eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.8هزار دنبال‌کننده
7.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💬آقای بنی کاظمی میگوید: روزهایی بود که چشم جوانان به اختراعاتِ غرب خیره شده بود و میگفتند:چرا علما چنین اختراعاتی ندارند. ما نیز معمولا این سوال‌ها را از آیت‌الله کوهستانی میپرسیدیم و جوابهای مناسب دریافت می کردیم و به دوستان جوان خود انتقال میدادیم. در یکی از همین مذاکرات خصوصی ضمن توضیح برخی از اقدامات انبیا و وظایف آنان فرمود: انبیا از طرف خداوند مامور بودند دین را به مردم ابلاغ کنند و با تعالیم دین مردم را طوری تربیت کنند که به کمال انسانیت برسند و از امکانات دنیا از جمله اختراعات که خود مردم به دنبالش میروند استفاده بهینه و درست کنند تا دنیا و آخرتشان معمور و آباد گردد. اگر مردم به تعالیم الهی درست عمل میکردند و اسیر وسایل مادی نمیشدند، بدونِ هواپیما میتوانستند به هر جا که بخواهند سفر کنند! آقای بنی کاظمی در ادامه می افزاید:چون دو نفری با هم صحبت می کردیم عرض کردم: اگر شما در این باره کاری انجام میدادید، برای توجه بیشتر جوانان به دین خوب بود 🔅ایشان تبسمی کرد و فرمود: در گذشته فکر میکردم با استفاده از آیات سوره نور چراغی بسازم که همیشه روشن باشد و نیازی به سوخت نداشته باشد.همچنین میخواستم ماشینِ سواری درست کنم که بدون سوخت حرکت کند ولی استخاره کردم و مصلحت ندیدم. عرض کردم: چنین چیزی شدنی بود؟😳 فرمود:بلی 🔅همچنین از معظم له نقل شده که فرمود: در فکر بودم با استفاده از آیه نور چیزی درست کنم که وقتی بیرون میروم به چراغ احتیاج نداشته باشم.علم به تنهایی ملاک نیست،اگر علم ملاک باشد شیطان از همه عالم‌تر است،عمل{صالح}مهم است. 📚روح مهربان/خاطرات آیت الله کوهستانی/ص125 ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° لذت از داشته هایمان ببریم نه حسرت آنچه را که نداریم... ✾📚 @Dastan 📚✾
🤚 از فراقت به جوانی همگی پیر شدیم.. بی تو از وادی دنیا همگی سیر شدیم.. بی خود ازحادثه عشق تو دیوانه و مست عاشق کوی تو گشتیم و زمین گیر شدیم.. ✨🕊 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆پیام جالب امام زمان به عالم نجفی در مورد حضرت ابوالفضل حجت الاسلام و المسلمین سید محمد تقى حشمت الواعظین طباطبائى قمى از قول آیت الله العظمى مرعشى نجفى: یکى از علماى نجف اشرف ، که مدتى در قم آمده بود، براى من چنین نقل کرد که: من مشکلى داشتم به مسجد جمکران رفتم درد دل خود را به محضر حضرت بقیة الله حجةّ بن الحسن العسکرى امام زمان (عجل الله تعالى فرجه الشریف ) عرضه داشتم و از وى خواستم که نزد خدا شفاعت کند تا مشکلم حل شود براى همین منظور بارها به مسجد جمکران رفتم ولى نتیجه اى ندیدم روزى هنگام نماز دلم شکست و عرض کردم: مولاجان ، آیا جایز است که در محضر شما و در منزل شما باشم و به دیگرى متوسل شوم؟ شما امام من مى باشید، آیا زشت نیست با وجود امام حتّى به علمدار کربلا قمربنى هاشم (علیه السلام) متوسل شوم و او را نزد خدا شفیع قرار دهم ؟! از شدت تاثر بین خواب و بیدارى قرار گرفته بودم ناگهان با چهره نورانى قطب عالم امکان (حضرت حجّت بن الحسن العسکرى عجل الله تعالى فرجه الشریف ) مواجه شدم بدون تامل به حضرتش سلام کردم حضرت با محبت و بزرگوارى جوابم را دادند و فرمودند: نه تنها زشت نیست و نه تنها ناراحت نمى شوم به علمدار کربلا متوّسل شوى ، بلکه شما را راهنمائى هم مى کنم که به حضرتش چه بگویى چون خواستى از حضرت ابوالفضل حاجت بخواهى ، این چنین بگو: (یا اباالغوث ادرکنى ) اى پدرفریادرس پناهم بده. 📚لاله هاى رنگارنگ ، ص ۱۱۴ ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اوّلين برنامه عملى پس از ظهور و قيام حضرت ابوجعفر، باقرالعلوم عليه السلام درباره اوّلين مرحله ظهور حضرت حجّت امام زمان (روحى له الفداء و عجّل اللّه تعالى فرجه الشّريف ) چنين مطرح فرموده است : مثل اين كه در حال مشاهده ظهور قائم آل محمّد (عجّ الله تعالی الشریف) هستم كه از مكّه به همراه پنج هزار ملائكه به سوى كوفه حركت مى كند، و جبرئيل سمت راست و ميكائيل سمت چپ و مؤمنين در جلو حضرت حركت مى كنند و در حال فرستادن نماينده و لشكر به سوى شهرها مى باشد. هنگامى كه وارد شهر كوفه گردد، سه پرچم برافراشته شده و به يكديگر ملحق شوند. سپس حضرت داخل مسجد كوفه مى شود و بالاى منبر مى رود و مشغول صحبت و سخنرانى خواهد شد؛ ولى در اءثر تراكم جمعيّت و گريه افراد، كسى متوجّه محتواى فرمايشات آن حضرت نمى شود. تا آن كه جمعه دوّم فرا مى رسد و مردم درخواست مى كنند تا حضرت نمازجمعه را اقامه نمايد. به همين جهت ، حضرت دستور مى فرمايد تا بيرون مسجد شهر كوفه - بين نجف و كوفه - محلّى را جهت إقامه نمازجمعه تهيّه كنند و در همان مكان ، نمازجمعه را اقامه مى نمايد. بعد از آن دستور مى دهد تا آن كه نهر و كانالى از (شطّ فرات ) كربلاء تا نجف اشرف حفر نمايند و در همان زمان بدون فاصله ، چندين پُل بر سر هر گذرگاهى نصب خواهد شد؛ و در كنار هر پُلى يك آسياب ساخته شود. امام محمّد باقر عليه السلام در پايان افزود: مثل اين كه مى بينم پيرزنى را كه مقدارى گندم بر سر نهاده و جهت آرد كردن به سمت يكى از آن آسياب ها مى آورد و آسيابان ، گندم هاى او را بدون مُزد و بدون اُجرت آرد نموده و تحويلش مى دهند.(1) امام صادق عليه السلام پيرامون مسجدى كه بيرون شهر كوفه به دستور حضرت حجّت (عجّ الله تعالی الشریف) ساخته مى شود فرمود: داراى يك هزار درب ورودى و خروجى خواهد بود؛ و خانه هاى شهر كوفه را به نهر فرات در كربلاء متّصل مى گرداند.(2) 1- غيبة طوسى : ص 468، ح 485، إعلام الورى : ج 2، ص 287، خرايج : ج 3، ص 1176، روضة الواعظين : ص 263، تلخيص از سه حديث مى باشد. 2- غيبة طوسى : ص 467، ضمن ح 484، إعلام الورى : ج 2 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆سه روز گرسنگى در سنگر در ماه شوال سال پنجم هجرت ، جنگ خندق به پيش آمد به پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) خبر رسيد كه بالغ بر ده هزار نفر از طوائف مختلف كفّار با ساز و برگ نظامى كافى آيند، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) بى درنگ با اصحاب مشورت كرد، در اين ميان سلمان پيشنهاد حفر خندق را نمود (يعنى در اطراف مدينه يا در خط مقدم جبهه سنگرى عظيم كنده شود، و دشمن نتواند از آن عبور كرده و وارد مدينه شود)، رسول اكرم (صلى اللّه عليه و آله ) اين پيشنهاد را پذيرفت و مسلمانان را گروه گروه كرد، و كندن هر قسمت از سنگر را بطور عادلانه بين گروهها تقسيم نمود، و شخص پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) نيز در ميان يك گروه ، به كندن سنگر مشغول گرديد. آنچه در اينجا جلب توجه مى كند اينكه : مسلمانان بر اثر محاصره مدينه از ناحيه دشمن ، از نظر كمبود غذا، سخت به مضيغه افتادند. حضرت رضا (عيله السلام ) از پدران خود نقل مى كند كه حضرت على (علیه السلام ) فرمود: ما در كندن سنگر همراه رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) بودم ، ناگهان فاطمه زهرا (علیه السلام ) آمد و پاره اى از يك نان را آورد و به پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) داد، پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اين چيست ؟. حضرت زهرا (علیه السلام ) عرض كرد: يك قرص نان براى حسن و حسين ، پختم ، و از آن ، اين مقدار را براى شما آوردم . پيامبر (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: اما انه اول طعام دخل فم ابيك مند ثلاث : بدانكه اين مقدار نان ، نخستين غذائى است كه پس از سه روز (گرسنگى ) در دهان پدرت قرار مى گيرد. 📚داستان دوستان، جلد اول، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
اگر برای شکرگزاری وقت صرف نکنی، هرگز نعمت بیشتری نخواهی داشت و تمامی نعماتی را هم که داری از دست خواهی داد. وعده معجزه که با شکرگزاری رخ میدهد در این عبارت نهفته است: اگر شاکر باشی نعمت بیشتری به تو داده می‌شود!🍃🍃🍃 ✍🏻 📚 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾📚 @Dastan 📚✾
شلوار یخ زده و پاهای خونی🩹🧊 آخرین مسئولیتش فرمانده دسته بود. در والفجر 8 از ناحیه دست و شکم مجروح شد، اما کمتر کسی می‌دانست که او مجروح شده است. اگر کسی در باره حضورش در جبهه سوال می‌کرد، طفره می‌رفت و چیزی نمی‌گفت. یکدفعه در منطقه خواستیم از یک رودخانه رد شویم. زمستان بود و هوا به شدت سرد بود. شهید پلارک رو به بقیه کرد و گفت:" اگر یک نفر مریض بشود. بهتر از این است که همه مریض شوند." یکی یکی بچه‌ها را به دوش کشید و به طرف دیگر رودخانه برد. آخر کار متوجه شلوار او شدیم که یخ زده بود و پاهایش خونی شده بود.. شهید احمد پلارک🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️♨️ شهیدی که بخاطر بداخلاقی گرفتار عذاب قبر شد. ✅ سه مورد از بداخلاقی در خانه! ✅چند راهکار عملی در کنترل خشم. ✅اعتقاد به آخرت مهمترین عامل مهار عصبانیت. 📻 سخنران:حجة الاسلام محمد رضا ✾📚 @Dastan 📚✾
💕حكايت... عارفی به سخنرانی رفت و سخنرانی جالبی ارائه داد. کدخدا که خیلی لذت برده بود به واعظ گفت: روزی که می خواهی از این روستا بروی بیا سه کیسه برنج از من بگیر! عارف شادمان شد و تشکر کرد. روز آخر در خانه ی کدخدا رفت و از کیسه های برنج سراغ گرفت. کدخدا گفت: راستش برنجی در کار نیست. آن روز منبر جالبی رفتی من خیلی خوشم آمد و گفتم من هم یک چیزی بگویم که تو خوشت بیاید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
🔆درست كارى يكى از علماء مى خواست ببيند اين چهل حديثى كه جمع آورى كرده واقعا از دو لب دُرَربار ((پيغمبر عظيم الشاءن اسلام )) صلى اللّه عليه و آله و سلم است يا نه . تمام علماء و بزرگان را جمع مى كند و مى گويد: من مى خواهم كتابى بنويسم به نام ((چهل حديث )) ولى مى خواهم بدانم واقعاً اين ((چهل حديث )) از دو لب مبارك حضرت است يا نه ؟ علماء مى گويند: شما خودتان از ما عالم تر هستيد. آن عالم مى فرمايد: من بايد بفهمم و يقين پيدا كنم كه اين ((چهل حديث )) درست هست يانه . علماء مى گويند: در فلان كوه عابدى هست كه مدتها در اين كوه رياضت مى كشد برويد خدمت او و بگوئيد من مى خواهم چنين عملى را انجام دهم و مى خواهم ببينم اين ((چهل حديث )) از دولب مبارك حضرت است يانه ؟. اين بنده خدا با چه زحمتى خودش را به آن عابد مى رساند و قضيه را براى او تعريف ميكند؛ آن مرد عابد مى گويد: اين كار مشكل است و بايد پيش ‍ خود پيغمبر رفت و من نمى توانم . عالم مى گويد: من اين همه راه را پيش شما آمده ام و شما را پيدا كرده ام نشانه هاى شما رابه من داده اند يك چاره اى بينديشيد. عابد مى گويد: من يك استادى دارم كه در فلان كوه مشغول عبادت است برويد پيش او. آن شيخ هم بلند مى شود مى رود به آن كوهى كه عابد آدرس ‍ داده بود، مى بيند بله ايشان در آنجاست و خيلى هم زحمت كشيده . مى گويد: من ((چهل حديث )) جمع كرده ام و مى خواهم ببينم كه اين چهل حديثى كه جمع كرده ام صحيح است يانه ؟ آمده ام پيش شما تا راهى به من نشان دهيد. گفت : بايد ببرى پيش صاحبش . گفت : خُب حالا من پيغمبر را از كجا پيدا كنم ؟ گفت : نمى دانم . گفت : رفتم پيش شاگردت ايشان نشانى شما را به من داده و چقدر زحمت كشيدم تا شما را بدست آورده ام ، حالا كه پيدايتان كرده ام اين جواب را مى دهيد. چاره اى بينديشيد. مى گويد: من تنها كارى كه مى توانم براى شما انجام دهم يك دستورى بدهم كه شما پيغمبر را در خواب ببينيد. آن عالم دستور را عمل مى كند. حضرت را به خواب مى بيند وعرض ‍ ميكند: آقا اين ((چهل حديث )) از دولب مبارك شماست ، يااينكه جعلى است ؟ حضرت مى فرمايد: برو پيش ((كاظم سُهى )) تا به تو بگويد. از خواب بيدار ميشود. خلاصه مى آيد سُه نرسيده به مورچه خور از توابع اصفهان اهل ده و كدخدا هم به استقبال او مى آيند. با خودش مى گويد: كسى كه پيغمبر او را معرفى كند حتما يك شخصيت مهمى است . مى گويد: من آمده ام ((حضرت مستطاب حضرت اجل جناب آقا محمد كاظم سُهى )) را ببينم . مردم دِه بهم يك مقدار نگاه مى كنند!! مى گويند: شما اينطور شخصى را كه مى گوئيد با اين مشخصات ما نداريم !؟ تعجب مى كند، خدايا اين از روياهاى صادقه بود پس چرا اين طور شد بنا مى كند به فكر كردن و توسل پيدا كردن يك وقت به فكرش مى آيد، بابا همان كه پيغمبر فرموده اند همان را بگو. شما نمى خواهد با القاب بگوئيد؛ شما بگو كاظم سُهى داريد؟! وقتى كه به مردم ده مى گويد؛ شما كاظم سُهى داريد مردم ده مى گويند: ها اين كاظمى را مى گوئيد، مى گويد: آره اين كاظمى كيست ؟ مى گويند: اين مرد چوپان است و گوسفندها و بزها و بوقلموها را از مردم مى گيرد و در بيابان مى چراند و دوباره به صاحبانش برمى گرداند و مزد مى گيرد. گفت : آره همين رابه من نشان بدهيد. گفتند: بنشينيد حالا مى آيد. يك وقت مى بيند يك مردى ژوليده با لباسهاى مندرس آمد. گفتند: اين كاظم سُهى است ! شيخ عالم ، نگاه مى كند مى بيند مردى ژنده پوش يك تركه چوب دستش ‍ است و چند تا گوسفند و بز دارد مى چراند. جلو مى رود و سلام مى كند و مى گويد: من با شما كارى دارم من چهل حديث نوشته ام و مى خواهم ببينم كه اين احاديث از دو لب پيغمبر است يا جعليست . گفت : من نمى دانم و سواد ندارم پدر آمرزيده آمده اى از من بپرسى ؟! مرد عالم مى گويد: آخه من حواله دارم . مى گويد: از كى حواله دارى ؟! مى گويد: از پيغمبر. مى گويد: خيلى خوب همين جا بايست تا من بروم مال مردم را به دست صاحبانش بدهم و بيايم . مى رود و برمى گردد. و مى گويد: الآن وضو مى گيرم و مى ايستم نماز، نمازم را كه خواندم ، گفتم ((السلام عليكم و رحمة الله وبركاته )) پيش من بنشين و احاديث را يكى يكى بخوان هر كدام را كه سرم را پائين انداختم درست است ، سمت راستت بگذار و هر كدام را كه سرم را بالا كردم نادرست است ، سمت چپ خودت بگذار. شنيدى يانه ؟ ديگر با من حرف نزنى ها؟ چشم . ديد يك وضوى بى سروته گرفت و آمد وايستاد نماز. وقتى سلام نماز را داد، حديث اول و دوم و سوم .... چهارده حديث سر بالا و 26 تاى ديگر سرش را پايين انداخت . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
چقدر بامعنی👆👆👌 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾📚 @Dastan 📚✾
📝گفت: وقتی غلامی خریدم، از وی پرسیدم: چه نامی؟ گفت: تا چه خوانی! گفتم: چه خوری؟ گفت: تا چه خورانی! گفتم: چه پوشی؟ گفت: تا چه پوشانی! گفتم: چه کار کنی؟ گفت: تا چه کار فرمایی! گفتم: چه خواهی ؟ گفت: بنده را با خواست چه کار؟ پس با خود گفتم: ای مسکین! تو در همهٔ عمر خدای تعالی را چنین بنده بوده ای؟ بندگی، باری از وی بیاموز. چندان بگریستم که هوش از من زایل شد. 📙تذکرةالاوليا ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
°•°•° الهی خدا شما را به هیچ چیز مبتلا نکند جز آنچه برایتان خیر است …🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
در کتاب شریف کافی، به نقل از اسماعیل بن جابر می‌گوید: «امام صادق(علیه السلام) این نامه را به اصحاب خود نوشت و به آنها دستور داد این نامه را به یکدیگر بیاموزند و در آن تأمل و تفکر و دقت کنند و آن را به کار ببندند. اصحاب امام صادق(علیه السلام) هم هریک نسخه‏اى از آن را در نمازخانۀ منزل خویش نهاده بودند و هر گاه نمازشان به پایان مى‏رسید در آن مى‏نگریستند.» این نامه اولین روایت از کتاب روضه کافی می‌باشد(کتاب کافی دارای 3 بخش است: اصول، فروع، روضه) که حدود 13صفحه می‌باشد. در اینجا ابتدا بخش‌هایی از آن که تاکنون در مباحث استاد پناهیان خوانده شده یا مورد اشاره قرار گرفته است، آمده است و سپس تمام متن نامه به همراه ترجمه (برگرفته از کتاب بهشت کافی با ترجمۀ حمید رضا آژیر) آورده شده است. -بخش‌هایی از نامۀ امام صادق(علیه السلام) 🔆سفارش به کثرت ذکر و تسبیح وَ أَکْثِرُوا مِنَ التَّهْلِیلِ وَ التَّقْدِیسِ وَ التَّسْبِیحِ وَ الثَّنَاءِ عَلَى اللَّهِ وَ التَّضَرُّعِ إِلَیْهِ، وَ الرَّغْبَةِ فِیمَا عِنْدَهُ مِنَ الْخَیْرِ الَّذِی لَا یَقْدِرُ قَدْرَهُ، وَ لَا یَبْلُغُ کُنْهَهُ أَحَدٌ، فَاشْغَلُوا أَلْسِنَتَکُمْ بِذَلِکَ عَمَّا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ أَقَاوِیلِ الْبَاطِلِ الَّتِی تُعْقِبُ أَهْلَهَا خُلُوداً فِی النَّارِ، مَنْ مَاتَ عَلَیْهَا وَ لَمْ یَتُبْ إِلَى اللَّهِ وَ لَمْ یَنْزِعْ عَنْهَا. تهلیل و تقدیس و تسبیح و ستایش خدا بسیار کنید و به درگاهش زارى کنید و به آنچه نزد اوست گرایش یابید از خیرى که هیچ کس نمى‏تواند آن را ارزیابى کند و به کنهش رسد. زبان خود را از آنچه خدا بازداشته بر حذر بدارید و سخنان باطل مگویید که گوینده‏اش در آتش، جاودان خواهد بود، و ایشان همان کسانى هستند که بر این گونه سخنان بمیرند و به سوى خدا توبه نکنند و از آن دست نشویند. 🔆سفارش به استمرار و کثرت دعا و تضرع وَ عَلَیْکُمْ بِالدُّعَاءِ، فَإِنَّ الْمُسْلِمِینَ لَمْ یُدْرِکُوا نَجَاحَ الْحَوَائِجِ عِنْدَ رَبِّهِمْ بِأَفْضَلَ مِنَ الدُّعَاءِ، وَ الرَّغْبَةِ إِلَیْهِ، وَ التَّضَرُّعِ إِلَى اللَّهِ، وَ الْمَسْأَلَةِ لَهُ. فَارْغَبُوا فِیمَا رَغَّبَکُمُ اللَّهُ فِیهِ، وَ أَجِیبُوا اللَّهَ إِلَى مَا دَعَاکُمْ إِلَیْهِ، لِتُفْلِحُوا وَ تَنْجُوا مِنْ عَذَابِ اللَّهِ. ... وَ قَالَ: أَکْثِرُوا مِنْ أَنْ تَدْعُوا اللَّهَ، فَإِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ مِنْ عِبَادِهِ الْمُؤْمِنِینَ أَنْ یَدْعُوهُ. وَ قَدْ وَعَدَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِینَ بِالاسْتِجَابَةِ. وَ اللَّهُ مُصَیِّرٌ دُعَاءَ الْمُؤْمِنِینَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ لَهُمْ عَمَلًا یَزِیدُهُمْ بِهِ فِی الْجَنَّةِ. فَأَکْثِرُوا ذِکْرَ اللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُمْ فِی کُلِّ سَاعَةٍ مِنْ سَاعَاتِ اللَّیْلِ وَ النَّهَارِ، فَإِنَّ اللَّهَ أَمَرَ بِکَثْرَةِ الذِّکْرِ لَهُ، وَ اللَّهُ ذَاکِرٌ لِمَنْ ذَکَرَهُ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ. بر شما باد دعا، چه مسلمانان در رسیدن به نیازهایشان نزد پروردگار وسیله‏اى بهتر از دعا و گرایش به سوى خدا و زارى به درگاه او در اختیار ندارند. به هر آنچه خدا تشویقتان کرده گرایش یابید و در آنچه خدایتان به سوى آن خوانده پاسخش گویید تا رستگارى‏ یابید و از عذاب خدا نجات پیدا کنید. ... و فرمود: به درگاه خدا بسیار دعا کنید، زیرا خدا آن بنده مؤمن را دوست دارد که به درگاهش دعا کند و خدا به بندگان مؤمن خود وعده اجابت داده است و خدا دعاى مؤمنان را، به روز رستخیز بخشى از عملشان سازد و در بهشت بدان بیفزاید، پس بسیار یاد خدا کنید تا آنجا که توانید، در هر ساعتى از ساعات شب یا روز، زیرا خدا فرمان داده است او را یاد کنند و خدا هم به یاد مؤمنى است که در یاد اوست 📚کتاب کافی، ج8، ص2 ✾📚 @Dastan 📚✾
ز غربتش چه بگویم که سینه ها خون است برای صادق زهرا مدینه محزون است دلم دوباره به یاد رئیس مذهب سوخت که داغ غربت لیلی حدیث مجنون است (علیه السلام)🥀 🏴 ✾📚 @Dastan 📚✾
-1267654910_-1009084568(1).mp3
2.26M
🏴 (علیه السلام) ♨️امام صادق(علیه السلام) رو خیلی اذیت کردن 👌روایت سوزناک از زندگی امام صادق 🎙حجت الاسلام ✾📚 @Dastan 📚✾
🔹 حق پذيری در مكتب امام صادق (علیه السلام) استاد فاطمی نیا: یکی از اصحاب امام صادق علیه السلام با زندیقی بحث کرد و اورا مغلوب ساخت؛ پس از اتمام مناظره ازحضرت پرسید که چطور با او بحث کردم؟ حضرت فرمودند :" خوب بحث کردی اما گاهی حق هایی را از او ضایع کردی" باید دقت کنیم که حتی زندیق هم ممکن است حق هایی داشته باشد که باید رعایت شود؛ ولی متاسفانه ما این مسایل مهم را درجامعه و خانواده رعایت نمیکنیم! حتی با همسرمان هم بلد نیستیم چطور رفتار کنیم! اگر دیدیم جایی حق با اوست ، به جای لجاجت ، قبول کنیم! 👌باید از مکتب امام صادق علیه السلام یاد بگیریم و عمل کنیم! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆هديه به شاعر از خزينه خالى مرحوم شيخ مفيد، طبرى و برخى ديگر از بزرگان به نقل از جابر جُعفى حكايت كنند: روزى به محضر شريف امام محمّد باقر عليه السلام شرفياب شدم ، و اظهار داشتم : مولايم ! من بسيار تنگ دست و محتاج شده ام ؛ از شما خواهش مى كنم ، مقدارى پول جهت تاءمين هزينه زندگى ام به من عنايت فرمائيد؟ امام عليه السلام فرمود: اى جابر! در حال حاضر، چيزى نزد ما نيست كه به تو كمك دهيم . در همين بين - كه مشغول صحبت بوديم - كُميت شاعر وارد شد و چند بيت شعر در مدح و عظمت اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام فرمود و چون اشعار او پايان يافت ، حضرت به غلام خود فرمود: وارد آن اتاق شو، كيسه اى در آن جا وجود دارد، آن را بياور و تحويل كميتِ شاعر بده . غلام رفت و پس از لحظه اى - در حالى كه كيسه اى در دست گرفته بود - بازگشت ، و آن كيسه را جلوى كُميت شاعر نهاد. سپس كميت به حضرت عرضه داشت : سرورم ! اگر اجازه فرمائى ، قصيده ديگرى نيز بخوانم ؟ امام عليه السلام فرمود: مانعى نيست ، چنانچه مايل هستى ، بخوان ؛ سپس كميت قصيده اى ديگر در مدح ائمّه عليهم السلام خواند، و پس از پايان اشعار، حضرت به غلام خود فرمود: داخل همان اتاق برو، كيسه اى ديگر آن جا هست ، آن را براى كميت شاعر بياور؛ و غلام نيز اجابت كرد. بار ديگر كميت اجازه خواست تا اشعار ديگرى را بخواند. و حضرت اجازه فرمود و سپس فرمود تا كيسه اى ديگر تحويل كُميت گردد. در اين هنگام كُميت شاعر خطاب به حضرت كرد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! به خدا سوگند، من براى گرفتن هديه و پول ، اين اشعار را نخواندم و غرض من كسب اموال و متاع دنيا نبود؛ بلكه براى خوشنودى حضرت رسول و رضايت پروردگار اين اشعار را سروده ام . آن گاه امام عليه السلام براى او دعا كرد و به غلام خود فرمود: اين كيسه ها را بازگردان و سر جايش بگذار، غلام آن ها را برداشت و در جاى اوّلش قرار داد. جابر افزود: من با ديدن چنين صحنه اى ، با خود گفتم : هنگامى كه من مشكلات خود را براى حضرت توضيح دادم و تقاضاى كمك كردم به من فرمود: چيزى نزد ما نيست ؛ لكن براى كُميت شاعر، كه چند شعرى را سروده است ، سه كيسه معادل سى هزار درهم ، اهداء مى نمايد. در همين افكار بودم كه كُميت بلند شد و خداحافظى كرد و رفت ، سپس حضرت فرمود: اى جابر! بلند شو و برو داخل همان اتاق و هر چه آن جا بود، بياور. هنگامى كه داخل اتاق رفتم هر چه بررسى كردم ، چيزى نيافتم و اثرى از كيسه ها نبود، بازگشتم و به امام عليه السلام خبر دادم كه چيزى پيدا نكردم . حضرت فرمود: اى جابر! ما از تو چيزى را پنهان نمى كنيم و سپس دست مرا گرفت و همراه حضرت وارد همان اتاق شدم ، وقتى داخل اتاق شديم ، حضرت با پاى مبارك خود بر زمين زد و مقدار زيادى طلا نمايان گشت . پس از آن فرمود: اى جابر! آنچه مى بينى و مشاهده مى كنى براى ديگران بازگو نكن ؛ مگر آن كه از هر جهت مورد اعتماد باشند. و سپس افزود: روزى جبرئيل عليه السلام نزد جدّم رسول خدا صلى الله عليه و آله آمد و تمام گنج هاى زمين و ذخاير آن را بر جدّم عرضه داشت ، بدون آن كه كمترين چيزى از مقام و موقعيّت حضرتش كاسته شود. ولى او نپذيرفت و تواضع و قناعت را برگزيد و آن ذخاير و گنج ها را ردّ نمود. و ما اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام چنين هستيم ؛ و شيعيان و دوستان ما نيز بايد چنين باشند. 📚اختصاص شيخ مفيد: ص 271، بصائرالدّرجات : ص 395، ح 5، دلائل الا مامة : ص 224، ح 151. ✾📚 @Dastan 📚✾
30.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اقامه عزا ✉️ نه حرف من، سخن هر فقیه آگاه است. عزای حضرت صادق شعائرالله است. 🗣 امام صادق صلوات‌الله‌علیه فرمودند: رحمت خدا بر آن کسی که امر ما اهل‌بیت را زنده نگه دارد. 📚 الأختصاص شیخ مفید، جلد ۱، صفحه ۲۹ 🔴🔴🔴🔴🔴🔴🔴 ✾📚 @Dastan 📚✾
ما غلامیم غلام دو اباعبدالله دل ما خورده به نام دو اباعبدالله شیعه را داد نجات از همه طوفان ها کشتی لطف مدام دو اباعبدالله تا قیامت به خدا هر که مسلمان بشود هست مدیون قیام دو اباعبدالله از همه شادی و غم های جهان آزاد است دل افتاده به دام دو اباعبدالله هر شب و روز فقط فکر هدایت بودند خرج دین گشت تمام دو اباعبدالله آسمانی شده بی چون و چرا هر کس که پر گرفت از سر بام دو اباعبدالله دم به دم ، دم بزن از مهدی موعود فقط شیعه این است پیام دو اباعبدالله چه در آن کوچه ، چه گودال نشد ای دشمن ذره ای کم ز مقام دو اباعبدالله هر چه دیدند نکردند گلایه اصلا ای به قربان مرام دو اباعبدالله کاش محشر نشود قسمت منصور و یزید سفره رحمت عام دو اباعبدالله 🔸شاعر: محمد حسین رحیمیان ✾📚 @Dastan 📚✾
مداحی آنلاین - حکایاتی کوتاه از امام صادق - استاد هاشمی نژاد.mp3
2.75M
🏴 (ع) ♨️حکایتی کوتاه از امام صادق(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ✾📚 @Dastan 📚✾
⚫️ حکایتی شنیدنی از سلام الله علیه در مجلس " علیه لعائن الله " 🔻 رحمَهُ الله مینویسد ؛ وقتی منصور دوانیقیِ ملعون به إمام گفت تو بر علیه من توطئه کرده‌ای و توسط غلام خود معلّی بن خُنیس سلاح و یار جمع می‌کنی ، حضرت تکذیب کردند‌ . منصور فرستاد و آن بدبخت را که به دروغ چنین مطلبی گفته بود طلبید و در حضور حضرت از او پرسید. گفت بلی چنین است و آنچه در حقّ او گفته‌ام صحیح است. حضرت به او گفت سوگند یاد می‌کنی؟ گفت بلی و شروع کرد به قسم خوردن و گفت و الله الّذی لا إله الّا هو الغالب الحیّ القیّوم . حضرت فرمود در سوگند تعجیل مکن و به هر نحو که می‌گویم سوگند یاد کن. منصور گفت این سوگند که او یاد کرد چه علّت داشت؟ حضرت فرمود حقّ تعالی صاحب حیا و کریم است ، کسی که او را مدح کند به صفات کمالیّه و به رحمت و کرم ، او را معاجله به عقوبت نمی کند. پس حضرت فرمود بگو بیزار شوم از حول و قوّت خدا و داخل شوم در حول و قوّت خودم اگر چنین نباشد. چون آن بدبخت چنین سوگند یاد کرد ، در حال افتاد و مُرد و به عذاب الهی واصل شد. منصور از مشاهده این حال بر خود لرزید و خایف گردید و گفت دیگر سخن کسی را در حقّ تو قبول نخواهم کرد. 📓جلاء العیون / باب ۸ ، فصل ۲ . ✾📚 @Dastan 📚✾
• . آن شب ابراهیم عصبانـے بود و گفت : من مهم نیستم،این‌ها مجلس حضرت‌زهرا را به‌ شوخی گرفتند . برای همین دیگر مداحی نمی‌کنم ..!! ساعت یکِ نیمه شب بود خسته و کوفتھ خوابیدیم . قبل از اذان بچـھ‌ها را بیدار کرد ، اذان گفت و نماز جماعت به پا کردند و بعد از تسبیحات‌ابراهیم‌شروع‌به‌دعا‌خواندن‌وروضـھ خوانیِ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها کرد. اشعار زیبای ابراهیم اشک همه را جاری کرده بود ... بعد از خوردن صبحانه برگشتیم. گفتم دیشب قسم خوردی دیگه مداحی نمیکنی ولی بعد از نمازِ صبح ..؟! گفت : دیشب توۍ خواب دیدم وجود حضرت صدیقه طاهــره سلام‌الله‌علیها تشریف آوردند و گفتند: نگو نمی‌خوانم ؛ ما تو رادوست‌داریم.هرکس‌گفت‌بخوان‌توهم‌بخوان ! شهید ♥️ ✾📚 @Dastan 📚✾