✍مرحوم آیت اللّه العظمی سید احمد خوانساری
(رحمه اللّه علیه) میفرمودند:
همهی عشقها ، محبتها و دوستیها و وابستگیها و دلبستگیها در این عالم مجاز و قلابی است ، و فقط یک عشق و محبت و دلبستگی حقیقی در این عالم است و خریدار دارد ، و آن عشق به حضرت مولانا اباعبداللّه الحسین (سلاماللهعلیه) است .
از دنیا می روم در حالی که دستم خالی است ، ولی به یک چیز امید دارم ، و آن گریه بر مصائب آن حضرت و عشق به اوست .
📚 شرح دلداگی ، احوالات سید ، ص ۷٨ .
✾📚 @Dastan 📚✾
ماجرای همکاری پسرِ شيخ فضل الله در اعدام پدر!
استاد رسول جعفریان:
گفتند شيخ را به دار زدند و شيخ الرئيس از اينجا كه بيرون آمد به عجله به تماشا رفت
مطلب بزرگ بود و باور نمىشد. دو مرتبه آمدند شيخ را با درشكه به خانه اش بردند. سه مرتبه آمدند شيخ را به استنطاق بردند. چهار مرتبه دو نفر از فكليها كه موعود بودند وارد شدند. گفتند اينكه دير شد ما در مدرسه دار الفنون براى تعرفه رفته بوديم
ديديم صداى زنده باد اسلام، پاينده باد عدالت بلند شد.
آدم فرستادند معلوم شد شيخ فضل الله را در ميدان توپخانه به دار زدند. رفتيم جناب شيخ را بالاى دار زيارت كرده آمديم.
معلوم شد يك ساعت و نيم به غروب مانده شيخ را با درشكه به عمارت خورشيد و كميته جنگ بردند. سه ربع به غروب مانده آورده به دار زدند.
پسرش ايستاده بود و به قفقازی ها در كشتن پدرش كمك مىكرد (بعد اين پسر را هم به سزا رساندند. در حياط عدليه كشته شد «حاشيه مؤلف به خط نوتر») و بعد از آنكه به همان ژيمناستيك كشيدند دست زده هورا كشيدند. با سايرين دست مىداد و مبارك باد مىگفت!
موزيك هم زدند و قفقازيها و مجاهدين ديگر رقص مىكردند. مردم ديگر زنده باد عدالت مىگفتند. غروب پسر شيخ اذن داده نعش را پايين آوردند و به خانه خودش بردند.
تا امروز در ايران كه مملكت اسلامى است همچو كارى نشده بود. اما حالا اگر مجلس برپا شود از بابت دردسر و زحمت علما در نشر قوانين خلاص است و شايد دست علما از امورات دنيوى و دربارى و مملكتى كوتاه شود.
📚 خاطرات عین السلطنه: 4/2705
#حکایت
✾📚 @Dastan 📚✾
🔷🔷🔷🔷🔷🔷
#داستان_آموزنده
🔆یک سبحانالله، یک درخت
🔺پیامبر صلیالله علیه و آله فرمودند: «هر کس سبحانالله بگوید، درختی در بهشت و هر کس الحمدلله بگوید، درختی در بهشت و هر کس اللهاکبر بگوید، درختی در بهشت برای او کاشته میشود.»
🔺مردی از قریش عرض کرد: «یا رسولالله! پس درختهای ما در بهشت بسیار است؟»
🔺فرمود: بهشرط آنکه آتشی (از معاصی) نفرستید تا آنها را بسوزاند. خداوند در سوره محمّد صلیالله علیه و آله، آیهی 33 فرمود:
🔺«ای کسانی که ایمان آوردید، اطاعت خدا و اطاعت رسول او کنید و اعمال خود را باطل ننمایید.»
📚(لئالی الاخبار، ج 3، ص 420)
✾📚 @Dastan 📚✾
💫🔅💫🔅💫🔅💫
#داستان_آموزنده
🔆استغفار طلحه!
🌳رفاعه گوید: ما در جنگ جمل با امیرالمؤمنین علیهالسلام بودیم. حضرت کسی را به دنبال طلحه بن عبیدالله فرستاد و خواستار ملاقات با او شد. طلحه به نزد حضرت آمد. امام علیهالسلام به او فرمود:
🌳تو را به خدا سوگند میدهم آیا از رسول خدا نشنیدی که میفرمود: «هر که من مولای اویم پس علی مولای اوست. خدایا دوست بدار هر که علی را دوست دارد و دشمن بدار هر که علی را دشمن میدارد؟!»
طلحه گفت: آری، [شنیدهام.]
حضرت فرمود:
🌳پس چرا به جنگ با من برخاستهای؟ تو اوّل کسی بودی که با من بیعت کردی و سپس بیعت را شکستی! درحالیکه خداوند عزوجل میفرماید: «هر کس پیمانشکنی کند به زیان خود اقدام نموده است.»*
در این هنگام طلحه گفت: استغفرالله و سپس برگشت.(1)
🌳بااینکه طلحه در بسیاری از جنگهای پیامبر صلیالله علیه و آله شرکت داشت و از اشخاصی بود که در کشتن عثمان نقش مؤثری داشت و نیز اوّل کسی بود که با امام علی علیهالسلام بیعت کرد و همچنین با وجود اینکه یک دستش شل بود، امّا بعد از اینکه عدالت علی علیهالسلام را دید، مخالفت کرد و در جنگ جمل علیه امام شرکت کرد و استغفرالله گفت و از میدان جنگ بیرون نرفت. مروان به خاطر خونخواهی عثمان، طلحه را که در کنار عایشه ایستاده بود، هدف تیر قرار داد و کشت.2
📚1-تجلی امیر مؤمنان، ص 69؛ الغدیر، ج 2، ص 45
2-به نقل اسد الغابه، ج 3، ص 59
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼🌼🌼🌼🌼🌼
#داستان_آموزنده
🔆تو از موری کمتر نیستی
🌴«امیر تیمورگان» در هر پیشامدی آنقدر ثبات قدم داشت که هیچ مشکلی سد راه وی نمیشد. علت را از او خواهان شدند، گفت:
🌴وقتی از دشمن فرار کرده بودم و به ویرانهای پناه بردم، در عاقبت کار خویش فکر میکردم؛ ناگاه نظرم بر موری ضعیف افتاد که دانه غلّهای از خود بزرگتر را برداشته و از دیوار بالا میبرد.
🌴چون دقیق نظر کردم و شمارش نمودم دیدم، آن دانه شصتوهفت مرتبه بر زمین افتاد و مورچه عاقبت آن دانه را بر سر دیوار برد. از دیدن این کردار مورچه چنان قدرتی در من پدیدار گشت که هیچگاه آن را فراموش نمیکنم.
🌴با خود گفتم: ای تیمور! تو از موری کمتر نیستی، برخیز و در پی کار خود باش، سپس برخاستم و همت گماشتم تا به این پایه از سلطنت رسیدم.
📚نمونه معارف، ج 1، ص 174 -اخلاق اجتماعی، ص 41
✾📚 @Dastan 📚✾
🌸 امروز سعی کنیم
🌿 یه اتفاق خوب توی زندگی دیگران باشیم...
☔️ مثل یه چتر توی روزای بارونی
🥰 مهربون باشیم و صمیمی!
👌 بدون شک
😊 هزاران مهربونی به ما برمی گرده
✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 #هر_روز_با_شهدا_🌷
#شهیدی_که_روی_خودش_آتش_ریخت!!
🌷روزهای آخر جنگه و نیروهای بعثی آخرین زورشون رو گذاشتن تا شاید بتونن ابتکار عمل رو بدست بگیرن برای همین همزمان از چند جبهه اقدام به تک میکنه. دیدبانی که در محور شلمچه مستقره از صبح یه ریز درخواست آتیش کرده و الانم دیگه نایی براش نمونده. پشت بیسیم با صدایی خسته امّا عجول مختصاتی رو به مرکز تطبیق آتش میده و میگه: هر چی میتونید با تمام عناصر روی این مختصات آتیش بریزید. فقط زود باشید که وقت زیادی نداریم. حلالم کنید. لحظاتی بعد تطبیق آتش خطاب به دیدبان میگه: کربلا، کربلا، شاهد. محمدرضا! این که جای خودته! محمدرضا!؟ محمدرضا!؟
🌷....پیکر مطهر محمدرضا مهدوی که دیگه فقط چند تکه استخون بیشتر نبود با تلاش بچههای تفحص بعد از ۱۵ سال به آغوش خانوادش برگشت. آری این شهید برای اینکه حتی یه وجب از خاکمون دست دشمن نیفته چه مردونه پای غیرت و اعتقادش ایستاد و از جونش مایه گذاشت. روحش شاد و راهش پر رهرو.
🌹 خاطره ای به یاد شهید معزز محمدرضا مهدوی
#راوی: رزمنده دلاور میثم نجفی
منبع: پایگاه خبری _ تحلیلی مشرق نیوز
❌️❌️ ما هم مردونه بایستیم تا در یومالحسرت شرمنده محمدرضاها نشیم!
✾📚 @Dastan 📚✾
6.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
♨️♨️ماجرای امام رضا (ع) و جلودی
🎥 حجت الاسلام پناهیان
✾📚 @Dastan 📚✾
❄️🪴❄️🪴❄️🪴❄️
#داستان_آموزنده
🔆آل یاسر
🍁در آغاز اسلام، خانوادهای کوچک و مستضعف که از چهار نفر تشکیل میشدند به اسلام گرویدند؛ و بهطور عجیبی در برابر شکنجههای بیرحمانه مشرکان، استقامت نمودند.
🍁این چهار نفر عبارت بودند از: «یاسر و سمیّه (زن و شوهر) و دو فرزندشان به نام عمّار و عبدالله.» یاسر زیر رگبار شلاق دشمن، همچنان ایستاد و از اسلام خارج نشد تا جان سپرد.
🍁همسرش «سمیّه» بااینکه پیرزن بود تا حدی که او را عجوزه خواندهاند، با فریادهای خود در برابر شکنجه دشمنان استقامت نمود. سرانجام ابوجهل آخرین ضربت را به ناحیهی شکم او زد و او نیز به شهادت رسید.
🍁ابوجهل علاوه بر آزار بدنی، او را آزار روحی نیز میداد و به او که پیر زن قد خمیده بود، میگفت: «تو به خاطر خدا به محمّد ایمان نیاوردهای، بلکه شیفتهی جمال محمّد و عاشق رنگ او شدهای.»
🍁فرزندش «عبدالله» نیز تحت شکنجهی شدید قرار گرفت، ولی استوار ماند. فرزند دیگرش عمّار را به بیابان سوزان میبردند و در برابر تابش آفتاب عریان میکردند و زره آهنین بر تن نیمسوختهاش مینمودند و او را روی ریگهای سوزان بیابان مکّه که همچون پارههای آهن گداخته کورهی آهنگران بود، میخواباندند و حلقههای زره در بدنش فرومیرفت و به او میگفتند: به محمّد صلیالله علیه و آله و سلّم کافر شو و دو بت لات و عزّی را پرستش کن و او تسلیم شکنجه گران نمیشد.
🍁آثار پارههای آتش آنچنان در بدن عمّار اثر کرده بود که پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم او را آنگونه دید که گویی بیماری بَرَص گرفته و آثار پوستی این بیماری در صورت و بازوان و بدن وجود دارد.
🍁پیامبر صلیالله علیه و آله و سلم به این خاندان میفرمود: «استقامت کنید ای خاندان یاسر، صبر نمایید که قطعاً وعدهگاه شما بهشت است.»
📚حکایتهای شنیدنی، ج 5، ص 25 -تفسیر المنار، ج 2، ص 367
✾📚 @Dastan 📚✾
🍃✨🍃✨🍃✨🍃
#داستان_آموزنده
🔆حضرت نوح علیهالسلام
🍃با توجه به عمر طولانی حضرت نوح علیهالسلام و بودن در میان مردم و علاقه زیادی که قوم او به بتپرستی داشتند میتوان گفت، او چه اندازه اذیت و آزار دید و در مقابل آنها استقامت ورزید.
🌱گاهی مردم او را آنقدر کتک میزدند که سه روز تمام به حال بیهوشی و اغماء میافتاد و از گوش وی خون میآمد. او را برمیداشتند و در خانهای میانداختند؛ وقتی به هوش میآمد، میگفت: خدایا قوم مرا هدایت کن که نمیدانند.
🍃قریب نهصد و پنجاه سال مردم را به خدا دعوت کرد ولی آن مردم جز بر طغیان و سرکشی خود نیفزودند؛ تا جایی که مردم دست کودکان خود را میگرفتند و آنها را بالای سر نوح میآوردند و میگفتند:
🌱 «فرزندان! اگر پس از ما زنده ماندید، مبادا از این دیوانه پیروی کنید!» و میگفتند:
🍃ای نوح اگر دست از گفتارت برنداری سنگسار خواهی شد… و اینان که از تو پیروی میکنند، جز فرومایگانی نیستند که بدون تأمل، سخنانت را گوش داده و دعوتت را پذیرفتهاند؛ و وقتی نوح سخن میگفت، انگشتها در گوش میگذاشتند و لباس بر سر میکشیدند تا صدای او را نشنوند و صورت او را نبینند. کار نوح علیهالسلام را بهجایی رساندند که به خدا استغاثه کرد و گفت: خدایا! من مغلوبم، یاریم ده، میان من و ایشان گشایشی فرما.
📚تاریخ انبیاء، ص 52-48
✾📚 @Dastan 📚✾