eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.2هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱 ‍ با بعضی‌ها حال آدم یک جوری می‌شود؛ یک جورِخوب! از آن خوب‌هایی که شبیه خوردن آب یخ وسط گرمای تابستان است، یا شاید هم شبیه خوردن گوجه سبز با نمک است که به تلخی هم نمی‌زند، شبیه قدم زدن در زیر باران! می‌دانی آدم خیالش یک جورِخاص راحت است، راحت از آن‌که خوبیشان هیچ‌وقت ته‌نشین نمی‌شود. این جور آدم‌ها شبیه فرش رنگ به رنگ نمی‌شوند، شبیه باران می‌مانند؛ همین قدر لطیف، همین قدر آرام، همانقدر دلنشین... ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨ 🔆ربیعه ⚡️«رببعه بن کعب» گوید: روزی حضرت رسول صلی‌الله علیه و آله و سلّم به من فرمود: «یا ربیعه هفت سال مرا خدمت می‌نمایی آیا حاجتی از من نمی‌خواهی تا برآورده کنم؟» عرض کردم: یا رسول‌الله صلی‌الله علیه و آله و سلّم مرا مهلت بده تا فکری دراین‌باره کنم. ⚡️گوید: چون روز دیگر بر حضرت وارد شدم، فرمود: «ای ربیعه حاجت خود را بیان کن!» گفتم: از خدا مسألت فرما تا مرا با تو داخل بهشت نماید! ⚡️چون پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم این خواهش مرا شنید، فرمود: «این سؤال را چه کسی به تو تعلیم نموده است؟» عرض کردم کسی مرا تعلیم ننمود است، لیکن با خود فکر نمودم که اگر تقاضای مال بسیار کنم، آخر آن زوال پذیرد. اگر عمر طولانی و اولاد زیاد سؤال کنم عاقبت مرگ است، پس با این تفکّر و اندیشه از شما این تقاضا را کردم. پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم ساعتی سر مبارک را به زیر انداخته و متفکّر بودند، پس سر برداشته و فرمود: «این مطلب را از خداوند مسألت می‌نمایم، لکن تو هم مرا به زیاد سجده کردن اعانت کن.» 📚(خزینه الجواهر، ص 345 -دعوات راوندی) ✾📚 @Dastan 📚✾
بچه که بودم وقتی کار اشتباهی میکردم مادرم میگفت " اشکال نداره حالا چیکار کنیم تا درست بشه" اما مادر دوستم بهش میگفت "خاک برسرت یه کار درست نمی تونی انجام بدی" امروز هر دو بزرگسال و بالغیم. وقتی اتفاق بدی می افته اولین فکری که به ذهنم میاد "خب چیکار کنم؟" و با حداقل اضطراب و عصبانیت مشکل رو حل میکنم. اما دوستم با مواجه شدن با اتفاقات بد عصبانی میشه و میگه "خاک بر سر من که نمی تونم یه کار درست انجام بدم، چرا من اینقدر بدبختم؟" حرفای امروز ما و احساسی که به فرزندمان می دهیم تبدیل به صدای درونی فرزندمان خواهد شد. مراقب باشیم چه پیامی برای همه عمر به فرزندانمان می دهیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: ما باید به یقین بدانیم که ما در دو دست خود، دو گوهر شبچراغ و گرانقدر (قرآن و عترت) داریم و کار به تشکیک دیگران نداشته باشیم؛ ☘️ خواه بدانند و بگویند که در دست ما گوهر است، و یا آن دو را دو سنگ بی‌ارزش بدانند، چه دیگران قدر آن دو را بدانند یا ندانند [ما باید قدردان باشیم]. 🍃 برای اینکه اگر قدر ندانستیم، نعمت از دست ما گرفته می‌شود، چنان‌که اهل حجاز از نعمت ولایت محروم شدند و به عَجَم‌ها منتقل گردید. 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶ ✾📚 @Dastan 📚✾
✨🔅✨🔅✨🔅✨🔅✨ 🔆همکاری اهل بصره! 🌸چون امام حسین علیه‌السلام با یزید بیعت نکرد و کوفیان به او قول همکاری دادند، امام نامه‌ای برای بزرگان بصره ازجمله برای پنج نفر از رؤسای آن نوشتند و به‌وسیله‌ی سلیمان بن زرین برای آن‌ها فرستاد. 🌸یکی از بزرگان بصره، یزید بن مسعود بود. وقتی نامه‌ی امام را برای یاری خواند، قبیله بنی تمیم و بنی حنظله و بنی سعد را گردآورد و به آن‌ها گفت: «ای بنی تمیم! موقعیّت من نزد شما چیست؟» گفتند: «تو ستون فقرات مایی و بر همه از نظر شرافت بالاتری.» او جریان یاری به امام حسین علیه‌السلام را مطرح کرد و در مذمّت یزید مطالب زیادی گفت. آن‌ها گفتند ما از فرمان تو پیروی می‌کنیم. 🌸بنی حنظله گفتند: «ما تیرهای تیر کش توایم، ما تو را با شمشیرهای خود یاری می‌کنیم و بدن‌های خود را سپر تو خواهیم کرد!» قبیله بنی عامر گفتند: «ما فرزندان پدر تو و هم‌پیمانان توایم. اختیار ما به دست توست؛ هر زمان اراده کنی، ما را بخوان.» 🌸قبیله بنی سعد گفتند: «بدترین چیزها در نزد ما مخالفت با تو و بیرون شدن از حلقه‌ی فرمان توست.» 🌸پس همه، فرمان‌برداری از یزید بن مسعود را قبول کردند. این قبیله‌های متعصّب صحبت از امامت حسین علیه‌السلام و یاری شخص او را هیچ مطرح نکردند! 🌸یزید بن مسعود نامه‌ای به امام حسین علیه‌السلام نوشت و در آن متذکّر شد که من در اطاعت از شما رهبر الهی هستم و قبیله‌ی بنی تمیم و بنی سعد و دیگر قبایل، در انتظار شما هستیم. 🌸چون نامه‌ی او به امام رسید، حضرت فرمود: «خدایا او را از هراس در امان بدار؛ و در روزی که کام‌ها در التهاب عطش می‌سوزد، او را سرافراز و سیراب گردان.» در این دعا، صحبت از قبیله‌های متعصّب یاد شده نیست، فقط دعا برای یزید بن مسعود است. 🌸یزید بن مسعود در حال عزیمت بود تا به قافله‌ی کربلا رسید که خبر شهادت امام علیه‌السلام و یارانش را به او رساندند؛ و تا آخرین لحظات عمر مهموم و غصّه دار بود و به خاطر توفیق نیافتن، افسوس می‌خورد. 📚(قصه‌ی کربلا، ص 84 -مقتل الحسین، ص 141) ✾📚 @Dastan 📚✾
❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️⚡️❄️ 🔆انواع تقوا ✨تقوا بر سه گونه است: 🗯1. تقوای از برای خدا و در راه او؛ و آن ترک حلال است تا چه رسد به امور مشتبه و این تقوای خاص الخاص است. 🗯2. تقوای از خدا؛ و آن ترک شُبَهات است تا چه رسد به حرام و این تقوای خاص است. 🗯3. تقوا از ترس آتش و عِقاب؛ و آن ترک حرام است و این تقوای عام است. مَثَل تقوا مانند آبی است که در نهری روان است و مَثَل این سه دسته در معنی تقوا مانند درختان مختلف و رنگارنگ است که بر لب آب کاشته‌اند و هر درختی از آن آب به قدر جوهر و طمع و لطافت و غلظت آن ارتزاق می‌کند و مردم هم از این درختان و ثمره‌اش به‌اندازه‌ی قدر و قیمتش استفاده می‌برند. 🍁🍁خداوند می‌فرماید: «باغ‌هایی از انگور و زراعت و خرما که با هم متفاوت‌اند از یک آب سیراب می‌شوند، بااین‌حال بعضی از آن‌ها را از جهت میوه بر دیگری برتری می‌دهیم.» (سوره‌ی رعد، آیه‌ی 4) 🦋🦋تقوا بر طاعات مانند آب برای درختان است و طبیعت درختان در رنگ و طعم، مثل درجات ایمان می‌باشد. پس کسی که دارای بالاترین درجه‌ی تقواست و جوهر روحش صاف‌تر باشد، تقوایش بیشتر است. کسی که باتقواتر باشد، عبادتش خالص‌تر و پاک‌تر و هر کس چنین باشد، به خدا نزدیک‌تر است و هر عبادتی که بنیادش بر تقوا نباشد، مانند غباری پراکنده، بی‌ارزش است. 🌾🌾خداوند فرموده: «آیا کسی که بنایش بر تقوا و خشنودی الهی باشد، بهتر است یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرومی‌ریزد؟» (سوره‌ی توبه، آیه‌ی 109) 💥💥تفسیر تقوا آن است که ترک می‌کند آنچه در گرفتن به آن اشکالی ندارد تا چه برسد به چیزی که خطر آمیز باشد. در حقیقت تقوا، طاعت بدون معصیت، ذکر بدون فراموشی و علم بدون جهل و مقبولی است که رد نگردد. 📚(مصباح الشریعه، باب 82) ✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋🔅🦋 🔆تمسخر به طالبان دانش 🌱زکریا بن یحیی ساجد گوید: «روزی در یکی از کوچه‌های بصره، به طرف منزل یکی از محدّثین می‌رفتیم. شخصی شوخ‌طبع همراه ما بود و باحالت تمسخر می‌گفت: پاهای خود را روی بال‌های ملائکه بردارید! و منظورش طعن به دانش آموزان بود. چیزی نگذشت که دو پایش خشک شد.» 🌱داوود سجستانی گفت: «یکی از دانش آموزان بی پرا بود. وقتی این حدیث پیامبر صلی‌الله علیه و آله و سلّم را شنید که ملائکه بال‌های خود را برای طالب علم می‌گسترانند، پس دو میخ از آهن در کفشش نهاد و می‌گفت: «می‌خواهم بال‌های ملائکه را با این میخ‌ها سوراخ نمایم.» 🌱پس بیماری آکله در پایش پدید آمد بعد، پاها و سایر بدنش شل گشت.» 📚(لئالی الاخبار، ج 2، ص 250 -منیة المرید شهید ثانی رحمه‌الله علیه) ✨✨امام زین‌العابدین علیه‌السلام فرمود: «اگر مردم خاصیت فراگرفتن علم را بدانند، اگرچه به ریختن خون و فرورفتن در امواج دریا باشد، هرآینه فرامی‌گرفتند.» 📚(اصول کافی، ج 1، ص 27) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱🌾🌱 🔆به بی‌تقوا نباید اعتماد کرد 🌻«اسماعیل» فرزند بزرگ امام صادق علیه‌السلام مقداری پول نقد داشت، اطلاع پیدا کرد که مردی قریش از اهل مدینه عازم سفر به کشور یمن است، خواست مقداری پول به او بدهد تا اجناس تجارتی یا سوغاتی برایش خریداری کند. 🌻با پدرش امام صادق علیه‌السلام مشورت کرد، حضرت فرمود: «او شراب‌خوار است؟» گفت: «مردم می‌گویند، امّا از کجا معلوم که حرف مردم درست باشد!» حضرت فرمود: «صلاح نیست به او پول بدهی.» 🌻امّا اسماعیل تمام پول را به آن مرد داد تا برایش از یمن جنس بخرد. 🌻مرد قریشی به مسافرت رفت و تمام پول او را از بین برد. موقع حج حضرت و اسماعیل، هر دو به حج رفتند، اسماعیل در طواف بود که حضرت متوجّه شد که اسماعیل پیوسته از خدا مسألت می‌کند که در مقابل از دست دادن پول‌ها، به او عوض دهد. حضرت از وسط جمعیّت خود را به اسماعیل رسانید و با دست پشت شانه او را به‌آرامی فشرد و گفت: 🌻«فرزندم، بی‌جهت از خدا چیزی مخواه، تو بر خدا حقّی نداری، نباید به او اعتماد می‌کردی، خود کرده را تدبیر نیست.» 🌻اسماعیل گفت: «مردم می‌گفتند او شراب می‌خورد من که ندیده بودم!» امام فرمود: 🌻«گفتار مؤمنین را به‌راستی تلقّی کنید و بر شراب‌خوار اعتماد نکنید و از دادن اموال به نادانان طبق قرآن باید حذر کرد.» لا تؤتوا السُّفَهاءَ اَمواَلکُم الّتی جَعَلَ الله لَکُم قیاماً (سوره‌ی نساء، آیه‌ی 5) که سفیهی بالاتر از شراب‌خوار سراغ داری؟ 🌻بعد فرمود: پیشنهاد شراب‌خوار در ازدواج و وساطت را نباید پذیرفت، در مورد امانت نباید او را امین دانست که اموال را حیف‌ومیل کند و چنین کسی حقّی بر خدا ندارد تا از خدا جبران ضررهای وارده را مطالبه کند. 📚(با مردم این‌گونه برخورد کنیم، ص 35 -بحارالانوار، ج 4، ص 267) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌸💥🌸💥🌸💥🌸💥🌸 🔆بنی‌امیه اهل جهنم‌اند ⚡️روزی هشام بن عبدالملک (دهمین خلیفه بنی‌امیه) با جمعی به شکار رفت؛ از دور گردوغباری دید، با غلامش رفیع به سوی آن رفت و دید، کاروانی بار تجارتی دارند و از شام به‌سوی کوفه می‌روند و بزرگ آنان پیرمرد است. ⚡️هشام سؤال از حسب و نسب او کرد و پیرمرد جوابی نداد، هشام گفت: «حتماً شرم می‌کنی، بگویی.» پس پیرمرد گفت: «من از دودمان بنی الحکم هستم و در هر دودمانی خوب و بد وجود دارد.» پیرمرد پرسید تو از کدام طایفه هستی؟ ⚡️گفت: قریش و از بنی‌امیه، پیرمرد گفت: شرمت باد با این نسب، مگر نمی‌دانی بنی‌امیه در جاهلیت ربا خوردند و با پیامبر صلی‌الله علیه و آله دشمنی می‌ورزیدند؛ و شما بنی‌امیه همه از اهل جهنم هستید، مگر نمی‌دانی که: 1. عفان به مرض ابنه مبتلا بود. 2. عتبه پدر هند جگرخوار، در جنگ بدر پرچم مشرکین را به دست داشت. 3. ابوسفیان، شراب‌خوار بود و بعد به خاطر جانش اسلام آورد و طریق نفاق را می‌پیمود. 4. معاویه با وصی پیامبر جنگید و زیاد بن امیه را به پدر خود ملحق نمود. 5. ولید وقتی امارت کوفه را داشت، صبحی مست در محراب به نماز ایستاد و چهار رکعت خواند. 6. از بزرگان شما حکم بن ابی العاص و مغیره بن ابی العاص و پسرش مروان است که پیامبر این سه نفر را لعنت کرد. 7. از بزرگان شما عبدالملک بن مروان بود که حجاج فاسق را بر مردم گماشت و ظلم را به نهایت رساند. 8. از زنان شما هند زن ابوسفیان است که جگر حمزه را بیرون آورد و به دندان گرفت. 9. از زنان شما ام جملیه خواهر ابوسفیان و زوجه‌ی ابولهب بود که آیه در مذمت او نازل شد. 10. شجره‌ی معلونه در قرآن کنایه از بنی‌امیه است. ⚡️هشام از بیانات صریح و بلیغ و فصیح او مبهوت شد، بعد که به خود آمد، دستور داد آن پیرمرد را به قتل برسانند. ⚡️پیرمرد از فراست، هشام را شناخت و لباس خود را مبدل ساخت که کسی او را نشناسد و از بیراهه رفت تا به کوفه رسید. 📚(منتخب التواریخ، ص 459 -حبیب السیر) ✾📚 @Dastan 📚✾
✨✨✨ بهترین آرایشها در زندگی: حقیقت برای لب ها بخشش برای چشمها نیکوکاری برای دست ها لبخند برای صورت و عشق برای قلب است. از آنها خوب استفاده کنید و به زندگی زیبایی ببخشید. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔰 چفیه خونی؛ عملیات بیت‌المقدس تمام شد خبر داشتم شهید شده.... به‌دنبال جنازه‌اش گشتم و پیدایش کردم. چفیه خونی دور گردنش بود. ترکش به فک و صورتش خورده بود. حرف‌هایش چند دقیقه قبل از خداحافظی یادم آمد و بی‌اختیار اشک‌هایم سرازیر شد... علی چفیه‌اش را پهن کرد. نان و غذایمان را گذاشتیم روی آن لقمه اول و دوم را برداشتیم که یکی از بچه‌ها آمد و گفت: «علی! بلند شو بریم.» علی غذایش را گذاشت و سریع بلند شد. انگار دنبال چیزی بود که گفتم: «چفیه‌ات رو لازم داری؟ اشکالی نداره، بیا چفیه من رو بگیر.» راضی نشد. اصرار کردم با دلخوری گفت: « واسه چی اصرار می‌کنی؟! اگه من شهیدشم، چفیه‌ات خونی میشه، نمی‌تونم بهت پس بدم.» ازش دلگیر شدم. از پشت، سرم را گرفت و گردنم را بوسید. گفت:«خداحافظ رفیق!» در نورد اهواز ماندیم و او رفت .... شهید علی نیکوئی🌷 📎به نقل از هم‌رزم شهید، آقای علی بابایی ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨✨ 🦋🦋داستان انگشتر زمرد حاج قاسم سلیمانی! ✾📚 @Dastan 📚✾