🤲دعا میکنم برای تو ، برای خودم
🤲برای همه مان ، کسی چه میداند
🤗شایدخدا دسته جمعی نگاهمان کرد
💫💫شبتون بخير
✾📚 @Dastan 📚✾
ســــــــــــلام
صبح زیباتون بخیر و نیکی
صبحتون شاد و پرانرژی
روزتون معطر به نور الهی
سر آغاز روز تون
سرشار ازعشق و شادی
و خبرهای خوش و عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅🌱🔅
#داستان_آموزنده
🔆تأثیر غذا
🍁مرحوم آیتالله کوهستانی، بهطور اشتراکی یک دستگاه آسیاب آبی سنتی موروثی داشتند که از درآمد آن زندگی خود و طلاب اداره میشد. به آسیابان سفارش میکردند سهم من همیشه از مزد آرد گندم افراد معمولی و مستضعف باشد. در ماه رجبی ایشان میبینند از عبادت لذّت نمیبرد. پس به فکر فرو میرود تا علت را بیاید. ابتدا از اهل خانه میپرسد: «شما از آرد قرضی یا وقفی یا از سهم امام استفاده کردهاید؟» میگویند: نه.
🍁پس به سراغ آسیابان میرود و میگوید: چند روز قبل، آرد چه کسی را (بهعنوان دستمزد آسیاب) برای ما فرستادی؟ آسیابان میگوید:
🍁«شخصی پولدار و ظاهراً بهایی که گندمش خوب بود، آردش را برای شما فرستادم.» تا این جمله را گفت چهرهی ایشان تغییر کرد و با عصبانیّت فرمود: «مؤمن! ما را از فضیلت ماه رجب محروم کردی!»
📚بر قلهی پارسایی، ص 113
⚡️⚡️امام علی علیهالسلام فرمود: «کسی که در خوردن، به اندک اکتفا کند، تندرستی او بسیار و اندیشهاش شایسته باشد.»
📚غررالحکم، ج 1، ص 86
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان
بزرگواری تعریف میکرد
پدرم در سال چهل از دنیا رفت و من
شش ماه بعد از وفاتش به دنیا آمدم
در شش سالگی که کمی خواندن و نوشتن
آموختم تازه فهمیدم که آن شعری که پدرم
وصیت کرده بود تا بر سنگ قبرش بنویسند
مفهومش چیست
«در بزم غم حسین مرا یاد کنید»
بعدها و در جوانی همیشه کنجکاو بودم
که آیا پدرم حقیقتاً حسینی بوده؟
روزی در سن حدوداً بیست سالگی در کوچه
میرفتم که مردی حدوداً پنجاه ساله که
نامش حسین بود و فهمیده بود من پسر
حاج عباسعلی هستم ناگهان مرا در آغوش
گرفت و سر بر شانه ام گذاشت و گریست
و گریست !!!
وقتی آرام شد راز گریستن خودش را
برای من اینگونه تعریف کرد
در جوانی چند روز مانده به ازدواجم گرچه
آهی در بساط نداشتم ولی دلم را به دریا زدم
و با نامزد و مادر زنم به مغازه زرگری پدرت
رفتیم و یواشکی به پدرت ندا دادم که پولم
کم است لطفا سرویسی ارزان و کم وزن به
نامزدم نشان بده طوری که مادر زن و همسرم
متوجه نشوند
از قضا نامزدم سرویس زیبا و بسیار گرانی
را انتخاب کرد
من که همینطور هاج و واج مانده بودم
که چکار بکنم ناگهان پدرت گفت:
حسین آقا قربان اسمت با احتساب این
سرویس طلایی که نامزدت برداشت
الباقی بدهی من به شما از بابت اجرت بنایی
که در خانه مان کردی صد تومان است
و سپس به پول آن زمان صد تومان هم
از دخل درآورد و به من داد
من همینطور هاج و واج پدرت را نگاه
میکردم و در دلم به خودم میگفتم
کدوم بدهی؟ کدوم بنایی؟
من طلبی از حاجی ندارم!!
بالاخره پدرت پول طلا را نگرفت که هیچ
بلکه صد تومان خرج عروسیام را هم داد
و مرا آبرومندانه راهی کرد
گذشت و گذشت تا اینکه بعد از مدتها
شنیدم حاجی عباسعلی در سن ۴۱ سالگی
پس از آمدن از سفر کربلا از دنیا رفته
آمدم خانه خیلی گریه کردم و برای اولین بار
به زنم راز خرید طلای عروسیمان را تعریف کردم
وقتی همسرم شنید که حاجی طلاها را در
موقع ازدواجمان مجانی به او داده زد زیر گریه
و آنقدر ناله کرد که از حال رفت
وقتی زنم آرام شد از او پرسیدم تو چرا
اینقدر گریه میکنی و همسرم با هق هق
اینگونه جواب داد
آن روز بعد از خرید طلا چون چادر مادرم
وصله دار بود حاجی فهمید که ما هم فقیریم
شاگردش را به دنبال ما فرستاد تا خانه ما را
یاد گرفت و چون شب شد دیدیم حاجی
به در خانه ما آمده و در میزند
من و مادرم رفتیم و در را باز کردیم
و حاجی بی آنکه به ما نگاه کند که مبادا
ما خجالت بکشیم پولی در پاکت به مادرم داد
و گفت خرج جهاز دخترتان است
حواله آقا امام حسین علیه السلام است
لطفا به دامادتان نگوئید که من دادم !!
تا همسرم این ماجرا را تعریف کرد باز هر دو
به گریه زار زدیم که خدایا این مرد چه رفتار
زیبائی با ما کرده بگونه ای که آن روز پول طلا
و خرج عروسی مرا طوری داد که زنم نفهمید
و خرج جهاز زنم را طوری داد که من نفهمیدم
وقتی این ماجرا را در سن بیست سالگی
از زبان حسین آقای کهنه داماد شنیدم
فهمیدم که پدرم همانگونه که در عزای
امام حسین علیهالسلام بر سر میزده
دست نوازش بر سر یتیمان هم میکشیده
همانگونه که در عزا بر سینه میزده
مرهمی به سینه دردمندان هم بوده
و همانگونه که برای عاشورا سفره نذری
مینداخته هرگز دستش به مال مردم
و بیت المال آلوده نبوده
و یک حسینی راستین بوده است
اَلّلهُمَّ ارزُقنا توفيق خِدمَة الحُسين عليه السلام
فِی الدُّنيا وَالاخرة
لطفا حسینی و حسین چی واقعی باشیم
✾📚 @Dastan 📚✾
✨🍃✨🍃✨🍃✨🍃✨
#داستان_آموزنده
🔆جمیله و حنظله
🌱حنظله فرزند ابو عامر، همان شبی که صبح آن جنگ اُحد واقع شد، شب عروسیاش با جمیله بود. شب، بستگان دو طرف داماد و عروس دعوت شده بودند، از طرفی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم برای جنگ دستور بسیج عمومی داده بود.
🌱او فکر کرد اگر تن به عروسی بدهد، مورد خشم خدا و پیامبر واقع میشود. ازاینجهت صبح به حضور پیامبر آمد و یکشب را مهلت خواست.
🌱پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم اجازهی یکشب را به او داد. او در فکر بود که آیهی سوم سورهی نور نازل شد:
اگر مؤمنان واقعی برای امری اجازه خواستند، به آنها اجازه بده! خداوند آمرزنده و مهربان است.(1)
🌱حنظله با اجازهی پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم به خانه بازگشت و آن شب از مهمانان پذیرایی کرد و شب زفاف را سپری نمود.
صبح زود قبل از آنکه غسل جنابت کند، لباس جنگ پوشید و اسلحهاش را برداشت و با شتاب از خانه بهقصد میدان جنگ بیرون آمد.
جمیله در همان شب در خواب دیده بود، درهای آسمان باز شد و حنظله به آسمان بالا رفت و درهای بسته شد. ازاینرو تعبیر کرد که شوهرش شهید میشود. لذا وقت خداحافظی، جمیله چند نفر را حاضر کرد و حنظله به آنها گفت:
🌱شما شاهد باشید که دیشب همسرم با من بوده است، بدانید که اگر من شهید شدم و او به فرزندی حامله شد، کسی حرف نامناسب نزند.
سپس بهسوی میدان رفت و جنگی شایسته نمود؛ اما کافری نیزهای به او زد و او را به شهادت رساند. پس از پایان جنگ پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «حنظله را بین زمین و آسمان دیدم که فرشتگان با آبهای بهشتی که در ظرفهایی طلایی بود، او را غسل دادند.» از این رو معروف به غسل الملائکه (غسل شده از طرف فرشتگان) شد.
🌱جمیله همان شب حامله شد و خداوند فرزندی به نام عبدالله پس از ایام بارداری به او عطا کرد. او هم پس از شهادت امام حسین علیهالسلام در جریان لشکرکشی یزید به مدینه* پیکار کرد و به شهادت رسید.(2)
📚1-سورهی نور، آیهی 62
2-زنان مرد آفرین، ص 96 -اسد الغابه، ج 5، ص 41
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه 🌹
🍁
💞تو به دیگران یاد می دهی چطور با تو برخورد کنند،
💞وقتی تو تغییر می کنی آنها هم تغییر می کنند،
💞هنگامی که شروع به احترام گذاشتن به خودت می کنی درواقع به دیگران نحوه محترمانه برخورد کردن با خودت را می آموزی،
💞وقتی در روابطت قدرتمندانه ظاهر می شوی، دیگران یاد می گیرند با فرد توانمندی روبرو هستند،
💞می خواهی آدم ها را تغییر دهی؟؟؟
💞بهترین راه تحول آنها، ایجاد دگرگونی در خود تو است،
💞تو بهتر شو تا دیگران برخورد بهتری با تو داشته باشند...!
🍃 تغییر در تو
تغییر در محیط پیرامون و جامعه است
✾📚 @Dastan 📚✾
#دوربین_خدا
🌷سه روز، روزه گرفت. از او پرسیدم: چی شده؟ چرا غذا نمیخوری؟ گفت: دارم خودم را تنبیه میکنم. گفتم: مگر چکار کردی که خودت را تنبیه میکنی؟ گفت: یادت است آن روزی که بچههای تبلیغات لشکر، با دوربین، به گردان ما آمده بودند. گفتم: خوب. گفت: وقتی دوربین سمت من آمد، مرتب نشستم و موهایم را مرتب کردم. گفتم: خب، اشکالی دارد؟
🌷....آهی کشید و گفت: بعد از مصاحبه فکر کردم، با خودم گفتم: ابراهیم! این مصاحبهها را مگر چه کسی میبیند؟ آدمهایی مثل خودت. ولی با اینحال، تو خودت را مرتب کردی و درست نشستی و مواظب رفتارت بودی، اما میدانی که سالهاست در مقابل دوربین خدا قرار داری و هرطور که میخواهی زندگی میکنی و هیچ وقت هم خودت را جمع و جور نکردهای؟ این فکر مرا اذیت میکند که چرا بندههای خدا را به خدا ترجیح دادم؟ بنابراین خودم را تنبیه میکنم!
🌹خاطره ای به یاد #شهید ابراهیم محبوب فرمانده گردان حزب الله
#راوی: رزمنده دلاور غلامرضا سالم
منبع: سایت نوید شاهد
✾📚 @Dastan 📚✾
12.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨سرمایهای ارزشمند برای بشریت
♨️ خاطره جالب مترجم آلمانی از #صحیفه_سجادیه
🎥حجتالاسلام راجی
✾📚 @Dastan 📚✾
🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃🔅🍃
#داستان_آموزنده
🔆رعایت اقتصادی در زندگی
🌾أبوالفاتج گفت: یکی از دوستانم به امام صادق علیهالسلام عرض کرد: گاهی ما در بین راه مکه میخواهیم احرام ببندیم، نخاله و سبوس آرد نداریم تا بهوسیلهی آن خود را شستشو بدهیم و آثار نوره را بزداییم، لذا با آرد این عمل را انجام میدهیم و از این کار هم ناراحت هستیم.
امام فرمود:
🌾از اسراف کردن میترسید؟ عرض کردم: آری. فرمود: «آنچه در اصلاح و سلامتی بدن مصرف شود، اسراف نیست. گاهی من دستور میدهم مغز استخوان را با روغنزیتون مخلوط کنند و بهوسیلهی آن خود را شستشو میدهم. اسراف در چیزهایی است که باعث تلف شدن مال و ضرر رساندن به بدن شود.»
🌾عرض کردم: «سختگیری و به تنگی زندگی کردن، چگونه است؟» فرمود: «نان و نمک خوردن بااینکه قُدرت داری غذای دیگری بخوری، [بهتر است].»
🌾عرض کردم: میانهروی و اقتصاد در زندگی به چه نحو حاصل میشود؟ فرمود: وقتیکه نان، گوشت، شیر، روغنزیتون و روغن حیوانی باشد، اگر انسان گاهی از این و گاهی از آن بخورد، [میان روی حاصل میشود]، (نه آنکه با داشتن غذاهای متنوع، همه را یکدفعه بخورد.)
📚پند تاریخ، ج 3، ص 220 -بحارالانوار، ج 15، ص 201
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🌱🦋🌱🌱🦋🌱🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆زیادی، حکم آتش را دارد
🌻دو نفر نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمده و از آن حضرت پول شتری را خواستند. پیامبر دو دینار به آنها بخشید، اما پول شتر را ندادند. چون از نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم خارج شدند، عمر به آنها برخورد کرد و دید آنها پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم را به خاطر دو دینار سپاس میگذارند.
🌻عمر نزد پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم آمد و آنچه شنیده بود، نقل کرد. پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم فرمود: «فلان کس هم آمد و من از ده تا صد دینار به او دادم، ولی تشکر نکرد.»
🌻بعد فرمود: «گاه افراد از من مطالبه کمک و پولی میکنند، آنچه میخواهند، میدهم، اما در باطن این کمک آتشی بر او میباشد. (نمیتواند پول را در راهش مصرف کند.)»
🌻عمر گفت: پس اگر حکم آتش را دارد، برای چه به آنها کمک میکنید؟ فرمود: آنها از من مطالبه میکنند و خداوند نمیخواهد من (از دادن کمک) بخیل باشم.
📚شنیدنیهای تاریخ، ص 337 -محجه البیضاء، ج 6، ص 73
✾📚 @Dastan 📚✾
نصایحی از عارف بزرگ، مفسر کبیر قرآن ،علامه طباطبایی رحمةالله تعالی علیه:
🔶از #علامه_طباطبايی (ره) سوال کردند چه کار کنيم که در #نماز حواسمان جمع باشد؟؟
فرمود قــبل از نمـــاز مــراقب زبـان خودتان باشيد نماز با حضـور قلب مزد است و آنـرا به هر کسی نمی دهند اين هـــديه را به کسی ميدهند که قبلاً زحمتی کشيده باشد.
🔶من از سکوت آثار گرانبهایی را مشاهده کردم چهل شبانه روز سکوت اختیار کنید و جز در امور لازم سخن نگویید و به فکر و ذکر مشغول باشید تا برایتان صفا و نورانیت حاصل شود.
🔶ایمان به روز جزا (قیامت)، مهمترین عاملی است که انسان را به ملازمت تقوا و اجتناب از اخلاق ناپسند وادار می کند!
چنان چه فـرامـوش ساخـتـن آن ریشـه اصـلی هـر گناهی است.!
🔶 با تمام وجود به سوی خداوند متعال توجه کنید و خود را در برابر او ببینید و تصور کنید.
روزانه با خداوند خلوت کرده و به ذکر او مشغول باشید.
در خوردن، آشامیدن، حرفزدن، معاشرت و خواب از افراط و تفریط بپرهیزید.
فرصت عمر را غنیمت شمرید.
✾📚 @Dastan 📚✾