eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.4هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
. 💫دعوت به دين در مهمانى 🌼در زمان رسول‏خداصلى الله عليه وآله در ميان مشركان شخصى به نام «عقبه‏» بود. وى‏مردى سخى و بلند نظر بود. هر وقت از سفر برمى‏گشت، سفره مفصلى ترتيب‏مى‏داد و دوستان و بستگانش را به مهمانى دعوت مى‏كرد. در همان حال كه درصف مشركان بود، دوست داشت پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله را مهمان كند. 🌼او در مراجعت از يكى از مسافرت‏هايش، سفره گسترده‏اى ترتيب داد وجمعى از جمله رسول‏خداصلى الله عليه وآله را دعوت كرد. 🌼دعوت شدگان به خانه او آمدند و كنار سفره غذا نشستند. پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله‏نيزوارد شد و كنار سفره نشست، ولى دست‏به غذا نزد. 🌼عقبه از حضرت پرسيد: چرا غذا ميل نمى‏فرماييد؟! 🌼پيامبرصلى الله عليه وآله فرمود: من از غذاى تو نمى‏خورم، مگر اين‏كه به يكتايى خداوندو رسالت من گواهى دهى! 🌼«عقبه‏» چون خيلى به آن حضرت علاقه داشت و نمى‏خواست كسى‏گرسنه از كنار سفره او برخيزد، به يكتايى خداوند عزوجل و رسالت‏پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله گواهى داد و به اين ترتيب اسلام را قبول كرد. اما متاسفانه‏به‏خاطر همنشين بد، از دين اسلام برگشت و مرتد شد و در جنگ احدبه هلاكت رسيد. (6) . 🌼پيامبر گرامى اسلام‏صلى الله عليه وآله فرمود: اگر مؤمنى مرا به [خوردن] شانه گوسفندى‏دعوت كند، دعوت او را اجابت مى‏كنم، چون اين عمل جزو ايمان است. (7) . 6) مجمع البيان ، ج 7 ، ص 166 . 7) المحاسن ، ج 2 ، ص 180 . ✾📚 @Dastan 📚✾
ما در هیچ حال، قلب‌هایمان خالی از غم نخواهد شد. چرا که غم، ودیعه‌ای است طبیعی که ما را پاک نگه می‌دارد. انسان‌های بی‌اندوه، به معنای متعالی کلمه، هرگز «انسان» نبوده‌اند و نخواهند بود. از این صافی انسان‌ساز نترس... 🖋 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆 ميزبانى حضرت ابراهيم‏عليه السلام 🍃حضرت ابراهيم‏عليه السلام يكى از پيامبران عظيم‏الشان بود كه هيچ‏وقت‏بدون‏مهمان غذا نمى‏خورد و لب به غذا نمى‏زد. از قضا روزى مهمان براى‏آن حضرت نرسيد و او گرسنه بود. از خانه به جست‏وجوى مهمان‏بيرون آمد. ديد در صحرا جماعتى در حال سفرند. 🍃حضرت ابراهيم‏عليه السلام خود را به آنها كه پانزده نفر بودند، رساند و آنها را به‏مهمانى دعوت كرد. 🍃آنها گفتند: ما گروهى كارگر بيچاره هستيم. هر يك از ما اطفال و عيال‏زيادى داريم. هر گاه خود مهمان شويم، اهل و عيال ما گرسنه خواهند ماند. 🍃حضرت ابراهيم فرمود: اجرت عملگى شما را نيز خواهم داد. به هر حال‏آنها را راضى كرد و به خانه آورد و مهمان نمود. 🍃وقتى كارگران در ضيافت‏شركت كردند و اجرت هم گرفتند، با خودگفتند: حقيقتا دين ابراهيم بر حق است; زيرا مهمان مى‏كند و اجرت هم‏مى‏پردازد. 🍃در همان ساعت نزد حضرت ابراهيم ايمان آوردند و به سوى خانواده خودبرگشتند. (2) . آثار و اشعار شيخ بهايى ، ص 157 ، با اندكى تصرف ✾📚 @Dastan 📚✾
26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔴 داستان شنیدنی کبوتر و تاجر از زبان شهید کافی (ره) ✾📚 @Dastan 📚✾
این روزها همه چیز عوض شده است... این روزها همه چیزعوض شده است در جایی زندگی می کنیم که هرزگی ، مد کفر گفتن ، روشنفکری بی آبرویی ، کلاس مستی و دود ، تفریح دزدی و لاشخوری و گرگ بودن ، رمز موفقیت است ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 .... 🌷در عملیات بدر، ترکشی به بدن عظیم زینعلی اصابت کرد، و روی زمین افتاد. خون زیادی از بدنش می‌رفت و دائم دست و پا می‌زد. رد خون عظیم به چاله‌ای می‌رسید که انگار تمام خون بدنش آن‌جا جمع شده بود. به بالینش رفتم. نمی‌توانست صحبت کند. نگاهش که به من افتاد، کلمات را به سختی سرهم کرد: "علی! خودتی؟" _"خودمم عظیم جان. کاری داری؟ حرف بزن." _"علی! خیلی خون از بدنم رفته. می‌بینی؟ باید برم." 🌷دلداریش می‌دادم که؛ _"کی گفته تو مى‌رى؟ باید بمونی." دستش را زد زیر خون‌هایی که داخل چاله جمع شده بود. نشانم داد و گفت: "این خون منه. همه را واسه امام حسین دادم...." بغض گلویش را می‌فشرد. غم بزرگی مانع حرف‌هایش بود. از فرط ناراحتی، فقط اشک می‌ریخت! 🌷_"می‌دونی علی! دوست داشتم سرم را برایش بدهم، اما نشد. نمی‌دونم قبول می‌کنه یا نه؟" تازه فهمیدم چرا این‌قدر ناراحت است . گفتم: "این چه حرفیه، معلومه که قبول می‌کنه." دوباره دستش را زد داخل چاله‌ای که خونش در آن جمع شده بود و آورد بالا: _"نتونستم سرم رو برای حسین (علیه السلام) بدم...." این جمله را تکرار کرد و رفت.... 🌹خاطره اى به ياد شهيد معزز عظيم زينعلى راوى: رزمنده دلاور علی مالکی نژاد ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عيالوارى 🌟يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانى‏اش گشايش آيد. 🌟نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم. 🌟بشر گفت: اى مرد!آن هنگام كه زن و فرزندان تو از تو نان خواهند و آب خواهند و لباس خواهند و تو از برآوردن حاجات آنان درماندى، در آن حال تو مرا دعا كن كه دعاى تو در آن وقت از دعاى من فاضل‏تر و به اجابت نزديك‏تر است . 🌟مگر نه آن كه در آن حال، كشتى دل خويش در درياى درد و اندوه، در تلاطم مى‏بينى و هيچ ساحل نجات پيش رو نمى‏بينى؟ هر كه در اين حال باشد، دعايش به اجابت سزاوارتر است . 📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆عيالوارى 🌟يكى عيالوار بود و سخت در رنج. چاره درد خود را در آن ديد كه نزد صاحب دلى رود و از او خواهد كه وى را دعا گويد تا به بركت دعاى او، در زندگانى‏اش گشايش آيد. 🌟نزد بشر حافى رفت و گفت:اى بشر!تو مرد خدايى، مرا دعايى كن كه مردى عيالوارم و هيچ چيز در بساط ندارم.  🌟بشر گفت: اى مرد!آن هنگام كه زن و فرزندان تو از تو نان خواهند و آب خواهند و لباس خواهند و تو از برآوردن حاجات آنان درماندى، در آن حال تو مرا دعا كن كه دعاى تو در آن وقت از دعاى من فاضل‏تر و به اجابت نزديك‏تر است . 🌟مگر نه آن كه در آن حال، كشتى دل خويش در درياى درد و اندوه، در تلاطم مى‏بينى و هيچ ساحل نجات پيش رو نمى‏بينى؟ هر كه در اين حال باشد، دعايش به اجابت سزاوارتر است .  📚حكايت پارسايان، رضا بابايى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔴 🔹 حق النفس ✍ در روزگار جوانی، با رفقا برای تفریح به یک در نزدیکی شهر رفتیم. کسی که ما را دعوت کرده بود قلیان را آماده کرد و با یک بسته سیگار به سمت ما آمد. سیگار ها را یکی یکی روشن کرد و به دست رفقا می داد. من از سیگار نفرت داشتم ولی برای اینکه انگشت نما نشوم سیگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به کشیدن کردم! حالم خیلی بد شد. خیلی سرفه کردم. بعد از آن هیچ وقت سراغ قلیان و سیگار نرفتم. اما در آن وانفسا، این صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو که می‌دانستی سیگار ضرر دارد چرا همان یکبار را کشیدی؟ تو حق النفس را رعایت نکردی و باید جواب بدهی. همین باعث گرفتاری ام شد! در آنجا برخی افراد را دیدم که انسان های مذهبی و خوبی بودند اما به حق النفس اهمیت نداده بودند و بخاطر ضرر به بدن گرفتار بودند. 📚 کتاب سه دقیقه در قیامت ✾📚 @Dastan 📚✾
روزی عقیل به برادرش امام علی ( (علیه السلام) ) گفت: من تنگدستم، مرا چیزی بده. حضرت فرمود: صبر داشته باش تا میان مسلمانان تقسیم کنم، سهمیه ی تو را نیز خواهم داد. عقیل اصرار ورزید، امام به مردی گفت: دست عقیل را بگیر و ببر در بازار، بگو قفل دکانی را بشکند و آنچه در دکان است، بردارد. عقیل گفت: می‌خواهی مرا به جرم دزدی بگیرند. امام فرمود: پس تو می‌خواهی مرا سارق قرار دهی که از بیت المال مسلمانان بردارم و به تو بدهم؟ عقیل گفت: پیش معاویه می‌روم، فرمود: خود دانی. عقیل نزد معاویه رفت و از او تقاضای کمک کرد. معاویه به او صد هزار درهم داد و گفت: بالای منبر برو و بگو که علی با تو چگونه رفتار کرد و من چه کردم. عقیل بر منبر رفت و پس از سپاس و حمد خدا گفت: ای مردم! من از علی دینش را طلب کردم، او مرا که برادرش هستم رها کرد و دینش را گرفت؛ ولی از معاویه درخواست کردم و او مرا بر دینش مقدم کرد! 📙یکصد موضوع، پانصد داستان ۲۱۴/۱ ؛ به نقل از: پند تاریخ ۱/ ۱۸۰. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ترک گناه 🌷دانشجو بود…دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی…. 🌷از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم…قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره)هم دیدار داشته باشن..از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه… 🌷وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت…بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن…من چندبار خواستم سلام بگم…منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن…امااصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… 🌷درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…یه لحظه تو دلم گفتم: 🌷”"حمید،میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه…تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! 🌷تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!”"خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… 🌷تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، 🌷یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم واستادم، از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن… 🌷اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن: "حمید..حمید…حاج آقا باشماست." نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…آهسته در گوشم گفتن: - یکماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی… 👈👌ترک هرگناه=نشاندن لبخند بر لبان نازنین حضرت مهدی علیه السلام… ترک هرگناه=برداشتن یک قدم در مسیر ظهور… ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
دلت میخواد در عین محجبه بودن شیک و اراسته باشی؟؟؟ 🤩 دوست داری با قیمت مناسب یک کار منحصربه فرد بخری که کمتر کسی مدلش رو دیده باشه؟؟ 😍😌 ❌ اینجا میتونی یک ست کامل لباس رو به همراه کیف و روسری با قیمت مناسب تهیه کنی 😊 https://eitaa.com/joinchat/230228206C9f372f545b 💯 💯 💯 می‌دونی لباس های ما طراحی خودمونه و شبیهش رو جای دیگه نمیبینی؟ ☺️ کافیه وارد لینک زیر بشی 😍⬇️ 🕊https://eitaa.com/joinchat/230228206C9f372f545b
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍امام رضا علیه السَّلام می‌فرمایند: 🔥در روز قیامت به عابد گفته شود آدم‌ خوبی بودی، به خود پرداختی و زحمت خود از دوش مردم برداشتی، به بهشت درآی! 💢بدانید فقیه کسی است که خِیر خود را بر مردم فرو ریزد و آنان را از دشمنان‌شان برهاند. به فقیه گفته می‌شود: ای کسی که سرپرستی یتیمان آل محمد را بر عهده گرفتی و دوست‌داران و پیروان و مستضعفانم را هدایت کردی بایست تا هر کسی که از تو بهرمند شده و یا دانش آموخته است شفاعتش کنی. 📌در حدیث فوق دقت کنیم فرق عابد و عالم در آن است که عابد، علم خود را فقط خودش به کار می‌گیرد و به فکر اصلاح خود است ولی عالم، علم خود را در اختیار دیگران قرار می‌دهد، چون‌ شمع می‌سوزد و نور می‌دهد بدون این‌که دستمزدی از آنان طلب کند. 📖الاحتجاج (طبرسی) ┄┅┅❅💠❅┅┅┄ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆امتحان با وسعت مال 🌱در دعاى مكارم الاخلاق ، حضرت سجاد عليه السلام مى فرمايد: و لا تفتنّى بالسّعة ؛ ((بار الها! با گشايش و سعه مالى ، مرا مورد آزمايش قرار مده .)) امتحان خداوند هنگام وسعت مالى ، حتمى و اجتناب ناپذير است . 🌱امام عليه السلام براى آن كه در معرض امتحانات سنگين قرار نگيرد، از خداوند مى خواهد كه به او سعه مالى و ثروت زياد ندهند تا با آزمايش هاى سخت بارى تعالى مواجه نگردد. 🌱اين جمله دعا براى عموم مردم بسيار آموزنده است . آن حضرت با آن كه معصوم است و از خطايا منزه است ، براى آن كه در مضيقه امتحان واقع نشود، از خداوند مى خواهد كه به او سعه مالى ندهد. اما بعضى از افراد عادى در حال تهيدستى مى گويند: اگر خداوند به ما ثروت عنايت كند، چنين و چنان مى نماييم و به خوبى انجام وظيفه مى كنيم . ممكن است در آن موقع از روى خلوص و پاكى سخن بگويند، اما نمى دانند كه ثروت ، افكارشان را عوض مى كند و آنان را دگرگون مى سازد و ممكن است بر اثر امتحان مالى سقوط كنند و هميشه دچار بدبختى و سيه روزى گردند. 🌱به شرحى كه توضيح داده مى شود، ثعلبة بن خاطب كه از انصار بود، به اين آزمايش سخت مبتلا گرديد و از عهده امتحان برنيامد، زيرا بر اثر حب مالى از پرداخت زكات واجب ، سر باز زد و خداوند درباره تخلف وى آيه نازل فرمود. او در ايام تهيدستى شرفياب محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم شد. به حضرت عرض كرد: از خداوند بخواهيد كه به من ثروت بدهد. 🌱حضرت فرمود: اى ثعلبه ! مال قليلى كه بتوانى شكرش را ادا كنى ، بهتر از مال زياد است كه طاقت و تحملش را نداشته باشى . 🌱دفعه ديگر باز شرفياب محضر آن حضرت شد و درخواست خويش را تكرار نمود و عرض كرد: 🌱به خدايى كه شما را به رسالت مبعوث نموده است ، من قسم ياد مى كنم كه اگر خداوند به من مالى بدهد، حق هر صاحب حقى را عطا خواهم نمود. 🌱در آن موقع پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم در پيشگاه الهى او را دعا كرد و براى او درخواست مال نمود. 🌱خداوند دعاى حضرت را مستجاب كرد. ثعلبه گوسفنددارى را آغاز نمود. خداوند به مالش بركت بسيار داد و با سرعت گوسفندان افزايش يافتند. تا جايى كه ديگر نمى توانست در شهر بماند. از مدينه دور شد و در يكى از وادى هاى اطراف مدينه مسكن گزيد و گوسفندان را نگهدارى مى كرد. 🌱طولى نكشيد كه در آنجا نيز دچار مضيقه شد. ناچار به نقطه دوردستى رفت تا در آن جا بتواند گوسفندان را نگهدارى كند. 🌱از طرف خداوند، امر به گرفتن زكات ، صادر شد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم ماءمورينى را به اطراف فرستاد. از جمله ماءمور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نزد ثعلبه آمد، اما او از دادن زكات ابا كرد و بخل نمود. 🌱گفت : زكات چيزى جز جزيه نيست و من جزيه نمى دهم . 🌱وقتى خبر اين كلام به پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد، فرمود: واى بر ثعلبه ! 🌱سپس وحى آسمانى آمد: كسانى از مسلمانان با خداوند عهد و پيمان مى بندند كه اگر باريتعالى از فضل خود به ما عطا نمود، صدقه مى دهيم و از بندگان صالح خواهيم بود و چون فضل الهى به آنان رسيد، بخل نمودند و از اداى وظيفه روى گردان شدند. 🌱پس از نزول آيه ، بعضى از دوستان ثعلبه نزد وى رفتند و او را مورد ملامت و سرزنش قرار دادند كه چرا زكات واجب را كه امر الهى بود، پرداخت ننمودى ؟ درباره تو و عمل ناروايت آيه نازل گرديد. 🌱ثعلبه سخت مضطرب شد، مقدارى از گوسفندان را با خود برداشت و به مدينه آمد و حضور رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم رسيد. حضرت تا او را ديد فرمود: يا ويل ثعلبة ؛ واى بر تو! 🌱ثعلبه با شرمسارى گفت : يا رسول الله ! زكات آورده ام ، بفرماييد از من تحويل بگيريد. 🌱حضرت فرمود: درباره ات آيه آمده است . آيه را كه نمى توان از قرآن شريف حذف نمود. به اين جهت زكات تو پذيرفته نمى شود و او را رد كرد. بعد از آن كه رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت ، زكات را نزد ابى بكر برد و بعد نزد عمر و هيچ يك از آن دو، صدقه را قبول نكردند. و سرانجام با همان وزر و وبال و آلودگى به گناه از دار دنيا رفت . شرح و تفسير دعاى مكارم الاخلاق ، ج 3، ص 224، محجة البيضاء، ج 6، ص ‍ 102. ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 مسافر تاکسى آهسته روى شانه ی راننده زد. چون ميخواست از او سوالی بپرسد ، ناگهان راننده داد زد، کنترل ماشين را از دست داد و نزديک بود که با یک اتوبوس تصادف کند ، اما توانست از جدول کنار خيابان بالا برود و در نهایت کنار يک مغازه در پياده رو، متوقف شد. براى چندين ثانيه، هيچ حرفى بين راننده و مسافر رد و بدل نشد.تا اين که راننده رو به مسافر کرد و گفت: "هى مرد! ديگه هيچ وقت، اين کار رو تکرار نکن، من رو تا سر حد مرگ ترسوندى!" مسافر عذرخواهى کرد و گفت: "من نميدونستم که يه ضربه‌ى کوچولو، آنقدر تو رو ميترسونه." راننده جواب داد: "واقعاً تقصير تو نيست، امروز اولين روزيه که به عنوان يه راننده‌ى تاکسى، دارم کار ميكنم‌، آخه من ۲۵ سال، راننده‌ ماشين نعش کش بودم … «گاه آنچنان به تکرارهاى زندگى عادت ميکنيم، که فراموش ميکنيم جور ديگر هم ميتوان بود» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥کلیپ تصویری: ماجرای عنایت امام هادی (علیه السلام) به یک شخص مسیحی ▪️آیا نذر غیرمسلمانان برای اهل بیت (علیهم السلام) مورد قبول واقع می شود؟ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆تطميع ابوذر 🦋ابوذر تا اواسط دوره عثمان بود. در همان زمانى كه ديگران با پولهاى كلان زندگى مى كردند و جايزه هاى صد هزار دينارى و صد هزار درهمى از خليفه مى گرفتند و جيب هايشان را پر مى كردند و براى خودشان رمه هاى گوسفند درست مى كردند. گله هاى اسب درست مى كردند. غلام ها درست مى كردند. كنيزها درست مى كردند. اما ابوذر بود و امر به معروف و نهى از منكر، كه جز امر به معروف و نهى از منكر چيز ديگرى نداشت . 🦋عثمان هر چه كوشش كرد تا اين زبانى كه از صدها شمشير، ضررش ‍ براى او بيشتر بود، خاموش كند، نتوانست . به شام تبعيدش كرد، فائده نكرد. شكنجه اش دادند و كتكش زدند، اثرى نكرد. غلامى داشت يك كيسه پول به او داد و گفت : 🦋- اگر بتوانى با اين كيسه پول ابوذر را قانع كنى تا اين كيسه پول را از ما بگيرد، تو را آزاد مى كنم . غلام چرب زبان ، پيش ابوذر آمد، هر كار كرد و هر منطقى بكار برد، ابوذر نپذيرفت و گفت : 🦋- اول بايستى روشن بشود كه اين پول از كيست و پول چيست كه به من مى دهيد؟. 🦋اگر سهم من است كه مى خواهيد به من بدهيد، سهم ديگران چطور مى شود؟ آيا سهم ديگران را مى دهيد كه مى خواهيد سهم من را بدهيد؟ و اگر نه ، چرا آمده ايد تنها مى خواهيد سهم مرا بدهيد؟! بالاخره غلام از راه دينى و مذهبى وارد شد و گفت : 🦋- ابوذر! آيا نمى خواهى يك بنده اى آزاد بشود؟ گفت : چرا. 🦋گفت : من غلام عثمانم او با من شرط كرده است كه اگر شما اين پول را بپذيريد او مرا آزاد مى كند و شما به خاطر اين كه من آزاد شوم اين پول را بپذيريد. 🦋ابوذر گفت : خيلى مايل هستم كه تو آزاد شوى ، اما متاءسفم از اينكه اگر من اين پول را بگيرم ، تو آزاد مى شوى من غلام عثمان مى شوم . 📚 سيروه نبوى ، صفحه 28 - 27. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆خاطره‌ای از شهید فریدون کریمی 🍃✨تقریباً دو روز بود که هیچ آب و غذایی به من نرسیده بود، هر چی با کد و رمز اعلام می‌کردم فایده‌ای نداشت، ما تو خط بودیم، چند تا از دوستانم شهید شده بودند و مجروح، آتش جنگ دشمن هم خیلی سنگین بود، کسی اجازه تردد به خط را نداشت، الا در مواقع ضروری مثلاً برای بردن مجروح و انتقال مهمات، دیگر نتوانستم تحمل کنم و پشت بیسیم بی‌رمز و به زبان مازندرانی گفتم: از گشنگی و تشنگی بَمِردِمِه، کسی دَنیِه مِه وِسِه آذوقه بیاره؟ 🍃شهید غلام فضلی این دلاور و چشم و دیده‌بان باتجربه بهشهری با اینکه مشغله زیادی داشت از پشت بیسیم متوجه سن و سال کم من شد و با آن وضعیت برایم آب، بیسکوئیت و آبمیوه با کلی وسایل خوراکی آورد، از شدت صدای مهیب مهمات جنگی، متوجه اطرافم نشدم به خودم آمدم دیدم یکی مرا صدامی‌زند. یک جیپ جلوی سنگرم بود، وسایل را ریخت توی سنگرم، برنج را داد دستم و به شوخی به زبان مازندارنی گفت: 🍃بَییر، وِشنامِه وِشنامِه! اینم غذا، اَمه آبرو رِه بَوِردی. باورم نمی‌شد، وقتی جیپ را دیدم، تمام بدنه ماشین، سوراخ سوراخ شده بود، از چادر جیپ فقط تکه پارچه‌ای مانده بود، هر چی اصرار کردم صبر کن کمی خط آرام شود، بعد برو، قبول نکرد و برگشت و رفت سر پست. 🍃شهید غلام فضلی به‌علت جراحات جنگ و خیلی غریبانه و مظلومانه بعد از مدت کوتاهی بعد از جنگ به درجه والای شهادت نائل شد. ✨یاد و خاطره شهید فضلی و همه دیده‌بانان لشکر ویژه ۲۵ کربلا و شهدای گرانقدر ادوات گرامی باد.✨   ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سه روایت در باره امام زمان (عجل ..) 🤔چرا او قائم آل محمد ناميده شد ابو حمزه ثمالى مى گويد: از حضرت امام محمّدباقر (عليه السلام) پرسيدم: اى فرزند رسول خدا! مگر شما ائمه، همه قائم به حق نيستيد؟ فرمود: بلى!. عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان (عليه السلام) قائم ناميده شده است؟ حضرت فرمود: هنگامى که جدّم حسين بن على (عليهما السلام) به شهادت رسيد، فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال ناليدند وگريستند وعرض کردند: پروردگارا! آيا کسى را که برگزيده ترين خلق تو را به قتل رسانده است به حال خود وامى گذارى؟ خداوند متعال به آنها وحى فرستاد: آرام گيريد! به عزّت وجلالم سوگند! از آنها انتقام خواهم کشيد، هرچند بعد از گذشت زمانى باشد. آنگاه پرده حجاب را کنار زده وفرزندان حسين (عليه السلام) را که وارثان امامت بودند، به آنها نشان داد. ملائکه از ديدن اين صحنه بسيار مسرور شدند. يکى از آنها در حال قيام نماز مى خواند. حق تعالى فرمود: به وسيله اين قائم از آنها انتقام خواهم گرفت). 🌼جابر جُعفى مى گويد: من در خدمت امام محمّدباقر (عليه السلام) بودم که مردى به حضور ايشان شرفياب شد وعرض کرد: خداوند شما را رحمت کند! اين پانصد درهم را که زکات مال من است بگيريد وبه مصرف برسانيد. حضرت فرمود: خود آن را بردار وبه همسايگانت وايتام ومساکين وبرادران مسلمانت بده که (وجوب سپردن زکات به امام) هنگامى است که قائم ما قيام کند. وبه مساوات تقسيم نمايد وميان بندگان نيک وبد خداوند رحمان به عدل رفتار کند. هر که از او اطاعت کند خدا را اطاعت نموده، وکسى که از او سرپيچى کند از فرمان خدا سرپيچى نموده است. او (مهدى) ناميده شده است، زيرا به امر پنهانى هدايت شده است..... 🌼على بن هلال از قول پدرش مى گويد: هنگامى که پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله وسلم) در بستر بيمارى ـ که به رحلت ايشان منجر شد ـ قرار داشت، برى عيادت به خدمت شان شرفياب شدم. حضرت فاطمه (عليها السلام) بر بالين حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) نشسته ومى گريست، تا اين که صدى گريه حضرت زهرا (عليها السلام) شدّت گرفت. پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) سرشان را به طرف زهرا (عليها السلام) بالا برده وفرمود: عزيز دلم! فاطمه جان! چرا گريه مى کنى؟! حضرت زهرا (عليها السلام) عرض کرد: از ضايعه ى که بعد از شما است مى ترسم. حضرت (صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود: عزيزم! آيا نمى دانى که خداوند کاملاً بر احوال زمين آگاه است ودر يک نظر پدرت را به رسالت مبعوث نمود، وبر اساس همان آگاهى، در نظر بعد، شوهرت را برگزيد، وبه من وحى کرد که تو را به نکاح او در آورم. فاطمه جان! خداوند به ما اهل بيت هفت خصلت عطا نموده است که به کسى قبل از ما عطا نشده، وپس از ما نيز به کسى عطا نخواهد شد: اوّل آن که من، خاتم پيامبران وبرترين ايشان ومحبوب ترين مخلوق در نزد خدا هستم وپدر توأم. دوّم آن که جانشين من، بهترين جانشينان ومحبوبترين ايشان نزد خدا است واو شوهر توست. سوّم آن که شهيد ما، بهترين شهدا ومحبوب ترين آنها نزد خدا است، واو حمزه، عموى پدر وعموى شوهر توست. چهارم از ماست آن که دوبال دارد وهرگاه بخواهد با آن در بهشت با ملائکه پرواز مى کند، واو پسر عموى پدر وبرادر شوهر تو است. پنجم وششم، دو نوه پيامبر اين امّت فرزندان تو هستند، حسن وحسين، که آقا جوانان بهشتند، وقسم به خدا! پدرشان از هر دوى آنها نيز نيکوتر است. هفتم، فاطمه جان! قسم به کسى که مرا به پيامبرى بر انگيخت، مهدى اين امت فرزند آن دو (حسن وحسين (عليهما السلام)) است. هنگامى که دنيا را هرج ومرج فراگيرد آشوبها پديدار گرديدند، راهها بسته شده وگروهى، گروهى ديگر را غارت مى کند، بزرگان به کودکان رحم نمى نمايند، وکوچکترها حرمت بزرگان را رعايت نمى کنند، در اين هنگام خداوند از نسل آن دو کسى را بر مى انگيزد که قلعه هى گمراهى ودل هى قفل زده را مى گشايد. واساس دين را در آخرالزمان استوار مى کند، چنان که من در آخرالزمان (دوره رسالت) آن را استوار نمودم، وزمين را پس از آن که از ظلم وجور انباشته شده باشد پر از عدل وداد مى کند. فاطمه جان! اندوهگين مباش وگريه مکن همانا خداوند ـ عزوجل ـ از من نسبت به تو مهربان تر ورئوف تر است، واين به خاطر جايگاه تو نزد من ومهر توست در قلب من، خداوند تو را به مردى تزويج نمود که از جهت خاندان بزرگ ترين مردم، واز جهت بزرگوارى ومقام برترين ايشان، ومهربان ترين آن ها نسبت به مردم، وعادل ترين آنها در مساوات، وبيناترين آنها در رويدادها ومسائل است. ومن از خدا خواسته ام که تو اوّلين کسى باشى که از اهل بيتم به من ملحق خواهى شد. (آنگاه آثار سرور وشادى در چهره حضرت زهرا (عليها السلام) نمايان شد.) ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍ حق خانواده 🎙 استاد عالی 👈داستانی از میرزا جواد تهرانی" ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆محبت به كافر 🌟حضرت صادق (ع ) در سفر مى رفتند، بين راه كسى را ديدند كه در كنار جاده در زير سايه درختى به يك وضعى خودش را انداخته كه معلوم است كه ناراحت مى باشد و حالش غير عادى است ، به فردى كه همراهش بود فرمود: 🌟- برويم ببينيم اين مرد چه گرفتارى دارد. مرد كه از طيلسان و لباس ‍ مخصوص او معلوم مى شد كه مسلمان نيست و صدايش هم در نمى آمد، پس از بررسى فهميدند اين مرد تشنه و گرسنه است و در اين بيابان تنها مانده است ، حضرت دستور فرمودند تا آب و نانش دهند و نجات يافت . آن شخص همراه امام گفت : 🌟- آخر اين كافر بود، مگر ما به كافر هم مى توانيم محبت كنيم ؟ 🌟حضرت فرمودند: آرى ، اين محبت كه ضررى به جايى نمى زند و دشمنى به مسلمين نيست . 📚-تعليم و تربيت در اسلام ، صفحه 45. ✾📚 @Dastan 📚✾
📚داستان کوتاه  مردی بود که هر روز برای ماهی گیری به دریا میرفت یک روز کلاهش را باد برد و بر روی آبهای دریا انداخت مرد به آن سمت دریا رفت و کلاهش را برداشت همان جا مشغول ماهی گیری شد. یک ماهی صید کرد و به خانه برد ،زنش ماهی را پخت هنگامی که مشغول خوردن بودند مرواریدی در شکم ماهی دیدند. روزها گذشت و مرد دوباره بر حسب اتفاق به آن قسمت دریا رفت آن روز هم یک ماهی صید دوباره هنگام شام یک مروارید در شکم ماهی پیدا کرد، از فردا آن روز همیشه به آن قسمت دریا میرفت و هر روز یک ماهی یک مروارید . تا یک روز پیش خود اندیشید چرا در شکم ماهی های این قسمت از دریا مروارید هست به خود گفت احتمالا در این قسمت از دریا گنجی از مروارید هست ،تصمیم گرفت به زیر آب برود و ان گنج را از دریا خارج کند. یک روز به همان قسمت دریا رفت خودش را به دریا انداخت به امید گنج مروارید، اما هنگامی که به زیر دریا رسید نهنگی را دیدکه کنار صندوقی از مروارید بی حرکت است و به همه ماهی ها یک مروارید میدهد در این هنگام نهنگ به سمت، مرد رفت و گفت شام امشب هم رسید، طمع مردم باعث شده تا من که سالهاست توان شنا کردن را ندارم زنده بمانم، مرد از ترس همان جا  خشکش زد نهنگ به او گفت من یک فرصت دیگر به تو دادم و گفتم توان شنا کردن ندارم اما تو که توان شنا کردنو را داشتی میتوانستی فرار کنی و مرد را بلعید. در زندگی فرصتهای زیادی هست اما ما همیشه فکر میکنم دیگر فرصتی نداریم در همین جاست که زندگی خود را میبازیم. گاه طمع زیاد داشتن است که فرصت زندگی را از ما میگرد. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅ماه رجب ماه درخواست ظرفیت و فرصتی برای تطهیر قلوب است ✍️هفتمین ماه از سال هجری قمری ماه رجب نام دارد که نباید فضیلت آن را به بوته فراموشی سپرد زیرا در میان ماه‌های دوازده‌گانه، ماه رجب از حرمت و قداست خاصی ‏برخوردار می‌‏باشد. فرا رسیدن این ماه، نعمت بزرگی است که باید از آن بهره فراوان برد و نگذاریم شب‌ها و روزهایش، با غفلت سپری شود. عبادت و نیایش، نماز و روزه، دعا و صلوات و سرانجام به یاد خدا بودن و تذکر در این ماه خجسته، لذتی دیگر دارد. حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی در خصوص ابعاد معنوی ماه رجب می‌فرمایند: ماه رجب، ماه درخواست ظرفیت است، درست است که بعضی از کارهای بدی که کردیم از ما ظرفیت را گرفته است ولی ظرفیت‌‌ده، همچنان بخشنده است لذا از او ظرفیت طلب کنید، استحقاق طلب کنید، لیاقت طلب کنید و بعد از خداوند مسئلت کنید که به این ظرفیت، پاسخ مثبت بدهد و مظروف را عطا کند. 🍃ایشان با بیان حدیثی از حضرت امام باقر علیه السلام بیان داشتند: حضرت امام باقر علیه السلام می‌فرمایند: «لا سلامة کسلامة القلب» هیچ سلامتی همانند سلامت دل نیست. انسان، اگر قلب انسان، سالم بود انسان را کنترل می‌کند و اصولاً قلب را قلب گفتند برای اینکه دائماً در تقلّب است، کارِ قلب، تحوّل، تقلّب و انقلاب است، و اگر آدم این را بخواهد نرم کند و به جای خود بنشاند، صبر می‌خواهد؛ اگر او به جای خود نشست همه شئون زیرمجموعه خود را خوب مدیریت می‌کند. یکی از مشکلات قلب هرزه را گرفتار شدن در دام اعتیاد و امثال آن دانستند و بیان داشتند: اینکه می‌بینید بعضی‌ها گرفتار اعتیادند، بعضی گرفتار هرزگی‌اند سرّش آن است که این قلب، هرزه شده اگر این در بسته نباشد این قفل هرز بشود این راه باز است هر خاطره‌ای بخواهد رخنه کند باز است اما اگر در بسته باشد انسان توان آن را دارد که در حوزه داده‌های خود ارزیابی کند، تصمیم بگیرد، مدیریت کند، مدبّریت کند و به مقصد برسد. 🌸🍃حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی ماه پربرکت رجب را فرصتی برای تطهیر قلوب دانستند و بیان داشتند: راز خلقت، عبادت است و اصل عبادت این است که انسان در همه شئون زندگی بنده خداوند سبحان باشد و برای این بندگی یک راز و رمزی است که وجود مبارک پیامبر (صلوات الله علیه و آله) فرمودند، انسان طرزی باید با خداوند متعال سخن بگوید که گویا او را می‌بیند. حضرت آیت الله جوادی آملی با تاکید بر اینکه انسان باید گوهر هستی خود را بشناسد، بیان داشتند: انسان اگر گوهر هستی خود را شناخت، خود را ارزان نمی‌فروشد؛ چیزی که غیر لقای حق و غیر ابدی باشد و انسان را رها کند و افسوسش بماند این در شأن انسان نیست، اگر شناخت که این گوهر، ابدی است، باید برای تهیه ره ‌توشه ابدی، زادراه ابدی، مرکب ابدی و راحله ابدی فکر کند. ✾📚 @Dastan 📚✾
آمدن هر صبح پیام خداوند برای آغاز یک فرصت تازه است برخیز و در این دلچسب زندگی را زندگی کن تغییر مثبتی ایجاد کن و از یک روز دوست داشتنی خـــداوند لذت ببر و قدر زندگیتو بدون ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌ 🌹صبحتون گلبارون عزیزان🌹 ✾📚 @Dastan 📚✾
📚 حکمت_پروردگار 🌹امام باقر علیه السلام فرمود: یکی از پیامبران بنی اسرائیل عبور می کرد، دید مرد مؤمنی در حال جان دادن است، ولی نصف بدنش در زیر دیواری قرار گرفته، و نیمی در بیرون دیوار است، و پرندگان و سگها بدن او را متلاشی کرده اند و می درند، از آنجا گذشت، در مسیر راه خود دید یکی از امیران ستمکار آن شهر مرده است، جنازه او را بر روی تخت نهاده اند و با پارچه ابریشم کفن نموده اند، و در اطراف تخت، منقل هائی نهاده اند که بوی خوش عودهای خوشبو از آنها برخاسته است. آن پیامبر به خدا متوجه شد و عرض کرد: خدایا من گواهی می دهم که تو حاکم و عادل هستی و به کسی ظلم نمی کنی، این مرد 'مرد اولی' بنده تو است و به اندازه یک چشم به هم زدن، برای تو شریک نگرفته، مرگ او را آن گونه 'با آن وضع رقبت بار' قرار دادی و این 'امیر' نیز یکی از بنده های تو است که به اندازه یک چشم به هم زدن به تو ایمان نیاورده است؟ 'آن چیست و این چیست؟' خداوند به او وحی کرد: ای بنده من! همان گونه که گفتی حاکم و عادل هستم و به کسی ظلم نمی کنم. آن 'مرد اولی' بنده من، نزد من گناهی داشت، مرگ او را با آن موضوع قرار دادم تا مجازات گناه او این گونه انجام گیرد، و وقتی که مرد، هیچ گونه گناهی در او بجای نماند، ولی این بنده من 'امیر' که کار نیکی در نزد من داشت، مرگ او را با چنین وضعی قرار دارم، تا پاداش کار نیک او را داده باشم و هنگام مرگ نزد من هیچگونه نیکی و طلب نداشته باشد. 📙 اصول کافی، جلد 2 ، ص446 ، باب عقوبه الذنب ، حدیث 11 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پدرش به قربانش باد! ✨روزى پيامبر (ص ) به خانه دخترش فاطمه سلام اللّه عليها وارد شد. 🍂و اين در حالى بود كه فاطمه (س ) دستبندى از نقره به دست كرده و پرده الوانى هم در اطاق خويش آويخته بود. 🍂با آنكه پيغمبر (ص ) به حضرت زهرا سلام اللّه عليها علاقه اى شديد داشت ، معهذا تا اين صحنه را مشاهده كرد، بدون آنكه حرفى بزند، خانه فاطمه را ترك گفته و از همانجا برگشت . زهرا (س ) از اين عكس العمل پيامبر، چنين دريافت كه پدرشان حتى اين مقدار زينت و زيور را هم براى او نمى پسندد. 🍂لذا فورا دستبند را از دستشان بيرون كرده و آن پرده رنگين را هم پائين آورده و توسط كسى خدمت رسول اكرم (ص ) فرستاد. آن شخص آمد و عرض كرد: 🍂يا رسول اللّه ؟ اينها را دخترتان فرستاد و عرض مى كند. به هر مصرفى كه صلاح مى دانيد برسانيد، آن وقت چهره پيامبر شكوفا شد و فرمود: پدرش بقربانش باد! 📚نقل از: ((سيره نبوى ، صحفه 58) ✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی_آنلاین_داستان_طلبه_قلابی_حجت_الاسلام_عالی.mp3
5.38M
♨️داستان طلبه قلابی 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام عالی ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆منطق پيامبر 🌸✨يكى از همسران رسول خدا بنام ((ماريه قبطيه )) فرزندى بدنيا آورد، كه پيامبر (ص ) نام او را ابراهيم نهاد. اين پسر مورد علاقه شديد رسول اكرم (ص ) قرار گرفت ، اما هنوز 18 ماه از عمر اين كودك نگذشته بود كه از دنيا رفت . 💫پيغمبر كه كانون عاطفه و محبت بود از اين مصيبت به شدت متاءثر شد و اشگ ريخت ، و فرمود: 💫اى ابراهيم دل مى سوزد و اشک مى ريزد و ما محزونيم به خاطر تو، ولى هرگز بر خلاف رضاى خدا چيزى نمى گوئيم . تمام مسلمين از مصيبت متاءثر بودند، زيرا آنها مى ديدند كه غبارى از حزن و اندوه بر دل پيغمبر (ص ) نشسته است ، آن روز تصادفا خورشيد هم گرفته بود، با مشاهده اين وضع مسلمين همگى ابراز داشتند كه : گرفتن خورشيد، نشانه هماهنگى عالم بالا با عالم پائين و رسول خدا، مى باشد، لذا اين اتفاق جز به خاطر فوت فرزند پيغمبر چيز ديگرى نمى تواند باشد، البته اين مطلب - فى حد ذاتة - مانعى ندارد، بلكه به خاطر رسول اكرم (ص ) ممكن است دنيا هم زيرورو شود، اما در آن موقع اين اتفاق روى اين جهت نبود و در حقيقت يك مسئله طبيعى بود، ولى مردم چون اين دو حادثه را در يك روز مشاهده مى كردند با هم مربوط مى دانستند و در نتيجه سبب مى گرديد كه ايمان و اعتقاد آنها به رسول خدا بيشتر شود. 💫اين مطلب به گوش پيغمبر اكرم (ص ) رسيد، به جاى اينكه آن حضرت از اين تعبير مردم خوشحال شود و مثل بسيارى از سياست بازها موقع را براى تبليغات غنيمت شمرد و از اين عواطف و احساسات مردم به نفع اسلام استفاده كند، نه تنها كه چنين نكرد، بلكه سكوت را هم جايز ندانسته و به مسجد آمد و پس از آن به منبر رفتند و مردم را آگاه نمودند و صريحا اعلام داشتند كه خورشيد گرفته است ، اما هرگز به خاطر بچه من نبوده است . زيرا پيغمبر (ص ) هرگز نمى خواست حتى براى هدايت مردم و پيشرفت اسلام هم از نقاط ضعف و جهالت جامعه استفاده كند، بلكه تلاش مى نمود تا از نقاط قوت و علم و معرفت و بيدارى مردم استفاده شود. -نقل از: ((سيره نبوى ، صحفه 73) ✾📚 @Dastan 📚✾
✳ دو ساعت در برف پشت در نشسته بود! ✍ سیدابوالفضل کاظمی یکی از دوستان می‌گوید: «برف شدیدی باریده بود. وقتی قطار دوکوهه وارد ایستگاه تهران شد، ساعت دو نیمه‌شب بود. با چند نفر از رفقا حرکت کردیم. علی‌اصغر را جلوی خانه‌شان در خیابان طیب پیاده کردیم. پای او هنوز مجروح بود. فردا رفتیم به علی‌اصغر سر بزنیم. وقتی وارد خانه شدیم، مادر اصغر جلو آمد و بی‌مقدمه گفت: «آقا سید شما یه چیزی بگو!» بعد ادامه داد: «دیشب دو ساعت با پای مجروح پشت درِ خانه تو برف نشسته اما راضی نشده در بزنه و ما رو صدا کنه! صبح که پدرش می‌خواسته بره مسجد، اصغر رو دیده!» بله بسیجیان خمینی این‌گونه بودند. مدتی بعد این سرباز دین و میهن در منطقه‌ی عملیاتی شلمچه به شهادت می‌رسد و همچون مادر بی‌نشان سادات، زهرای مرضیه (س) بی‌نشان می‌شود. 📌 پ.ن: از راست: حاج حسین سازور، شهید علی‌اصغر ارسنجانی و سیدابوالفضل کاظمی 📚 برگرفته از کتاب | سیره‌ی علما و شهدا در احترام به والدین 📖 صفحات 66 و 67 ✾📚 @Dastan 📚✾