✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
✨✨دعـــــا میکنم:
🌺✨از همین لحظہ اے کہ
✨✨دوباره براے زندگۍ چـــشم گـــشودی
🌺✨خـــــداوند گره از کـــــارت بگشاید
✨✨و بہ تو قلبۍ آرام ارزانـــــے دارد
🌺✨صبح بخیر دوستان خوبم
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃
🍁🍁تقوای غلط
💥عصر رسول خدا صلیالله علیه و آله و سلّم بود، سه نفر از زنان برای شکایت از شوهرانشان به حضورش آمدند.
💥اوّلی گفت: شوهرم گوشت نمیخورد، دوّمی گفت: شوهرم از بوی خوش استفاده نمیکند، 💥سوّمی گفت: شوهرم با زن خود همبستر نمیشود. (اینان با این اعمال قصد زهد و تقوا کرده بودند.)
💥پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم بسیار ناراحت و خشمگین شد بهطوریکه وقتی از خانه بهسوی مسجد حرکت کرد، عبایش بر زمین کشیده میشد.
💥پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم در اجتماع مردم، بالای منبر پس از حمد و ثنا فرمود: چرا بعضی از اصحاب من گوشت نمیخورند و بوی خوش استعمال نمیکنند و با زنان خود همبستر نمیشوند؟
💥ای مسلمانان آگاه باشید من هم گوشت میخورم، هم از بوی خوش استعمال میکنم و هم با همسر خود همبستر میشوم، این سنّت است، کسی که از این سنّت من دوری کند، از من نیست.
👈بهاینترتیب، آن حضرت پایهی تأسیس بدعت زُهد غلط را از بنیان ویران کرد و پایهگذاران آن را محکوم نمود.
📚(حکایتهای شنیدنی، ج 2، ص 74 -فروع کافی، ج 5، ص 496)
✨✨امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «هیچ عملی باتقوا، اندک نباشد.»
📚(اصول کافی، ج 2، ص 61)
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
#داستان_آموزنده
🔆قیس بن عاصم
🍂«قیصر بن عاصم» در ایام جاهلیّت از اشراف و رؤسای قبایل بود و پس از ظهور اسلام ایمان آورد. روزی در سنین پیری به منظور جستجوی راه جبران خطاهای گذشته شرفیاب محضر رسول اکرم صلیالله علیه و آله گردید و گفت:
🍂در گذشته جهل، بسیاری از پدران را بر آن داشت که با دست خویش دختران بیگناه خود را زندهبهگور سازند. من دوازده دخترم را در جاهلیت به فاصلهی نزدیک به هم زندهبهگور کردم. سیزدهمین دخترم را زنم پنهانی زائید و چنین وانمود کرد که نوزاد مُرده به دنیا آمده، امّا در پنهانی او را نزد اقوام خود فرستاد.
سالها گذشت تا روزی که ناگهان از سفری بازگشتم، دختری خردسال را در خانهام دیدم، چون شباهتی به فرزندانم داشت به تردید افتادم و بالاخره دانستم او دختر من است.
بیدرنگ دختر را که زار زار میگریست
🍂کشانکشان به نقطه دوری برده و به نالههای او متأثّر نمیشدم؛ و میگفت: من به نزد دائیهای خود بازمیگردم و دیگر بر سر سفرهی تو نمینشینم، اعتنا نکردم و زنده به گورش نمودم.
🍂قیس پس از نقل این ماجرا دید قطرات اشک از چشمهای پیامبر صلیالله علیه و آله فرومیریزد و با خود زمزمه میفرمود: کسی که رحم نکند بر او رحم نشود و سپس به قیس خطاب کرد و فرمود: «روز بدی در پیش داری!»
قیس پرسید اینک برای تخفیف بار گناهم چه کنم؟ پیامبر صلیالله علیه و آله فرمود: «به عدد دخترانی که کشتهای کنیزی آزاد کن.»
📚(داستانها و پندها، ج 1، ص 15 -جاهلین و اسلام، ص 632)
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 #پندانه
✍ همه به کسی نیاز دارن که درکشون کنه
🔹 کشاورزی تعدادی بزغاله داشت و قصد داشت آنها را بفروشد. اعلامیهای درست کرد و در حال نصب آن بود که احساس کرد کسی لباس او را میکشد. برگشت دید که یک پسربچه است.
🔸پسرک گفت: «آقا، من میخوام یکی از بزغالههای شما را بخرم.». کشاورز گفت: «اینها از نژاد خوبی هستند و باید پول خوبی براشون بدی.»
🔹پسرک دستش را کرد تو جیبش و تعدادی سکه داد به کشاورز و گفت: «من ۳۹ سنت دارم. این کافیه؟». کشاورز گفت: «آره، خوبه».
🔸بزغالهها را به پسرک نشان داد. پسر قطار بزغالهها را دنبال میکرد و چشمهایش برق میزد. در حالی که مشغول تماشای آنها بود متوجه شد چیزی داخل خانه بزغالهها تکان میخورد.
🔹یک بزغاله پشمالوی دیگر نمایان شد که از چهار تای دیگه کوچکتر و ضعیفتر بود. از لبه در لانه پایین افتاد و در حالی که لنگ لنگان قدم بر میداشت سعی میکرد خودش را به بقیه برساند.
🔸پسرک به این آخری اشاره کرد و به کشاورز گفت: «من اونو میخوام.».
🔹کشاورز خم شد و به پسر گفت: «این به درد نمیخوره. اون نمیتونه مثل چهار تای دیگه بدوه و با تو بازی کنه.»
🔸پسر با شنیدن این حرف کشاورز، پاچه شلوارش را بالا زد و یک آتل فلزی رو به کشاورز نشان داد که پایش را به یک کفش مخصوص وصل میکرد. پسر به کشاورز نگاه کرد و گفت: «منم نمیتونم خوب بدوم و اون به کسی نیاز داره که درکش کنه».
✾📚 @Dastan 📚✾
تا خـدا هست هیچ لحظه ای
آنقـــــدر سخت نمی شود ڪه
نشود تحــملش ڪرد .
شـدنی ها را انجام بده و تـمام
نشدنیهایت را به خدا بسپار
روززتون عالی در پناه خداوند مهربان💚
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#روی_بال_خاطرات_چند_ساعت_در_عملیات_باشیم....
🌷غروب روز قبل از حمله به ما اطلاع دادند؛ امشب قطعاً عملیات خواهد شد [عملیات رمضان] و ما افراد را در ساعت ۹ شب جمع کردیم و آنان را نسبت به هدفهای نظامی و غیرنظامی این عملیات توجیه کردیم. یک دسته از رزمندگان بسیجی هم همراه دسته نظامی من بودند. در مقابل ما یک گردان خط شکن پیشروی میکرد. بعد از اینکه حدود ۱۰۰ متر پیشروی کردیم، آتش توپخانه دشمن به روی ما باز شد. برای مشخص شدن مسیر حرکت سیم تلفن کشیده بودند، اما این سیم احتمالاً به پای کسی پیچیده و از مسیر خود منحرف شده بود. به همین خاطر....
🌷به همین خاطر ما راهمان را گم کردیم و بعد از تلاش زیاد موفق به پیدا کردن مسیر اصلی شدیم. به هر حال ما به میدان مین دشمن رسیدیم که منظره دلخراشی داشت. تعدادی از افراد گردان خط شکن به روی مین رفته و شهید و مجروح شده و در همانجا افتاده بودند و با وجود زخمهای شدید به ما روحیه میدادند که جلو بروید و به ما توجه نکنید. در مسیر پیشروی به کانال عریض و عمیقی رسیدیم که داخل آن را مینگذاری کرده و سیمخاردار کار گذاشته بودند.
🌷خبر رسید که مقاومت اولیه دشمن شکسته شده است. شبانه برای پاکسازی منطقهای را که به آن رسیده بودیم، اقدام کردیم. تیربارهای دشمن به سوی کانال تیراندازی کرده و مانع پیشروی ما میشدند. با روشن شدن هوا، تانکهای دشمن نیز به روی ما آتش گشودند. تلفات ما نسبتاً زیاد بود و این امر سبب نگرانی ما شد. به ویژه اینکه یگانهای زرهی ما پیشروی نکرده و به ما ملحق نشده بودند. درحالیکه واحدهای بزرگ زرهی دشمن ما را تهدید میکردند.
🌷حوالی صبح به ما دستور عقبنشینی دادند. عدهای از رزمندگان بسیجی با یک واحد تخریب مینهای باقیمانده را پاک میکردند. در بین آنان یک تیم آر.پی.جیزن وجود داشت که چند تانک دشمن را منهدم کردند و در نتیجه آتش دشمن به روی ما کاهش یافت و تعدادی از افراد دشمن که در خط جلویی بودند، به وسیله نیروهای ما اسیر شدند. چند دستگاه نفربر نیز به غنیمت نیروهای ما درآمد. متأسفانه حدود ۱۰ نفر از خدمه آر.پی.جیزن ما نیز به شهادت رسیده بودند.
#راوی: ستوان دوم وظیفه حسین سرفراز، از گردان ۱۲۹، لشکر ۷۷ پیاده
منبع: خبرگزاری ایسنا
✾📚 @Dastan 📚✾
11.18M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥حجت الاسلام استاد عالی
❄️داستان جالب عنایت امام رضا (ع)
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆دیوانه هادی عباسی است
🌱بعد از وفات مهدی عباسی در سال 169 هـ خلافت به پسرش هادی عباسی (برادر هارونالرشید) رسید. او در سال 170 هـ در 25 سالگی جوانمرگ شد و خلافتش یک سال و سه ماه بیشتر به طول نینجامید.
🌱علت جوانمرگ شدن او را بعضی اینطور نوشتهاند که هادی در «عیسی آباد» در ایوان قصر نشسته بود و تیر و کمان هم همراهش بود.
🌱ناگاه جنون او را گرفت و به اطرافیان خود گفت: «میتوانم تیری به سینه این فراش بزنم که از پشتش بیرون آید؟»
🌱گفتند: «خلیفه در تیراندازی چنان قوی و ماهر است که دیگران همانند او نیستند و ناتواناند؛ اما خلیفه نباید به خون چنین مسکینی دستش را آلوده کند!»
🌱هادی همانطور که نشسته بود، تیری بهجانب او انداخت و فراش را کشت. او بعد از کشتن فراش از این عمل پشیمان شد؛ اما منتقم حقیقی حقتعالی دستبهکار شد! زخم کوچکی به پشت پای او پدیدار شد و خارید.
🌱هر چه میخارید، خارش آن تسکین نمییافت. پس آن زخم ورم کرد و گندیده گشت و دو روز بعد جوانمرگ شد.
📚(رهنمای سعادت، ج 3، ص 631 -روضه الصفا، ج 3، ص 426)
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆بیماری موسی علیهالسلام
🌴حضرت موسی علیهالسلام را بیماری عارض شد، بنیاسرائیل نزد او آمدند و ناخوشی او را شناختند و گفتند: «اگر فلان دارو را مصرف کنی شفا یابی.»
🌴موسی علیهالسلام گفت: «مداوا نمیکنم تا خدا مرا بیدوا بهبود بخشد.» پس بیماری او طولانی شد، خدا به وحی فرمود: «به عزت و جلالم سوگند! ترا عافیت نمیدهم تا به دوائی که گفتهاند درمان کنی.»
🌴پس به بنیاسرائیل گفت: «داروئی که گفتید به آن مرا معالجه کنید.» پس او را مداوا کردند و بهبود یافت.
🌴این در دل موسی علیهالسلام حالت شکوه و اعتراضی پدید آورد. خدای تعالی به او وحی فرستاد: «خواستی حکمت مرا به توکّل خود باطل کنی، چه کسی غیر از من داروها و منفعتها را در گیاهان و اشیاء نهاد؟!»
📚(جامع السعادات، ج 3، ص 228 -علم اخلاق اسلامی، ج 2، ص 290)
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
فریب عبادت زیاد بعضی ها را نخورید
امام علی علیه السلام به "کمیل بن زیاد" فرمود:
ای کمیل!
شیفته کسانی که نماز طولانی می خوانند و مدام روزه می گیرند و صدقه می دهند
و گمان می کنند که آدمهای موفقی هستند، مباش و فریب آنها را نخور.
زیرا ممکن است که به این عبادات "عادت" کرده باشند
یا بخواهند عمداً مردم را فریب دهند.
ای کمیل!
شیطان وقتی قومی را دعوت به گناهانی مثل ، شراب خواری، ریا و آنچه شبیه این گناهان است می نماید
عبادات زیاد را با طول رکوع و سجود و خضوع و خشوع پیش آنان محبوب می گرداند.
وقتی خوب آنها را به دام انداخت
آنگاه آنان را دعوت به ولایت و دوستی پیشوایان ظلم و ستم می نماید.
بحارالانوار ، جلد 81 ، صفحه 229
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه
#ضرب_المثل
🍂باهمه بله ، با ما هم بله
🍂بازرگانی ورشکست شد و طلب کارانش او را به دادگاه کشاندند ، بازرگان با یک وکیل مشورت کرد و وکیل به او گفت : در دادگاه هر کس از تو چیزی پرسید بگو : (بله)
بازرگان هم پولی به وکیل داد و قرار شد بقیه پول را بعد از دادگاه به وکیل بدهد
🍂روز بعد در دادگاه در جواب قاضی و طلبکارانش مدام گفت : (بله ، بله) تا اینکه قاضی گفت : این بیچاره از بدهکاری عقلش را از دست داده و بهتر است شما ببخشیدش
طلب کارها هم دلشان به حال اون سوخت و او را بخشیدند
فردای آن روز وکیل به خانه ی بازرگان رفت و بقیه پولش را طلب کرد و مرد بدهکار در جواب گفت: (بله)
وکیل گفت: "باهمه بله با ما هم بله "
✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 آیت الله حق شناس درباره مبارزه با نفس می فرمودند:
🔸️باید نفس اماره را با بیداری شب و نماز اول وقت کنترل کنید.
شصت مرتبه هم که در مبارزه نفس شکست خوردی، باید بلند شوی و بگویی من پیروزم!
مهم قاطعیت و تصمیم اول شماست. خداوند متعال در نهایت، شما را یاری می کند، ان شاءالله
امیرمؤمنان علیه السلام میفرمایند:
با هوای نفس تان مبارزه کنید تا زندگی تان خُرم شود.🌱
✾📚 @Dastan 📚✾