فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸سلام صبحتون بخیر و در پناه خدا
🌷خدایا مراقب دستان ما باش
🌸که جز به سوی تو باز نگردد
🌷مراقب قلب ما باش
🌸که فقط خانه محبت تو باشد
🌷کمکمان کن تا با هم مهربان باشیم
🌸تا محبت و مهربانیات را
🌷با تمام وجود احساس کنیم🙏
🌸روزتون پر برکت و در پناه پروردگار
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆احسان پيش از سؤال
اسحاق مى گويد:
در محضر امام صادق عليه السلام بودم و معلى بن خنيس نيز در خدمت امام حضور داشت . در اين وقت مردى از اهل خراسان وارد شد، گفت :
پسر پيغمبر خدا! پولم كم شده و توان برگشت به خانه ام را ندارم مگر اينكه شما مرا يارى نماييد.
امام صادق عليه السلام به چپ و راست نگاه كرد و فرمود:
آيا مى شنويد برادر دينى تان چه مى گويد؟
نيكى آن است كه پيش از سؤال كسى انجام داده شود، بخشش بعد از سؤال پاداش آبروريزى او است ...
پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
سوگند به آن خدايى كه دانه را مى شكافد و انسانها را مى آفريند، مرا حقيقتا پيامبر قرار داده است . آن مقدار كه سائل از سؤال كردن ، رنج مى برد بيشتر از آنست كه تو به او احسان مى كنى .
سپس پنج هزار درهم جمع كردند و به او دادند.
📚بحار: 96، ص 147.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆او را مكه و منى مى شناسد
در يكى از سالها هشام پسر عبدالملك (دهمين خليفه عباسى ) در مراسم حج شركت كرد و مشغول طواف خانه خدا گرديد وقتى كه خواست حجرالاسود را لمس كند، به واسطه ازدحام جمعيت نتوانست حجرالاسود را دست بمالد. در آنجا منبرى برايش گذاشتند، او بالاى منبر نشست مردم شام اطرافش را گرفتند.
هشام مشغول تماشاى طواف كنندگان بود كه ناگاه امام على بن الحسين (امام سجاد) آمد در حالى كه لباس احرام به تن داشت و زيباترين و خوش اندام و خوشبوترين مردم بود و اثر سجده در پيشاپيش به روشنى ديده مى شد. امام با كمال آرامش به طواف پرداخت و در هاله اى از عظمت و شكوه ، به نزديك حجرالاسود رسيد.
مردم خود به خود به احترام حضرت راه باز كردند. امام به آسانى حجرالاسود را استلام كرد - دست ماليد - هشام از ديدن عظمت حضرت و احترام مردم به امام سجاد خيلى ناراحت شد.
مردى از اهالى شام رو به هشام كرد و گفت :
اين شخص كيست كه چنين مورد احترام مردم است !؟
هشام به خاطر اين كه مردم شام حضرت را نشناسند و به او علاقمند نشوند با اين كه امام را مى شناخت ، گفت :
او را نمى شناسم .
فرزدق شاعر آزاده ، آنجا حضور داشت . بدون پروا گفت :
اما من او را به خوبى مى شناسم .
مرد شامى گفت :
اى ابوفراس اين شخص كيست ؟
فرزدق با كمال شهامت درباره شناساندن امام سجاد عليه السلام قصيده زيبايى سرود كه مضمون چند بيت آن چنين است :
اين مرد كسى است كه سرزمين مكه جاى پاى او را مى شناسند.
خانه كعبه ، بيرون و درون حرم نيز او را مى شناسند.
اين فرزند بهترين بندگان خدا است .
اين انسان پرهيزكار و پاك و پاكيزه ، نشانه خداوند در روى زمين است .
اين شخص كسى است كه پيغمبر برگزيده (محمد) پدر اوست كه خداوند همواره بر او درود مى فرستد.
اگر ((ركن )) مى دانست چه كسى به بوسيدن او آمده است .
بى درنگ خود را به زمين مى انداخت تا خاك پاى او را ببوسد
نام اين آقا ((على )) است و رسول خدا پدرش مى باشد كه نور هدايتش امتها را از گمراهى نجات داد.
اين كسى است كه عمويش جعفر طيار است و عموى ديگرش حمزه شهيد، همان شيرمردى كه به دوستى او قسم مى خورند.
اين فرزند بانوى بانوان فاطمه است .
و فرزند جانشين پيغمبر، همان كس كه در شمشير او براى كفار عذاب نهفته است .
پرسش شما از اين شخص كيست ؟ هرگز به او ضرر نمى زند.
زيرا كه همه از عرب و عجم او را مى شناسند.
هشام از اشعار فرزدق ، چنان خشمگين شد كه گفت : چرا چنين اشعارى درباره ما نگفتى ؟
فرزدق در جواب گفت :
تو نيز جدى مانند جد او و پدرى مثل پدر او و مادرى چون مادر وى داشته باش تا درباره تو چنين قصيده اى بگويم .
به دنبال آن دستور داد حقوق او را قطع كردند.
و نيز فرمان داد، فرزدق را به غسفان - محلى است بين مكه و مدينه - تبعيد كرده و در آنجا زندانى كنند.
امام سجاد عليه السلام از اين جريان باخبر شد، دوازده هزار درهم برايش فرستاد و فرمود:
ما را معذور بدار اگر بيش از اين امكان داشتم بيشتر مى فرستادم .
فرزدق نپذيرفت و پيغام داد:
اى فرزند رسول خدا! من اين قصيده را به خاطر خشم و ناراحتيم كه براى خدا بود، سرودم .
هرگز در مقابل آن چيزى نمى پذيرم و مبلغ را محضر امام فرستاد.
امام سجاد عليه السلام مبلغ را دومين بار فرستاد و فرمود:
تو را به حقى كه من در گردن تو دارم اين مبلغ را بپذير! خداوند از نيت قلبى و ارادت باطنى تو نسبت به خانواده ما آگاه است . آنگاه فرزدق قبول كرد.
📚بحار، ج 46، ص 125
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆خدمت در دستگاه ظالم
على بن يقطين در عين حال كه وزير مقتدر هارون الرشيد بود، از شيعيان مخلص امام موسى بن جعفر عليه السلام به شمار مى رفت . با اينكه امام همكارى با ستمگران را جايز نمى دانست ، اما اشتغال بعضى افراد مورد اطمينان را در دستگاه ظالمان ضرورى مى دانست . يكى از آنها على بن يقطين بود، وى بارها از امام كاظم عليه السلام اجازه نداد و فرمود:
اين كار را نكن ! ما به شما علاقه داريم ، اشتغال تو در دربار خليفه مايه عزت برادران دينى تو (شيعه ) است . اميد است خداوند ناراحتى ها را به وسيله تو برطرف كند و آتش كينه دشمنان را خاموش سازد.
اى على بن يقطين ! كفاره خدمت در دربار ظالم ، نيكى به برادران دينى است .
سپس به وى فرمود:
تو يك چيز را براى من ضمانت كن ! من در مقابل سه چيز را ضمانت مى كنم .
اما آنچه تو بايد ضمانت كنى اين است كه هر وقت يكى از دوستان ما به تو مراجعه كرد، هر حاجتى داشت برطرف كنى و براى او احترام و عزت قايل شوى .
و اما آنچه من بايد ضامن شوم عبارتند از:
1. هيچوقت زندانى نشوى .
2. هرگز با شمشير دشمن كشته نشوى .
3. هيچ وقت فقر و تنگدستى نبينى .
اى على ! هر كس مؤ منى را شاد كند، مرحله اول خدا، مرحله دوم پيغمبر صلى الله عليه و آله و در مرحله سوم همه ما را خوشحال نموده است .
📚بحار: ج 48، ص 136، و ج 75، ص 379 با اندكى تفاوت
✾📚 @Dastan 📚✾
از یہ جایی بہ بعد می فهمیم کہ
همہ چیز این جهان تکراریست
بہ جزء مهربانے :))
✾📚 @Dastan 📚✾
#هر_روز_با_شهدا_🌷
#مثل_بسیاری_از_روزهای_دیگر
🌷روز هفتم اسفند ماه سال ۱۳۶۲ مثل بسیاری از روزهای دیگر جنگ، مردم شهر اسلام آباد غرب با صدای آژیر خطر و حمله هواپیماهای دشمن از خواب بیدار شدند. تا ظهر چندین بار آژیر زرد و قرمز در کوچه پس کوچههای شهر به گوش رسید. همسرم که از رزمندگان ارتش جمهوری اسلامی است برای چند روز به مرخصی آمده بود. ساعت ۱۲:۳۰ دقیقه بود نهار را با دلهره، نگرانی و با آژیر زرد و قرمز خورده بودیم و من مشغول جمع کرده سفره بودم. مجدداً صدای آژیر قرمز از رادیو و بلندگوهای شهر به گوش رسید. لحظهای بعد صدای غرش وحشتناک هواپیماها در شهر پیچید و به دنبال آن صدای چندین انفجار مهیب از گوشه گوشه شهر بلند شد. ما هم برای پناه بردن به مکانی امن حرکت کردیم اما....
🌷اما صدای انفجار و به دنبال آن دود، خاک، سنگ، آجر و شیشه زمین گیرمان کرد. دیگر هیچ کس و هیچ چیز را نمیدیدم. از ناحیه صورت مورد اصابت ترکش قرار گرفته بودم و با فریاد همسرم را صدا میزدم. پس از چند دقیقه متوجه شدم که همسرم کنار من ایستاده و مرا به سوی وانتی که در میان تلی از خاک و آوار ایستاده بود هدایت میکند. به وسیله همان وانت به بیمارستان منتقل شده و از آنجا به کرمانشاه اعزام شدیم. پس از ۱۲ روز پزشکان یک چشمم را تخلیه نموده و برای معالجه چشم دیگر مرا به بیمارستان تهران اعزام نمودند و در تمام این مدت همسرم در کنارم بود و پس از بازگشت از بیمارستان او بدون هیچ استراحتی، بلافاصله به جبهه بازگشت.
#راوی: خانم صورت ملکی، بانوی جانباز کرمانشاهی
منبع: سایت نوید شاهد
✾📚 @Dastan 📚✾
23.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#کلیپ | #استاد_شجاعی
√ ماجرای خلقت حضرت زهرا سلاماللهعلیها
و نزول ایشان با هیبت یک بانو به زمین.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆كاروانى به سوى مرگ
كاروان امام حسين عليه السلام از منزلگاه قصر بنى مقاتل به سوى كربلا حركت كرد مقدارى راه طى شد. امام حسين عليه السلام در حالى كه سوار بر اسب بود اندكى به خواب رفت .
سپس بيدار شد، دو يا سه بار فرمود:
انا لله و انا اليه راجعون و الحمدلله رب العالمين
فرزندش على بن حسين (على اكبر) روى به پدر نمود و عرض كرد: پدرجان ! سبب اين استرجاع و حمد چه بود؟
امام فرمود:
سوارى در خواب بر من ظاهر شد و گفت :
اهل اين كاروان مى روند ولى مرگ ايشان را تعقيب مى كند.
من فهميدم خبر مرگ به ما داده مى شود.
على عرض كرد:
پدر جان ! مگر ما بر حق نيستيم ؟
امام حسين فرمود:
پسرم ! سوگند به خداى كه بازگشت بندگان به سوى او است ما بر حقيم . على عرض كرد: بنابراين باكى از مرگ نيست .
امام فرمود:
فرزندم ! خداوند بهترين پاداش را كه از سوى پدر به فرزند مقرر فرموده ، به تو عنايت كند.
📚بحار: ج 44، ص 379.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆پاداش دسته گل اهدايى
يكى از كنيزان امام حسين عليه السلام خدمت حضرت رسيد، سلام كرد و دسته گلى تقديم آن حضرت نمود.
🌱
حضرت هديه آن كنيز را پذيرفت و در مقابل به او فرمود:
تو را در راه خدا آزاد كردم .
انس كه ناظر اين برخورد انسانى بود از آن حضرت با شگفتى پرسيد:
چگونه در مقابل يك دسته گل بى ارزش او را آزاد كردى ؟! - چون ارزش مادى يك كنيز به صدها دينار طلا مى رسيد. -
حضرت با تبسمى حاكى از رضايت خاطر بود فرمود:
🌱
خداوند اينگونه ما را ادب كرده ، چون در قرآن كريم مى فرمايد:
اذا حييتم بتحيه فحيوا باحسن منها او ردوها
اگر كسى به شما نيكى كرد او را نيكى و رفتار شايسته ترى پاسخ دهيد.
و من فكر كردم ، از هديه اين كنيز بهتر اين است كه در راه خدا آزادش كنم
🌱
اگر واقعا هر كس خوبيهاى مردم را با نيكيها و رفتار خوب ترى پاسخ مى داد، همان طور كه خاندان پيغمبر گرامى انجام داده اند، زندگى بهتر و جامعه ما جامعه اى اسلامى مى شد.
📚بحار: ج 44، ص 194.
🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱🌱
✾📚 @Dastan 📚✾
✍ آیتالله بهجت(ره):
بهحسب ظاهر بندۀ مطیع، پشتیبانش(خداوند متعال)، مثل کوه، محکم و استوار و منبع همه خیرات است و بنده عاصی پشتیبانش(شیطان)، محتاجتر از او و دشمن دانایی است که از دوست نادان، بدتر است و صلاحدیدش تمام به زیان اوست.
📚در محضر بهجت، ج۱، ص١٣
✾📚 @Dastan 📚✾
💠در قیامت 💥كسی نمیتواند بخوابد💠
🍃حضرت آیة الله جوادی آملی در توضیح آیه شریفه فَإِذَا هُم بِالسَّاهِرَةِ (نازعات 14) نکته زیبایی فرمودند:
📖به تعبير قرآن كريم، يكی از القاب صحنه قيامت «ساهرة» است.
"ارض ساهرة" به آن بيابانها و زمینهایی میگويند كه در اثر شدت ترس😱، كسی خوابش نميبرد،
✔️چون «سَهَر» يعنی بيداری.
آنهايي كه پنجاه هزار سال معطلاند خوابشان نميبرد؛
⁉️مگر غم ميگذارد انسان بخوابد؟!..
⁉️مگر انسان متوحش خوابش میبرد؟!
‼️پنجاه هزار سال ناچار است بيداری بكشد!
اما برای مؤمن واقعی اين پنجاه هزار سال به اندازه يك نماز واجب است.
⚜حضرت فرمود: «و الذي نفس محمّد بيده» اين روز طولانی برای مؤمن كوتاهتر از نماز واجب است.
يك نماز چهار ركعتی مگر چقدر وقت ميخواهد؟!
❇️آنكه حسابش پاك است خدا با او به عنوان سَرِيعُ الحِساب رفتار ميكند.
📿برگرفته از بیانات حضرت آیت الله جوادی آملی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💫شبتون معطر،
🍃به بوی مهربانی خدا،
💫یاد خدا همیشه در ذهنتان
💫الهی دلتون شاد،
🍃و قلب مهربان تان
💫همیشه تپنده باد ..
💫شب خوبی
🍃در کنار عزیزانتون داشته باشید
💫 شبتون بخیر
✾📚 @Dastan 📚✾