eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.3هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.6هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌷 🌷 🌷از شدت درد، چهره‌اش سرخ شده بود؛ باز دست از شوخی‌های لطيفش برنمی‌داشت. روز به روز كمرش خميده‌تر می‌شد؛ باز می‌رفت و كارهای "از پا افتاده‌ها" را انجام می‌داد. روزی كه دل درد شديد گرفت، مجبور شدند شبانه او را به بيمارستان شهر ببرند. دو ماه بعد، يك اسكلت نيمه جان را از داخل ماشين درآوردند و گذاشتند روی تخت بهداری اردوگاه و با غرور گفتند: به ايران بنويسيد كه ما بيمارتان را عمل كرديم! پزشكيار ايرانی، يواشكی به بچه‌ها گفت: داخل شكم "مجتبی" پر از غده‌های سرطانی شده. مجتبی هم زير چشمی نگاه می‌کرد. تو صورت او لبخند بود و تو چشم‌های بچه‌ها اشك. فكر می‌كردند خبر ندارد. همان روز اول، پزشكان عراقی به او گفته بودند: "همه‌ی روده‌هات سرطانی شده. اميدی به معالجه نيست". 🌷يك روز دوان دوان از بهداری زد بيرون. دلش گرفته بود. مؤذن خوش صدای اردوگاه را پيدا كرد. سر و صورتش را بوسيد. كشيدش گوشه‌ای و گفت: "آقا بالا! يه مرتبه‌ی ديگه برام اذان بگو! دلم گرفته. می‌خوام با شنيدن اذان دلشاد بشم. می‌دونم كه به زودی شهيد می‌شم و آرزوی ديدن امام خمينی تو دلم می‌مونه." حاج آقا ابوترابی هميشه به مجتبی سر می‌زد. روزهای آخر كه خيلی درد می‌كشيد، بچه‌ها گفتند: "حاج آقا! وقتی به عيادت مجتبی می‌رويم، سرش را زير پتو می‌کند و با ما حرف می‌زند." حاج آقا كه به سراغش رفت، سرش را آورد بيرون. ـ مجتبی جان! چرا سرت را زير پتو می كنی؟ ـ از شدت.... 🌷.... ـ از شدت درد. نمی‌خوام بچه‌ها چهره‌ی منو اين‌طور ببينند. من هميشه با صورت خندان با اونا برخورد می‌کردم. اگر بچه‌ها منو اين‌طور، گرفته ببينند خنده از چهره‌هاشون گرفته می‌شه. اون‌وقت دشمن خوشحال می‌شه. بعد هم وصيت‌هايش را شروع كرد: "حاج آقا جون! آرزو داشتم امام را ببينم. اولين روزی كه به ايران برگشتی سلام مرا به آقا برسان و بگو "مجتبی احمد خانی" گفت، من سعادت ديدار با تو را نداشتم. بعد هم به مادرم بگوييد مجتبی گفت در شهادت من گريه نكنيد." چند روز بعد؛ يعنی ۱۸ خرداد ۶۶، تخت مجتبی برای مريض بعدی خالی شد و اردوگاه شد ماتم سرا. دو سال بعد مثل همين روز، سه روز بود كه اردوگاه شده بود اشك و آه. داغ ديدار امام خمينی به دل همه‌ی بچه‌ها ماند. 🌹خاطره ای به یاد شهید معزز مجتبی احمد خانی و سید آزادگان مرحوم سید علی‌اکبر ابوترابی فرد : آزاده سرافراز صفرعلی پيرمراديان منبع: سایت نوید شاهد ✾📚 @Dastan 📚✾
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
*ماجرای پیرمرد روستایی و امام رضا علیه السلام* *حتما نگاه کنید خیلی عالیه* ✾📚 @Dastan 📚✾
✨ مردی 9 دختر داشت؛ وقتی همسرش به طفل دهم باردار شد، او را به شفاخانه منتقل کرد در راه به او گفت: اگر کودک دهم نیز دختر بود، پس جدایی بین من وتو حتمی است. بعد از تولد از شفاخانه با او تماس گرفتند و‌ برایش مژده دادند كه همسرش پسری به دنیا آورده است. او خوشحال شده و مثل رعد و برق خود را به شفاخانه برای دیدن نوزاد پسرش رساند. وقتی نوزاد تازه متولد شده پسر را دید صورتش سیاه شد،"اما خشم خود را فروبرد وکنترل نمود" زیرا پسر معیوب بود... دکتر نزدش آمد و بخاطر تولد پسرش به او تبریک گفت، مرد گفت من پسر میخواستم اما این پسر کاملاً معیوب است و درد دامان برای من خواهد بود. دکتر به او گفت: اگر او دخترمیبود و کاملاً زیبا وسالم متولد میشد چه میکردی آیا راضی میبودی؟ او گفت بله.! دکتر پاسخ داد: "تبریک می‌گویم ، زیرا آنچه در دست شما است از تولد همسرتان نیست. همسرتان دختر به دنیا آورده، سپس آیاتی از سوره مبارکه شوریٰ برای او تلاوت کرد: فرمانروایی آسمانها وزمین از آن خداست, هر چه را بخواهد می آفریند, به هر کس بخواهد دختر می بخشد, وبه هرکس بخواهد پسر می بخشد. یا پسر و دختر ـ هر دو ـ با هم می دهد, وهرکس را که بخواهد عقیم می گرداند, بی گمان او دانای قادر است. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شرايط و حدود سفره ابولبيد بحرانى گويد: روزى در مكّه معظّمه حضور امام محمّد باقر عليه السلام نشسته بودم ، كه شخصى وارد شد و عرض كرد: اى محمّد بن علىّ! تو آن كسى هستى كه براى هر چيزى حدّ و شرايطى مى دانى ، و نيز براى هر كارى مقرّراتى را وضع فرموده اى ؟ حضرت فرمود: بلى ، من مى گويم ، براى هر چيزى خواه كوچك و حقير باشد يا بزرگ و عظيم ، خداوند حكيم براى آن شرايط و حدودى را تعيين كرده است . و هر كسى از آن تجاوز كند، از حدّ و مرز خداى بزرگ بيرون رفته و كفران كرده است . آن شخص سؤ ال كرد: سفره غذا كه كنار آن مى نشنيم ، داراى چه حدود و شرايطى است ؟ امام عليه السلام فرمود: حدّ و مرز سفره غذا آن است كه چون خواستى شروع نمائى ، به نام خدا شروع كنى ، و چون سفره را جمع كنند، شكرش را به جا آورى ، و آنچه از غذاها اطراف آن ريخته باشد، جمع كنى و تناول نمائى . آن شخص عرض كرد: حدود ظرف آب چيست ؟ فرمود: اين كه اگر لبه ظرف آب شكسته باشد، از آن آب نياشامى ؛ چون كه آن قسمت ، محلّ تجمّع ميكروب ها است . و چون خواستى ظرف آب را بر دهان بگذارى و بياشامى ، اوّل نام خداى مهربان را بر زبان جارى نما، و پس از آن كه آب را آشاميدى ، شكر و سپاس خدا را انجام ده . و همچنين سعى نمائى آب را يك نفس و يك دفعه نياشامى ، بلكه سه دفعه ؛ و با سه نفس آب را بياشام ، كه اين گونه گواراتر و سودمندتر خواهد بود. 📚ناسخ التّواريخ : ج 5، ص 100، 101. ✾📚 @Dastan 📚✾
✍آیت الله شیخ حسنعلی نخودکی(ره): آنچه که امروز تکلیف است: ▫️نخست نماز اول وقت است ▫️دوم اهتمام در حضور قلب در وقت نماز و این کار مثل خوشنویسی است و به یک روز و دو روز درست نمی شود و طول زمان لازم دارد ‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
خدایا دستمان را بگیر تا یادمان باشد که باید دستی را بگیریم …. خدایا نگاه مهربانت را از ما دریغ مکن تا یادمان باشد که باید به تمامی نگاهی باشیم از سر مهر و عشق به انسانها .. آمین ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
انگار دوبارہ روز ِدلخواہ رسید نوراز پسِ تاری شبانگاہ رسید ❤️🍃 برخیزو بخندو زندگی کن به عشق ❤️🍃 صبح دگری دوبارہ از راہ رسید ❤️🍃 صبحتون شاد و زیبا و پراز خبرخوش ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ارزش و اهميّت خوردنى ها محمّد بن وليد كه يكى از دوستان و اصحاب امام محمّد باقر عليه السلام است ، حكايت كند: روزى به قصد زيارت آن حضرت حركت كردم ، وقتى نزديك منزل امام عليه السلام رسيدم ، جمعيّت بسيارى را ديدم كه براى زيارت آن حضرت آمده بودند. به همين جهت برگشتم و فرداى آن روز دوباره براى ديدار آن حضرت به راه افتادم و چون تنها بودم دوست داشتم كه رفيقى با خود مى يافتم تا با يكديگر به محضر شريف امام باقر صلوات اللّه عليه شرفياب مى شديم . آن روز هوا بسيار گرم بود؛ و من همچنان تنها حركت مى كردم ، در بين راه خسته و تشنه و گرسنه شده بودم ، مقدارى آب كه همراه داشتم آشاميدم و در گوشه اى نشستم . پس از لحظاتى ، غلامى آمد و طَبَقى ، كه در آن غذاهاى متنوّع وجود داشت ، به همراه آفتابه اى برايم آورد. و هنگامى كه طَبَق غذا را جلوى من گذاشت ، گفت : سرور و مولايم فرمود: پيش از غذا دست هايت را بشوى - و با نام خدا - غذايت را تناول كن . پس چون مشغول خوردن غذا بودم ، مولايم امام باقر عليه السلام تشريف آورد و من به احترام حضرت ، از جاى بر خاستم و ايستادم ، حضرت فرمود: - سر سفره - حركت نكن ، بنشين و غذايت را ميل نما. به همين جهت نشستم و غذايم را خوردم . پس از آن ، غلام مشغول جمع آورى ريزه هاى غذا شد كه اطراف ظرف غذا ريخته شده بود. حضرت فرمود: چنانچه در بيابان غذا خوردى ، اضافات آن را جمع نكن و آن ها را در گوشه اى رها نما - تا مورد استفاده جانوران و حيوانات قرار گيرد -. ولى اگر در منزل غذا خوردى ، آنچه را كه اطراف سفره و يا اطراف ظرف غذا مى ريزد، تمام آن را جمع كن و تناول نما، چون كه رضايت خداوند متعال در چنين كارى است ؛ و نيز سبب توسعه روزى و مانع از فقر و بيچارگى مى باشد، و همچنين شفاى هر دردى در آن ريزه هاى غذا خواهد بود.(1) همچنين مرحوم شيخ صدوق آورده است : روزى امام محمّد باقر عليه السلام وارد خلوت گاه - مستراح - شد، لقمه نانى را مشاهده نمود(2)، آن را برداشت و پس از تميز كردن به غلام خود داد و فرمود: آن را نگه دار تا من بازگردم . پس از آن كه حضرت خارج شد و لقمه نان را از غلام تقاضا نمود، غلام گفت : اى سرورم و مولايم ! من آن را خوردم . حضرت فرمود: چنانچه كسى تكّه نانى پيدا كند و آن را تميز نمايد و بخورد، موجب دخول در بهشت خواهد شد.(3) همچنين از امام جعفر، حضرت صادق آل محمّد عليهم السلام وارد شده است كه فرمود: جمع كردن و تناول نمودن خورده ها و ريزه هاى نان و غذائى كه اطراف سفره يا اطراف ظرف مى ريزد موجب جلوگيرى از درد خاصره (4) مى شود.(5) 📚1- مستدرك الوسائل : ج 16، ص 288، ح 2. 2-در متن تصريح نشده است كه آيا لقمه نان در راهرو بوده و يا در جائى ديگر. 3- وسائل الشّيعة : ج 1، ص 361، ح 957، نقل از كتاب من لا يحضره الفقيه : ج 1، ص 18، ح 49. و ضمناً مشابه همين داستان به امام حسين عليه السلام نيز نسبت داده شده است . 4-خاصره به معناى استخوان لگن مى باشد. 5-بحارالا نوار: ج 59، ص 170، ح 5 و 6 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆كشاورزى و كار افتخار است امام جعفر صادق عليه السلام حكايت فرموده است : محمّد بن منكدر(1) معتقد بود كه پس از حضرت سجّاد، امام زين العابدين عليه السلام كسى در فضل و علم و عبادت ، هم رديف آن حضرت نخواهد بود. تا آن كه روزى از روزها، در يكى از باغستان هاى اطراف شهر مدينه ، حضرت باقرالعلوم عليه السلام را مشاهده كرد كه مشغول كارگرى و كشاورزى است . با خود گفت : بايد او را نصيحت كنم تا خود را در اين كهولت سنّ و سنگينى بدن به زحمت نيندازد، پس در حالى كه امام محمّد باقر عليه السلام در اثر خستگى بر دو غلام خود تكيه زده بود محمّد بن منكدر جلو آمد. و چون نزديك امام عليه السلام رسيد، سلام كرد و حضرت با حالتى گرفته و ناراحتى ، جواب سلام او را داد. سپس محمّد بن منكدر حضرت را مخاطب قرار داد و اظهار داشت : ياابن رسول اللّه ! خداوند امور تو را اصلاح نمايد، شما در اين كهولت سنّ؛ و با اين كه يكى از بزرگان قريش هستى ، در اين گرماى سخت ، در طلب و تحصيل دنيا مى باشى ؟! اگر در چنين حالتى مرگ فرا رسد چه خواهى كرد؟ و در پيشگاه خداوند چه جوابى دارى ؟ امام باقر عليه السلام خود را از آن دو غلام كنار گرفت و آزاد روى پاى خود ايستاد و سپس فرمود: به خدا سوگند، چنانچه در اين حالت ، مرگ سراغ من آيد در بهترين حالت ها خواهم بود؛ چون كه مشغول طاعت خدا هستم و مى خواهم خود را از افرادى همانند تو بى نياز گردانم و سربار جامعه نباشم ؛ زيرا هر كه سربار جامعه باشد، گناه و معصيت خداى تعالى را كرده است . امام جعفر صادق عليه السلام افزود: در اين هنگام محمّد بن منكدر اظهار داشت : خداوند تو را مورد رحمت خويش قرار دهد، خواستم تو را نصيحتى نمايم ؛ وليكن تو مرا ارشاد و نصيحت نمودى .(2) 📚1- محمّد بن منكدر از سران صوفيّه بود كه تنها اوقات خود را به عبادت و بطالت مى گذراند و اهل كار و تلاش نبود و خود را نيازمند ديگران و سربار جامعه قرار مى داد. 2- أ عيان الشّيعة : ج 1، ص 652. ✾📚 @Dastan 📚✾
💥💥 یکی از بهترین و خفن ترین تکنیک های بالا بردن اعتماد به نفس که در عین حال خیلیم سادس : به جای اینکه مدام تو ذهنت مرور کنی که آدما از تو خوششون میاد یا نه، از خودت بپرس، آیا خود من از این آدم خوشم میاد؟ آیا رفتار یا خصوصیتی داره که برام قابل تحسین باشه؟ اگه اره که با اعتماد به نفست میتونی تحت تاثیر قرارش بدی اگرم که ازش خوشت نمیاد پس اصلا مهم نیست اون چی فکر میکنه تو خودت باش و با اعتماد به نفس رفتار کن ! دیدی چیشد؟! خیلی ساده.. بجای اینکه نگران باشی دیگران از تو خوششون میاد یا نه، خودت رو گذاشتی اولویت و همین کافیه تا حسی که به خودت داری رو تقویت کنی. ‌● ~موج مثبت💚🌱 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨شب بود و هوا، سرد و برفی. پسرک، در حالی‌که پاهای برهنه‌اش را روی برف جابه‌جا می‌کرد تا شاید سرمای برف‌های کف پیاده‌رو کم‌تر آزارش بدهد، صورتش را چسبانده بود به شیشه  سرد فروشگاه و به داخل نگاه می‌کرد. در نگاهش چیزی موج می‌زد، انگاری که با نگاهش ، نداشته‌هاش رو از خدا طلب می‌کرد، انگاری با چشم‌هاش آرزو می‌کرد. خانمی که قصد ورود به فروشگاه را داشت، کمی مکث کرد و نگاهی به پسرک که محو تماشا بود انداخت و بعد رفت داخل فروشگاه. چند دقیقه بعد، در حالی‌که یک جفت کفش در دستانش بود بیرون آمد. - آهای، آقا پسر! پسرک برگشت و به سمت خانم رفت. چشمانش برق می‌زد وقتی آن خانم، کفش‌ها را به ‌او داد.پسرک  با چشم‌های خوشحالش و با صدای لرزان پرسید: - شما خدا هستید؟ - نه پسرم، من تنها یکی از بندگان خدا هستم! - بله، می‌دانستم که با خدا نسبتی دارید! خوشبخت ترین فرد کسی است که بیش از همه سعی کند دیگران را خوشبخت سازد.. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 شهید دانشگر [ شهید عباس دانشگر در قسمتی از دست‌نوشته خود می‌گوید : می‌خواهم عوض بشوم ؛ همه ی زندگی ام را عوض بکنم . ‌‌. می‌خواهم آن کسی باشم که دوست دارم نه آن چیزی که یک ذهن ِمریض از من ساخته است . هرگز از تاخیر و دیر شدن به آرزوهایم نا امید نمی‌شوم زیرا بخشش ِالهی به اندازه نیت است.] علی اکبر رائفی پور می گوید: به زادگاهش رفتم. پدرش سررسید سال ۱۳۹۴ شهید را به من داد وقتی برنامه عبادی اش را دیدم بر خود لرزیدم. ✓ مداومت بر نماز شب(حداقل سه رکعت نماز شفع و وتر) ✓ خواندن هرروز حداقل یک صفحه قرآن با تفسیر ✓ مناجات حضرت امیرالمومنین(علیه‌السلام) و زیارت حضرت زهرا(سلام الله علیها) ✓ ذکر روز چند مرتبه... ما حرف زدیم و شهدا عمل کردند. خداوند متعال به درجاتش بیفزاید و او را با اولیاءش محشور فرماید. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌