🔔 نذر قربانی به نیت سلامتی حضرت بقیه الله الاعظم و نائب الامام حضرت آیت الله خامنهای، خادمین و رزمندگان جبهه مقاومت
❗️پول جمعآوری شده به دوستان جهادی حاضر در لبنان انتقال داده شده و گوشت قربانی هر روز در بین عزیزان لبنانی مستقر در لبنان یا سوریه توزیع یا در پخت غذا برای آنها مصرف میشود
🤝 مشارکت در نذر قربانی از طریق👇
💳|
6273 8170 1011 6493(بنام گروه جهادی علی یاوران) روی شماره بزنید کپی میشود. 📢گزارش قربانی هر روز در کانال علی یاوران بارگذاری میشود 💠 گروه جهادی فرهنگی علی یاوران https://eitaa.com/ali_yavaran
21.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🖌 سی تفسیر کوتاه قرآن کریم در بیان رهبر انقلاب
📍قسمت بیست و پنج
📚 موضوع: رحمت پیامبر
📖تفسیر آیه ۱۵۷ سوره مبارکه اعراف
🗓۱۳۹۶/۰۹/۱۵
#آیتالله_خامنهای
#تفسیر
#سی_تفسیر
✾📚 @Dastan 📚✾
گفتم : كاغذ ندارم .
گوشه كفنم را گرفت و گفت : اين كاغذت ، بنويس !
گفتم : قلم ندارم .
گفت : انگشت سبابه ات قلم تو است .
گفتم : مركب ندارم .
گفت : آب دهانت مركب تو است .
آنگاه او هر چه مى گفت ، من مى نوشتم ، همه اعمال كوچك و بزرگ را گفت و من نوشتم ...
سپس نامه عملم را مهر كرد و پيچيد و به گردنم انداخت ، آنقدر سنگين بود گويى كه كوههاىدنيا را به گردنم افكنده اند!
آنگاه فرشته منبه رفت ، فرشته نكير منكر آمد از من سؤالاتى نمود، من به لطف خدا همه سؤال هاى نكير و منكر را درست جواب دادم ، آن وقت مرا به سعادت و نعمتها بشارت داد و مرا در قبر خوابانيد و گفت : راحت بخواب !
آنگاه از بالاى سرم دريچه اى از بهشت برويم باز كرد و نسيم بهشتى در قبرم مى وزد. تا چشم كار مى كرد قبرم وسعت پيدا كرد. سپس كلمه شهادتين را بر زبان جارى كرد و گفت : اى كسى كه اين سؤال را از من كردى سخت مواظب اعمال خويش باش ! كه حساب خيلى مشكل است ! و سخنش قطع شد.
سلمان گفت : مرا از تابوت بيرون آريد و تكيه دهيد، آنها چنين كردند. نگاهى به سوى آسمان كرد و گفت :
اى كسى كه اختيار همه چيزها به دست توست ، به تو ايمان دارم و از پيامبرت پيروى كردم و كتابت را نيز قبول دارم ...آنگاه لحظات مرگ سلمان فرا رسيد و اين مرد پاك چشم از جهان فرو بست .
سلمان فارسی ایرانی، از جلیل القدرترین صحابی پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) و از شیعیان خاص و یاران امیر المومنین امام علی (علیهالسّلام) میباشد که به بالاترین درجههای ایمان و کمال رسید
و این شایستگی را یافت که پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) درباره او بگوید: «سلمان از ما اهل بیت است».
سلمان در زمان خلیفه دوم حاکم مدائن شد؛ سیره حکومتداری وی برگرفته از سیره پیامبر اسلام (صلیاللهعلیهوآلهوسلم) بود
با این وجود مورد بازخواست خلیفه قرار می گرفت. سلمان سرانجام در سال ۳۴ یا ۳۶ ه. ق، در آخر خلافت عثمان، در سن بین دویست پنجاه سالگی تا سیصد پنجاه سالگی در مدائن مریض شد و دارفانی را وداع گفت و توسط امیرالمومنین در مدائن و در کشور عراق به خاک سپرده شد.
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 کشته شدن طلحة و زُبیر
🔹 «طلحه» از طایفه قریش است. پدرش عبیدالله بن عثمان و از پیشگامان در اسلام بود و در جنگهاى اسلامى شرکت داشت. «زبیر» نیز فرزند عوام و مادرش صفیه عمه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود. او در پانزده سالگى اسلام را پذیرفت. او جزو مهاجران حبشه بود و سپس به مدینه آمد.
🔸 جاه طلبى طلحه سبب شد که آتش جنگ را بر ضدّ امام على علیه السلام افروخت و جنگ جمل را به راه انداخت. سرانجام به هدف خود که رسیدن به مقام خلافت بود، نرسید و در جنگ جمل کشته شد.
🔹 زبیر نیز بر اثر جاه طلبى و شاید وسوسه هاى طلحه در پایان کارش از مسیر حق منحرف شد. بیعتش را با امام على شکست و تسلیم خواسته هاى نفسانی خود شد. پیش از آغاز جنگ، با نصایح امام متوجه اشتباه خود شد و از جنگ کناره گیرى کرد و به یکى از بیابانهای اطراف رفت که در آنجا به دست مردى به نام «ابن جرموز» کشته شد.
🔸 بعد از پایان جنگ، امام على ع از کنار کشته زبیر گذشت و فرمود: «این همان کسى است که بیعت مرا شکست و آتش فتنه را در امّت اسلامى روشن ساخت و مردم را براى کشتن من و خاندانم، دعوت کرد». تاریخ کشته شدن طلحه و زبیر ۱۰ جمادی الاول سال ۳۶ قمری می باشد.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الاول_۱۰
#طلحه_و_زبیر
✾📚 @Dastan 📚✾
📌انتقال سید حسن مدرس از خواف به کاشمر
🔸 سید حسن مدرس سال ۱۲۴۹ش در روستای سرابه کچو از توابع اردستان اصفهان به دنیا آمد. در اصفهان و نجف تحصیل کرد و به درجه اجتهاد رسید وی از مدرسان حوزه اصفهان و تهران بود و به خاطر تسلط بر تدریس به«مدرس» مشهور شد.
🔹 از جمله اساتید وی می توان به ملا محمدکاشی، سید محمد باقر درچه ای، سید محمد فشارکی اشاره کرد. شرح روان نهجالبلاغه از جمله تألیفات ایشان می باشد.
🔸ایشان از لحاظ علمی و فقهی مجتهدی جامع الشرائط، صاحب فتوا بود و هرچند حاضر به چاپ رساله عملیه خود نشد، در فقه و اصول و سایر علوم دینی آثاری مفصل و عمیق از خود به یادگار نهاد و آیت الله مرعشی نجفی رحمةاللهعلیه تألیفات فقهی او را ستوده و افزوده است که: از مدرس اجازه نقل حدیث داشته است.
🔹 حمایت از مشروطه خواهان، عضویت در انجمن ولایتی، نماینده دوره دوم تا ششم مجلس شورای ملی، تشکیل کمیته دفاع ملی در جنگ جهانی اول و مبارزه با استبداد رضاخانی از فعالیت های ایشان بود.
🔸 رضاخان در طی برگزاری انتخابات مجلس هفتم، اجازه نداد مدرس به مجلس راه یابد و ابتدا مدتی او را خانهنشین كرد و در ۱۶ مهر ۱۳۰۷ دستگیر و به دامغان و مشهد و سپس به قلعهای نظامی در خواف تبعید و در ۲۲ آبان ۱۳۱۶ش از خواف به کاشمر منتقل کرد و سرانجام در ۱۰ آذر ماه به شهادت رسید و در همان شهر به خاک سپرده شد.
#تقویم_تاریخ
#آبان_۲۲
#سید_حسن_مدرس
✾📚 @Dastan 📚✾
📌 آغاز جنگ جمل در دوره خلافت امام علی علیهالسلام
🔸 جنگ جَمَل، نخستین جنگ دوره حکومت امام علی (ع) بود که چند ماه پس از حکومت امام توسط گروهی به رهبری عایشه و طلحه و زبیر به بهانه خونخواهی عثمان به راه افتاد. این جنگ در روز ۱۰ جمادی الاولی سال ۳۶ قمری و در اطراف بصره رخ داد. عایشه در این نبرد بر شترِ نرِ سوار بود و علت نامگذاری این جنگ به جمل (شتر نر) همین است.
🔹 از آنجا که سران سپاه جمل با امام علی (ع) به عنوان خلیفه، بیعت کرده و سپس بیعت خود را شکسته و وارد جنگ شدند، به ناکثین (بیعتشکنان) معروف شدند و این جنگ نیز جنگ با ناکثین نامیده شد. جنگ جمل باعث انتقال مرکز خلافت مسلمین از مدینه به کوفه در عراق شد.
🔸این جنگ، نخستین جنگ میان دو گروه مسلمان بود. جنگ، به هنگام ظهر آغاز شد و تا غروب آفتاب ادامه یافت و به شکست اصحاب جمل انجامید. امام علی (ع) پس از جنگ جمل، در ۱۲ رجب ۳۶ هجری وارد کوفه شد و در آنجا سکونت گزید.
🔹 در آغاز جنگ امام علی (ع) مسلم بن عبدالله مجاشعی، را مأمور کرد تا نسخهای از قرآن را در بین دو لشکر بلند کند و همه را به آنچه در قرآن است و به پرهیز از تفرقه دعوت کند. وی پس اجرای فرمان، توسط سپاه اصحاب جمل به شهادت رسید. بعد از این واقعه امام علی (ع) فرمان جنگ را صادر کرد.
#تقویم_تاریخ
#جمادی_الاول_۱۰
#جنگ_جمل
✾📚 @Dastan 📚✾
🔺مثل گل محمدی
▫️آیت الله سید مرتضی نجومی:
🔹وقتی #سردار_کابلی از دنیا رفتند، حسب الوصیه باید ایشان را با کفن خودشان به نجف منتقل می کردند.
🔸آقای حسن ممدوحی از ارادتمندان ایشان می گفت: به مجرد وفات، نسبت به تهیه گذرنامه و مجوز خروج اقدام کردیم. تا مجوز بیاید سه روز طول کشید. من خیلی نگران بودم که خدای ناکرده بر اثر تأخیر بدن بو بگیرد و حرمت ایشان هتک شود.
🌀 شب ایشان را در خواب دیدم. فرمودند: «نگران نباشید. فردا اول وقت جواب گذرنامه می رسد و شما حرکت می کنید».
💢صبح با دریافت مجوز فورا حرکت کردیم. وقتی ایشان را دفن کردیم شش روز از وفات ایشان گذشته بود.
🔅ایشان وصیت کرده بود که دستمالهای مجالس روضه ایشان در کفن و عقیقی که منقوش به نام مبارک ائمه معصومین (ع) بود، در دهانشان قرار دهند. وقتی کفن را باز کردند، ایشان را در کمال طهارت و نظافت، بدون کوچکترین اثری و چرکی و وساختی بود یافتیم.
⚡️صورت مبارک ایشان بعد از شش روز از ارتحال شان، واقعاً مثل گل محمدی تر و تازه چون قرص ماه و با يك تبسم عجیبی می درخشید.
📚مجله نور علم بهمن و اسفند ۱۳۷۱ شماره ۴۹،صفحه ۷۸-۷۷
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆نتيجه ترك دعا براى پدر و مادر
شخصى به حضور على (عليه السلام) آمد و عرض كرد: (من خود را در معاش زندگى ، در تنگنا مى بينم ).
حضرت فرمودند: گويا با قلم گره خورده چيزى مى نويسى ؟
او عرض كرد: نه
امام فرمود: گويا با شانه شكسته ، (موى سر و صورتت ) را شانه مى كنى ؟
او عرض كرد: نه
امام فرمود: شايد جلوى شخص كه سنش از تو بيشتر است راه مى روى ؟
او عرض كرد: نه
امام فرمود: آيا بعد از فجر آغاز نماز صبح مى خوابى ؟
او عرض كرد: نه
امام فرمود: گويا دعا براى پدر ومادر را ترك مى كنى ؟
او عرض كرد: آرى اى امير مؤمنان .
امام فرمود: پدر و مادر را در دعا به ياد آور، زيرا من از رسول خدا (صلى الله عليه و آله ) شنيدم كه مى فرمود: ترك الدعاء للوالدين يقطع الرزق دعا نكردن براى پدر و مادر، موجب قطع رزق و روزى مى گردد.
اينك توجه كنيد كه اگر ترك دعا براى پدر و مادر، اين چنين نتيجه شوم داشته باشد، آزار آنها چه نتيجه اى خواهد داشت ؟!
✾📚 @Dastan 📚✾
*دارم به خانه سالمندان ميروم*
این متن توسط یک خانم نویسنده بازنشسته نوشته شده که احساسش را زمان انتقال به خانه سالمندان به نگارش در آورده است:
*دارم به خانه سالمندان میروم،مجبورم.*
وقتی زندگی به نقطه ای میرسد که دیگر قادر به حمایت از خودت نیستی، بچه هایت به نگهداری از فرزندان خودشان مشغول اند و نمی توانند ازتو نگهداری کنند،
این تنها راه باقیمانده است.
خانه سالمندان شرایط خوبی دارد: اتاقی ساده، همه نوع وسایل سرگرمی، غذای خوشمزه، خدمات هم خوب است.
فضا هم بسیار زیباست اما قیمتش ارزان نیست.
حقوق بازنشستگی من به سختی می تواند این هزینه را پوشش دهد.
البته اگر خانه ی خودم را بفروشم به راحتی از پس هزینه اش برمی آیم.
می توانم در بازنشستگی خرجش کنم؛ تازه ارث خوبی هم برای پسرم بگذارم.
پسرم میگوید : «پول ها و اموالت باید به خودت لذت بدهد. ناراحتِ ما نباش.»
حالا من باید برای رفتن به خانه سالمندان آماده شوم.
به هم ریختن خانه خیلی چیزها را دربرمی گیرد:
1⃣ جعبه ها، چمدان ها، کابینت و کشوها که پر از لوازم زندگی است، لباس ها و لوازم خواب برای تمام فصول.
2⃣ از جمع کردن خوشم می آمد.
کلکسیون تمبر، ده ها نوع قوری دارم. کلکسیون های کوچک زیاد، مثل گردنبندهایی از سنگ کهربا و چوب گردو و از این قبیل.
3⃣ عاشق کتابم. کتابخانهام پر از کتاب است. انواع شیشه بطری مرغوب خارجی.
از هر نوع وسایل آشپزخونه چند ست دارم.
4⃣ دیگ و قابلمه و بشقاب و هر چه که می شود دریک آشپزخانه پر تصور کرد.
ده ها آلبوم پر از عکس و...
به خانه پر از لوازم نگاه میکنم و نگران می شوم.
خانه سالمندان تنها یک اتاق با یک کابینت، یک میز، یک تخت، یک کاناپه، یک یخچال، یک تلویزیون، یک گاز و ماشین لباسشویی دارد.
دیگر جایی برای آن همه وسایلی که یک عمر جمع کرده ام ندارد.
یک لحظه فکر می کنم مالی که جمع کرده ام، دیگر متعلق به من نیست.
در واقع این مال متعلق به دنیاست.
به این ها نگاه می کنم، با آن ها بازی می کنم، از آن ها استفاده می کنم، ولی نمی توانم آن ها را با خودم به خانه سالمندان ببرم.
می خواهم همه اموالم را ببخشم، ولی نمی توانم؛ هضمش برایم مشکل است.
از طرفی بچه ها و نوه هایم برای کارهایم و این همه چیز جمع آوری شده ارزش آنچنانی قائل نیستند.
به راحتی می توانم تصور کنم که آن ها با این همه چیزی که با سختی جمع کرده ام، چطور برخورد می کنند:
همه لباس ها و پوشاک گران قیمت دور ریخته می شود. عکس های با ارزش نابود می شود، کتاب ها، فلهای فروخته می شود.
کلکسیون هایم چه ؟؟!!!!
مبلمان هم با قیمتی بسیار کم فروخته می شود.
از بین کوه لباسی که جمع کرده بودم، چند تکه برداشتم، چند تا وسیله آشپزخانه، چند تا از کتاب های مورد علاقهام و چند تا قوری چای.
کارت شناسایی و شهروندی، بیمه، سند خانه و البته کارت بانکی، تمام.
این همه متعلقات من است. میروم و با همسایهها، خداحافظی میکنم....
سه بار سرم را به طرف درب خانه خم می کنم و آن را به دنیا می سپارم.
*بله در زندگی، شما روی یک تخت می خوابید و در یک اتاق زندگی می کنید بقیه اش برای تماشا و بازی است.*
بالاخره مردم بعد از یک عمر زندگی می فهمند:
ما واقعا چیز زیادی نیاز نداریم.
1⃣ دور خودتان را برای خوشحال شدن، خیلی شلوغ نکنید.
2⃣ رقابت برای شهرت و ثروت خنده دار است.
3⃣ زندگی بیشتر از یک تختخواب نیست.
4⃣ افسوس
که هر چه برده ایم، باختنی است.
5⃣ برداشته ها، تمام گذاشتنی است.
پس در لحظه و حال زندگی کنید.
زیاد در گیر تجملات، خانه، ماشین و.... نباشید.
*در یک کلام انبار دار نباشید.*
*سبکبال باشید، از زندگی لذت ببرید، خوب باشید، با خودتان، با دیگران، با همه.*
« خوب بخورید ، خوب بپوشید ، خوب سفر کنید ، زندگی را زیاد سخت نگیرید
این اتفاق برای همه ما هست ، امروز پدر و مادران ما ، فردا نوبت خود ماست🙏
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عاقبت عابد بدبخت بنى اسرائيل
عابد سخت كوش بنى اسرائيلى كه دويست سال از عمر خود را در عبادت گذرانده بود، از خدا تقاضا كرد تا ابليس را به او نشان دهد، ناگهان پيرى در برابر او ظاهر شد.
- تو كيستى ؟
- من ابليس هستم .
- چرا به سراغ من نيامدى تا مرا فريب دهى ؟
- بارها آمدم ولى در كمند من نيفتادى .
- چرا؟
چون عبادت تو خالصانه انجام مى گيرد و به خاطر خدا تمام لحظات عمر خود را، به عبادت مى گذرانى و فكر مى كنى كه نكند كه عزرائيل فرا رسد در حالى كه در گناه و عصيان باشى ، لذا من نتوانستم تاكنون بر تو مسلط شوم و به خاطر همين اطاعت تا الان دويست سال از خدا عمر گرفتى و دويست سال ديگر نيز زنده خواهى بود.
ابليس اين را گفت و غايب گشت !
عابد به فكر فرو رفت و با خود گفت حالا كه دويست سال مهلت دارم ، چرا خود را از كام جويى ها و لذات دنيوى محروم كنم ، صد سال را در عيش و نوش به سر مى برم و صد سال ديگر را در اطاعت و عبادت مى گذرانم ، پيرو اين انديشه ، دست از عبادت كشيد و به دنيا روى آورد و كم كم خطاهاى فراوانى را مرتكب گشت ، ناگهان احساس كرد كه عزرائيل به سراغ وى آمد.
به عزرائيل گفت : من دويست سال مهلت دارم .
عزرائيل گفت : آرى مهلت داشتى ، ولى بر اثر دورى از عبادت و غرق شدن در لذت جويى و انجام گناهان ، عمر تو كوتاه شد، و بدين وسيله عابد بيچاره عاقبت به شر شد. اللهم اجعل عواقب امورنا خيرا
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
✾📚 @Dastan 📚✾
🌼نیایش صبحگاهی
🍃پروردگارم....
🌼دلم که برایت تنگ می شود،
🍃با آنکه می دانم همه جا هستی،
🌼 اما به آسمان نگاه می کنم،
🍃چرا که آسمان سه نشانه از تو دارد:
🌼بی انتهاست،
🍃بی دریغ است
🌼و چون یک دست مهربان
🍃همیشه بالای سرماست!
🌼پس از تو برای عزیزانم
🍃سلامتی. , نشاط ,
🌼 دلخوشی , و عاقبت بخیری
🍃و بر آورده شدن حاجات طلب میکنم
🌼آمیــن🙏
✾📚 @Dastan 📚✾
#داستان_آموزنده
🔆عذاب زبان
سكونى گويد: امام صادق (عليه السلام) به ما فرمود: رسول اكرم (صلى الله عليه و آله ) فرمود:
خداوند (در روز قيامت ) زبان را به عذابى مبتلا مى كند كه هيچ يك از اعضا را آنگونه عذاب نمى نمايد.
زبان عرض مى كند: اى پروردگار من ، مرا به گونه اى عذاب نمودى كه هيچ يك از اعضاى بدن را اين چنين عذاب ننمودى ؟!
خداوند به زبان مى فرمايد: ((از ناحيه تو سخنى بيرون آمد كه به شرق و غرب رسد و باعث خونريزى و غارت اموال و هتك ناموس ، از راه حرام شد، سوگند به عزت و جلالم ، تو را به گونه اى عذاب مى نمايم كه هيچ يك از اعضا را آن گونه عذاب نخواهم كرد.
بر همين اساس است كه لقمان در نصيحت خود به پسرش مى گويد: ((پسرم ! اگر گمان مى برى كه سخن گفتن ، نقره است ، بدان كه خاموشى (كنترل زبان ) طلا است .
📚عاقبت و كيفر گناهكاران، سيد جواد رضوى
✾📚 @Dastan 📚✾