺶ ﻣﻰ ﻛﻨﻢ ﻣﺮﺍ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻰ ﻛﻨﻴﺪ ﻛﻪ ﭼﻜﻨﻢ ﺗﺎ ﻃﻰ ﺍﻟﺎﺭﺽ ﻧﺼﻴﺐ ﻣﻦ ﻫﻢ ﺑﺸﻮﺩ.
🍄 ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﺷﻨﻴﺪ ﻭ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻛﻪ ﺳﺮّ ﺍﻭ ﻓﺎﺵ ﺷﺪﻩ، ﺻﻴﺤﻪ ﺍﻯ ﺯﺩ ﻭ ﻣﺜﻞ ﭼﻮﺏ ﺧﺸﻚ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﻃﻮﺭﻯ ﻛﻪ ﻭﺣﺸﺖ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﮔﻔﺘﻢ ﺍﺯ ﺩﻧﻴﺎ ﺭﻓﺖ. ﭘﺲ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺑﻪ ﺣﺎﻝ ﺧﻮﺩﺁﻣﺪ، ﻓﺮﻣﻮﺩ ﺍﻯ ﺳﻴﺪ! ﻫﺮﭼﻪ ﻫﺴﺖ ﺑﻪ ﺩﺳﺖ ﺍﻳﻦ ﺁﻗﺎﺳﺖ ﻭ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﮔﻨﺒﺪ ﻣﻄﻬﺮ ﻛﺮﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻭ ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﻰ ﺧﻮﺍﻫﻰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺑﺨﻮﺍﻩ، ﺍﻳﻦ ﺭﺍ ﮔﻔﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺩﺭ ﻧﺠﻒ ﺍﺷﺮﻑ ﺩﻳﺪﻩ ﻧﺸﺪ ﻭ ﻫﺮﭼﻪ ﺗﺤﻘﻴﻖ ﻛﺮﺩﻡ ﺩﻳﮕﺮ ﻛﺴﻰ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺪﻳﺪ
👈 ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﻋﻠﻤﺎﻯ ﺍﻋﻠﺎﻡ ﺷﻨﻴﺪﻡ ﻛﻪ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻗﻮﻝ ﺳﻴﺪﺭﺷﺘﻰ ﻣﺮﺣﻮﻡ ﻧﻘﻞ ﻛﺮﺩﻧﺪ.
📚کتاب #داستان های #شگفت
آیت الله شهید دستغیب
✾📚 @Dastan 📚✾
#یک_دقیقه_مطالعه
🔆با ۶ نکته مشترک بهترین ورزش ها آشنا شوید
🔴یک هدف خاص
✨✨ریک ریکی، استاد ارشد آکادمی ملی پزشکی ورزشی در شهر نیویورک می گوید : همه ی تمرینات بزرگ هدفی خاص دارند.
✨اغلب مردم بدون هدف به سالن ورزش می روند، بدون اینکه تصویری از خود از آنچه که می خواهند داشته باشند و یا چرا آنجا هستند؟ بهترین تمرینات باید کمک کنند تا هدف شما را از ورزش تعریف کند و سپس شما را با ارائه یک طرح برای رسیدن به آن آماده نماید.
🔴آمادگی حرکت
✨شما می دانید که گرم کردن بدن برای عضلات بسیار مهم است. اما بسیاری از مردم این را درک نمی کنند که یک سری از حرکات خاص برای آماده سازی بدن طراحی شده که انجام آن برای این ورزش خاص بسیار مهم است. صنعت ورزش عملیات و محدودیت های خاصی را برای گرم کردن بدن قرار داده است که به آمادگی حرکتی معروف می باشد.
✨این آمادگی حرکتی خاص بدن را برای تمرین ها، ورزش و یا فعالیت ها آماده می کند و می تواند شامل: هوازی، انعطاف پذیری در عملکرد، فعالیت ریشه ای، تعادل و تمریناتی خاص آن رشته باشد.
🔴یک عنصر سرگرم کننده
✨برنامه های ورزشی و تمرینات باید لذت بخش باشد و یا به سادگی انجام داده شود، آن ها باید سرگرم کننده باشند!
🔴چالش تمام بدن
✨این مهم است که تمریناتی را انجام دهید که روی تمام قسمت های بدن به طور مساوی کار می کند. بسیاری از زنان بیشتر وقت خود را صرف تمرینات قسمت جلویی یا پایین تنه ی خود می کنند و قسمت های دیگر را فراموش می کنند. وقت گذاشتن زیاد روی بعضی از تمرینات مانند تمرینات شکمی و عدم تمرینات کافی در قسمت های دیگر بدن می تواند سبب مشکلاتی شود.
🔴آموزش تعادل و ثبات
✨بهترین برنامه ها شامل تعادل و ثبات در تمرین می باشد. پرورش بدن که به پیشرفت توانایی بدن شما و به اجرای فعالیت های روزانه ی شما کمک می کند. این پرورش ها تمرینات شما را وسعت می دهد و باعث پیشگیری از آسیب می شود که از نشانه های یک برنامه عالی است.
🔴ترکیبی از رژیم غذایی ( یا تأکید بر نوع سالم آن ) و ورزش
✨مهم نیست که روال تمرین شما چقدر شگفت انگیز است، شما نمی توانید بدن تان را تغییر دهید، مگر اینکه رژیم غذایی سالم خودتان را هم شروع کنید. اگر چه موفقیت در همه تمرین ها شامل بخش تغذیه نمی شود، اما باید حداقل اذعان کرد که گنجاندن یک رژیم غذایی سالم علاوه بر ورزش منظم، کلیدی است برای مشاهده نتایج قابل قبول.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🌿 #تلنگر
👈 تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند
رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود.
📗 کیمیای محبت، ص79
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸🍃در تاریخ آمده است که روزی پیراهن پیغمبر(ص ) کهنه شده بود شخصی دوازده درهم بایشان هدیه کرد، آنجناب پول را به علی علیه السلام دادند تا از بازار پیراهنی بخرد،
🌼 امیرالمؤ منین علیه السلام جامه ای بهمان مبلغ خرید وقتیکه خدمت پیغمبر (ص ) آورد، فرمودند این جامه پربهاست پیراهنی ارزان تر از این مرا بهتر است ، آیا گمان داری که صاحب جامه پس بگیرد؟ عرضکرد نمیدانم فرمود به او رجوع کن شاید راضی شود.
🌸علی علیه السلام پیش آنمرد رفت و گفت پیغمبر(ص ) میفرماید این پیراهن برای من پربها است و جامه ای ارزان تر از این می خواهم ، صاحب جامه راضی شد و دوازده درهم را رد کرد. امام (ع) فرمود وقتی پول را آوردم حضرت با من ببازار آمد تا پیراهنی بگیرد.
🌺 در بین راه بکنیزی برخورد که در گوشه ای نشسته بود و گریه می کرد، جلو رفته و سبب گریه اش را پرسید. گفت یا رسول الله ارباب من مرا برای خریدار ببازار فرستادند و چهار درهم همراه داشتم ، آن پول را گم کرده ام .
🌼 پیغمبر (ص ) چهار درهم از پول جامه را به او داد و پیراهنی نیز بچهار درهم خریداری کرد در بازگشت مرد مستمندی از ایشان تقاضای لباس کرد همان پیراهن را باو دادند،
🌸باز ببازار برگشته و با چهار درهم باقیمانده پیراهن دیگری خریدند وقتی که بمحل کنیز رسید او را هنوز گریان مشاهده کرد، پیش رفته فرمود دیگر برای چه گریه می کنی ؟
🌺گفت دیر شده میترسم اربابم مرا بزند و بیازارد ، فرمود تو جلو برو ما را بخانه راهنمائی کن همینکه بدر خانه رسیدند. پیامبر و امام هر دو در بیرون از خانه ، با صدای بلند بصاحب خانه سلام کردند، ولی آنها تا مرتبه سوم جواب ندادند.
🌼برای بار چهارم بیرون آمدند و پیغمبر(ص ) از جواب ندادن سؤ ال نمود صاحب خانه عرض کرد خواستیم صدای دلنشین شما را بشنویم چرا که سلام شما بر ما زیاد شود تا باعث زیادی نعمت و سلامتی هم گردد،
🌸حضرت داستان کنیز را شرح داده و تقاضای بخشش او را کردند. صاحب کنیز گفت چون شما تشریف آوردید بخاطر شما او را در راه خدا آزاد کردم آنگاه پیغمبر(ص ) فرمود دوازده درهمی ندیدم که اینقدر خیر و برکت داشته باشد دو نفر برهنه را پوشانید و کنیزی را آزاد کرد
📚 ناسخ التواربخ جلد دوم ، قسمت حضرت رسول ص 338 تا 341
✾📚 @Dastan 📚✾
✍مؤمنین ملعون! در کلام امام کاظم (ع)
قال عبدالمؤمن الانصاری: دخلت علی الامام ابی الحسن موسی بن جعفر (ع) و عنده محمد بن عبدالله الجعفری، فتبسّمت الیه، فقال (علیه السلام): أتحبّه؟ فقلت: نعم، و ما أحببته إلا لکم. فقال (ع): هو أخوک، و المؤمن أخو المؤمن لأمّه و أبیه و إن لم یلده أبوه؛
🔸ملعونٌ مَن اتّهم اخاه،
🔹ملعونٌ مَن غش اخاه،
🔸ملعونٌ مَن لم ینصح اخاه،
🔹ملعونٌ مَن اغتاب اخاه.
عبدالمؤمن انصاری گوید: وارد شدم بر حضرت موسی ابن جعفر (ع). محمد بن عبدالله جعفری در حضور حضرت نشسته بود. من در روی او تبسّم کردم. حضرت فرمود: آیا او را دوست میداری؟ عرض کردم: بلی او را برای خاطر شما دوست میدارم . فرمود: او برادر تو است، و مؤمن برادر مؤمن است، گر چه پدر آنها یکی نباشد؛
ملعون است کسی که برادر خود را متّهم نماید. ملعون است کسی که برادر خود را فریب دهد. ملعون است کسی که دلسوز برادر خود نباشد. ملعون است کسی که غیبت برادر خود را بکند.
📚بحار الانوار ج 75 ص 262.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆 داستان از پیامبر اسلام (ص)
🌳در تاریخ آمده است که شخصی علاقه داشت که رسول اكرم حضرت محمّد صلّي الله عليه و آله و سلّم را از نزدیک ببیند و آن جناب را زیارت نماید
🌳 برای ابن کار تصميم گرفت به «مدينه» برود. در راه، چند جوجه ی پرنده ديد. چون وضع مالی خوبی نداشت ، آن ها را برداشت تا به عنوان هديه براي پيامبر خدا رسول اكرم (ص) ببرد.
🌳مادرِ جوجه ها پرواز كنان از راه رسيد. جوجه هايش را در دستِ مرد، اسير ديد. به دنبالِ مرد به راه افتاد. پرنده، پرواز کنان او را دنبال مي كرد.
🌳مرد به مدينه رسيد. يك سره به مسجد رفت. پس از زيارت رسول خدا ، آن جوجه ها را به عنوان هدیه نزد ايشان گذاشت.
🌳پرنده ي مادر كه به دنبالِ جوجه هايش پرواز كرده بود، بدون توجه به جمعیت مردم به سرعت فرود آمد. غذايي را كه به منقار گرفته بود، در دهانِ يكي از جوجه ها گذاشت و دور شد.
🌳رسول خدا نبی اكرم (ص) و اصحاب ايشان، اين صحنه را مي نگريستند. لحظاتی گذشت. جوجه ها در وسط مسجد قرار داشتند. مسلمانان دورِ آن ها را گرفته بودند. در همين لحظه، دوباره پرنده ي مادر رسيد. فرود آمد. غذايي را تهيّه كرده بود. آن را دهانِ جوجه ي ديگر گذاشت. پرواز كرد و دور شد.
🌳در اين هنگام، رسول خدا صلّي الله عليه و آله و سلّم جوجه ها را آزاد فرمود.
🌳آن گاه رو به اصحاب كرده و فرمود: « ... مهر و محبّتِ اين مادر را نسبتِ به جوجه هايش چگونه ديديد؟!».
🌳اصحاب عرض كردند:« بسيار عجيب و شگفت انگيز بود ».
✨👈👌پيامبر خدا (ص) فرمود: « ... قسم به خداوندي كه مرا به پيامبري برگزيد، مهر و محبّت خداي عالم به بندگانش، هزارانِ مرتبه از چيزي كه ديديد، بيشتر است ».
📚توحيد و نبوّت/شهيد دستغيب/ ص 133-132
✾📚 @Dastan 📚✾
👈خاطره زیبایِ امر بمعروف و نهی از منکر توسط یکی از خادمان حرم امام رضا ع در تاریخ ۹ آذر ۱۴۰۱
✨✨سوار اتوبوس شدم و دیدم یک دختر خانم خوش صورت و خوشگل نشسته و شالش روی شونه هاشه، آروم رفتم کنارش نشستم بعد از چند دقیقه گفتم دختر خشگلم شالت افتاده پایین ها!!!
💫دختر خیلی سرد گفت میدونم
گفتم خب نمیخوای درستش کنی؟ فورا گفت نه
🌸گفتم خب موهاتو گردنتو داره نامحرم میبینه، نگاه کن اون پسرای جوون چشماشونو ازتو برنمیدارن دارن از نگاه کردن به تو لذت میبرن، هم تو هم اونا دارین گناه میکنین فدات شم!
هنوز نزدیک حرم امام رضاییم ها!!!
💫دختر برگشت به من نگاه کرد منتظر بودم هرلحظه شروع کنه به فحاشی و دعوا، اما یهو زد زیر گریه سرشو گذاشت رو شونم و با گریه گفت آخه شما
چی میدونید از زندگی من؟!
🌼صبح تاشب دوشیفت مثل سگ کار میکنم نمیتونم زندگی کنم پدرو مادرم هر دوتا مریضن، پدرم نمیتونه کار کنه و خرج خونه و درمان اونا افتاده گردن منه بدبخت! نه خواهر دارم نه برادر، دیگه نمیتونم بریدم.
۲۱ سالمه ولی مثل ۵۰ ساله ها شدم!
💫به دختر گفتم عزیزم تو سختی های زندگی به خدا توکل کن برو پیش امام رضا ع بگو به خاطر تو حجابمو درست میکنم، تو هم این خواسته ی منو برآورده کن.
دختر گفت به خدا روم نمیشه چند ساله حرم نرفتم.
🌺همون لحظه یک خانم مانتویی متشخص و موجه سوار اتوبوس شد و روبروی ما نشست.
دختر گفت همون اطراف حرم دو جا فروشندگی میکنم ولی آخرماه کلا پنج شش میلیون بیشتر دستمو نمیگیره واقعاً خسته شدم.
💫گفتم با امام رضا معامله میکنی یانه؟ با چشمای پر از اشک گفت آره. همینجا جلوی شما به امام رضا ع قول میدم حجابمو درست کنم ایشونم به زندگی سامان بده، الانم میشه شما شالمو برام ببندین؟
🌼منم مشغول بستن شال شدم که یک دختر خانم محجبه همسن خودش اومد جلو و یک گیره ی خوشگل بهش داد و گفت اینم هدیه ی من به شما به خاطر محجبه شدنت.
شالو که بستم، گفت میشه یک عکس ازم بگیری ببینم چطور شدم؟
ازش عکس گرفتم همونطور که نگاه میکرد اون خانم مانتویی گفت دختر گلم اسمت چیه؟ دختر گفت عاطفه
🌱گفت عاطفه جان من پزشکم و منشی مطبم حامله است و دیگه نمیخواد بیاد سرکار. دنبال یک منشی خوبی مثل خودت میگردم بامن کار میکنی؟
🍂دختر همونطور که چشماش پر از ذوق و خوشحالی بود گفت ولی منکه بلد نیستم
خانم گفت اشکال نداره یاد میگیری حقوقتم از ۸ تومان شروع میشه کار که یاد گرفتی تا ۱۰ تومان هم زیاد میشه قبول؟
دختر همونطور که بی اختیار میخندید گفت قبول
🍃برگشت سمت من و محکم بغلم کرد و گفت خدایا شکرت امام رضا ع دمت گرم.
همه خانم های داخل اتوبوس درحال تماشای اون بودن و خوشحال.
✨من یک کیسه پلاستیکی دستم بود دادم بهش گفت این چیه؟ گفتم این غذای امام رضاست.
من خادمم و این ناهار امروزم بود هرهفته میبرم با پسرم و آقامون میخوریم این هفته روزی شما بود.
دوباره زد زیر گریه ولی از خوشحالی بود نمیدونست چی بگه فقط تشکر میکرد
منکه رسیدم به مقصد و باید پیاده میشدم به سرعت گوشیش رو بیرون آورد و گفت میشه یک سلفی باهم بگیریم؟
عکس گرفتیم و شماره منو گرفت و پیاده شدم...
✾📚 @Dastan 📚✾