eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
69.7هزار دنبال‌کننده
7.9هزار عکس
2.5هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
🔅 ✍️ زود قضاوت نکنیم 🔹ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﻭ ﺩﻓﺘﺮ ﻧﻘﺎشی‌اش ﺭﻭ ﭘﺮﺕ ﮐﺮﺩ ﺭﻭﯼ ﺯﻣﯿﻦ! ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﭘﺮﯾﺪ ﺑﻐﻞ ﻣﺎﻣﺎﻧﺶ ﻭ ﺯﺩ ﺯﯾﺮ ﮔﺮﯾﻪ! 🔸ﻣﺎﺩﺭ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻭ ﺁﺭﻭﻣﺶ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺑﺮﻩ ﻭ ﻟﺒﺎﺳﺶ ﺭﻭ ﻋﻮﺽ ﮐﻨﻪ. بعد ﺩﻓﺘﺮ ﺭﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺖ ﻭ ﻭﺭﻕ ﺯﺩ. دید ﻧﻤﺮﻩ ﻧﻘﺎشی‌اش ۱۰ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ! 🔹ﭘﺴﺮﮎ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺭﻭ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭﻟﯽ ﺑﺎ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ! ﻭ ﺑﻪ‌ﺟﺎﯼ ﭼﺸﻢ ﺩﻭﻡ، ﺩﺍﯾﺮﻩ‌ﺍﯼ ﺗﻮﭘﺮ ﻭ ﺳﯿﺎﻩ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ! ﻣﻌﻠﻢ ﻫﻢ ﺩﻭﺭ ﺍﻭﻥ، ﺩﺍﯾﺮﻩ‌ﺍﯼ ﻗﺮﻣﺰ ﮐﺸﯿﺪﻩ ﻭ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ: «ﭘﺴﺮﻡ ﺩﻗﺖ ﮐﻦ!» 🔸ﻓﺮﺩﺍﯼ ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﺳﺮﯼ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺯﺩ. ﺍﺯ ﻣﺪﯾﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪ: ﻣﯽ‌ﺗﻮﻧﻢ ﻣﻌﻠﻢ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﭘﺴﺮﻡ ﺭﻭ ﺑﺒﯿﻨﻢ؟ 🔹ﻣﺪﯾﺮ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺑﻠﻪ، ﻟﻄﻔﺎ ﻣﻨﺘﻈﺮ ﺑﺎﺷﯿﺪ. 🔸ﻣﻌﻠﻢ ﺟﻮﺍﻥ ﻧﻘﺎﺷﯽ ﻭﻗﺘﯽ ﻭﺍﺭﺩ ﺩﻓﺘﺮ ﺷﺪ ﺧﺸﮑﺶ ﺯﺩ! ﻣﺎﺩﺭ ﯾﮏ ﭼﺸﻢ ﺑﯿﺸﺘﺮ ﻧﺪﺍﺷﺖ! 🔹ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎ ﺻﺪﺍیی ﻟﺮﺯﺍﻥ ﮔﻔﺖ: ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ، ﻣﻦ ﻧﻤﯽ‌ﺩﻭﻧﺴﺘﻢ. ﺷﺮﻣﻨﺪﻩ‌ﺍﻡ. 🔸ﻣﺎﺩﺭ ﺩﺳﺘﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﮔﺮﻣﯽ ﻓﺸﺎﺭ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻟﺒﺨﻨﺪﯼ ﺯﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ. 🔹ﺍﻭﻥ ﺭﻭﺯ ﻭﻗﺘﯽ ﭘﺴﺮ ﮐﻮﭼﻮﻟﻮ ﺍﺯ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺍﻭﻣﺪ ﺑﺎ ﺷﺎﺩﯼ ﺩﻓﺘﺮﺵ ﺭﻭ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻧﺸﻮﻥ ﺩﺍﺩ ﻭ ﮔﻔﺖ: معلممون ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻧﻤﺮﻩ‌ﺍﻡ ﺭﻭ ﮐﺮﺩ ۲۰! ﺯﯾﺮﺵ ﻫﻢ ﻧﻮﺷﺘﻪ: «ﮔﻠﻢ، ﺍﺷﺘﺒﺎﻫﯽ ﯾﻪ ﺩﻧﺪﻭﻧﻪ ﮐﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ!» 🔸این‌قدر ﺳﺎﺩﻩ ﺑﻪ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻧﻤﺮﻩﻫﺎﯼ ﭘﺎیین ﻭ ﻣﻨﻔﯽ ﻧﺪﯾﻢ. تلاش آدم‌ها قابل‌تقدیره. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹 انتشار برای نخستین بار؛ شرح زندگی سیاسی امام باقر(علیه‌السلام) توسط آیت‌الله خامنه‌ای در سال ١٣۶١ 🏴سالروز شهادت امام محمد باقر (علیه السلام) تسلیت باد «» ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نمکدان را که پر میکنی توجهی به ریختن نمکها نداری …اما زعفران راکه میسابی به دانه دانه اش توجه میکنی..!! حال آنکه بدون نمک هیچ غذایی خوشمزه نیست…ولی بدون زعفران ماهها و سالهامیتوان آشپزی کرد و غذا خورد. مراقب نمکهای زندگیتان باشید …ساده و بی ریا و همیشه دم دست …که اگر نباشند وای بر سفره زندگی…. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح است 🌿و یک دنیا گل 🌸تقدیم هر نگاهت 🌿هر گل سلام دارد... 🌸بر روی همچو ماهت 🌿خورشید زرفشان داد 🌸 صدها سلام دیگر 🌿از من درود 🌸بر تو زیبا و خوش پگاهت... سلام صبح زیبای 🍳 بهاری تون بخیر و زیبا🌸🍃 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆راهنمائى براى سركوبى شيطان مردى باديه نشين به حضور پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) شرفياب شد و عرض كرد: مرا به امورى كه موجب بهره مندى از بهشت مى شود راهنمائى فرما! پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) پنج دستور اخلاقى زير را به او آموخت ، فرمود: 1- گرسنه را سير كن . 2- تشنه را سيراب كن 3- امر به معروف كن 4- نهى از منكر نما 5- اگر توانائى در اين كارها ندارى ، زبانت را كنترل كن كه جز به خير و نيكى ، حركت نكند، در اين صورت ، شيطان را سركوب كرده اى و بر او پيروز خواهى شد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆معنى مسلمان ، مؤمن و مهاجر روزى رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) به جمعى از مسلمانان رو كرد و فرمود: آيا مى دانيد مسلمان كيست ؟!. آنها عرض كردند: خدا و رسولش داناتر است . فرمود: المسلم من سلم المسلمون من لسانه ويده . مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و كردارش ، در سلامت باشند. در اين ميان ، شخصى از آنحضرت پرسيد: مؤمن كيست ؟ پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من آمنه المومنون على انفسهم و اموالهم : مؤمن كسى است كه مؤمنان در مورد جان و مالشان از ناحيه او در امنيت باشند. شخص ديگرى پرسيد: مهاجر كيست . پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: من هجر الشرّ واجتنبه : مهاجر كسى است كه از بدى و كار زشت ، دورى و اجتناب كند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔸 من و باورهام! ✍️ استاد جواد محدثی نوشت: باد و طوفان که می وزه، خیلی چیزا رو جابجا می کنه، آشغالای کوچه رو ،تو خونه ها می ریزه، گلها رو پرپر می کنه، شاخه های نازوکو می شکنه، جلوی دید رو می گیره، روی آینه ها،گردوغبار می شینه . الآن فضای مجازی طوفانیه، کانون های ریزگردها فعّالن، سعی می کنم که باد منو نبره، شاخه های باورهامو نشکنه، عینکمو به رنگ دیگر در نیاره، گلهای اعتقادمو پرپر نکنه، یک کلیپ، فکرمو زیر و رو نکنه، یک تحلیل، منو تحلیل نبره، یه شایعه، نظرمو تغییر نده، یه خبر بی سند، اَسناد منو باطل نکنه، با یه فیلم تبلیغاتی (که اسمش روشه:تبلیغاتی!) جوّ گیر نشم، با یه کشمش،گرمیم نشه، با یه غوره سردی نکنم، درباره چیزی که نمیدونم، نظر ندم، ادای روشنفکری در نیارم، برای جلب نظرها، سیاه‌نمایی نکنم، حواسم جمع هست که منو مچل و کچل نکنن، منو آچار و ابزار خودشون نکنن، فاسد رو، برام قدّیس نکنن، از خائن برام خادم نسازن، یه عکس مونتاژ، منو به هم نریزه، یه دروغ، منو مأیوس نکنه، یه سیلاب، منو با خودش نبره، یه پس لرزه،سقف ایمانمو رو سرم نریزه، البته سعی میکنم شناخت و اطلاعاتمو عمیق‌تر و گسترده تر و درست تر بکنم، تعصب بی‌جا نداشته باشم، هوادار موجیِ این و اون نشم ولی به آنچه رسیده ام و برام قطعیه، پشت پا نمی زنم و دورش نمی اندازم، با اَخ و تف این و اون، گوهری رو که یافته ام،توی سطل آشغال نمی ریزم، جوجه های اعتقادمو ، زیر بالم می گیرم،تا گربه های شک و شایعه و روباه های دروغ و تهمت، اونها رو نخورن، برای این و اون ،جهنم نمی رم، در بازار سیاست ، دیانت رو حرّاج نمی کنم. با یه نطق انتخاباتی ،۱۸۰ درجه عوض نمی شم، حرفای یکطرفه، منو این طرف و اون طرف نمی بره، شعارها، شعورمو نمی خوره! هوا طوفانیه و پر از ریز گرد ها و آلاینده ها! مواظبم که گرد و خاک، جلوی دیدمو نگیره، حواسمو جمع می کنم، تا باد، کلاهم رو نبره، و... برای رسیدن به یک چیز، چیزهای زیادی رو از دست ندم! و...حقیقت، با دروغ ، تصادف نکنه. ✾📚 @Dastan 📚✾
ابن سینا همراه با ابوریحان بیرونی عازم سفر شدند. بوعلی برای کشف گیاهان دارویی و ابوریحان برای ستاره شناسی. پس از تاریکی هوا به خانه پیرمردی در بیابان رفتند تا شب را در آن اندکی استراحت کنند. پس از آن‌که پیرمرد طعامی به آن‌ها داد از آن‌ها خواست در اتاق بخوابند. اما ابوریحان گفت: جای خواب ما را پشت‌بام پهن کن تا من صبح اندکی مطالعه ستارگان کنم. پیر مرد گفت: امشب باران می‌بارد بهتر است از خوابیدن در پشت بام منصرف شوید. ابوریحان گفت: من ستاره‌شناسم و می‌دانم که امشب هوا صاف خواهد بود. پیرمرد اتمام حجت کرد و بستر این دو مهمان را در پشت بام گستراند. پاسی از شب نگذشته بود که با چکه‌های باران هر دو دانشمند از خواب برخواستند و از نردبان پایین آمده و کنار دیوار ایستادند در حالی‌که خیس شده بودند. ابو علی سینا به ابوریحان گفت: کاش اندکی غرور خود را کنار می‌گذاشتی و حرف این پیرمرد را گوش می‌دادی تا ما اکنون خیس نبودیم. ابوریحان که از این دانش پیرمرد در حیرت بود تا صبح منتظر شدند تا پیرمرد برای نماز برخواست. پیرمرد گفت: من برای گوسفندانم سگی دارم که هر شب بیرون اصطبل می‌خوابد و نگهبانی می‌دهد. شبی که، این سگ به داخل اصطبل برای خواب رود من یقین می‌کنم آن شب باران خواهد آمد و دیشب، سگ داخل اصطبل رفت. ابوریحان در حیرت ماند و گفت: حال باورم شد، که علم را باید خدا به مخلوقاتش عطا کند علمی که خدا به سگش داده، ابوریحان سال‌ها اگر با اصطرلاب، پی آن رود به اندازه سگ هم نمی‌فهمد. ابوریحان دست بالا برد و دعا کرد، ❀رَبِّ زِدنی عِلمًا❀ ۩خدایا علم مرا افزون کن۩ و هر دو آمین گفتن ‌ ‌‌‌‌🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨ 🔴اگر آتش می دانست که سرانجامش خاکستر است هرگز با اينهمه غرور زبانه نمی کشید وقتی عصبانی هستید مواظب حرف زدنتان باشید عصبانیت شمافروکش خواهدکرد ولی حرفهایتان یک جایی می مانند. میدونید خداوند چه بنده هاییو دوس داره و بهشون می نازه الَّذِينَ يُنْفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِين آن کسانی که در حال خوشی و ناخوشی و ثروتمندی و تنگدستی، به احسان و بذل و بخشش دست می‌یازند، و خشم خود را فرو می‌خورند، و از مردم گذشت می‌کنند، و (بدین وسیله در صف نیکوکاران جایگزین می‌شوند و) خداوند (هم) نیکوکاران را دوست می‌دارد. 📚آل عمران/13 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
🕊 🌷 سفارشم بشما این است که به فکر مادیت و این دنیا نباشید که همه اینها آزمایش است برای انسان همچنانکه علی (ع) فرموده است که دنیاهمانند ماری است که وقتی به رویش دست می کشی نرم و لطیف است ولی زهرش کشنده سعی کنیدبیشتر به فکر آخرت باشید و بفکر معادو به فکر مردن باشید به فکر آن روزی بیافتیدکه خداوند ازهمه کس حساب می کشد و می گوید ای انسان که من ترا خلق کرده ام و به تو انواع و اقسام نعمتهای داده ام تو در دنیا چکار کرده ای؟ آیا به مستمندان کمک کرده ای آیا بخدا و روز معاد ایمان آورده ای برادران بهوش باشیدکه نکندخدای نکرده اسیر دنیاشوید و دنیا شما را درشکم خود ببلعدکه دیگرپس ازمدتی توبه قبول نمی شود درنماز خواندن کاهلی نکنید وهمواره پیرو ولایت فقیه باشید. ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎙آیت الله العظمی جوادی آملی «روز پُربرکت را در پیش داریم، روز عید قربان را در پیش داریم، اینها جزء «ایام الله» هستند. دعا همیشه مستجاب است، ولی در آن روزهای مخصوص، ذات اقدس الهی بعضی از زمان‌ها بعضی از زمین‌ها را برای دعا اختصاص داده است. روزه گرفتن در روز نهم ذی حجّه؛ یعنی روز عرفه بسیار فضیلت دارد ولی از بس دعای آن روز پُربرکت است گفتند اگر روزه گرفتن باعث ضعف می‌شود که انسان در آن دعا درست نمی‌تواند با خدا راز و نیاز و گفتگو کند، آن روز را روزه نگیرد. اساس آن روز بر دعا کردن است انسان مواظب باشد بعد از ظهر آن روز را به دعا بگذراند» درس اخلاق ۹۵/۶/١٨ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ماجرای خانمی که امام زمان عج بر سر جنازه اش حاضر شد! این کلیپ حاوی نکات مهمی است⚠️ خصوصا برای خانم ها...! ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆وفاى به عهد و ياد دوستان قديم زعيم عاليقدر مرحوم آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى (طاب ثراه ) از مراجع تقليد بزرگ عصر خود بود، و تقريبا مرجعيت عامه تشيع را داشت و در روز عرفه ماه ذيحجه سال 1365 هجرى قمرى از دنيا رفت . و مرقد شريفش در صحن مطهر نجف اشرف در اطاق معروف زير ساعت قرار دارد. درباره اين بزرگوار نقل مى كنند: در زمان مرجعيت خود، روزى براى زيارت مرقد شريف دو امام بزرگوار (امام هفتم حضرت موسى بن جعفر، و امام نهم حضرت جواد (عليهماالسلام ) از نجف اشرف رهسپار كاظمين شد. در كاظمين ، پس از زيارت ، به همراهان فرمود: من حدود سى سال قبل كه در كاظمين مشغول درس و بحث بودم ، رفقائى داشتم جويا بشويد ببيند آنها زنده اند تا از آنها احوالى بپرسم . از جمله يك نفر كاسب جزء، در كنار حرم بود و من با او ماءنوس بودم و از او نيازهاى زندگى خانه را خريدارى مى كردم . چند نفر از همراهان رفتند و آن كاسب را پيدا نكردند و به او گفتند، حضرت آيت الله العظمى اصفهانى شما را طلبيده است ، او بسيار خوشحال شد و با شتاب به حضور مرحوم اصفهانى رسيد. مرحوم سيد ابوالحسن اصفهانى وقتى او را ديد كه پير و شكسته شده ، از او پرسيد: آيا مرا مى شناسى ؟ كاسب - نه بجا نمى آورم . اصفهانى - درست فكر كن من سى سال قبل مى آمدم از مغازه تو لوازم زندگى مى خريدم ، آيا بياد ندارى ؟ كاسب - هر چه فكر مى كنم يادم نمى آيد. اصفهانى - آيا بياد دارى كه به من مى گفتى چرا خانه براى خود تهيه نمى كنى ، مستاءجرى كار سختى است ، و من هم عيالوار مى باشم هم مستاءجرم و ميدانم كه خيلى سخت است ؟! آيا اكنون هم عيالوار و مستاءجر هستى ؟ كاسب - دخترهايم را شوهر دادم و فعلا از نظر عيالوارى ، سبكتر هستم ، اما هنوز خانه ندارم و مستاءجر مى باشم . مرحوم آيت الله العظمى اصفهانى با محبت خاصى به او نگريست و فرمود: برو خانه اى پيدا كن در خريدن آن ، من ترا كمك مى كنم . او فورا رفت و دنبال خانه گشت ، تا خانه اى را پيدا كرد و خريد، و مرحوم آيت الله العظمى اصفهانى در خريد آن خانه كمك مالى شايانى از بيت المال به او نمود، و به اين ترتيب آن مستضعف بينوا، صاحب خانه شد اين است وفاى به عهد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا میگن اگر کسی رمضان را از دست داد، فرصتی جز عرفه برای جبران ندارد؟ | ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆آب به آسياى دشمن نريزيد. گاهى بر اثر ندانم كارى و عواملى ، دو گروه حزب اللهى به مخالفت با هم مى پردازند و در نتيجه آب به آسياب دشمن مى ريزند در صورتى كه بايد امور جزئى را با گذشت و تدبير حلّ كنند و مساءله اصلى كه مبارزه با استكبار است را از دست ندهند، در اين مورد به داستان ذيل توجه كنيد: زيد فرزند امام سجاد (علیه السلام )، عارف وارسته و رهبر انقلابى بزرگ كه در راه اسلام ، قهرمانانه به شهادت رسيد، نمونه رجسته اى از تاريخ اسلام است ، روزى با پسر عموهاى خود (نوادگان امام حسن عليه السلام ) در مورد موقوفات (بجا مانده از رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) و على عليه السلام ) اختلاف نظر پيدا كردند، و كم كم اين مشكل به جائى رسيد كه عبدالله محض فرزند حسن مثنّى بن امام حسن مجتبى (علیه السلام ) جريان را به فرماندارى مدينه كشاند، تا قضيه در آنجا زير نظر خالد بن عبدالملك بن حارث (فرماندار مدينه ) حل گردد (نتيجه اين مى شود كه دو گروه حزب اللهى ، بر اثر اختلاف ، سوژه به طاغوتيان بدهند و سرانجام آبرو و موقعيت معنويشان از دست برود). خالد و دارودسته اش ، در انديشه آن بودند كه از اين ماجرا، بر ضدّ دودمان بنى هاشم (كه مخالفت سرسخت بنى اميه ) بودند سوءاستفاده كرده و آنها به جان هم بيندازند، خالد دستور داد زيد و عبدالله در فلان ساعت نزد او بروند. اما زيد كه مردى بيدار بود با يك تصميم قاطع ، نقشه دشمن را از نطفه قطع نموده و آن تصميم اين بود: بعد از ورود به نزد خالد (فرماندار مدينه ) زيد به عبدالله محض گفت شتاب مكن هرگز من با تو در نزد خالد نزاع نمى كنم و...، عبدالله مطلب را دريافت و خاموش شد. آنگاه زيد به خالد اعتراض كرد و گفت : آيا رواست كه فرزندان پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) را براى موضوعى ناچيز به حضور خود جلب كنى ؟!. خالد از اين اعتراض ، ناراحت شد، و با اشاره او يكى از دارودسته هايش به زيد گفت : اى فرزند ابوتراب و حسين (علیه السلام ) ساكت شو. زيد بر سر او فرياد كشيد و گفت : اى قحطانى ! ساكت باش و دهانت را ببند، شما لياقت آن را نداريد كه جوابتان را بدهم . و پس از بگومگوى خشونت آميز زيد از مجلس برخاست و بيرون رفت . به اين ترتيب ، زيد مساءله را به گونه اى ساخت كه نه تنها به حزب اللهى ها آسيب نرسيد و آب به آسياب دشمن ريخته نشد، بلكه فرماندار و اطرافيانش ، به عنوان طاغوتى و نالايق در رسيدگى امور معرّفى شدند، و صحنه سازى و خيمه شب بازى آنها بى نتيجه ماند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔹اگر بخواهم حاج آقا رحیم ارباب را در یک جمله کوتاه معرفی کنم باید بگویم: جهانی بزرگ از کمال، در جرثومه ای کوچک بود. 95 سال حیات آن بزرگمرد در کلمه «نور تابنده» خلاصه میشود. 🔸از نکته های معنوی و جهات روحی ارباب یکی این بود که در پی جراحت آب مروارید چشم سرانجام بینایی ایشان از دست رفت و در 15 سال آخر عمر از نعمت دیدن ظاهری محروم شده بودند. در این مدّت حتی برای یک بار سخنی بر سبیل دلتنگی از این بابت نگفتند. 🔹روزی یکی گفته بود: دریغ از این که بینایی شما از دست رفت! ایشان فرموده بودند: اگر فقدان بینایی من این اثر را داشته که مستخدم ما از این که دست مرا می گیرد و به حمام و مسجد می برد و معتقد است، به ثواب می رسد، همین امر مایه خیر است. (مرحوم دکتر شیخ خليل رفاهی) ✾📚 @Dastan 📚✾
❣ خدا در هر لبخندی در هر فکری که به تو امید می دهد در هر اشکی که روح و روانت را آبیاری می کند... و در هر لحظه ای که نمی توانی به تنهایی با آن مواجه شوی، حضور دارد... ✾📚 @Dastan 📚✾ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
چرا میگن اگر کسی رمضان را از دست داد، فرصتی جز عرفه برای جبران ندارد؟ | ✾📚 @Dastan 📚✾
🏵سلام عزیزان صبح امروز 💐زلال ترین شبنم شادی 🏵را همیشه برچشمانتان 💐و شیرین ترین تبسم 🏵خوشبختی را همیشه بر 💐 لبانتان آرزو دارم 🏵صبحتون دلپذیر 🌝 💐دلتون بی غم و غصه ✾📚 @Dastan 📚✾
روز عرفه بسم الله الرحمن الرحیم 🔘 معاویة بن عمّار می گوید از امام صادق (ع) درباره علت نامگذاری پرسیدم. فرمودند: « (ع)، حضرت ابراهیم (ع) را در بیرون آورد. چون ظهر شد، به وی گفت: «ای ابراهیم، به گناهت کن و عبادت هایت را بشناس.» از این رو به «عرفات» نامگذاری شد، چون که جبرئیل گفت: «اعتراف کن»، او هم اعتراف کرد. 📚 «لوامع صاحبقرانى» مشهور به شرح فقيه، نشر موسسان اسماعیلیان، ج ‏7، ص 38. اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆زيارت معصومين و شادى مؤ من در عرفه مرحوم شيخ مفيد و ديگر بزرگان ، به نقل از علىّ بن اءسباط كه يكى از اصحاب و دوستان حضرت علىّ بن موسى الرّضا عليهما السلام است ، حكايت كنند: روز عيد عرفه جهت زيارت و ديدار مولايم ، حضرت ابوالحسن ، امام رضا عليه السلام حركت كردم ؛ چون به منزل حضرت وارد شدم و نشستم ، پس ‍ از لحظاتى مرا مورد خطاب قرار داد و فرمود: الاغِ مرا آماده كن تا بيرون برويم . وقتى الاغ را آماده كردم ، امام عليه السلام سوار بر آن شد و سپس به سمت قبرستان بقيع جهت زيارت قبر شريف مادرش ، حضرت فاطمه زهراءعليها السلام حركت كرد و من نيز همراه سرور و مولايم به راه افتادم . پس هنگامى كه وارد قبرستان بقيع شديم ، خدمت حضرتش عرضه داشتم : اى سرور و مولايم ! چه كسانى را قصد كنم و چگونه سلام گويم ؟ حضرت فرمود: بر مادرم ، فاطمه زهراء عليها السلام و بر دو فرزندش ، حسن و حسين ، همچنين بر علىّ بن الحسين ، زين العابدين و محمّد بن علىّ، باقرالعلوم و جعفر بن محمّد، صادق آل محمّد، و بر پدرم ، موسى بن جعفر (صلوات اللّه و سلامه عليهم اجمعين )، سلام بده و ايشان را با كلماتى زيبا و مناسب زيارت كن . پس من نيز بر يكايك آن بزرگان معصوم ، سلام و تحيّت فرستادم و چون زيارت امام رضا عليه السلام پايان يافت ، به سمت منزل بازگشتيم . در بين راه به حضرت اظهار داشتم : ياابن رسول اللّه ! اى سرور و مولايم ! من تهى دست و درمانده هستم و چيزى در اختيار ندارم كه بتوانم به افراد خانواده ام عيدى دهم و آن ها را در اين روز و عيد عزيز دلشاد و خوشحال گردانم . امام عليه السلام پس از شنيدن سخن و درخواست من ، با چوب دستى خود - كه همراه داشت - خطّى روى زمين كشيد؛ و سپس خم شد و قطعه طلائى را - كه قريب يكصد دينار ارزش آن بود - برداشت و به من عنايت نمود. من با گرفتن آن هديه خوشحال شدم و توانستم نيازهاى خود و خانواده ام را تاءمين نمايم . اختصاص شيخ مفيد: ص 27، ارشاد مفيد: ص 309، كشف الغمّة : ج 3، ص 64، الثّاقب فى المناقب : ص 473. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔻هر كس در ايام عرفه به زيارت امام حسين برود ... / سیدی که به سیادت خود شک کرد! ◽️مرحوم سيد هادى موسوى (برادرزاده سيد صدرالدين عاملى پدر آيت الله سيد صدرالدين نزيل قم ): ◽️من در جوانى به دزفول رفتم تا ديدارى از دختر عمويم بنمايم مدتى در آن شهر ماندم در ايام توقفم وسوسه اى به من دست داد يعنى در سيادت واقعى خود ترديد پيدا كردم (كه آيا من واقعا سيد هستم يا نه ) فكر بسيارى كردم راهى نيافتم جز اينكه به نظرم رسيد كه هر كس در ايام عرفه به زيارت امام حسين برود خالص و پيوندش پاكيزه است ◽️روى اين نظر تصميم گرفتم زيارت عرفه امام حسين عليه السلام را محك پاكيزه گى و پيوستگى خود قرار دهم با جمعى از اعيان دزفول از راه شط بصره به سوى كربلا حركت كرديم ، متاءسفانه به مرض سختى مبتلا شدم به طورى كه از نماز خواندن نشسته هم عاجز شدم ◽️همراهان با كمال دلسوزى از من پرستارى كردند پانزده روز در منزلى ميان بصره و نجف براى خاطر من توقف كردند ولى روز به روز بر شدت مرض افزود تا جائى كه حواسم مختل و از پا درافتادم ، تنها مغزم كار مى كرد ◽️در اين حال متوسل به امام حسين عليه السلام شدم و عرض كردم: يا اباعبدالله تو مى دانى من چه قصدى دارم و اكنون در چه حالى هستم نزديك است جان به جان آفرين تسليم كنم و نفهمم انتسابم درست است يا نه ◽️تا اينكه موقع خواب فرا رسيد خوابيدم در خواب ديدم دو شخصيت بزرگ با لباس اعراب در كنار من هستند به دست يكى از آن دو تن كاسه اى چوبين كه محتوى مايعى بود (كه فكر كردم شير نوشيدنى است) در دست داشت و به سوى من آورده فرمود: بگير و بخور ◽️گفتم: من به واسطه نوشيدن شير بيمار شده ام از اين جهت از خوردن شير پرهيز مى كنم ديگر باره آن بزرگوار سخن خود را تكرار كرد ، شخصيت دوم اظهار داشت ((خذ من يد جدك الحسين عليه السلام )) كاسه را از دست جدت حسين عليه السلام بگير و بنوش كاسه را گرفتم و محتوياتش را نوشيدم آنرا بهترين غذا يافتم كه در عمرم بدان لذت غذائى نخورده بودم ◽️چون از خواب بيدار شدم ديدم نه حالت مريضى دارم و نه از ضعف و شكستگى در وجودم اثرى باقى است كسالت به كلى از وجودم رخت بربسته و بهبود يافته ام و از طرفى آن ترديد در انتساب هم با آن جمله ((خذ من يد جدك )) مرتفع و فكرم آسوده گرديد. ✾📚 @Dastan 📚✾
بهترین پروژه ای که همیشه می‌ارزه روش کار کنی خودتی 😍✨ ✾📚 @Dastan 📚✾
عرفه روز عرفه را قدر بدانید؛ خود را برای ورود به درگاه خشوع در مقابل پروردگار آماده کنیم. روز بزرگی است روز عرفه. ما دچار غبارگرفتگی و زنگ زدگی در دلهایمان میشویم؛ تضرّع، خشوع، ذکر، توسّل، این زنگ‌ها را و این غبارها را میزداید و روزهای مشخّصی، فرصتهای برتری برای این زنگ زدایی و رنگ زدایی و غبارروبی هست که از جمله ی برترینِ آنها عرفه است. روز عرفه را قدر بدانید. از ظهر عرفه تا غروب عرفه ساعات مهمّی است؛ لحظه لحظه ی این ساعات مثل اکسیر، مثل کیمیا حائز اهمّیّت است؛ اینها را با غفلت نگذرانیم. یک نمونه [از اعمال]، این دعای عجیب امام حسین (علیه‌السّلام) در عرفه است که مظهر خشوع و تذلّل و ذکر و مظهر ابتهال در مقابل پروردگار است. یک نمونه‌ی دیگر دعای امام سجاد (سلام‌الله‌علیه) در صحیفه‌ی سجّادیّه است. اینها را با تأمّل و با تفکّر بخوانید؛ این توشه ی شما است. ✅(بیانات رهبری، ۱۳۹۴/۰۶/۲۵) ✾📚 @Dastan 📚✾
💫💫«عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم. ✍️ شاید چهار پنج سالم بود، که خودم را به خواب می‌زدم که خانه‌ی آقاجان بمانم و مرا نبرند خانه! و این فقط یک فضولی بود شاید... برای شنیدن صدای مناجاتِ نیمه شبِ آقاجان، که روی ایوان خانه‌ی گِلی‌شان ساعتها می‌نشست، گاهی نماز می‌خواند، گاهی چای می‌خورد، گاهی حافظ می‌خواند، و گاهی هم مثنوی «طالب و زهره» را .... • شاید او فهمید که من تمام مدت خلوتش را بیدارم و جُم نمی‌خورم تا صدایش را گوش کنم، شاید هم هرگز نفهمیده باشد. • اما تمام سهم من از همین آقاجان، «بازی» بود. روی شانه‌هایش می‌نشستم و او مرا در حیاط می‌گرداند و برای خودم از روی درختان میوه می‌چیدم. گاهی ازگیل، گاهی نارنگی، گاهی گلابی .... • سالهاست که حالتهای عجیب آقاجان را که در کودکی برایم جالب بود می‌فهمم. امّا دیگر ندارمش که یواشکی تماشایش کنم. امروز داشتم فکر می‌کردم ماجرای ما و امام، ماجرای من و آقاجان بود. او دلش کجا گیر بود و نجوایش تا کجا بالا می‌رفت، و سهم من از او به اندازه‌ی درکم از او بود... بازی، بازی، بازی ... • ما قرنهاست داریم با نعمتهای خدا بازی می‌کنیم و حواسمان نیست. مخصوصاً با بزرگترین نعمت خدا، که همه‌ی خداست در کالبد انسان! «خلیفة‌الله» یعنی جانشین خدا! ما با جانشین خدا چه کردیم؟ راه به سمت خدا باز کردیم؟ یا دست توسل زدیم به او برای اینکه بازی‌های دنیایمان را قشنگ‌تر و جذّاب‌تر اداره کند. «عرفه» شاید شبیه روزیست که من آقاجان را شناختم. اما دیر شده بود! ※ما هنوز در دنیاییم امّا... و عرفه روز «فهم امام» است. نگذاریم دیر بشود... ✾📚 @Dastan 📚✾
بچه که بودم یه بار بابام با عموم تو خونه ما بحث شون شد در حدی که همسایه ها اومدن تو کوچه و میخواستن زنگ بزنن پلیس بیاد. عموم رفت و دو سه روز بعد زن عموم زنگ زد به مامانم و بدون اینکه کلمه ای راجع به دعوا حرف بزنه گفت عصر هستین یه سر بیاییم اونجا؟ مامانم هم گفت آره و باز بابام داغ کرد و گفت بیخود کردن و فلان ولی مامانم گفت من مهمون رو از خونه ام بیرون نمی‌کنم. خلاصه اومدن و یادمه زمستون هم بود، زن عموم کیک درست کرده بود و اومدن نشستن و تا نیم ساعت فقط زن عموم و مامانم حرف میزدن از بافتنی و طرز تهیه کیک و مدرسه و ... بابام و عموم هیچی نمی‌گفتن فقط تلویزیون نگاه می‌کردن. زن عموم میل بافتنی و کاموا رو از کیفش درآورد و ما هم دیگه کم کم از اتاق دراومدیم بیرون. همچنان بین بابام و عموم سکوت برقرار بود. دیگه یک ساعت که گذشت مامانم گفت شام بمونید و زن عموم هم قبول کرد ولی عموم قبول نمی‌کرد ما هم گیر دادیم که بمونید و خلاصه تو تعارف ها مامانم پاشید برنج و خیس کرد وکاهو رو درآورد بیرون و به بابام گفت برو کباب بگیر خلاصه با بابام و عموم رفتیم دنبال بچه ها که خونه بودن از اونور هم رفتیم کباب گرفتیم موقع کباب خریدن عموم هم پیاده شد و رفت با بابام حرف زدن کباب و گرفتیم بابام هم بستنی سنتی خرید و برگشتیم خونه و شام همگی کنار هم بودیم و یادمه بعد شام صدای خنده بابام و عموم خونه رو برداشته بود. این خاطره خیلی تو ذهن من پر رنگه. اهمیت رواداری و گذشت و حفظ رابطه هایی که ارزشمنده، تو هر رابطه ای اختلاف و درگیری به وجود میاد و نقش اطرافیان هم خیلی خیلی مهمه. من از زن عموم و مادرم رواداری و حفظ رابطه رو یاد گرفتم که چقدر ساده بدون اینکه دامن بزنن به دعوای شوهرهاشون تونستن این قضیه رو جمع کنند و همون عموم چه در زمان مریضی بابام چه بعد فوتش یک لحظه ما رو تنها نذاشته و حواسش به ما بوده شاید اگه همون دعوا می موند و کهنه می‌ شد اگه اختلاف ها شدید تر می‌شد اتفاق های بدتری می‌افتاد. امروز هر چی اطرافم رو نگاه میکنم کافیه آدما یه اشتباه بکنن سریع حذف میشن آدم ها تنها شدن هیچ کس تحمل شنیدن حرف مخالف رو نداره همه میخوان به هم حمله کنن ما خیلی چیزها به دست آوردیم ولی خیلی چیزها هم از دست دادیم. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆خواب الهام بخش يكى از اساتيد بزرگ نقل مى كرد، در مجلس يكى از هيئتهاى مهم تهران ، براى سيل زدگان فارس ، پول جمع مى كرديم ، مبلغ هنگفتى جمع آورى شد، ولى من خودم غفلت كردم كه در آن مجلس ، در پول دادن شركت كنم . شب بعد، سحر در عالم خواب ديدم ، چند اتوبوس از كنار همان مجلس ‍ هيئت ، ايستاده و مسافران سوار بر آن مى شوند و قصد زيارت مرقد شريف حضرت معصومه (سلام الله علیها ) در قم را دارند. من به پيش رفتم ، تا سوار شوم و با آنها به زيارت بروم ، ولى كنار چند اتوبوس رفتم ، گفتند اتوبوس ، پر است و جا نيست . پس از آنكه بيدار شدم ، دريافتم كه چون در آن جلسه ، در كمك مالى به سيل زدگان شركت نكردم ، در عالم خواب به من گفته شد كه جا براى تو نيست ، چرا كه شركت نكردم ، آنها نيز مرا در رفتن به زيارت ، شركت ندادند! اين نوع خوابها از انواع الهامهائى است كه از اسرار خبر مى دهد، و موجب بيدارى انسان مى گردد. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷در ساحل فرات (عملیات والفجر ۸ ) کوسه‌ای را پیدا کردیم که در اثر اصابت گلوله و موج انفجار از بین رفته بود، پس از باز کردن شکم این کوسه ۱۳ پلاک از شکمش خارج شد. این پلاک‌ها متعلق به سربازانی بود که از ترس خمپاره خود را به آب خروشان فرات انداخته و طعمه کوسه شده بودند. 🌷سربازان زیادی در این منطقه و مناطق مشابه گرفتار کوسه می‌شدند و دیگر هیچ اثری از آن‌ها باقی نمی‌ماند. ما به عشق اسلام به جبهه می‌رفتیم و خطراتش را هم به جان می‌خریدیم، بنده در آن زمان متاهل بودم و دو فرزند داشتم. خانواده‌ام را به خدا می‌سپردم و به عشق مملکت و کشورم و حمایت از رفقا راهی جنگ می‌شدم. : جانباز شیمیایی سرافراز صادق مطهری نژاد منبع: خبرگزاری ایسنا ✾📚 @Dastan 📚✾
🍃همیشه تاریکترین لحظه ها✨ درست قبل از سپیده دم است 😇 اگر ناامید نشویم😊 روشنایی و امید سرازیر می شود✨🌸 ✾📚 @Dastan 📚✾