eitaa logo
📚 داستان های آموزنده 📚
68.8هزار دنبال‌کننده
8هزار عکس
2.7هزار ویدیو
67 فایل
﷽ 🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
💔الا ای صاحب قلبم کجایی⁉️ 🏴محرم شد نمی خواهی بیایی⁉️ ◾️هوای شال مشکی عزایت دل زار مرا کرده هوایی💔 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆جاى شمشير هر وقت حضرت سيدالشهداء (علیه السلام ) بر پيامبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) داخل مى شدند حضرت او را به خود مى چسباندند و سپس به حضرت اميرالمومنين على (علیه السلام ) مى فرمودند: او را بگير و بعد او را مى بوسيدند و گريه مى كردند. امام حسين (علیه السلام ) مى فرمود: اى پدر چرا گريه مى كنى ؟ حضرت رسول (صل الله علیه وآله و سلم ) فرمود: فرزندم جاهاى شمشير را بوسيدم و گريه ام گرفت . حضرت امام حسين (ع ) فرمود: اى پدر من كشته خواهم شد؟ حضرت رسول (ص ) فرمود: بلى به خدا قسم تو و پدرت و برادرت همگى كشته خواهيد شد. حضرت امام حسين (ع ) فرمود: پدر، قبور ما از هم متفرق و پراكنده مى باشد؟ حضرت رسول (ص ) فرمود: بلى پسرم . حضرت امام حسين (ع ) فرمود: از امت شما چه كسانى به زيارت ما ميآيند؟ حضرت رسول (ص ) فرمود: من و پدرت و برادرت و تو را زيارت نخواهد نمود مگر راست گويان امت من . 📚ترجمه كامل الزيارات ، 215 ✾📚 @Dastan 📚✾
🔆اشك على علیه السلام ابن عباس مى گويد: در ركاب حضرت اميرالمؤ منين (علیه السلام ) بودم در زمانى كه به صفين تشريف مى بردند، وقتى كه به نينوا رسيديم ، نزديك شط فرات بود، با صداى بلند فرمود: يابن عباس آيا اين مكان را مى شناسى ؟ عرضكردم : خير نمى شناسم ! فرمود: اگر مى شناختى مثل من ، از آن نمى گذشتى مگر مثل من گريه مى كردى . پس حضرت على (علیه السلام ) گريه شديدى نمود؟ تا اينكه محاسن شيريفش تر شد و اشكها برسينه اش جارى گرديد. ما هم به تبع آن حضرت گريه كرديم . سپس حضرت فرمود: اُوّه اُوّه ، مرا با آل سفيان چكار است كه جنگ كنيم آنها از جنود سپاهيان شيطانند، اى اباعبدالله صبر كن زيرا هر بلائى كه بسرت اينها مى آورند، سر من آوردند، سپس حضرت آبى جهت وضو گرفت و وضويى ساخت و چند نماز خواند، باز آن حرفها را زد، بعد يك مقدار خواب رفته و بعد بيدار شد، سپس فرمود: يابن عباس آيا از خوابى كه ديده ام تو را با خبر كنم ؟ عرض كردم : انشاءالله كه خير است ! بفرماييد، حضرت فرمود: ديدم گويا مردانى با علمهاى سفيد از آسمان به زمين آمدند، شمشيرهاى سفيد و درخشنده بر كمر داشتند، سپس گرد اين زمين خطى كشيدند، فرمودند: ديدم گويا شاخه هاى اين نخلها بزمين رسيده و در ميان خون شناور شد، و گويا فرزندم حسين (علیه السلام ) و ميوه دلم ، و نور بصرم ، در آن غرق شده و هر چه استغاثه ميكند. كسى به فريادش نمى رسد، و گويا آن مردانى را كه از آسمان آمده بودند. ندا مى كردند و مى گفتند: اى آل رسول صبر كنيد. كه شما را خواهند كشت . و شما بدست يك مشت مردم شر كشته خواهيد شد. و اينك بهشت مشتاق شما است . اى اباعبدالله . سپس رو به سوى من كردند و مرا تعزيت دادند و فرمودند: يا اباالحسين به تو بشارت باد و خدا روز قيامت چشمت را روشن كند. از خواب بيدار شدم . بخدا قسم كه قبلا حضرت رسول ابوالقاسم (صل الله علیه وآله و سلم ) بمن خبر دادند. كه من به سوى اهل بغى مى روم . و به اين زمين ميرسم ... آه در اينجا فرزندم حسين با هفده نفر از اولاد من واز اولاد فاطمه (سلام الله علیها ) دفن مى شوند. و اين زمين در آسمان معروف به كربلا است ، چنانكه در زمين حرمين و بقعه بيت المقدس معروف است . سپس فرمود: يابن عباس ببين در اين نواحى فضولات آهوان را مى بينى ؟ به خدا قسم به من دروغ نگفته اند، و آنها زرد شده اند به رنگ زعفران ، ابن عباس گفت : بررسى كردم و پيدا كردم و فرياد زدم : يااميرالمؤ منين اين را پيدا كردم كه فرموديد. حضرت فرمود: صدق الله و رسوله . هر وله كشان به سمت آنها دويد. و آنها را بوئيده و فرمود: اين همان است . آيا ميدانى قضيه اينها چيست ؟ عرض ‍ كردم : خير آقا نمى دانم . حضرت فرمود: اين سرزمين ، زمينى است كه وقتى كه حضرت عيسى (علیه السلام ) با حواريين به اين زمين رسيد، ديد در اينجا چند تا آهو دور هم جمع شده اند و گريه ميكنند، سپس حضرت عيسى (علیه السلام ) نشست و حواريين هم نشستند و مشغول گريه شدند. حواريين گفتند: يا روح الله سبب گريه شما چيست ؟ فرمود: اين زمين كربلا است كه در آن فرزند پيغمبر خدا احمد (ص ) و فرزند بتول عذرا (عليهاالسلام ) شبيه مادرم حضرت مريم (عليهاالسلام ) است كشته خواهد شد و در اينجا مدفون ميگردد. تربتى است كه از مشك معّطرتر است ، زيرا كه تربت آن جناب است و اين آهوان با من سخن گفتند: كه مادراينجا بخاطر شوق به آن جناب مانده ايم و در امان هستيم . حضرت عيسى (علیه السلام ) مقدارى از فضولات را برداشته و بوئيد و فرمود: خوشبويى آن بخاطر علفهاى اين صحرا است . خدايا اينها را باقى بگذار تا اينكه پدرش ببويد و تعزيت او شود. و اين است كه تا حال مانده است و رنگش از طول مدت زرد شده ، و اين زمين كرب و بلا است ، پس با صداى بلند فرمود: اى خداى عيسى بن مريم ، مبارك مكن بر كشندگانش و كسا نيكه آنها را يارى مى كنند. ادامه 👇👇👇
سپس حضرت مدت مديدى گريست تا اينكه به رو افتاد و غش كرد، ما هم گريه كرديم . چون به حال آمد چند بعره برداشت و در گوشه ردا پيچيد، و به من فرمود: تو هم بردار و نگه دار اگر ديدى كه از آن خون تازه ميجوشد و جارى مى شود، بدانكه حسينم شهيد شده . ابن عباس مى گويد: من هم برداشتم و از آن نگه دارى كردم تا اينكه يك روز خواب بودم ، وقتى كه از خواب بيدار شدم ، ديدم از آن خون تازه اى جارى گرديد. و آستينم مملو از خون است پس نشستم و گريه كردم و با خودم گفتم : يقينا حسين را كشتند. البته على (علیه السلام ) تا بحال خبرى به من نداده بود كه واقع نشده باشد. پس بيرون آمدم ، ديدم شهر مدينه گويا ابر نازكى آن را فرا گرفته آفتاب ظاهر شده گويا كسوف گرفته ، گويا از در و ديوار شهر خون تازه ميريزد. از زاويه خانه صدايى شنيدم كه شخصى مرثيه مى خواند و مضمونش اين است كه اى آل پيغمبر صبر كنيد كه فرزند زهراى بتول را كشتند. و روح الامين با گريه و افغان نازل شد و با صداى بلند گريه مى كرد. من هم گريه ام گرفت و آن روز را كه روز عاشورا بود ضبط كردم و بعد بعضى از افراد و كسانيكه همراهم بودند اين قضيه را گفتم آنها هم حرف مرا تصديق كردند. و گفتند ما هم اين صدا را شنيديم . ولى گوينده اش را نديديم شايد حضرت خضر بوده . 📚بحارالانوار، 44، 252 امالى صدوق مجلس 87، 78 4 48. ✾📚 @Dastan 📚✾
◼️ روضه شب سوم محرم 🔻 روضه شب سوم محرم به ذکر مصائب حضرت رقیه (س)، دختر سه ساله امام حسین (ع)، پس از شهادت حضرت و ماجرای اسارت اهل بیت علیهم السلام از کوفه تا شام می‌پردازد. 🔺 حضرت رقیه (س) و دیگر اسرا در خرابه‌ای در شام که یزید برای اسیران در نظر گرفته بود شرایط سختی را سپری کردند. در منابع آمده است که اسیران از گرما صورت هایشان پوسته انداخته بود و در گرسنگی کامل آزار می‌دیدند . ▪️یک شب در این خرابه، حضرت رقیه (س) در خواب پدرش را دید و پس از بیدار شدن و بی تابی برای دیدن پدر، به دستور یزید لعنت الله علیه ، سر بریده امام حسین (ع) را برای او آوردند. او با دیدن سر پدر، با سوز و گداز با پدر شهید خویش سخن گفت و در نهایت، در حالی که سر پدر را به سینه می‌فشرد، جان سپرد. هنگام غسل پیکر مطهر حضرت رقیه (س)، کبودی‌های بدن او نمایان شد که ناشی از آزار و شکنجه‌های دوران اسارت بود. ♦️ حضرت زینب (س) هنگام بازگشت به مدینه، ماجرای جانسوز کربلا، کوفه و شام را برای زنان مدینه بازگو کرد و به مصیبت حضرت رقیه (س) اشاره کرد که قلوب اهل بیت مطهر را مجروح ساخته بود. . ✾📚 @Dastan 📚✾
🔅 ✍️ دینی که در معرض خطر بود 🔹فردی که مقیم لندن بود، تعریف می‌کرد یک روز سوار تاکسی شدم در بین راه کرایه را پرداختم. 🔸راننده بقیه پولم را که برگرداند، متوجه شدم ۲۰ پنس اضافه‌تر داده است! 🔹چند دقیقه‌ای با خودم کلنجار رفتم که ۲۰ پنس اضافه را برگردانم یا نه؟ آخر سر بر خودم پیروز شدم و ۲۰ پنس را پس دادم و گفتم: آقا این را زیاد دادی. 🔸گذشت و به مقصد رسیدیم. موقع پیاده‌شدن راننده سرش را بیرون آورد و گفت: آقا از شما ممنونم. 🔹پرسیدم: بابت چی؟ 🔸گفت: می‌خواستم فردا بیایم مرکز شما مسلمانان و مسلمان شوم اما هنوز کمی مردد بودم. وقتی دیدم سوار ماشینم شدید خواستم شما را امتحان کنم. 🔹با خودم شرط کردم اگر ۲٠ پنس را پس دادید، بیایم. ان‌شاءالله فردا خدمت می‌رسیم! 🔸تمام وجودم دگرگون شد، حالی شبیه غش به من دست داد. من مشغول خودم بودم در حالی که داشتم تمام اسلام را به ۲۰ پنس می‌فروختم! ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ خلافت عثمان بن عفان 🔻 عثمان بن عفان در اوایل محرم سال ۲۴ هجری و با انتخاب شورای شش نفره‌ای که عمر بن خطاب تشکیل داده بود، به خلافت رسید. عمر بن خطاب پیش از مرگش، این شورا را برای انتخاب خلیفه بعدی ترتیب داد. اعضای شورا شامل امام علی (علیه السلام)، عبدالرحمن بن عوف، عثمان بن عفان، زبیر بن عوام، طلحه بن عبیدالله، و سعد بن ابی وقاص بودند و با نظارت فرزند عمر و دو شخصیت از خاندان پیامبر (صل الله علیه وآله و سلم) کار خود را آغاز کردند. 🔺 پس از رای گیری امام علی (ع) و عثمان بن عفان هریک سه رای آوردند. طبق نظر عمر، باید عبدالرحمن بن عوف در این حالت تصمیم نهایی را می‌گرفت. اما او با اینکه بسیاری از صحابه، امام علی (ع) را بخاطر کمالات ، توصیه و نزدیکی به پیامبر (ص) ترجیح می‌دادند، نظرش به عثمان تمایل داشت،لذا برای انتخاب عثمان تلاش کرد و در نهایت، عثمان با تعهد به پیروی از کتاب خدا، سنت پیامبر و سیره دو خلیفه پیشین، به خلافت رسید و مردم با او بیعت کردند. ✾📚 @Dastan 📚✾
7.53M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
صدام گرفته پدرم برگشته دعام گرفته .... 💠 مجمع جهانی حضرت رقیه سلام الله علیها 💠 بزرگترین سفره حضرت رقیه سلام الله علیها ⬇️⬇️⬇️⬇️ @khademan315
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه قبل از رسیدن به هدف تسلیم بشی، یعنی اراده ی کافی نداشتی🙃👌 ✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️نامه امام حسین علیه السلام براى اهل کوفه 🔴در سوم محرم سال 61 هجری، امام حسین علیه‌السلام براى بزرگان کوفه نامه‌اى نوشتند و آن را به قیس بن مسهَر صیداوى دادند که به کوفه برساند. 🟠مأمورین در بین راه، قیس بن مسهر را گرفتند و پس از آن که او بر ضد یزید و ابن زیاد سخن گفت، او را به شهادت رساندند. ✾📚 @Dastan 📚✾
🌷 🌷 ! 🌷دوازدهم مهر ۵۹ بود که امیر به خرمشهر برگشت. گاهی اوقات آموزش‌هایی از رادیو در مورد نکات ایمنی پخش می‌شد. مثلاً اعلام می‌کردند زمانی‌که صدای هواپیما یا سوت خمپاره را شنیدید، در سه حالت می‌توانید روی زمین خیز بروید تا حداقل از برخورد مستقیم گلوله در امان باشید. ‌من، عبدالحسین و امیر بیکار بودیم. همه‌ی دوستان ما شهر رفته بودند. چند نفر پیرمرد در شهر مانده بودند. آموزش‌ها را که از طریق رادیو پخش می‌شد به پیرمردها می‌دادیم تا در مواقع خطر آن‌ها را اجرا کنند. چند روز قبل عبدالحسین برای پیرمردی که سر کوچه ما بود توضیح داده بود که موقع حمله عراقی‌ها چه کاری انجام دهد. 🌷پیرمرد از نظر جسمی ضعیف بود. از قضا همان روز دوازدهم، هواپیماها شهر را با راکت و موشک بمباران کردند و بعضی از راکت‌ها به مناطق حساس خوردند. پیرمرد همسایه رفته بود مسجد جامع تا آذوقه تهیه کند. در راه برگشت هواپیماها به شهر حمله کردند و یکی از راکت‌ها نزدیک او اصابت کرده بود. او هم سعی می‌کند سینه‌خیز برود و روی زمین بخوابد. پاهایش را از هم باز می‌کند و دست‌هایش را روی سرش می‌گذارد اما قبل از این‌که خم شود ترکشی به باسن او می‌خورد. البته شانس آورده بود که ترکش کمانه کرده و به پشتش خورده بود. 🌷عرب‌ها به باسن می‌گویند «عزّ». پیرمرد بعد از خوردن ترکش درحالی‌که دستش به پشتش بود داد می‌زد «آی عزّی»، «آی عزّی» این شد تکیه کلام ما و بعد از آن هر وقت راکت به زمین می‌خورد، بچه‌ها به شوخی این عبارت را به کار می‌بردند و پیرمرد همسایه را نیز به خاطر این ترکش حسابی اذیت می‌کردیم. آن روز بعد از این‌که هواپیماها شهر را بمباران کردند و رفتند، سراغ پیرمرد رفتیم. صاف ایستاده بود و نمی‌توانست کاری بکند و فقط داد می‌زد. یک جیپ ژاندارمری را با خواهش و تمنا نگه داشتیم و سوارش کردیم تا پیرمرد را به بهداری ببرند. راوی: آزاده سرافراز غلامرضا رضازاده (کوچکترین اسیر جنگ ایران و عراق از ماه اول جنگ در خرمشهر 📚 کتاب "اسیر کوچک" ✾📚 @Dastan 📚✾
10.05M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ماجرای حاجت ناگفته به امام رضا علیه السلام 🎤 ✾📚 @Dastan 📚✾