فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♨️داستان شفای بیماری میگرن توسط امام رضا علیه السلام
🎙استاد عالی
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شفاى هفت حصبه اى
عبد صالح متقى مرحوم حاج مهدى هاشم سلاحى عليه الرحمه داستانى بدين مضمون نقل مى كند مرحوم سلاحى عليه الرحمه در ماه محرم تقريبا حدود بيست سال قبل كه مرض حصبه در شيراز شايع شده بود و كمتر خانه اى بود كه در آن مريض حصبه اى نباشد، يكروز فرمود:
در منزل جناب آقاى حاج عبدالرحيم سر افراز سلمه اللّه هفت نفر مبتلا به حصبه را خداوند به بركت حضرت سيد الشهداء علیه السلام شفا مرحمت فرمود و تفصيل آن را برايم بيان كرد. بعد از مدتى آقاى سرافراز را ملاقات كردم و قضيه واقعه را از ايشان پرسش نمودم و ازايشان مطابق آنچه مرحوم سلاحى بيان كرده بود تقاضا نمودم كه آن واقعه را به خط خودشان نوشته و براى اينجانب ارسال فرمايد و ايشان متن زير را برايم ارسال نموده تقريبا بيست سال قبل كه اغلب مردم مبتلا به مرض حصبه مى شدند در خانه حقير هفت نفر مبتلا به مرض حصبه در يك اطاق خوابيده بودند شب هفتم ماه محرم الحرام براى شركت در مجلس عزادارى مريضها را در خانه به حال خود گذاشتيم و ساعت 5 از شب گذشته با خاطرى پريشان به مجلس تعزيه دارى خودمان كه مؤسّس آن مرحوم حاج ملاعلى سيف عليه الرحمه بود رفتم موقع تعزيه دارى سينه زنى ، نوحه و مرثيه حضرت قاسم بن الحسن علیه السلام قرائت شد پس از فراغت از تعزيه دارى واداء نماز صبح باعجله به منزل ميرفتم و درقلب خود شفاى هفت نفر مريض را به وسيله فرزند زهرا آقا امام حسين عليهماالسلام از خدا ميخواستم وقتى به منزل رسيدم ديدم بچه ها اطراف منقل آتش نشسته و مختصر نانى كه از روز قبل و شب باقيمانده است روى آتش گرم مى كنند و با اشتهاى كامل مشغول خوردن آن نانها هستند از ديدن اين منظره عصبانى شدم زيرا خوردن نان آن هم نانى كه از روز و شب گذشته باقى مانده براى مبتلا به مريض حصبه مضر است دختر بزرگم كه حالت عصبانيت مرا ديد گفت ما همه خوب شديم و از خواب برخواستيم و گرسنه ايم نان و چاى ميخوريم .
گفتم : خوردن نان براى مرض حصبه خوب نيست گفت پدر بنشين تا من خواب خودم را تعريف كنم و ماهمه خوب شده ايم گفتم خوابت رابگو گفت :
در خواب ديدم اطاق روشنى زيادى دارد، مردى آمد در اطاق ما و فرش سياهى در اين قسمت از اطاق پهن كرد و پهلوى درب اطاق با ادب ايستاد آن وقت پنج نفر با نهايت جلالت و بزرگوارى وارد شدند كه يك نفر آنها زن مجلله اى بود اول به طاقچه هاى اطاق به كتيبه ها كه به ديوار زده بود و اسم چهارده معصوم عليهم السلام را روى آنها نوشته بود خوب با دقت نگاه كردند پس از آن اطراف آن فرش سياه نشسته و قرآنهاى كوچكى از بغل بيرون آورده و قدرى خواندند پس از آن يك نفر از آنها شروع كرد به روضه حضرت قاسم علیه السلام به عربى خواندن و من از اسم حضرت قاسم كه مكرر مى گفتند فهميدم روضه حضرت قاسم علیه السلام را مى خوانند و همه شديدا گريه مى كردند و مخصوصا آن زن خيلى سوزناك گريه مى كرد و پس از آن در ظرفهاى كوچكى چيزى مثل قهوه همان مردى كه قبل از همه آمده بود آورد و جلو آنها گذشت .
من تعجب كردم كه اشخاصى با اين جلالت چرا پاهايشان برهنه است جلو رفتم و گفتم شما را به خدا قسم مى دهم كدام يك از شما حضرت على هستيد يكى از آنها جواب داد و فرمود: منم خيلى با محبت بود، گفتم شما را به خدا چرا پاهاى شما برهنه است پس با حالت گريه فرمود: ما اين ايام عزاداريم و پاى ما برهنه است ؛ فقط پاى آن زن در همان لباس سياه پوشيده بود گفتم ما بچه ها همه مريضيم مادر ماهم مريض است خاله ما هم مريض است آن وقت حضرت على علیه السلام از جاى خود برخواستند و دست مبارك را بر سر و صورت يك يك ما كشيدند و نشستند و فرمودند: خوب شديد. مگر مادرم . گفتم مادرم هم مريض است فرمودند: مادرت بايد برود از شنيدن اين حرف گريه كردم و التماس نمودم پس در اثر عجز و لابه من برخواستند دستى هم روى لحاف مادرم كشيدند آن وقت خواستند ازاطاق بيرون روند رو به من كرده و فرمودند بر شما باد به نماز كه تا شخص مژه چشمش بهم مى خورد بايد نماز بخواند تا درب كوچه عقب آنها رفتم ، ديدم مركبهاى سوارى كه براى آنان آورده اند روپوشهاى سياه دارد آنها رفتند و من برگشتم . در اين وقت از خواب بيدار شدم صداى اذان صبح را شنيدم دست بر دست خودم و برادرانم و خاله ام و مادرم گذاشتم ديدم هيچكدام تب نداريم همه برخاستيم و نماز صبح را خوانديم چون احساس گرسنگى زياد در خود مى كرديم لذا چايى درست كرده با نانى كه بود مشغول خوردن شديم تا شما بيائيد و تهيه صبحانه كنيد و بالجمله تمام هفت نفر سالم و احتياجى به دكتر و دوا پيدا نكردند.
✾📚 @Dastan 📚✾
✨﷽✨
✅به تو هم برمیخوره
🔹 اگر یک نفر را ده بار صدا بزنی و او جواب شما را ندهد چه حالی پیدا میکنی؟
🔸 حالا اگر شما کسی را صدا بزنی توقع داری او چگونه جوابت را بدهد؟
🔹 آیا اذان، صدا زدن خدا نیست که ما را دعوت به گفتگو میکند؟
🔸 آیا به اندازهای که صبح هنگام خروج از منزل به سر و وضع خودت میرسی، به همان اندازه نیز برای نماز صبحت وقت میگذاری؟
🔹 آیا برخی خانم ها به اندازهای که برای سالاد درست کردن وقت و دقت به خرج میدهند برای نمازشان نیز این وقت و دقت را میگذارند؟
🔸 آیا درست است که فقط هر وقت، مشکلی پیش آمد خدا را صدا بزنیم؟
🔹 نظر شما درباره کسی که فقط وقتی به تو زنگ می زند، که به تو احتیاج دارد، چیست؟
📚 پر پرواز ص 104
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ خواص عاشورایی:
ماریه بنت سعد(منقذ)
🔻 ماریه بنت سعد اهل بصره بود. همسر و فرزند ماریه، در جنگ جمل در رکاب امیرالمومنین ع به شهادت رسیده بودند. پیش از حادثه عاشورا، منزل ماریه محل اجتماع دوستداران امام حسین ع و شکل گیری حرکتهای شیعیان بود.
🔸 از دل جلسات محرمانه شیعیان در منزل ماریه و خدمات فراوان او به نهضت عاشورا، افرادی مانند «ادهم بن امیه ، عامر و سیف بن مالک، يزيد بن ثُبَيط و فرزندانش عبدالله و عبيدالله " به سپاه امام حسین ع بپیوندند و امام را یاری کنند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#ماریه_بنت_سعد
#بصیرت
( تاریخ طبری، ج۵، ص۳۵۳ _ البدایه و النهایه، ج۸، ص۱۵۹)
✾📚 @Dastan 📚✾
﷽ #توصیه
📌راه رهایی دل از وسوسه های شیطانی
🔰علمای اخلاق، راه رهایی دل از وسوسه های شیطانی و افکار پوچ و واهی را در این دانستهاند که انسان؛ اولا صفات بد را از خود دور و خود را به اوصاف نیک بیاراید؛
چه آنکه هریک از رذایل اخلاقی چون: غضب، شهوت، آزمندی، حسد، بخل، طمع، تعصب و سوء ظن، دروازهای برای ورود افکار فاسد به قلب است؛ همچنان که هریک از فضایل و اوصاف پسندیده، دری است برای ورود افکار روشنگر و انوار الهی به خانه دل؛ ثانيا از بیکاری بپرهیزد
که بیکاری زمینهساز هجوم افکار مسموم به فضای اندیشه و وساوس شیطانی به خانه دل است؛
ثالثا همواره به یاد خدا باشد و خدا را حاضر و ناظر بداند که یاد خدا، به منزله غذایی برای روح انسان است.
📗نردبان سعادت، ص ۹۵
تلخیص کتاب معراجالسعادة ملا احمد نراقی
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹
تنها زمانى
"صبور"خواهى شد،كه "صبر" را
يک "قدرت" بدانی نه يك "ضعف"...
آنچه "ويرانمان" مى كند،
"روزگار" نيست!!!
حوصلهی "كوچك"، براى
"آرزوهاى بزرگ" ماست..
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆درمان مرض
از حارث بن مغيره بصرى روايت شده كه گفت : من به آقا امام صادق ع عرض كردم من مردى هستم كه به علل مزاجى به بيمارى بسيارى مبتلا هستم ، دوائى هم نبوده كه استعمال نكرده باشم ، ولى هيچ سودى از تمام آن دواها نبرده ام . حضرت فرمود كجائى تو؟ چرا از تربت و خاك قبر آقا سيد الشهداء ابا عبداللّه الحسين علیه السلام غافلى ، زيرا در آن شفاء هر درد و ايمن از خوف و ترس است ، پس هر وقت آن را بدست آوردى و خواستى تناول كنى اين كلمات را بگو:
اَللّهُمَّ اِنِّى اَسْئَلُكَ بِحَقِّ هذِهِ الطّينَةِ وَ بِحَقِّ الْمَلَكِ الَّذى اَخَذَها وَ بِحَقِّ النَّبِىِّ الَّذى قَبَضَها وَ بِحَقِّ الْوَصِىِّ الَّذى حَلَّ فى ها صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ وَافْعَلْ بى كَذا وَ كَذا.
يعنى خداوندا از تو سئوال مى كنم و مى خواهم به حق اين خاك و به حق فرشته اى كه آن را برداشته و به حق پيغمبرى كه آن را قبض كرده و گرفته و بحق وصيّى كه در آن خاك واقع گرديده درود بفرست بر محمد و اهل بيت او و عنايت فرما به من اينطور و اين چنين يعنى حاجت مرا بر آور.
راوى گفت : آنگاه حضرت فرمودند فرشته اى كه آن خاك را قبض كرده جبرئيل علیه السلام است و به حضرت رسول ص نشان داد و عرض كرد اين خاك قبر فرزند تو حسين ع است كه امت تو پس از تو او را شهيد كنند و آن پيغمبر كه آن خاك را قبض كرد حضرت محمد ص است و امّا وصيّى كه در آن خاك دفن مى گردد، حضرت ابا عبداللّه الحسين علیه السلام است و شهيدان در ركاب اويند.
راوى گويد: عرض كردم فدايت شوم معنى شفاء خاك او را براى هر دردى دانستم پس چگونه موجب ايمنى از هر خوف و ترسى خواهد بود؟
حضرت فرمودند: هرگاه از سلطان يا غير آن بترسى ، از خانه خود بيرون نيا مگر آنكه مقدارى از خاك قبر حضرت ابا عبداللّه الحسين ع همراه تو باشد و بگو:
((اَللّهُمَّ اِنّى اَخَذْتُهُ مِنْ قَبرِ وَلِيِّكَ وَابْنِ وَلِيِّكَ فَاجْعَلْهُ لى اَمْنا وَ حِرْزا لِما اَخافُ وَ ما لااَخافُ فَاِنَّهُ قَدْ يَرِدُ ما لايَخافُ)).
يعنى خداوندا اين خاك را از قبر مطهّر ولىّ و دوست تو و پسر دوست تو برداشتم پس قرار ده آن را براى من موجب ايمنى و حفظ من از آنچه مى ترسم و آنچه را كه جهت عدم توجه نمى ترسم زيرا گاهى بر آدمى وارد مى گردد آنچه كه نمى ترسد.
حارث بن مغيره گويد: همانطور كه حضرت فرمان داده بود از آن خاك گرفتم و آنچه فرموده بود گفتم ، بدنم سالم وموجب ايمنى از آنچه مى ترسيدم و توجه نداشتم ونمى ترسيدم گرديد همچنانكه خود حضرت فرموده بود و با عملى نمودن اين دستور بحمد اللّه مكروه ناپسندى نديدم و از چيزى نترسيدم .
📚توسلات ، 85، نقل از طرائف الحكم
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆سميه نخستين بانوى شهيد اسلام
سميه كنيز ابو جهل بود، او حقانيت اسلام را در يافت ، و در همان آغاز بعثت ، قبول اسلام كرد، ابوجهل آنقدر به او تازيانه زد كه از اسلام برگردد، او همچنان استوار و راسخ در عقيده اسلام باقى ماند.
ابوجهل روزى او را بقدرى زد كه او بى هوش به زمين افتاد، پس از مدتى به هوش آمد، ولى گفت :آئين من همان آئين محمّد (ص ) است ). وقتى كه ابوجهل با سرسخت ترين شكنجه ها نتوانست سميه را از آئين حق باز دارد، تصميم گرفت او را به قتل برساند.
او را كنار خانه كعبه آورد، مشركان مكه اجتماع كردند، در برابر مردم به او گفت : دو راه در پيش دارى 1- برگشتن از اسلام 2- كشتن ، ولى سميه حاضر نشد از دين اسلام باز گردد.
ابوجهل در حضور مردم نيزه خود را به شدّت درسينه سميه فرو كرد كه از پشتش بيرون آمد، و به اين ترتيب به شهادت رسيد و به نقل ديگر به دستور ابوجهل ، دو شتر آوردند و هر پاى او را به يك شتر بستند، و شترها را برخلاف هم راندند و آن بانوى شجاع دو شقّه شد و به شهادت رسيد. شوهرش ياسر قبلا به شهادت رسيده بود، فرزند او عمّار ياسر است كه در جنگ صفين شهيد شد.
📚داستان دوستان، جلد دوم، محمد محمدى اشتهاردى
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ عزل محرمانه دکتر محمد مصدق از نخست وزيری توسط محمدرضا شاه پهلوی
🔻دولت دکتر مصدق، یک دولت مردمی بود. این دولت با حمایت مردم مستقر شده بود و در پی گرفتن حق مردم قدم بر میداشت. اقدامات مصدق، مانند ملی کردن صنعت نفت. تهدیدی برای منافع استعماری انگلیس و آمریکا در منطقه بود. ازین رو محمدرضا شاه با توصیه انگلیس و آمریکا، در تاریخ ۲۲ مرداد ۱۳۳۲ تصمیم بر عزل دکتر مصدق گرفت و سرلشگر زاهدی را به نخست وزیری برگزید.
🔻 شاه برای دوری از عواقبِ رویدادهای ناشی از برکناری مصدق، به شمال ایران رفت. وقتی خبر عزل مصدق به او داده شد، وی این حکم را نپذیرفت و این حرکت را کودتایی علیه خود قلمداد کرد. در بامداد روز 25 مرداد، خبر کودتا به طور مشروح از رسانه های گروهی پخش شد. پس از آن که طرح برکناری مصدق شکست خورد، محمدرضا پهلوی به عراق و ایتالیا گریخت.
🔻 چند روز پس از فرار مفتضحانه شاه از کشور، کودتای 28 مرداد توسط آمریکا و انگلیس اجرا شد و شاه پس از سقوط دولت مصدق به ایران بازگشت و به حکومت مستبدانه خود ادامه داد.
#تقویم_تاریخ
#۲۲مرداد
#عزلـمصدق
✾📚 @Dastan 📚✾
#خاطرات_شهید
🔸ميگفت : سعي ميكنم وقتي به خانه ميروم، نمازهايم را تقريبا جمع و جور و بدون مستحبات بخوانم. زيرا ميخواهم فقط سه چهار روز با خانواده باشم و بعد دوباره وارد كار شوم. واجبات را در كنار زن و فرزندانش انجام ميداد ولي به مستحبات در جبهه عمل ميكرد و مستحبات را در جبهه انجام ميداد. اين براي ما مهم بود. معلم زبانی نبود، معلم عملی بود.
🔹عباس به افراد بزرگتر از خودش خیلی احترام میگذاشت. سه پیرمرد در گروهان ما حضور داشتند. خب به دلیل جهش یکباره من در کارها، دید خاصی به آن سه نفر داشتم. یعنی آنها را ضعیف تر از خودم میدانستم. یک روز به عباس گفتم: این سه پیرمرد را از گروهان بیرون کن، چون دست و پا گیر هستند و یک مرتبه میبینی اسیر دشمن میشوند.
🔸عباس گفت: برادر شیبانی اجازه بدهید در گروهان ما چند حبیب بن مظاهر داشته باشیم تا خداوند به احترام آنها ما را در این عملیات موفق کند.
🔹یکی دیگر از خصلتهاي عباس این بود که او بسيار متواضع بود و متکبر نبود. به دنبال مادیات نبود چون اگر بود بالاخره او در یک ارگانی کار میکرد و همه امکاناتی در اختیار داشت ولی مستضعف زندگی میکرد. خیلی هم به ياد مستضعفين بود . یعنی میخواهم بگوییم عباس معنی شام داشتن یا نداشتن و لباس داشتن یا نداشتن مستضعفین را مي فهميد.
✍به روایت سردارباقرشیبانی
📎رییس ستاد لشگر ۲۷محمدرسولالله (ص)
🍃#سردارشهیدحاجعباسورامینی
ولادت : ۱۳۳۳/۱۱/۵ تهران
شهادت : ۱۳۶۲/۸/۲۸ پنجوین ، عملیات والفجر۴
✾📚 @Dastan 📚✾
✅ خواص عاشورایی:
عمرو بن خالد صیداوی
🔹 عمرو بن خالد صیداوی، یکی از بزرگان کوفه و از شیعیان با اخلاص اهل بیت علیهم السلام بود. در کوفه به یاری حضرت مسلم ع برخاست. وقتی کوفیان به مسلم ع خیانت کردند، مخفی شد.
🔻 وی پس از شنیدن شهادت پیک امام حسین ع، به همراه غلام و پسرش، از کوفه خارج شدند. طِرِِمّاح بن عدی که برای تهیه آذوقه به کوفه آمده بود، آنها را از بیراهه عبور داد تا اینکه سرانجام به امام ع پیوستند.
♦️ وقتی به امام ع رسیدند، حُر با دیدن آنها گفت: این چند نفر که از کوفه آمدند، را زندانی کنید. امام ع به حر فرمود: اینها یاران من هستند و باید آنها را آزاد کنی. حر هم پذیرفت.
🔶 روز عاشورا،عمرو باتفاق چند نفر دیگر، به دشمن حمله ور شدند. سپاه دشمن آنها را محاصره کردند، ولی با کمک حضرت عباس ع از محاصره خارج شدند. آنها در حالی که مجروح شده بودند، دوباره به دشمنان حمله بردند و در نهایت همگی آنها به شهادت رسیدند.
#امام_حسین_علیه_السلام
#خواص_عاشورایی
#عمرو_بن_خالد_صیداوی
#بصیرت
(الفتوح، ج۵، ص۱۰۵ _ مقتل الحسین، ج۲، ص۱۷)
✾📚 @Dastan 📚✾
⭕️ شهادت امام حسن مجتبی علیه السلام
🔹 امام حسن علیه السلام، در ۱۵ رمضان سال سوم هجری، به دنيا آمدند. پس از شهادت امیرالمومنین ع، امام حسن ع در مسجد، مردم را به بيعت با خويش فراخواندند. پس از سخنرانی، مردم کوفه با آن حضرت بيعت کردند.
🔻سپس ایشان به تحکيم پايه های حکومت خويش پرداخت. از جمله اینکه: فرمانداران مناطق مختلف را که به دست پدرش نصب شده بودند، تثبيت نمود و برخی را تغيير داد و جاسوس های معاويه را پیدا کرد و گردن زد.
🔹مهمترين حادثه در زندگی ایشان، صلح معاويه با آن حضرت است. بررسي شرايطی که باعث صلح شد و دقت در نتايج صلح، روشن می کند که صلح ایشان در حقيقت انقلاب سبزی بود که زمينه انقلاب سرخ حسينی را فراهم ساخت و همچنین پايه ريز انقلاب علمی امام باقر و امام صادق عليهما السلام شد. در نتیجه، باعث حفظ اسلام ناب محمدی ص شد.
🔸 تلاش موفق امام حسن ع برای بهکرسی نشاندن اهداف صلح، باعث شد که معاويه طرح قتل حضرت را پيگيری کند تا بتواند به خواسته ديرين خود يعني تبديل خلافت اسلامی به سلطنت موروثی، برسد. به اين ترتيب سمی مهلک تهيه کرد و آن را توسط همسر آن حضرت به او خوراند. حضرت پس از مدتي درد و رنج، در ۷ (یا به نقلی ۲۸) صفر سال ۵۰ هجری به شهادت رسیدند.
#امام_حسن_علیه_السلام
#تقویم_صفر
#۷صفر
✾📚 @Dastan 📚✾
📩 #مجله_دینی | علت موفقیت
⚠️ هرچه دارم از روضههاست ...
✾📚 @Dastan 📚✾
هدایت شده از قاصدک
27.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💰سکه باران #مسابقه_بزرگ_اربعین💰
💰💰جایزه داریم چه جایزه ای💰💰
🟥😳😱 سکه طلا 😱😳🟥
1⃣ کلیپ مسابقه رو ببین👀☝️
2⃣ بزن رو لینک و تو مسابقه ویژه کلیپ #اربعین شرکت کن:
https://eitaa.com/joinchat/1285423161Ceeeae979fc
☝️☝️☝️
.
.
.
.
.
ظرفیت محدود...☝️
بدو بدو از مسابقه جانمونی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
داستان هایی از پیاده روی اربعین۲۵
✅ماجرای زنی که دو دخترش را در اربعین گم کرده ....
🌹آقا خیلی مرده...😔😭
🎙حاج مهدی رسولی
#اللهم_ارزقنا_کربلا_بحق_الحسین_علیه السلام
#عشاق_الحسین_محب_الحسین_علیه السلام
✾📚 @Dastan 📚✾
شهید #حاج_قاسم در توصیهای به برادرزادهاش مینویسد :
✍مهدی جان!
تمام کسانی که به کمالی رسیدند خصوصاً کمالات معنوی که خود منشأ و پایه دنیوی هم میتواند باشد، منشأ همه آنها سحر است.
سحر را دریاب.
نماز شب در سن شما تاثیری شگرف دارد، اگر چند بار آن را به رغبت تجربه کردی، لذت آن را متوجه میشوی و به آن تمسک مییابی.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆شعار شهيد فَخ از مناره مسجد
عصر خلافت منصور دوانيقى (دومين خليفه عباسى ) بود، حسين بن على بن حسن مثلث در روز هشتم ذيحجه سال 169 هجرى قمرى ، با جمعى از ياران و بستگان بر ضد طاغوتيان بنى عباس قيام كرد، و در سرزمين فخ در حدود يك فرسخى مكه ) به شهادت رسيدند، از اين رو، حسين بن على بن حسن مثلث به شهيد فخ معروف گرديد.
امام جواد عليه السلام فرمود: براى ما اهل بيت بعد از كربلا، قتلگاهى بزرگتر از فخ ديده نشده است (1)
جالب اينكه : چون جمله حى على خير العمل در اذان ، شعار شيعيان بود، حسين بن على ، شهيد فخ قيام خود را با اين شعار، شروع كرد.
فرماندار مدينه كه از طرف منصور دوانيقى منصوب شده بود، در مسجدالنبى نشسته بود، و مؤ ذن بر فراز مناره مسجد اذان مى گفت ، حسين بن على شمشير به دست از مناره مسجد بالا رفت و به مؤ ذن گفت :بگو: حى على خير العمل )) ، مؤ ذن وقتى شمشير او را ديد فرياد زد: حى على خير العمل .
فرماندار وقتى كه اين جمله را شنيد، خيال كرد يكى از علوى ها قيام كرده است ، وحشت زده شد، خواست بگويد: درهاى مسجد را ببنديد. گفت :
استرها را ببنديد (2)
1- مروج جلد 4 ص 158.
2- مقاتل الطالبين ص 464.
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆زيارت عاشورا بخوان
مرحوم حاج شيخ عباس قمى رضوان اللّه تعالى عليه در مفاتيح نوشته مرحوم حاجى نورى رضوان اللّه تعالى عليه فرمايد: جناب مستطاب تقى صالح ، سيد احمد بن سيّد هاشم بن سيّد حسن موسوى رشتى ، تاجر ساكن رشت ، ايداللّه تعالى برايم نقل كرد و گفت : در سال هزار و دويست و هشتاد به قصد حج از رشت به تبريز آمدم و در منزل حاج صفر على تاجر تبريزى معروف وارد شدم و چون قافله اى براى رفتن به مكّه نبود متحيّر بودم كه چه بايد بكنم تا آنكه حاجى جبّار جلو دار سدهى اصفهانى قصد رفتن به طرابوزن را داشت ، من هم از او مالى كرايه كردم و با او رفتم در منزل اوّل سه نفر ديگر هم به نام حاج ملاّ محمد باقر تبريزى و حاج سيّد حسين تاجر تبريزى و حاج على به من ملحق شدند و همه باهم روانه راه شديم ، تا رسيديم به ارض روم و از آنجا عازم طرابوزن شديم .
در يكى از منازل بين راه ، حاج جبّار جلودار نزد ما آمد و گفت : اين منزل كه در پيش داريم بسيار مخوف است . لطفا قدرى زودتر حركت كنيد تا بتوانيم ، همراه قافله باشيم البته در ساير منزلها غالبا ما از قافله فاصله داشتيم . ما فورا حركت كرديم و حدود دوساعت و نيم و يا سه ساعت به صبح با قافله حركت كرديم ، حدود نيم فرسخ كه از منزل دور شديم ، برف تندى باريدن گرفت ، هوا تاريك شد، رفقا سرشان را پوشانده بودند و با سرعت مى رفتند، من هرچه كردم كه خودم را به آنها برسانم ممكن نشد، تا آنكه آنها رفتند و من تنها ماندم ، از اسب پياده شدم و در كنار راه نشستم و فوق العاده ناراحت و مضطرب بودم ، چون حدود ششصد تومان براى مخارج همراهم بود، بالاخره فكرم به اينجا رسيد كه تا صبح همينجا بمانم و چون هنوز تازه از شهر بيرون آمده بوديم ، مى توانم به جائى كه از آنجا حركت كرده ام برگردم و چند محافظ بردارم و خودم را به قافله برسانم . ناگهان همان گونه كه در اين افكار بودم در مقابل خود آن طرف جادّه باغى ديدم و در آن باغ باغبانى به نظرم رسيد كه بيلى در دست داشت و به درختها مى زد كه برف آنها بريزد، باغبان نزد من آمد و با فاصله كمى ايستاد و با زبان فارسى گفت : تو كه هستى ؟ گفتم : رفقا رفته اند و من مانده ام و راه را نمى دانم .
فرمود: نافله بخوان تا راه پيدا كنى ! من مشغول نافله شدم پس از پايان تهجّدم ، باز آمد و فرمود نرفتى ؟ گفتم واللّه راه را نمى دانم .
فرمود: زيارت جامعه بخوان من با آنكه زيارت جامعه را حفظ نبودم و هنوز هم حفظ نيستم ، آنجا مشغول خواندن زيارت جامعه شدم و تمام آن را بدون غلط از حفظ خواندم .
باز آمد و فرمود: هنوز نرفتى و اينجا هستى من بى اختيار گريه ام گرفت ، گفتم بله هنوز هستم راه را بلد نيستم كه بروم . فرمود: زيارت عاشورا را بخوان با آنكه حفظ نبودم و تا به حال هم حفظ نيستم ،از اوّل تا به آخر با صد لعن و صد سلام و دعاء علقمه خواندم پس از آنكه تمام كردم باز آمد و فرمود: نرفتى هستى !؟ گفتم تا صبح اينجا هستم .
فرمود من الا ن تو را به قافله مى رسانم ، سوار الاغى شدم و بيلش را به روى دوشش گذاشت و فرمود: رديف من بر الاغ سوار شو، من سوار شدم و مهار اسبم را كشيدم اسب نيامد و از جا حركت نكرد.
فرمود: مهار اسب را به من بده به او دادم بيل را به دوش چپ گذاشت و مهار اسب را گرفت و به راه افتاد، اسب فورا حركت كرد، در بين راه دست روى زانوى من گذاشت و فرمود: شما چرا نافله شب نمى خوانيد؟ نافله ، نافله ، نافله اين جمله را سه بار براى تاءكيد و اهميّت آن تكرار كرد باز فرمود: شما چرا زيارت جامعه نمى خوانيد؟ جامعه ، جامعه ، جامعه و با اين تكرار بر اهميت آن . بعد فرمود شما چرا عاشورا نمى خوانيد؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا و با اين تكرار به اين سه موضوع تاءكيد زيادى فرمود، او راه را دائره وار مى رفت يك مرتبه برگشت و فرمود آنها رفقاى شما هستند، ديدم آنها لب جوى آبى پائين آمده اند و مشغول وضو براى نماز صبح هستند، من ازالاغ پياده شدم ، كه سوار اسب شوم و خود را به آنها برسانم ولى نتوانستم به اسب سوار شوم آن آقا از الاغ پياده شد و مرا سوار اسب كرد و سر اسب را به طرف هم سفرانم برگرداند در آن حال به فكر افتادم كه اين شخص كه بود؟ كه اولا فارسى حرف مى زد باآنكه در آن حدود فارسى زبان نيست و همه تركند و مذهبى جز مسيحى در آنجا نيست ، اين مرد به من دستور نافله و جامعه و زيارت عاشورا مى داد، و مرا پس از آن همه معطلى كه در آنجا داشتم به اين سرعت به رفقايم رساند؟!
و بالاخره متوجه شدم كه او حضرت بقية اللّه ارواحنا فداه است ولى وقتى به عقب سر خود نگاه كردم ، احدى را نديدم و از او اثرى نبود.
📚كرامات الحسينية جلد دوم، معجزات حضرت سيدالشهداء عليه السلام بعد از شهادت، على مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆آيت اللّه امامى
مرحوم آيت الله حاج سيد احمد فقيه امامى رضوان الله تعالى عليه يكى از علماى برجسته اصفهان بود كه زحمات زيادى جهت ترويج دين و علوم آل محمد (ص) نمود و طلبه هاى زيادى را پرورش داد.
از خصوصيات اين مرد بزرگ اين بود كه انفاق و كمكهاى زيادى ميكرد و موسسات خيريّه و مراكز عام المنفعه بسيارى بنا نمود. غير از آن شخصاً به در خانه هاى اشخاص گرفتار و ضعيف و مورد نظر مى رفت و به عنوان عيادت و احوالپرسى از آنها ديدن وكمك هاى مورد نظر را مى نمودند واين مساعدتها بيشتر در تاريكى هاى شب بود.
مى گويد: دريكى از شبها حدود اذان صبح ، ديدم آسيد احمد امامى ، در يكى از كوچه هاى نزديك مسجد سلام قدم مى زند، پس از عرض سلام گفتم آقا اگر كارى يا امرى داشته باشيد بنده در خدمت هستم ، ايشان فرموده بودند نه . مسئله اى نيست و از آقا خداحافظى كردم ولى حس كنجكاوى ما گل كرد، كه حاج آقاى امامى در اين وقت سحر، در اين كوچه ها كه دور از منزلشان هم هست چه كار دارند؟!
آقا را تعقيب كردم متوجه شدم كه راننده تاكسى كه ايشان را در مواقع نياز منتقل مى كرد با ظرفى از عدس و مقدارى نان تازه رسيد و ايشان اين غذاها را در خانه ها دادند و رفتند.
📚داستانهايى از مردان خدا، قاسم مير خلف زاده
✾📚 @Dastan 📚✾
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌 | مثل بقیه نباشی!!!
📌 به فکرآقاامام زمان(ع)باشید.
یک کلمهای دارند آقای بهجت ،
این راهم برای شمابخوانم.
میفرماید:
هرکدام درفکرحوائج شخصی خود
هستیم وبه فکرآن حضرت که نفعش
به همه برمیگرددوازاهمّ ضروریات
است نیستیم.
ای کاش مینشستیم ودربارۀ اینکه
(حضرت غائب )چهوقت ظهورمیکند
باهم گفتگومیکردیم تالااقل از
منتظرین فرج باشیم! ❣
🎙استادپناهیان
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#امام_زمان
✾📚 @Dastan 📚✾
ﻧﺰﺩﯾﮏ ﻧﯿﻤﻪ ﻫﺎﯼ ﺷﺐ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺍﺯ ﻫﯿﺌﺖ ﺑﺮﻣﯿﮕﺸﺘﻢ ﻭ ﺩﻟﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ.
ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺟﺎﻣﻊ ﮔﻮﻫﺮﺩﺷﺖ ﺭﺳﯿﺪﻡ ﻭ ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍﯼ ﮔﻤﻨﺎﻡ ﻓﺎﺗﺤﻪ ﺍﯼ ﺑﺨﻮﺍﻧﻢ.
ﺍﻭﻝ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻡ ﺩﺭﺏ ﻣﺴﺠﺪ ﺑﺴﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛
ﺍﻣﺎ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﮐﻪ ﺭﻓﺘﻢ، ﺩﯾﺪﻡ ﺑﺎﺯ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺩﺍﺧﻞ ﺷﺪﻡ.
دیدم ﻣﺤﺴﻦ ﺗﮏ ﻭ ﺗﻨﻬﺎ، ﺩﺭ ﺩﻝ ﺷﺐ، ﮐﻨﺎﺭ ﻣﺰﺍﺭ ﺷﻬﺪﺍ ﺧﻠﻮﺕ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﺯﯾﺎﺭﺕ ﻋﺎﺷﻮﺭﺍ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﺪ.
ﺟﻠﻮ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺳﻼﻡ ﺍﺣﻮﺍﻝﭘﺮﺳﯽ، ﺍﺣﺴﺎﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﻣﺰﺍﺣﻤﺶ ﺑﺎﺷﻢ.
ﺧﻮﺍﺳﺘﻢ ﺯﻭﺩﺗﺮ ﺗﻨﻬﺎﯾﺶ بگذﺍﺭﻡ ﮐﻪ ﺷﺮﻭﻉ ﮐﺮﺩ ﺑﻪ ﺻﺤﺒﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ :
«ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﻫﻢ ﻣﺜﻞ ﺍﯾﻦ ﺷﻬﺪﺍ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺑﺸﯿﻢ. ﮐﺎﺵ ﻣﺎ ﻫﻢ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺸﯿﻢ. ﺍﻣﺎ ﻣﺎ ﮐﺠﺎ ﻭ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﮐﺠﺎ؟»
شهید_مدافع_حرم_محسن_کمالی
✾📚 @Dastan 📚✾
33.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚡️⚡️این داستان شما را تکان خواهد داد
✾📚 @Dastan 📚✾