#داستان_آموزنده
🔆سفارش امام حسن عسکری به احترام به بستگان آل محمد
🌱حسین بن حسن یکی از نوادگان امام جعفر صادق علیه السلام بود که در قم زندگی می کرد و آشکارا شراب می نوشید. روزی به منزل احمد بن اسحاق اشعری که وکیل امام حسن عسگری علیه السلام در امور اوقاف بود رفت ولی احمد بن اسحاق به او اجازه دیدار نداد. حسین بن حسن نیز محزون به خانه برگشت.
🌱همان سال احمد اسحاق پیش از حج به سامراء رفت و اجازه خواست تا با امام حسن عسکری علیه السلام ملاقات کند ولی امام اجازه نداد. احمد بن اسحاق مدتی گریست و بی تابی کرد تا سرانجام امام به او اجازه داد.
🌱احمد بن اسحاق به امام عرض کرد: ای پسر رسول الله، چرا مرا از دیدارتان منع کردید، در حالی که من از شیعیان و دوستان شما هستم؟
امام فرمود: زیرا تو پسر عموی ما را از خانه ات طرد کردی.
🌱احمد بن اسحاق شروع به گریه کرد و سوگند خورد که هدفش فقط این بوده که حسین بن حسن از خوردن شراب توبه کند.
🌱امام فرمود: درست می گویی، ولی در هر حال احترام و تکریم آنها باید به جای خود محفوظ باشد. مبادا آنان را تحقیر و خوار کنی زیرا به ما منسوب هستند؛ و گرنه از زیانکاران خواهی گشت.
🌱احمد بن اسحاق از حج برگشت و وارد قم شد. بزرگان و اشراف به دیدارش آمدند و حسین بن حسن هم همراه آنان بود. احمد بن اسحاق با دیدن او به طرف او شتافت و از او استقبال کرد و او را در بالای مجلس جایش داد.
🌱حسین بن حسن که بسیار تعجب کرده بود، علت این برخورد را از احمد بن اسحاق جویا شد. او نیز سخنان امام حسن عسکری علیه السلام را بازگو کرد.
🌱حسین بن حسن با شنیدن ماجرا از کارهای زشتش پشیمان شد و توبه کرد، سپس به خانه اش مراجعت کرد و همه شراب ها را به زمین ریخت، از باتقوایان خداترس شد و پیوسته در مسجدمعتکف می شد تا از دنیا رفت و در نزدیکی قبر مطهر حضرت معصومه سلام الله علیها به خاک سپرده شد.
📚بحار الانوار، ج 50، ص 323، ح 17
اللهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم
✾📚 @Dastan 📚✾
درویشی تنگدست به در خانه توانگری
رفت و گفت:
شنیده ام مالی در راه خدا نذر کرده ای
که به درویشان دهی، من نیز درویشم
خواجه گفت:
من نذر کوران کرده ام تو کور نیستی...
پس درویش تاملی کرد وگفت:
ای خواجه کور حقیقی منم که درگاه
خدای کریم را گذاشته به در خانه
چون تو گدائی آمده ام...
این را بگفت و روانه شد.
خواجه متأثر گشته از دنبال وی شتافت
و هر چه کوشید که چیزی به وی دهد قبول نکرد.
از او بخواه که دارد
و میخواهد که از او بخواهی...
از او مخواه که ندارد
و می ترسد که از او بخواهی...!
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا🌷
#چراغها_را_خاموش_کنید.
🌷این داستانی که آن زمان بود که «چراغها را خاموش کنید.» این کار هیچ تأثیری نداشت. ما بهشان میگفتیم: «آقا ول کن، بذار مردم زندگیشون رو بکنند.» اصلاً چراغ خاموش کردن هیچ ربطی به آن بمب انداختن نداشت. خلبان میگ-۲۵ اصلاً چیزی نمیدید. در مختصات جغرافیایی ۲۵ کیلومتر بالاتر از تهران بمبش را رها میکرد. در ضمن باید بمبش را ۲۰ کیلومتری تهران رها میکرد تا بمب بخورد به تهران.
🌷اگر میآمد بالای سر تهران میدید که کدام چراغ روشن است، آن وقت بمبش را رها میکرد، بمبش میخورد ورامین. به همین خاطر توی آن شرایط امکان اینکه جای خاصی را بشود زد، وجود نداشت. مثلاً اینکه خلبان هواپیما بخواهد تصمیم بگیرد مهدیهی تهران را بزند، امکان نداشت. یا مثلاً روز قدس صدام اعلام کرده بود من خیابان انقلاب را میزنم، آمد و بمباران هم کرد، ولی فکر میکنید بمبش کجا رفت؟ کهریزک.
راوی: رزمنده دلاور زندهیاد جواد شریفیراد، ایشان معلم و سرتیم خنثیسازی نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که دیماه ۱۳۹۲ در اثر انفجار در جریان ساخت فیلم «معراجیها» درگذشت.
📚 کتاب "حرفهای" نوشتهی آقای مرتضی قاضی عنوان کتابی است که به خاطرات زندهیاد جواد شریفیراد میپردازد.
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙 داستان طی الارض آیت الله #محمدتقی_بهلول به روایت استاد عالی
🔺 در سال 1364، بهلول بالای منبر عطسه کرد، نیاز به دستمال داشت، دستمالی پیدا نشد، من کلاه پوستی قیمتی داشتم به ایشان دادم و ایشان استفاده کرد و نگاه مهربانی به من داشت، شب هنگام، به من گفت آرزویی دارید؟ گفتم زیارت امام حسین(ع) آروزی من است.....
✾📚 @Dastan 📚✾
🔘 ..ان شاءاللّه خدای متعال ، توفیق معرفت بیشتر نسبت به #امام_حسین "علیه السلام " را به ما ارزانی دارد تا بتوانیم از برکات وجودی آن حضرت بهرهمند شویم و در مشکلات معنوی از توسل به آن حضرت غافل نشویم.
او ولیّ است ،
اصل و قبله من و شماست. آنکه به اذن الله با ماست ، اوست.
#آیت_الله_محمدشجاعی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆کودک خردسال و موعظه
⚡️موقعی که خلافت به عمربن عبدالعزیز منتقل شد، هیأت هایی از اطراف کشور برای عرض تبریک و تهنیت به دربار وی آمدند که از آن جمله هیأتی از حجاز بود. کودک خردسالی در آن هیأت بود که در مجلس خلیفه به پا خاست تا سخن بگوید.
خلیفه گفت: آن کس که سنش بیشتر است، حرف بزند.
⚡️کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! اگر میزان شایستگی، سن بیشتر باشد، در مجلس شما کسانی هستند که برای خلافت شایسته ترند.
عمر بن عبدالعزیز از سخن طفل به عجب آمد، او را تأیید کرد و اجازه داد حرف بزند.
کودک گفت: از شهر دوری به اینجا آمده ایم. آمدن ما نه برای طمع است نه به علت ترس! طمع نداریم برای آن که از عدل تو برخورداریم و در منازل خویش با اطمینان و امنیت زندگی می کنیم. ترس ندایم زیرا خویشتن را از ستم تو در امان می دانیم. آمدن ما در این جا فقط به منظور شکرگزاری و قدردانی است.
عمربن عبدالعزیز به کودک گفت: مرا موعظه کن!
⚡️کودک گفت: ای خلیفه مسلمین! بعضی از مردم از حلم خداوند و همچنین از تمجید مردم دچار غرور شدند. مواظب باش این دو عامل در شما ایجاد غرور ننماید و در زمامداری گرفتار لغزش نشوی.
⚡️عمر بن عبدالعزیز از گفتار کودک بسیار مسرور شد و از سن او سوال کرد. گفتند: دوازده ساله است
📚المستطرف، ج 1، ص 46؛ کودک از نظر وراثت و تربیت، ج 2، ص 279.
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆گريه و خنده
🌱نقل است آيت الله قاضى (ره) شبها در سجده آنچنان گريه مى كرد كه خاك سجده گاه گل مى شد و روز آنچنان مى خنديد كه صدايش تا چندين اتاق آنطرف تر بگوش ميرسيد.
جز تو ما را هواى دگر نيست
جز لقاى تو هيچ در سر نيست
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❣حد و مرزهایی که باید
درمورد خودت رعایت کنی:
۱. چیزایی که توان خریدش رو نداری، نخر!
۲. در طول روز به خودت یه کوچولو استراحت بده و با خودت باش!
۳. روابط سمی و بیخودت رو تموم کن.
۴. برنامهی خوابت رو منظم کن.
۵. برای رسیدگی به خودت و روحیهت وقت بذار.
۶. با خودت جوری حرف بزن که انگار داری با آدمی که عاشقشی حرف میزنی.
۷. به خودت بیش از حد فشار نیار و قبول کن که نمیتونی بیعیب و نقص باشی.
✾📚 @Dastan 📚✾
هر شب دلت رو با خدا صاف کن و ببخش همه کسایی رو که دلتو شکستن ...
اینجوری هم خدا حواسش بهـت هسـت
هم بهترین آرامش شب نصیبت میشه
شبتون بخیر 🌙🌟
✾📚 @Dastan 📚✾
شروع صبحتون عالی💐
درشروع روز بهترین ها🍃
را براتون آرزو مندم 💐
بهترین صبح🍃
بهترین ایام💐
بهترین لحظه ها🍃
بهترین کسب و کار💐
بهترین پیشرفت ها🍃
و بهترین زندگی را💐
روزتون زیبا و در پناه خدا🍃
🍃🌺سلامصبحبخیر🌺🍃
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆جایگاه بعضی انبیاء
⚡️مسجد سهله، خانهی ادریس پیامبر صلیالله علیه و آله بود که در آن خیاطی میکرد. از آنجا بود که حضرت ابراهیم علیهالسلام برای جنگ با عمالقه به طرف یمن رفت؛ و از آنجا بود که داود علیهالسلام به جنگ جالوت رفت و نیز محل نزول حضرت خضر علیهالسلام هم میباشد.
⚡️امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «در مسجد کوفه، هفتاد پیامبر و هفتاد وصی پیغمبر که من یکی از ایشانم نماز کردهاند.»(1)
و در روایتی دیگر آمده است که هزار پیامبر و وصی پیغمبر در مسجد کوفه نماز خواندهاند.(2)
📚1-حیوه القلوب، ج 1، ص 18
2-مفاتیحالجنان، ص 678
🔆🔆امیرالمؤمنین علیهالسلام فرمود: «رسولان خدای سبحان، ترجمان حق و سفیران میان خالق و مخلوق هستند.»
📒غررالحکم، ج 1، ص 469
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸❄️🌸
#داستان_آموزنده
🔆تعبیر مؤدبانه
⚡️شبی هارونالرشید در خواب دید که دندانهای او ریخته شد. معبری را طلبید و از تعبیر خواب خود سؤال نمود.
💫معبّر گفت: «این خواب دلیل است که جمیع خویشان خلیفه بمیرند.» هارون از این سخن او ناراحت شد و گفت: «خاک به دهانت؛ سپس فرمان داد تا او را صد تازیانه بزنند.
⚡️معبّر دیگری را طلبید و از تعبیر خواب خود پرسید. معبّر گفت: «این خواب دلیل است که عمر خلیفه از همهی اَقرَبا درازتر باشد.»
💫هارونالرشید خلیفهی عباسی بخندید و گفت: هر دو تعبیر، در یک معنی است، اما دوّمی ادب را رعایت نمود.» پس فرمان داد تا هزار درهم (پاداش) به وی دادند.»
📚نمونهی معارف، ج 1، ص 95 –زینه المجالس، ص 249
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔵خالص کردن عمل،فقط بخاطر خدا
💫نقل است که: مرحوم شیخ سبزواری رضوان الله علیه برای عیادت بیماری می رفت و عده ای هم با او بودند.
⚡️نزدیک منزل بیمار که رسید، برگشت و نرفت. اطرافیان پرسیدند: آقا چرا تا این جا آمدید و حالا بر می گردید؟
💫 آقا جواب داد: خطوری به قلبم کرد که بیمار وقتی مرا ببیند، از من خوشش خواهد آمد و می گوید که سبزواری، چه انسان والا و بزرگی است که به عیادت من بیمار آمده است!
چون داخل نیتم ناخالصی خوش آمدن خلق خدا پیش آمده،حالا برمی گردم
تا هنگامی که اخلاص اولیه را بیابم و این بار تنها برای رضای خدا به عیادت بیمار بیایم....
🔵چگونه نیتمان را خالص کنیم؟
⚡️معمولا دوستان پی نتیجه اعمالند؛ مثلا می پرسند این کار را بکنیم ثوابش چیست و...
✳️ اگر انسان پی اینها نباشد یعنی:
به دنبال نتیجه و اینکه عملش چه بلایی را دفع میکند و چه سود و ثوابی می رساند نباشد و هدفش فقط بخاطر رضای خدا باشد آن وقت عملش خالص میشود.
📕داستان های عارفانه، اثر عباس عزیزی
✾📚 @Dastan 📚✾
#پندانه💖🌷
نصيحتی دلنشین و زیبا👌
در اين عمری که ميدانی
فقط چندی تو مهمانی!
به جان و دل، تو عاشق باش
رفيقان را مراقب باش!
مراقب باش ﺗﻮ به آنی
دل موری نرنجانی
که در آخر تو ميمانی و
مشتی خاک که از آنی
دلا ياران سه قسمند گر بدانی
زبانیاند و نانیاند و جانی
به نانی نان بده از در برانش
محبت کن به ياران زبانی
وليکن يار جانی را نگه دار
به پايش جان بده تا ميتوانی
✾📚 @Dastan 📚✾
✍چشم برزخی سردار شهید محمد حسین یوسف الهی...
◾️شهید محمد حسین یوسف الهی چشم برزخی داشت پیروزی ها را می دانست شکست ها را می دانست باطن افراد را می دید و عاقبت شان را پیشگویی میکرد…
▪️او با نماز شب و عبادت و جهاد خالصانه مصداق سالکان و عارفانی بود که به فرموده امام خمینی یک شبه ره صد ساله را طی کرد و چشم تمام پيران و کهنسالان طريق عرفان را حسرت زده قطره ای از دريای بی انتهای خود کردند.
◾️زمستان ۶۴ بود با بچه های واحد اطّلاعات در سنگر بودیم حسین وارد شد و بعد از کلی خنده و شوخی گفت: در این عملیات یک راکت شیمیایی به سنگر شما اصابت می کند.
▪️بعد با دست اشاره کرد و گفت: شما چند نفر شهید می شوید من هم شیمیایی می شوم.
◾️حسین به همه اشاره کرد به جز من!
▪️چند روز بعد تمام شهودهای حسین در عملیات والفجر ۸ محقّق شد!
☑️راوی حمید شفیعی همرزم شهید
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫🦋🦋💫🦋🦋💫🦋🦋💫
#داستان_آموزنده
🔆پارساى بخيل
☘يحيى پسر زكرياى نبى (ع) ابليس را ديد، گفت: كيست كه وى را دشمنتر دارى، و كيست كه وى را دوستتر مىدارى؟
☘ ابليس گفت: پارساى بخيل را دوستتر دارم، كه او جان همى كند و طاعت همى كند، اما بخل وى آن همه باطل گرداند . و فاسق بخشنده را دشمنتر دارم كه او خوش همى خورد و خوش زندگى كند، و همى ترسم كه خداى تعالى بر وى به سبب سخاوتش، رحمت كند . و وى را توبه دهد.
☘و يك روز على (ع) بگريست.
گفتند: چرا گريستى؟
☘گفت: هفت روز است كه هيچ مهمان، به خود نديدهام .
📚حكايت پارسايان، رضا بابايى
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️🔅❄️
#داستان_آموزنده
🔆دوری از دربار
🌴از افتخارات عالم جلیل القدر، میرزای قمی این است که همچون سایر علمای متعهّد و راستین شیعه از نزدیک شدن و پیوستن به سلطان ستمگر زمان دوری می گزید و هرچند سلطان نسبت به او کمال ارادت و اخلاص را ابراز می داشت او به وی بی اعتناتر می شد و بیشتر از او فاصله می گرفت. پادشاه مقتدر قاجاری برای زیارت و دیدار او از پایتخت به قم می آمد، ولی او از رفتن به طرف دربار و برقرار کردن رابطه و پیوند با دستگاه سلطنتی بشدّت امتناع می ورزید. زیرا این کار را برای دین و آخرت خویش بسیار خطرناک می دانست. به همین دلیل هنگامی که در یکی از جلسات ملاقات، فتحعلی شاه از آن بزرگوار درخواست کرد که اجازه دهد تا دختر خویش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین وسیله رابطه خانوادگی بین میرزا و خانواده سلطنت برقرار گردد، میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خودداری ورزید گرچه آن جلسه بدون نتیجه پایان پذیرفت. امّا چون برای میرزا این احتمال وجود داشت که با اصرار و پافشاری شاه مجبور گردد و از روی ناچاری به این وصلت و ازدواج تن دردهد و دست به دعا برداشت و گفت: خدایا اگر بناست که شاهزاده به همسری پسر من درآید، مرگ جوانم را برسان.
🌴لازم به تذکر است که میرزا همین یک پسر را هم داشت. ولی در عین حال تن دادن به این وصلت، و قبول این پیشنهاد، چنان برای او ناگوار بود، که همچون یوسف صدیق به هنگامی که در مقابل وسوسه های زنان مصر که او را به تسلیم شدن در مقابل تقاضا و خواسته همسر عزیز مصر دعوت می کردند قرار گرفت
🌴فرمود: ربّ السّجن احبّ الی ممّا یدعونی الیه. به زبان حال گفت: خدایا مرگ یگانه پسر جوانم با همه سختیهایش برای من از تن دادن به این ازدواج محبوب تر است.
🌴طولی نکشید که فرزند جوانش در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت. از این جریان استفاده می شود که آن بزرگوار آن چنان در پیشگاه خدا قرب و منزلت داشت که مستجاب الدعوة گردیده بود.[1]
پی نوشت
[1] ميرزاى قمى، ص 75
📚منبع : پیکار با منکر در سیره ابرار، ج 1، ص:46
✾📚 @Dastan 📚✾
🔆غذاى حرام
🌱تاجرى آيت الله العظمى مرعشى (رحمه الله) را به ميهمانى دعوت كرد. ايشان بعد از ميهمانى شب در خواب حضرت مهدى (عج) را ديدند كه فرمودند:
🌱دستت را سر هر سفره اى دراز مكن . وقتى ايشان تحقيق كردند فهميدند مال صغير در اموال تاجر بوده است و از آن به بعد بيشتر از قبل ، دقت مى كردند و به هر مهمانى نمى رفتند.
در روز الست بلى گفتى
امروز در بستر لا خفتى
✾📚 @Dastan 📚✾
زندگی دادگاه نیست
تا در آن به دنبال
احقاق حق خود باشیم
زندگی، زندگی است
باید گذشت کرد
تا بتوان از آن لذت برد...
گذشت، رمز پیروزی در زندگی است
✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا🙏
مارا در آنچه عطا
فرمودی برکت
ببخش تا به غیر از
تو دیگری را شکر نگوییم
خدایا🙏
نیازمندیم به مهربانی هایت
دعاهایمان را مستجاب کن
" امین " 🙏
شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 الهـــی
به نام تو که
بی نیازترین تنهایی...
با تکیه بر
لطف و مهربانی ات
روزمان را آغاز می کنیم
به امید روز سراسر خیر و برکت
و با آرزوی ظهور مولایمان
🌸 بسم الله الرحمن الرحیم🌸
🌸 الهی به امید لطف تو...
✾📚 @Dastan 📚✾
🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋🌱🦋
#داستان_آموزنده
🔆نگاه، دست، پا
🌱امام صادق علیهالسلام فرمود: «پیامبر صلیالله علیه و آله نگاهش را بین اصحاب تقسیم میکرد و بهطور مساوی به همه نگاه میکرد.
🌱پیامبر صلیالله علیه و آله هرگز پای خود را برابر اصحابش دراز نمیکرد و در هنگام مصافحه دست خود را زودتر نمیکشید تا اینکه آن فرد دستش را زودتر بکشد.
🌱هنگامیکه مردم به این مطلب پی بردند زودتر دست خود را از دست ایشان، جدا میکردند.»
📚کافی، سنن النبی صلیالله علیه و آله، حدیث 60
✨✨امیرالمؤمنین علی علیهالسلام به پیامبر صلیالله علیه و آله عرض کرد: «همانا برایم (در همه کارها) شما اُسوه هستید.»
📚بحارالانوار، ج 20، ص 95
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆حکایت دزدی که با یاد خدا عاقبت بخیر
🌺در زمان رسول خدا (صلى الله علیه وآله) ، در شهر مدینه مردى بود با چهره اى آراسته و ظاهرى پاک و پاکیزه ، آنچنان که گویى در میان اهل ایمان انسانى نخبه و برجسته است .
🌺او در بعضى از شبها به دور از چشم مردمان به دزدى مى رفت و به خانه هاى اهل مدینه دستبرد مى زد .
🌺شبى براى دزدى از دیوار خانه اى بالا رفت ، دید اثاث زیادى در میان خانه قرار دارد و جز یک زن جوان کسى در آن خانه نیست !
پیش خود گفت : مرا امشب دو خوشحالى است ، یکى بردن این همه اثاث قیمتى ، یکى هم درآویختن با این زن !
🌺در این حال و هوا بود که ناگهان برقى غیبى به دل او زد ، آن برق راه فکرش را روشن ساخت ، بدین گونه در اندیشه فرو رفت ، مگر من بعد از این همه گناه و معصیت و خلاف و خطا به کام مرگ دچار نمى شوم ، مگر بعد از مرگ خداوند مرا مواخذه نمى کند ، آیا در آن روز مرا از حکومت و عذاب و عقاب حق راه گریزى هست ؟
🌺آن روز پس از اتمام حجّت باید دچار خشم خدا شوم و در آتش جهنم براى ابد بسوزم . پس از اندیشه و تامل به سختى پشیمان شد و با دست خالى به خانه خود برگشت .
🌺چون آفتاب صبح دمید ، با همان قیافه ظاهر الصلاحى و چهره غلط انداز و لباس نیکان و صالحان به محضر پیامبر (صلى الله علیه وآله)آمد و در حضور آن حضرت نشست، ناگهان مشاهده کرد صاحب خانه شب گذشته ، یعنى آن زن جوان به محضر پیامبر شرفیاب شد و عرضه داشت: زنى بدون شوهر هستم ، ثروت زیادى در اختیار من است ، قصد داشتم شوهر نکنم ، شب گذشته به نظرم آمد دزدى به خانه ام آمده ، اگرچه چیزى نبرده ولى مرا در وحشت و ترس انداخته ، جرات اینکه به تنهایى در آن خانه زندگى کنم برایم نمانده ، اگر صلاح مى دانید شوهرى براى من انتخاب کنید .
🌺حضرت به آن دزد اشاره کردند ، آنگاه به زن فرمودند که اگر میل دارى تو را هم اکنون به عقد او درآورم ، عرضه داشت : از جانب من مانعى نیست . حضرت آن زن را براى آن شخص عقد بست ، با هم به خانه رفتند، داستان خود را براى زن گفت که آن دزد من بودم که اگر دست به دزدى زده بودم و با تو چند لحظه بسر مى بردم، هم مرتکب گناه مالى شده بودم و هم آلوده به معصیت شهوانى و بدون شک بیش از یک شب به وصال تو نمى رسیدم آن هم از طریق حرام ، ولى چون به یاد خدا و قیامت فتادم و نسبت به گناه صبر کردم و دست به جانب محرمات الهیه نبردم ، خداوند چنین مقدر فرمود که امشب از درب منزل وارد گردم و تا آخر عمر با تو زندگى خوشى داشته باشم.
📚برگرفته از کتاب عرفان اسلامی نوشته استاد انصاریان.
✾📚 @Dastan 📚✾
🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱🍃🌱
#داستان_آموزنده
🔆پذیرش حرف حق
⚡️در شبى از شبها، (سعيد بن مسيب ) وارد مسجد پيامبر صلى الله عليه و آله شد و شنيد، شخصى مشغول خواندن نماز است و با صدائى بسيار زيبا و بلند نماز مى خواند.
⚡️به غلام خود گفت : نزد اين نمازگزار برو و به او بگو آهسته نماز بخواند. غلام گفت : مسجد متعلق به ما نيست و اين شخص هم سهمى از آن دارد!
⚡️سعيد خودش با صداى بلند گفت : اى نمازگزار، اگر در نمازت خدا را قصد كرده اى صدايت را آهسته كن ، اگر براى مردم نماز مى خوانى آنها نفعى براى تو ندارند.
⚡️نمازگزار كه حرف حق را در نماز شنيد، بقيه نماز را آهسته به جاى آورد سلام داد. بعد كفشهايش را برداشت و از مسجد خارج شد؛ ديدند اين شخص امير مدينه عمر بن عبدالعزيز است .
✾📚 @Dastan 📚✾