eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
71هزار دنبال‌کننده
7.6هزار عکس
2.4هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به امروز سلام بده و خدا را بخاطر دیدن روزی دیگر شڪرڪن الهے همواره دلتون شاد باشد و شادیتون ماندگار ... صبحتون بخیر ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆توجه اهل بيت (علیه السلام ) به نيكوكار در ماجراى اسارت وارثان عاشورا، و آوردن آنها به شام پايتخت يزيد، پس ‍ از آنكه با سخنرانيهاى قاطع و افشاگرانه امام سجاد (علیه السلام ) و زينب كبرى (ع ) و... ورق برگشت و يزيد براى حفظ خود، سياست مدارا را نسبت به اسيران اتخاذ كرد، در تاريخ آمده : يزيد، نعمان بن بشير (كه فردى امين و متعهد بود) را ماءمور كرد تا با جمعى نگهبان ، با كمال احترام ، بازماندگان حسينى را به مدينه باز گرداند. نعمان بن بشير با سى نفر، اهل بيت (علیه السلام ) را از شام به سوى مدينه حركت داد و در مسير راه كاملا رعايت احترام آنها را نمود و احسان زياد به آنها كرد تا به مدينه رسيدند. فاطمه دختر اميرمؤمنان (ع ) به خواهرش زينب (ع ) عرض كرد: نعمان به ما احسان كرد، خوبست در برابر احسان او، انعامى به او بدهيم . حضرت زينب (علیه السلام ) فرمود: چيزى نداريم به او بدهيم جز زيور (دستبند و...) خود را، آنها طلاهاى خود را براى نعمان فرستادند، و از كمى آن عذرخواهى نمودند، نعمان همه آنها را رد كرد و گفت : اگر من اين خدمت را براى دنيا كرده بودم همين مقدار طلاها كافى بود و ديگر عذرخواهى نداشت ، ولى سوگند به خدا من به شما احسان نكردم جز براى خدا و خويشاوندى شما نسبت به رسول خدا (صل الله علیه وآله و سلم ) . به اين ترتيب ، مى بينيم اهل بيت عصمت (ع ) نسبت به نيكوكار اين گونه لطف و عنايت داشتند. 📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆نجات شخصى سرگردان از اهالى طالقان بعضى از تاريخ ‌نويسان حكايت كرده اند: روزى هارون الرّشيد شخصى را به نام علىّ بن صالح طالقانى احضار كرد و به او گفت : شنيده ام كه گفته اى از كشور چين به وسيله اَبْر سفر كرده اى و به ديار خود، طالقان رفته اى ؟! علىّ بن صالح طالقانى پاسخ داد: بلى ، صحيح است . هارون اظهار داشت : سرگذشت خود را بايد براى ما بازگو كنى ، كه چگونه و در چه وضعيّتى بوده است . طالقانى گفت : در آن هنگامى كه قصد سفر به ديار خود كردم ، سوار بر كشتى شدم ، در مسير راه طوفان شديدى رُخ داد؛ و كشتى در امواج دريا متلاشى و غرق گرديد و من با استفاده يكى از تخته هاى كشتى توانستم خود را از غرق شدن نجات دهم . ولى مدّت سه روز بدون آن كه غذائى خورده باشم در بين امواج خروشان دريا قرار داشتم تا بالا خره امواج دريا مرا به ساحل رساند و نجات يافتم . همين كه نگاه كردم ، درخت ها و رودهائى را ديدم ، كنار يكى از درخت ها خوابيدم . در عالم خواب صداى هولناكى را شنيدم ، پس وحشت زده از خواب بيدار شدم و ديدم كه دو حيوان شكل اسب در حال نزاع و زد و خورد بودند. هنگامى كه متوجّه من شدند، سريع وارد دريا گشتند، در همين اثناء، پرنده عظيم الجثّه اى را ديدم كه جلوى غارى در همان نزديكى فرود آمد؛ و چون خواستم نزديك آن پرنده بروم ، متوجّه من شد و پرواز كرد و رفت . سپس نزديك آن غار رفتم و صداى تسبيح و اذكار و تلاوت قرآن از درون آن شنيدم ، وقتى نزديك تر رفتم شخصى از درون غار مرا با اسم و نسب صدا نمود؛ و اظهار داشت : بيا داخل غار. پس وقتى داخل آن غار رفتم و سلام كردم ، مردى قوى و تنومند را ديدم كه جواب سلام داد و فرمود: اى علىّ بن صالح طالقانى ! جريان تو چنين و چنان است و تمام داستان و ماوقع را برايم بازگو نمود . و چون سخن وى پايان يافت ، گفتم : تو را به خدا سوگند! برايم بگو كه چه كسى تو را از جريان من آگاه ساخته است ؟ در جواب اظهار نمود: خداوندى كه عالِم به غيب است ؛ و تمام وقايع و امور به خواست او انجام مى پذيرد؛ و سپس فرمود: تو گرسته و خسته هستى ، در همين لحظه زمزمه اى نمود، كه متوجّه آن نشدم ، فقط ديدم كه بلافاصله مقدارى غذا و آب به همراه حوله اى حاضرت گرديد. بعد از آن فرمود: از اين طعام ميل كن ، كه خداوند متعال آن را براى تو فرستاده است ، پس مشغول خوردن شدم ، و غذائى لذيذتر و گواراتر از آن نديده بودم . سپس آن شخص دو ركعت نماز به جاى آورد و فرمود: آيا مايل هستى كه به ديار خود باز گردى ؟ عرضه داشتم : من كجا و ديار من كجا؟! در همين لحظه دعائى را خواند؛ و دست مبارك خود را به سمت آسمان بلند نمود و اظهار داشت : ((السّاعة ، السّاعة )) پس ناگهان ابرى پديدار شد و آن شخص را مخاطب قرار داد و گفت : ((سلام عليك ، يا ولىّ اللّه و حجّته !)). و آن شخص پاسخ داد: ((عليك السّلام و رحمة اللّه و بركاتة ، اءيّتها السّحابة السامعة المطيعة )). و سپس فرمود: قصد چه منطقه اى را دارى ؟ ابر پاسخ داد: به سمت طالقان مى روم . آن شخص فرمود: به اذن خداوند متعال كنار ما، بر زمين فرود آى ، پس ‍ ناگهان ابر فرود آمد؛ و آن شخص دست مرا گرفت و بر روى آن ابر نشانيد. پيش از آن كه ابر پرواز نمايد، آن شخص را به خداوند يكتا و به پيغمبر اكرم و اهل بيت عصمت و طهارت صلوات اللّه عليهم سوگند دادم ، كه خود را معرّفى نمايد؛ و نام خود را بگويد؟ پس فرمود: خداوند متعال هيچگاه زمين خود را از حجّت ظاهرى يا حجّت باطنى رها و خالى نمى گذارد؛ و من حجّت ظاهرى خداوند منّان هستم ، من موسى بن جعفر مى باشم . در همين حال من متذكّر امامت و ولايت آن حضرت شدم . سپس ابر پرواز كرد و پس از گذشت لحظاتى كوتاه مرا در طالقان در خيابان و محلّه خودمان پياده كرد. راوى در ادامه حكايت افزود: پس از آن كه هارون الرّشيد داستان را به طور مشروح شنيد، دستور داد تا شخص طالقانى را به قتل رسانند، تا مبادا ديگران بشنوند. 📚بحارالا نوار: ج 48، ص 39، ح 16، به نقل از مناقب ابن شهر آشوب ✾📚 @Dastan 📚✾
🗳 ۱۲ راهکار روان‌شناختی برای ترغیب به مشارکت در انتخابات ریاست جمهوری دانلود پی‌دی‌اف:👇 https://hawzahnews.com/xcVqm ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆ملخ يك شخصى آمد خدمت مرحوم ((حاج شيخ حسن على اصفهانى )) رحمة الله عليه معروف به نخودكى و گفته بود: آشيخ يك سِرى ملخ آمده اند دارند مزرعه مرا مى خورند. آقا فرموده بود: تو حق فقراء را نمى دهى ، زكات نمى دهى خُب حق فقرا را ملخ ‌ها مى خورند. چون زكات نمى دهى آنها بر مى دارند، آيا قول مى دهى زكات بدهى ؟ گفت : بله آقا. آقا يك دعا برايش نوشت و فرمود: برو اين دعا را توى آن زمين چال كن و از قول من به آن ملخ ‌ها بگو، ملخ ‌ها شيخ حسن على گفته بلند شويد برويد پاى اين ساقه هاى گندم و علفهاى هرزه زمين را بخوريد، من زكات مى دهم . من آمدم دعا را در زمين چال كردم و حرف آشيخ حسن على را هم براى ملخ ‌ها گفتم . ملخها از روى خوشه هاى گندم بلند شدند و پاى ساقه هاى گندم نشستند و شروع كردند علفهاى هرزه را خوردن ، علفهاى هرزه را مى خورند و سير مى شوند. كم كم گندمها رشد كردند و مزرعه ما آن سال محصول بسيار عالى داد و ما هم به قول خودمان عمل كرديم . 📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده ✾📚 @Dastan 📚✾
💢 پرسش و پاسخ انتخاباتی با حضرت امام(ره) 🔸 تمام پاسخ ها مربوط به دیدار امام با طلاب است. ⏳ زمان مورد نیاز برای مطالعه: ۴۴ ثانیه ❇️ وظیفه طلاب در ایام انتخابات چیست؟ 🔻 همانطور كه سپاه ما در جبهه‏ ها مشغول دفاع از اسلام هستند، شما[طلاب] هم مكلفید كه مردم را دعوت كنيد[به انتخابات]. اين را آسان نگيريد! اين امر سياسى به حفظ اسلام مربوط است. 📚صحيفه امام، ج‏۱۵، ص: ۱۷ ❇️ آیا تمام طلاب موظف اند؟ حتی طلاب سطح و مقدمات؟ 🔻در قضيه تعيين رئيس جمهور بر همه مسلمان‌ها و مكلّفهاى ايران واجب است كه در اين امر دخالت داشته باشند! اگر دخالت نكنند و يك صدمه‏ اى به اسلام برسد، يك يك ما مسئول هستيم. 📚صحيفه امام، ج‏۱۵، ص: ۱۸ ❇️ آیا در کنار درس فعالیت کنند که به درس لطمه نخورد یا درسها را تعطیل کنند؟ 🔻 در این ایام که مسئله انتخابات رئیس جمهور [است]، آن اشخاص که در حوزه ها هستند باید دست از کارها بردارند، راه بیفتند توی شهرها و دهات و روستاها و نقاط دور افتاده و اگر نکنند، فردا مسئولند پیش خدا. 📚صحیفه امام، ج ۱۵، ص۱۵ ❇️ آیا این قضیه مربوط به اوایل انقلاب نیست؟ قضيه سپردن يك مملكتى است به دست كسى كه اگر ناباب از كار در آيد، صدمه به اسلام مى‏ زند! این را آسان نگیرید. اين يك مسئله حياتى است. 📚صحيفه امام، ج‏۱۵، ص: ۱۷ ❇️ صرفا تشویق به مشارکت کنیم یا تبلیغ نامزد اصلح را هم بکنیم؟ 🔻[طلاب] مردم را دعوت کنند به انتخاب یک رئیس جمهور صحیح. اگر شما نکنید، آنهایی که بر ضد شما هستند می کنند این کار را. 📚صحیفه امام، ج ۱۵، ص۱۵ ❇️ آیا برای برخی اولویت درس بیشتر نیست؟ 🔻 بايد همه شما[طلاب]، همه اشخاصى كه در هر جا هستند، با كمال جديت، مردم را دعوت كنند به دخالت. حفظ [اسلام] امروز به اين است كه رئيس جمهورش يك رئيس جمهور صحيح باشد. اگر شماها حاضر نشويد و يك رئيس جمهورى مثل سابق برايتان بتراشند و بازى بدهند همه‏ مان را، همه‏ مان مسئول هستيم! 📚صحيفه امام، ج‏۱۵، ص: ۱۶ ✾📚 @Dastan 📚✾
°•°•° شاید اگه ترک نمیخورد سرسبز نمیشد… ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! .... 🌷سید اهل فوتبال حرفه‌ای بود؛ اما کاملاً سیاسی بود. در جوانی، عضو رسمی گروه ابومسلم خراسان بود. در یکی از مسابقات، گروهشان مقام اول را کسب کرد و قرار شد که از طرف رضا پهلوی ولیعهد شاه، مورد تقدیر قرار بگیرند. روز تقدیر، وقتی پهلوی خواسته بود با او دست دهد، دستانش را پشت سرش قرار داده بود و با او دست نداده بود. 🌷....موقع انداختن مدال به گردن هم اجازه نداده بود. خودش مدال را گرفته و به گردنش انداخته بود. برخی از بازیکنان هم از او تقلید کرده بودند. روز بعد برخی مجلات ورزشی عکس سید را منتشر کرده بودند. 🌹خاطره ای به یاد سردار جهادگر شهید سید محمدتقی رضوی : خانم سیدآبادی همسر گرامی شهید 📚 کتاب "سیرت رضوانی" (زندگی‌نامه و خاطرات سردار جهادگر شهید محمدتقی رضوی) ✾📚 @Dastan 📚✾
🌟 حساب نجومی 🌟 🍏 که تمام شد مردم آرام آرام را ترک کردند. 🍏 (علیه السلام) بعد از لحظاتی بلند شد تا برود، به جمعیت نگاهی انداخت اما ابی الدرداء که همیشه برای نماز صبح می آمد را ندید… 🍏 دم در مسجد، خانم ابی الدرداء به امام (علیه السلام) سلام کرد. حضرت از احوال همسرش پرسید که چرا امروز صبح به نیامده است، آیا اتفاقی برای او افتاده؟! 🍏 خانم ابی الدرداء با افتخار گفت: همسرم دیشب اصلاً نخوابید و از سر شب تا صبح مشغول عبادت بود و چون خسته بود، نماز صبحش را در منزل خواند و خوابید. این را گفت و منتظر تحسین حضرت بود که... 🍏 امام (علیه السلام) فرمود: اگر از سر شب تا صبح می خوابید ولی نمازش را در مسجد به جماعت بجا می آورد ارزش و ثوابش بیشتر بود. خانم ابی الدرداء سر به زیر انداخت و با تعجب راهی خانه شد. 📚 اصغر آیتی و حسن محمودی، پر پرواز ؛ ص 79 به نقل از بحارالأنوار، ج 85 ص 17. 📲 حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنیدو در ثواب آن شریک باشید. ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دو جريان بسيار عظيم و خواندنى مرحوم شيخ حرّ عاملى و راوندى و ديگران بزرگان آورده اند: پس از آن كه امام جعفر صادق عليه السلام به شهادت رسيد، يكى از فرزندانش به نام عبداللّه - كه بزرگ ترين فرزند حضرت بود - ادّعاى امامت كرد. امام موسى كاظم عليه السلام دستور داد تا مقدار زيادى هيزم وسط حياط منزلش جمع كنند؛ و سپس شخصى را به دنبال برادرش عبداللّه فرستاد تا او را نزد حضرت احضار نمايد. چون عبداللّه وارد شد، ديد كه جمعى از اصحاب و شيعيان سرشناس نيز در آن مجلس حضور دارند. و چون عبداللّه كنار برادر خود امام كاظم عليه السلام نشست ، حضرت دستور داد تا هيزم ها را آتش بزنند؛ و با سوختن هيزم ها، آتش زيادى تهيه گرديد. تمامى افراد حاضر در مجلس ، در حيرت و تعجّب فرو رفته بودند و از يكديگر مى پرسيدند كه چرا امام موسى كاظم عليه السلام چنين كارى را در آن محلّ و مجلس انجام مى دهد. آن گاه حضرت از جاى خود برخاست و جلو آمد و در وسط آتش نشست ؛ و با افراد حاضر مشغول صحبت و مذاكره گرديد. پس از گذشت ساعتى بلند شد و لباس هاى خود را تكان داد و آمد در جايگاه اوّليه خود نشست و به برادرش عبداللّه فرمود: اگر گمان دارى بر اين كه تو بعد از پدرت امام جعفر صادق عليه السلام امام و خليفه هستى ، بلند شو و همانند من در ميان آتش بنشين . عبداللّه چون چنان صحنه اى را ديد و چنين سخنى را شنيد، رنگ چهره اش ‍ دگرگون شد و بدون آن كه پاسخى دهد با ناراحتى برخاست و مجلس را ترك كرد.(1) همچنين داود رقّى حكايت كند: روزى به محضر مبارك امام جعفر صادق عليه السلام شرفياب شدم و پس ‍ از عرض سلام در كنارى نشستم ، سپس فرزندش حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر عليهما السلام وارد شد و از شدّت سردى هوا، لباس هاى خويش ‍ را به دور خود پيچيده بود. همين كه امام موسى كاظم عليه السلام نزد پدر آمد، امام صادق عليه السلام اظهار داشت : اى فرزندم ! در چه حالتى هستى ؟ پاسخ داد: در سايه رحمت و پناه خداوند متعال هستم ، و بعد از آن اظهار نمود: اى پدر! من اشتهاى مقدارى انگور و انار دارم ؟ داود رقّى گويد: من با خود گفتم : چگونه حضرت در اين فصل زمستان و سرماى شديد اشتها و ميل به تناول اين نوع ميوه ها را دارد، ولى حضرت از افكار درونى من آگاه شد و فرمود: خداوند متعال بر هر چيز و هر كارى قدرت دارد. و سپس به من فرمود: اى داود! بلند شو و برو داخل حياط منزل ببين چه خبر است ؛ و در باغ چه مى بينى ؟ پس ، از جاى خود برخاستم و به طرف حياط حركت كردم ، همين كه وارد حياط شدم ، با حالت تعجّب ديدم درخت انگور و انار پر از ميوه است . با ديدن اين صحنه شگرف ، بر اعتقاد و ايمانم افزوده شد؛ و با خود گفتم : اكنون به اسرار و علوم اهل بيت عصمت و طهارت عليهم السلام آگاه گشتم و اعتقادم كامل گرديد. سپس مقدارى از انگور و تعدادى انار چيدم و چون وارد اتاق شدم حضرت موسى كاظم عليه السلام آن ها را از من گرفت و شروع به تناول نمود؛ و در ضمن اظهار داشت : اين از فضل پروردگار است ، كه ما خانواده عصمت و طهارت را بر آن اختصاص داده و گرامى داشته است .(2) 1- اثبات الهداة : ج 3، ص 196، بحارالا نوار: ج 48، ص 67، ح 69. 2- الخرايج والجرايح : ج 2، ص 617، ح 16. ✾📚 @Dastan 📚✾
‌‌ ☫بِسْـــــمِ‌الـلَّـهِ‌الرَّحْـمَنِ‌الرَّحِیـــــمِ☫ نمی گویم مقدس نباش، مقدس عاقل باش. فرزانه باش. خویشتن را تفویض به حق کن. ع‍ـــــلامه 📚متن دروس و شرح دستورالعمل‌‌های عرفانی و اخلاقیِ سیر و سلوک علامه ذوالفنون ✾📚 @Dastan 📚✾
گرداب‌های روح انسان ⚠️ ما گاهی در گرداب ها غرق می‌شویم ... ✾📚 @Dastan 📚✾
♦️حضور مردم یک امر واجب است ✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
🛑 عبا و کت و مانتوی جواهردوزی شده ی ، اینستا ،با نصف قیمت 😱 اومد ایتاااااا🎊🥳 ‌ ‌ ‌ 💚 تولید کننده ایم 💚 ❤️‍🔥 طرح های اختصاصی که هیچ جا ندیدی 🥺 🛑 به قدو سایز خودت با هر رنگ جواهردوزی که بخوایی ،برات سریع آماده می کنیم😍😘👇اینجا👇بزن روش👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 https://eitaa.com/joinchat/2873360934Cb9463004f9 ♨️ 👆 خاص باش 👆 ‼️آماده ی همکاری بامزون ها و کانال دارها😍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥 فرا رسیدن ۲۴ ذی الحجه، روز عید بزرگ مباهله (بزرگترین فضیلت امیرالمؤمنین علی علیه السلام)مبارک🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆شركت كودكان در واقعه بزرگ بـعـد از ايـن كـه پـيـامبر(صل الله علیه وآله و سلم ) ساكنان نجران را دعوت به دين اسلام كرد, پس از بحث هاى زياد, پـيـشنهاد مباهله شد تا طرفين از خداوندبخواهند دروغگويان را از رحمت خود دور سازد. هر دو طرف قبول كردند كه مراسم مباهله در نقطه اى خارج از شهر مدينه , در دامنه صحراانجام گيرد. پـيـامـبر از ميان امتش تنها چهار نفر را برگزيد كه عبارت بودند از: على بن ابى طالب و فاطمه و حـسـن و حـسـيـن (علیه السلام ) كـه هـنـوزكـودكـى بيش نبودند. پيامبر(صل الله علیه وآله و سلم ) در حالى كه حسين (ع ) را درآغـوش داشـت و دسـت حـسـن (ع ) را در دست گرفته بود و على وفاطمه به دنبال آن حضرت حـركـت مى كردند, گام به ميدان مباهله نهاد و به همراهان خود گفت : من هر وقت دعا كردم , شما دعاى مرا آمين بگوييد. سـران هـيـات نمايندگى نجران , پيش از آن كه با پيامبر روبه رو شوندبه يكديگر مى گفتند: هر گاه ديديد كه محمد افسران و سربازان خود رابه ميدان مباهله آورد, بدانيد كه وى در اين صورت فردى غير صادق است , ولى اگر با فرزندان و جگرگوشه هايش به ميدان آمد, معلوم مى شود صادق است . آنها وقتى چهره نورانى پيامبر(ص ) و چهارتن از عزيزانش رامشاهده كردند, متحير شدند و از ترس اين كه نفرين آنها مستجاب شوداز مباهله منصرف شدند. 📚مجمع البيان , ج 1, ص 762 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔰، سند حقانیت علیهم السلام ✨﷽✨ بِسْمِ اللّهِ الْرَّحْمنِ الْرَّحيمْ . ( ۲۴ ذی الحجه سالروز مباهله ) 🔸️فَمَنْ حَاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکاذِبِینَ. آل‏ عمران: آیه ۶۱ 🔸️(هر گاه بعد از علم و دانشى که (در باره مسیح) به تو رسیده،[باز] کسانى با تو به محاجه و ستیز برخیزند، به آنها بگو:” بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود، آن گاه مباهله کنیم، و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم. 🔸️شان نزول: گفته‏ اند که این آیه و آیات قبل از آن در باره هیات نجرانى مرکب از عاقب و سید و گروهى که با آنها بودند نازل شده است، آنها خدمت پیامبر رسیدند و عرض کردند: آیا هرگز دیده‏اى فرزندى بدون پدر متولد شود، در این هنگام آیه” إِنَّ مَثَلَ عِیسى‏ عِنْدَ اللَّهِ …” نازل شد و هنگامى که صلی‌الله علیه و آله و سلّم آنها را به مباهله دعوت کرد، آنها تا فرداى آن روز از حضرتش مهلت خواستند و پس از مراجعه، به‏ شخصیتهاى نجران، (روحانى بزرگشان) اسقف به آنها گفت: ” شما فردا به محمد نگاه کنید، اگر با فرزندان و خانواده‏اش براى مباهله آمد، از مباهله با او بترسید، و اگر با یارانش آمد با او مباهله کنید، زیرا چیزى در بساط ندارد، فردا که شد پیامبر آمد در حالى که دست على بن ابى طالب را گرفته بود و حسن و حسین در پیش روى او راه مى‏رفتند و فاطمه پشت سرش بود. 🔸️نصارى نیز بیرون آمدند در حالى که اسقف آنها پیشاپیش شان بود، هنگامى که نگاه کرد پیامبر با آن چند نفر آمدند، در باره آنها سؤال کرد، به او گفتند: 🔸️این پسر عمو و داماد او و محبوب‏ترین خلق خدا نزد او است و این دو پسر، فرزندان دختر او از هستند و آن بانوى جوان دخترش است که عزیزترین مردم نزد او، و نزدیک‏ترین افراد به قلب او است … 🔸️سید به اسقف گفت:” براى مباهله قدم پیش گذار”. گفت: نه، من مردى را مى‏بینم که نسبت به مباهله با کمال جرأت اقدام مى‏کند و من مى‏ترسم راستگو باشد، و اگر راستگو باشد، به خدا یک سال بر ما نمى‏گذرد در حالى که در تمام دنیا یک نصرانى که آب بنوشد وجود نداشته باشد. 🔸️اسقف به پیامبر اسلام عرض کرد:” اى ابوالقاسم! ما با تو مباهله نمى‏کنیم بلکه مصالحه مى‏کنیم، با ما مصالحه کن، پیامبر با آنها مصالحه کرد که دو هزار حله ( قواره پارچه خوب لباس) که حداقل قیمت هر حله‏اى چهل درهم باشد، و عاریت دادن سى دست زره، و سى شاخه نیزه، و سى رأس اسب، در صورتى که در سرزمین یمن، توطئه‏اى براى مسلمانان رخ دهد، و پیامبر ضامن این عاریتها خواهد بود، تا آن را بازگرداند و عهد نامه‏اى در این زمینه نوشته شد. 🔸️و در روایتى آمده است اسقف مسیحیان به آنها گفت:” من صورتهایى را مى‏بینم که اگر از خداوند تقاضا کنند کوه‏ها را از جا برکند چنین خواهد کرد، هرگز با آنها مباهله نکنید که هلاک خواهید شد و یک نصرانى تا روز قیامت بر صفحه زمین نخواهد ماند. 📚منبع: تفسیر نمونه، جلد ‏۲، صفحه ۵۸۰ 🌺الَّلهُمَّ صلِّ عَلی مُحَمَّدٍ و آلِ مُحَمَّد و عجِّل فَرَجَهُم🌺 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆دعاى مخلصانه نيمه شب نيز نقل مى كنند مرحوم ملا محمدتقى مجلسى ، شبى براى نماز شب از خواب برخاست ، پس از نماز به دعا مشغول شد، در دعا، احساس كرد، حال عرفانى مخصوصى پيدا كرده كه گوئى اگر دعا كند دعايش به استجابت مى رسد، در اين فكر بود كه چه دعاى مفيد و پر بهره اى كند، ناگهان پسرش محمدباقر كه آن وقت كودك شيرخوارى بود در گهواره به گريه افتاد، ملا محمدتقى متوجه محمدباقر شد و براى او اين گونه (به اين مضمون ) دعا كرد: خداوندا به اين پسر، آن گونه توفيق عنايت فرما كه وقتى بزرگ شد، آثار و تعاليم پيامبر (صل الله علیه وآله و سلم ) و امامان را تا آخرين حد امكان ، نشر بدهد و به جهانيان برساند. اين دعا به استجابت رسيد و همانگونه كه از او خواسته بود، پسرش بهترين توفيق را در نشر تعاليم و معارف و روايات اسلامى پيدا نمود، كه جمعا 95 كتاب از عربى و فارسى تاءليف كرد كه برخى از آنها دهها جلد شده است مانند مرآة العقول و شرح اصول كافى ، و بحارالانوار در 25 جلد بزرگ در طبع قديم و بيش از صد جلد به طبع جديد. شاعر فهيم و نكته سنج در مورد سال و ماه و روز وفات او مى گويد: ماه رمضان چو بيست و هفتش كم شد تاريخ وفات باقر اعلم شد توضيح اينكه : جمله ماه رمضان به حساب ابجد (1137) مى شود اگر 27 آن كم گردد (1110) خواهد شد، ضمنا شاعر با ذكر 27 و ذكر ماه رمضان ، روز و ماه رحلت آن مرحوم را نيز تعيين نموده است كه روز 27 رمضان 1110 هجرى بوده است . ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا از شرکت در انتخابات که یک حق هست برای مردم، بعنوان یک تکلیف شرعی حکم می شود؟ 🎤حجت الاسلام استاد صلح میرزایی عضو مجلس خبرگان رهبری ✾📚 @Dastan 📚✾
🍁 خدایا تو هوایمان را داری نگاهمان میکنی وهمین نگاهت میشود تمام دلخوشیِ دلهای شکسته ، همین نگاهت میشود تنها اُمید دلهای ناامید ، خدایا دلم تنها تو را میخواهد . شکر که هستی💞 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌✾📚 @Dastan 📚✾
✅سرباز نماز*!! ✍در یکی از روستاهای فیروزکوه، جلسه بزرگداشت شهدا برپا بود و شهید امیر سپهبد صیاد شیرازی به عنوان سخنران دعوت شده بود. پس از مداحی و چند برنامه مرسوم دیگر از شهید صیاد خواستند سخنرانی بکند. ایشان پشت تریبون قرار گرفت و پس از شروع به صحبت با نام خداوند تبارک و تعالی و درود و صلوات بر پیامبر و آلش (علیهم السّلام) فرمود: روزی جلسه مهمی در مورد جنگ خدمت حضرت امام بودیم، وقت نماز شد، امام وضو گرفت و به نماز ایستاد و ما هم به تبع امام فهمیدیم وقت نماز است و نماز بر همه چیز ترجیح دارد. بعد شهید صیاد شیرازی با اشاره به وقت نماز به حضار فرمود: الان هم وقت نماز هست اگر خواستید بعد از نماز برای شما سخنرانی می کنم. صحبت را تمام کرد و صفهای نماز تشکیل شد و همانجا در اول وقت نماز جماعت برپا شد . 📚روزنامه جمهوری اسلامی، ۲۰ اردیبهشت سال ۷۸ ✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 روایت زیبای استاد عالی از شیخ جعفر مجتهدی(ره)، یکی از یاران (علیه السّلام ) ✾📚 @Dastan 📚✾
ایران در مدار اقتدار اگر هنوز رای ندادی ، هنوز هم وقت داری تا در سرنوشت کشور نقش داشته باشی ✾📚 @Dastan 📚✾